مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • اسفند 1402
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
          1 2 3 4
    5 6 7 8 9 10 11
    12 13 14 15 16 17 18
    19 20 21 22 23 24 25
    26 27 28 29      




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 159
  • دیروز: 38
  • 7 روز قبل: 577
  • 1 ماه قبل: 3077
  • کل بازدیدها: 443453




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
  • یامهدی ادرکنی




  • لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      عالمی که در عاشورا به دار آویخته شد   ...

    عالمی که در عاشورا به دار آویخته شد

     

    دهم دی ماه 1290ش برابر با عاشورای سال 1330 ق قوای روس، ثقة الاسلام تبریزی را به دار کشیده و به شهادت رساندند.

    شهید میرزا علی آقا، یکی از روحانیان مشهور دوره مشروطه، فرزند میرزا موسی بن میرزا محمد شفیع است که در هفتم رجب سال 1277 هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود و در 53 سالگی و در عاشورای سال 1330 هجری قمری توسط قشون روس در تبریز به شهادت رسید. گرچه ثقة الاسلام در تبریز دیده به جهان گشود ولی نیاکان او در اصل از مردم خراسان محسوب می شدند و به امور دیوانی مشغول بودند.

    پدر ثقه الاسلام (حاج میرزا موسی) که او نیز به ثقة الاسلام مشهور بود در قیام تنباکو نقش بسزایی داشت و مردم تبریز را برای الغاء قرار داد رژی تشویق می کرد.

    میرزا علی آقا مقدمات علوم دینی و ادبی را در تبریز فرا گرفت و آن‌گاه برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات شد و پس ازآنکه به درجه اجتهاد رسیددر سال 1308 قمری به تبریز بازگشت و به تبلیغ احکام و تعالیم دینی همت گماشت.

    وی در ادبیات فارسی و عربی نیز مهارت داشت و صاحب تألیفاتی بود که حاکی از تبحر ادبی تاریخی و دینی این عالم مجاهد بوده است . یکی از کتاب‌های او «ایضاح الانباء فی مولد خاتم الانبیاء» نام دارد. در همین کتاب است که شرح حال خود وی نیز به رشته تحریر درآمده است .

    مرآت الکتب از دیگر تألیفات شهید ثقة الاسلام تبریزی است . او در این اثر کتابها و رجال شیعه را معرفی کرده است . ثقة الاسلام تبریزی در رساله « لالان » از سیاست و اجتماعات بحث نموده و چگونگی افکارش را آشکار کرده است.

    ثقة الاسلام، دو رساله سیاسی و اجتماعی دیگر نیر دارد که نام آن ها «واگن ملت» و «اگر ما آذربایجانی ها غفلت کنیم» می‌باشد.

    مقتل سیدالشهداء نیز از آثار ثقة الاسلام تبریزی است. همچنین ترجمه بث الشکوی را نیز باید از آثار ثقة الاسلام تبریزی برشمرد. بث الشکوی قسمت سوم تاریخ یمینی تألیف عبدالجبار عتبی است. این قسمت از تاریخ یمینی تا روزگار ثقة الاسلام تبریزی ترجمه نشده بود و او به توصیه امیر نظام گروسی که خود، ادیب بود بث الشکوی را ترجمه کرد.

    در سال 1319 قمری با درگذشت پدر ( میرزا موسی)، ثقة الاسلام در امور دینی و اجتماعی از سوی مظفرالدین شاه جانشین او شد و در سطحی وسیع به ارشاد مردم پرداخت. او به سرعت در میان مردم شهرت یافت و محبوبیت ویژه‌ای پیدا کرد.

    از آغاز جنبش مشروطیت از هواداران آن بود. پس از اعلام مشروطه در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی رأی اول را در بین علمای تبریز بدست آورد ولی نمایندگی را نپذیرفت.

    در زمانی که مشروطه‌خواهان تبریزی به تشویق کنسول انگلیس، و در اعتراض به محمدعلی میرزای ولیعهد در کنسولگری انگلستان تحصن کردند ثقة الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنین را در مسجد حل می کرد. پس از تشکیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت. در یکی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: «به عقیده من گرویدن شما به امورات جزئیه اسباب تعطیل امور شما است و این مردم وقتی انجمن را شناختند، متصل، دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از کار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امورات جزئیه کنید».

    انجمن تبریز به اندرزهای ثقة الاسلام گوش فرانداد و در پی کسب قدرت در امور بسیاری مداخله می کرد. اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد، ثقة الاسلام با سیاستهای آن همراه نبود و با آنان درگیر میشد. در نامه‌ای از وی به این موضوع می‌توان پی برد: «در تبریز هنگامه غریبی است، حد می‌زنند و تعزیر می‌کنند، قیامت است و آشوب. اعضاء انجمن از انجمن کناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شده‌اند تا عاقبت چه شود تمام کارها معوق و حواس من پریشان». ثقة الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت.

    ثقة الاسلام تبریزی، مشروطه‌خواه متعادل و متینی بود که از هیچ شخص و گروهی کارهای تند و افراطی را نمی‌پذیرفت. گرچه از مدافعان و رهبران بسیار برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان بود ولی از تندروها بسیار انتقاد می کرد و یکی از علل ناکامی مشروطه را رفتار افراطی و نامتعادل این گروه می دانست .

    ثقة الاسلام تبریزی مشروطه‌طلبان را به چند دسته تقسیم می کرد. گروهی را مشروطه طلب راستین می نامید. عده ای را بوالهوس و آشوب طلب و تندر و و جمعی را هم کسانی می دانست که برای ریاست طلبی و رسیدن به اغراض و منافع شخصی طرفدار مشروطه شده اند . از آن جا که وی بسیار وطن دوست بود و به استقلال میهن شدیدا علاقه داشت یکی از نگرانی های همیشگی او به خطر افتادن استقلال کشور در جریان تحولات جنبش مشروطه خواهی بود. او می گفت : یک وجب از خاک ایران را با تمام دنیا عوض نمی کند

    کشورهای خارجی و به ویژه روس ها از مواضع سرسختانه ثقه الاسلام تبریزی نسبت به بیگانگان کاملا آگاه بودند و می دانستند که شور وطن دوستی این عالم مجاهد به گونه ای است که هرگز در برابر اهداف متجاوزانه بیگانگان آرام نخواهد نشست و به مشروطه خواهان غربگرا نیز اجازه نخواهد داد مشروطه طلبی و آزادی خواهی را بهانه ای برای نابودی استقلال میهن بنمایند.

    ثقة الاسلام در دوره استبداد صغیر سعی زیادی برای جلوگیری از اشغال تبریز و حل مسالمت‌آمیز مسائل داشت. پس از فتح تهران کوشش کرد که از خلع محمدعلی شاه جلوگیری کند و اختلافات با مسالمت حل شود ولی موفق نشد. با اشغال تبریز از سوی نیروهای روسیه سعی در آرام کردن اوضاع داشت. به اصرار او ستارخان و باقرخان از تبریز به تهران رفتند.

    در ذیحجه سال 1329 قمری روس ها به ایران اتمام حجت دادند و آنگاه به بهانه های مختلف خاک ایران مورد هجوم و تجاوز آن ها قرار گرفت. پس از آن که روس ها وارد شهر تبریز شدند به غارت و کشتار مردم دست زدند. این کشتار با مقاومت مردم شهر همراه بود و یکی از افراد محوری در دفاع از شهر را باید ثقة الاسلام دانست .

    هر قدر اوضاع تبریز بحرانی تر می شد و کشتار و ستم روس ها شدت بیشتر پیدا می کرد افراد بیشتری از ثقة الاسلام درخواست می کردند که از شهر خارج شود و جان خود را نجات دهد. حتی مأموران بلندپایه عثمانی که در کنسولگری عثمانی در تبریز بودند از طریق فردی به ثقة الاسلام پیغام دادند : طبق اطلاعاتی که ما به دست آورده ایم هدف روس ها این است که شما را حتما دستگیر کنند پس فکری به حال خود بکنید.

    ثقة الاسلام در پاسخ به کسی که پیغام آورده بود گفت : در جریان شکست عباس میرزا از روسها، میرزا آقای میرفتاح جلو افتاد و شهر تبریز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال می گذرد و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد می شود. شما چگونه راضی هستید که من در این آخر زندگی از ترس مرگ خود را به پناهگاهی بکشم و دیگران را در دست دشمن رها نمایم .

    بدین ترتیب او تا آخرین لحظه‌ی حیات، مردم را رها نکرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330 (نهم دی 1290 شمسی ) توسط نظامیان مسلح روس دستگیر شد. کنسول روس در کنسولگری این کشور نسبت به ثقة الاسلام تبریزی اهانت کرد و ایشان را بخاطر اینکه عامل اصلی قیام مردم علیه روس ها بود سرزنش کرد. ثقة الاسلام با رشادت تمام پاسخ کنسول روس را داد وبه او گفت : من به وظیفه اسلامیت و ملیت خود عمل کرده ام زیرا نمی خواستم ملت مسلمان اسیر بیگانگان باشد. در این ماجرا کنسول روس نوشته ای به دست ثقة الاسلام داد واز وی خواست برای رهایی از مرگ گواهی دهد که جنگ را ابتدا مردم تبریز آغاز کردند نه روس ها. ثقة الاسلام در پاسخ کنسول روس گفت: من حاضر نیستم چنین شهادتی بدهم زیرا این ها که شما مدعی هستید دروغ است و جنگ را شما آغاز کردید.

    سپس کنسول روس از ثقة الاسلام تبریزی خواست گواهی کند که دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست و توقف ارتش تزاری در آذربایجان ضرورت دارد. ثقة الاسلام به این خواست کنسول روس نیز پاسخ مثبت نداد وبه او گفت: شما آذربایجان را تخلیه کنید من قول می دهم امنیت کامل در این جا برقرار شود. بالاخره پس از آن که ثقة الاسلام تبریزی به هیچ یک از درخواست روس ها پاسخ نداد سرانجام در بامداد روز دهم دی 1290 برابر با دهم محرم 1330 قمری و همزمان با عاشورای حسینی آن عالم بزرگ را در سربازخانه روس ها به دار آویختند . مزار او در مقبرةالشعرای تبریز قرار دارد.

    منبع: خبرگزاری فارس

    تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: همه, شهدای و ایثار گران حوزوی, بزرگان حوزه  لینک ثابت



    [شنبه 1393-10-20] [ 03:30:00 ب.ظ ]





      خاطراتی از علامه طباطبایی (ره)   ...

    حجة الاسلام ممدوحی نقل می‌كند: مرحوم علامه طباطبائی جلساتی داشتند كه گاهی در منزل خودشان و گاهی در خانه بعضی شاگردانشان تشكیل می‌‌شد. یك بار كه در اواخر عمرشان قرار بود برای حضور در یكی از جلسات، شبانه از كوچه پس كوچه‌های تاریك شهر قم عبور كنند، با وجود ارتعاشی كه در بدن داشتند و راه ناهموارِ منزلی كه آن شب قرار بود آنجا بروند و تاریكی كوچه‌ها، سبب شد كه یكی از اطرافیان عرض كرد: «احتمال دارد ـ خدا نكرده ـ با این وضع، به زمین بخورید. می‌شود جلسه این هفته را مثلاً در خانه خود حضرتعالی بر پا كرد تا اذیت نشوید.»

    حضرت علامه فرمودند: مگر ما در روز به وسیله نور خورشید خود را نگه می‌داریم و مگر نور خورشید باعث می‌شود زمین نخوریم ؟! قُلْ مَنْ یَكْلَؤُكُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ … (انبیا/42) ؛ بگو: چه كسی شما را در شب و روز از (هر آسیب) خدای رحمان حفظ می‌كند؟!

    حجة الاسلام محمد فاضل (تبریزی) نقل می‌كند: جناب آقای شربیانی، روزی علامه را به خانه خود (در تبریز) دعوت كرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان به منزل خود  فراخواند؛ از جمله بنده .

    آن شب علامه به من فرمود: «بنده سی سال پیش، استخر شاگلی (محلی با صفا و خرم در تبریز) را دیده‌ام.» سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد: اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، می‌خواهم فردا بین‌الطلوعین به آنجا بروم. عرض كردم: صبح خدمتتان خواهم بود.

    فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگُلی می‌بردم كه دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیبِ خود درآورده و به بنده فرمود: من عهد دارم كه هر روز یك جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است كه این كار را انجام می‌دهم. دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اكنون قضا می‌كنم! هر ماه یك ختم قرآن تمام می‌شود و باز از ابتدای آن شروع می‌كنم و هر بار می‌بینم كه انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه‌ای از آن می‌فهمم! از خدا می‌خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم . نمی‌دانید من چه اندازه از قرآن لذت می‌برم و استفاده می‌كنم!

     

    منبع:

    مجله سروش وحی، ش 9 .

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه, بزرگان حوزه  لینک ثابت



    [جمعه 1393-07-25] [ 11:22:00 ب.ظ ]





      نکاتی اخلاقی از زندگی شیخ عباس قمی (ره)   ...

    هستند كسانی كه به كثرت جمعیّت شاگردان و فزونی مأمومین می نازند و می بالند؛ ولی شیخ عباس قمی(ره) از این قبیله نیست. او از شهرت و به سر زبان ها افتادن گریزان است. كم ترین عمل، كه اخلاص او را نشانه رود ( هر چند ثمرات دنیوی داشته باشد) آن را براحتی كنار می گذارد.

     

    حاج شیخ عباس قمی، ستاره تابناک آسمان علم و فضیلت، محدث و تاریخ‌نگار نامدار شیعه، حدود سال 1294 قمری در شهر مقدس قم، به دنیا آمد.

    دوران کودکی خود را در جوی آکنده از معنویت و روحانیت پشت سرگذاشت و سپس تحصیلات مقدماتی را در همان شهر آغاز کرد.

    او ادبیات، فقه و اصول را در محضر اساتید فن و علمای سرشناس آن روز ـ همچون حاج میرزا محمد ارباب قمی و سایر بزرگان ـ آموخت و بعد از آن، در سال 1316 و در سن 22 سالگی به منظور تکمیل و ادامه تحصیل، عازم حوزه علمیه نجف شد و در جلسه درس دانشمندان و مدرسین والا مقام حوزه نجف حاضر شد.

    بعد از شش سال تحصیل مداوم در محضر اساتید بزرگوار حوزه علمیه نجف و استفاده‌های فراوان از ارباب علم و معرفت، در سال 1322 قمری با کوله‌باری از اندوخته‌های علمی و معنوی به زادگاهش مراجعت کرد و سپس هم‌زمان با هجرت مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی از عتبات عالیات به مشهد مقدس، ایشان هم از قم، عازم مشهد رضوی(علیه السلام) شد و در آنجا به پیشنهاد آیت‌الله قمی، با دختر برادر ایشان، ازدواج کرد.

    در سال‌هایی که در مشهد مقدس رضوی(علیه السلام) بود، بهره‌های فراوانی از آن آستان مقدس دریافت کرد و از علمای ابرار و انسان‌های پاک ضمیری همچون: آیت‌الله حاج شیخ آقا حسین قمی، حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، آخوند ملا عباس تربتی، شیخ مرتضی عیدگاهی، آقاشیخ علی اکبر نوقانی و سایر علمای مشهد بهره‌ها برد.

    شهرت او با نگارش کتاب‌های معروفی همچون مفاتیح‌الجنان، منازل الاخرة، فوائد الرضویه، تحفة‌الأحباب، الکُنی والألقاب، هدیة الأحباب، منتهی الامال و غیره جهانی‌تر شد.

    او حدود 12 سال در مشهد مقدس اقامت کرد و بعد از مدتی به همدان و سپس به قم رفت و بعد از واقعه گوهر شاد، به نجف اشرف عزیمت کرد و تا پایان عمر خویش در آنجا زندگی کرد.

    امّا شیخ عباس (رحمه الله) هنگام نگارش كتاب «فوائد رضویه» ـ كه شرح حال 1200 تن از علمای جعفریه (علیه السلام) می باشد ـ وقتی به نام خود می رسد، می گوید: «چون این كتاب شریف در بیان احوال علما است، شایسته ندیدم كه ترجمه خود را ـ كه احقر و پست تر از آنم كه در شمار ایشان باشم ـ در آن درج كنم

    تواضع در مقابل پدر

    مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:

    وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.

    مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.

    روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.

    چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.

     

    اخلاص در نماز جماعت

    مرحوم استاد محمود شهابی (رحمه الله) می نویسد: «من از همان اوقات كه به تحصیل مقدمات اشتغال داشتم، نام محدث قمی (رحمه الله) را در محضر مبارك پدر بزرگوارم زیاد و توأم با تجلیل می شنیدم. وقتی كه برای تحصیل به مشهد مشرف شدم، زیارت ایشان را بسیار مغتنم می شمردم. چند سالی كه با این دانشمند با ایمان، معاشرت داشتم و از نزدیك به مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزكاری ایشان آشنا شدم، روز به روز بر ارادتم می افزود. در یكی از ماههای رمضان، با چند تن از دوستان، از ایشان خواهش كردیم كه در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منّت نهند. با اصرار و پافشاری، این خواهش پذیرفته شد و وی چند روز نماز ظهر و عصر را در یكی از شبستان های آنجا اقامه كرد و بر جمعیّت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز ده روز نشده بود كه اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیّت فوق العاده شد. روزی پس از اتمام نماز به من كه نزدیك ایشان بودم، گفتند: «من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم.» رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامدند. در موقع ملاقات و سۆال از علّت ترك جماعت، گفتند: «حقیقت این است كه در ركوع ركعت چهارم متوجّه شدم كه صدای اقتدا كنندگان كه پشت سر من می گویند «یا الله، یا الله، اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِریِنَ» از محلّی بسیار دور به گوش می رسد و متوجّه زیادی جمعیّت شدم و در من شادی و فرحی تولید شد و خلاصه خوشم آمد كه جمعیّت این اندازه زیاد است؛ بنابراین، من برای امامت اهلیّت ندارم.»[1]

    این موردی كه ذكر شد تنها موردی نیست كه شیخ شهرت گریزی دارد، و تلاش می كند مرز اخلاصش لكّه دار نگشته و گرد و غباری بر آن ننشیند، بلكه شیوه و سیره شیخ عباس (رحمه الله) بر این بوده است.

    یكی از دوستان شیخ عباس قمی (رحمه الله) می گوید: «اگر محدث قمی چند روز در جایی مرتب به نماز می ایستاد و مردم پشت سر وی نماز جماعت می گذاردند، همین كه مكبّر پیدا می شد و تكبیر می گفت، دیگر نماز جماعت را ادامه نمی داد.»[2]

    روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى. چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید

    و محدّث به چنین مرحله ای رسیده بود. كه اغلب اوقات، فریضه خویش را در مساجد متروكه به جا می آورد. اتفاقاً به محض اطلاع مردم روز به روز بر كثرت جمعیّت افزون می شد، تا حدّی كه آن مسجد، مورد علاقه مردم قرار می گرفت و به دست عدّه ای ثروتمند تعمیر می گردید. پس از رسیدن به مقصدش، دیگر به نماز در آن مسجد حاضر نمی شد و مسجد دیگر را انتخاب می كرد و خود بدون اطلاع دیگران، چند نوبت ادای فریضه را در آنجا ادامه می داد. پس از چند روز مردم مطلع می شدند و از راههای بسیار دور می شتافتند و به این سبب، مساجد مخروبه معمور می شد و نماز جماعت زنده می شد؛ ولی نوبت كه به بهره برداری از این شهرت می رسید، از آن فرار می كرد.

     

    اسم نبردن از اوصاف خویش

    بسیارند كسانی كه كتاب نوشته اند و بخشی از آن را به معرفی و تمجید از کار خویش پرداخته اند. امّا شیخ عباس (رحمه الله) هنگام نگارش كتاب «فوائد رضویه» ـ كه شرح حال 1200 تن از علمای جعفریه (علیه السلام) می باشد ـ وقتی به نام خود می رسد، می گوید: «چون این كتاب شریف در بیان احوال علما است، شایسته ندیدم كه ترجمه خود را ـ كه احقر و پست تر از آنم كه در شمار ایشان باشم ـ در آن درج كنم. لهذا از ذكر حال خود صرف نظر كرده فقط بسنده می كنم به ذكر مۆلفات خود. ولادتم ظاهراً سنه 1294 و مۆلّفاتم تا حال كه سال 1333 است و سنین عمرم حدود چهل است، به چهار قسم است.»[3]

    آن گاه كتاب های خویش را در چهار بخش، چاپ شده، آماده چاپ، كتاب هایی كه تمام شده و هنوز آماده چاپ نشده و كتاب هایی كه ناتمام است، نام می برد كه بیش از55  كتاب می باشد.

     

    پی نوشت ها:

    [1]. مفاخر اسلام، علی دوانی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج‏11، ص‏360.

    [2]. حاج شیخ عباس قمی، مرد تقوا و فضیلت، علی دوانی، دار الکتب اسلامیه، تهران، ص‏28.

    [3]. فوائد الرضویه، نشر دفتر نوید الاسلام، قم، ص318.

    فرآوری: محمدی

    بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

    منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 165

    موضوعات: همه, بزرگان حوزه  لینک ثابت



     [ 11:16:00 ب.ظ ]





      ماجرای ذکر عجیب بهلول   ...

    ماجرای ذکر عجیب بهلول

     

    شیخ محمد تقی گنابادی ،معروف به بهلول زمان، پس از آن که در واقعه کشف حجاب توانست جان سالم به در برد حوادث عجیبی برای او پیش آمد از جمله این حوادث ماجرای 31 ساله اسارت او در افغانستان است.

     

    علامه حاج شیخ محمد تقی بهلول گنابادی در سال 1279 شمسی در روستای بیلند شهرستان گناباد پا به عرصه حیات گذاشت. در كودكی به مكتب رفت و به فراگیری قرآن كریم مشغول شد و هشت ساله بود كه حافظ كل قرآن شد.

     

    وی خواندن و نوشتن را در همان مكتب پدر آموخت و سپس به تحصیل در رشته علوم قدیمه پرداخت و دوره سطح را به پایان برد و اكثر تحصیلاتش از قبیل شرح لمعه- مطول- معالم- سیوطی، حاشیه و… را نزد پدر فراگرفت و از 7 تا 14سالگی به كار وعظ و روضه خوانی مشغول بود.

     

    شیخ بهلول در سن 27سالگی به مشهد رفت و چون در آن زمان مسئله بی حجابی مطرح بود، رهبری مردم را برای حركت و قیام علیه دولت رضاخان برعهده گرفت.

    اولین مبارزه وی با رضاخان در برچیدن جشن و سروری بود كه در اول محرم در باغ ملی سبزوار به منظور آمدن همسر شاه مخلوع همراه با امان الله خان پادشاه افغانستان به سبزوار برگزارشده بود و بعد از این واقعه چون تحت تعقیب قرار گرفت، پیاده عازم قم شد.

     

    از دیگر مبارزات او به قیام مسجد گوهرشاد می توان اشاره كرد كه بعد از آن به افغانستان تبعید شد و مدت 30 سال را در افغانستان گذراند و در این مدت كودكان بی سرپرست زیادی را سرپرستی كرد.

     

    از ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی این شیخ بزرگ كه زبانزد نزدیكان وی بود، ذوق و ادب او بود؛ به طوریكه او بیش از 200 هزار بیت شعر سروده است و 50 هزار بیت شعر از دیگر شاعران را از حفظ داشت.

     

    وی مجتهدو مسلط به ادبیات عرب و سراینده اشعار، متون نغز و خواندنی به زبان عربی و مسلط به تاریخ انبیای اسلام و شاهدی زنده بر تاریخ یكصدساله اخیر ایران و جهان بود.

     

    همچنین وی به فقه اهل سنت مسلط بوده و سابقه تدریس در دانشگاه الازهر  مصر را داشته و همچنین دارای فعالیت علمی و فرهنگی در رادیو الشرق الاوسط مصر و رادیو بغداد در پایان دوران تبعید می باشد .

     

    ملاقات آقای دوانی با شیخ بهلول

     

    مرحوم استاد علی دوانی وقتی در سال 1347 شمسی بهلول را ملاقات می کند ماجرا را از وی جویا می شود و بهلول می گوید: پس از آن که از مهلکه ی گوهرشاد گریختم عازم کشور هم مرزمان افغانستان گردیدم تا در آن جا خودم را معرفی و پناهندگی سیاسی بگیرم، ولی آنها ناجوانمردانه مرا دستگیر کردند و راهی زندان نمودند.

     

    جمعاً 31 سال در زندانهای مخوف و فاقد امکانات اولیه به سر بردم و اخیراً که آزاد شدم به مصر و از آنجا به عراق آمدم.

     

    دوانی در ادامه ی نویسد: ایشان در بیت سید عبدالله شیرازی اسکان داشت و هنگامی که به دیدار ایشان رفته بودیم، بهلول که خوابیده بود، با ورود ما بیدار شد و شیخ واقعاً بهلول وار، لاغر اندام ولی شاد و با نشاط بود و پس از حدود چهل سال دوری از ایران، هنوز لهجه ی محلی خود (گنابادی) را حفظ کرده بود.

     

    مرحوم شیخ بهلول علاوه بر چهره ی انقلابی خود دارای کراماتی در نوع خود منحصر به فرد نیز بود.

     

    ماجرایی عجیب از ذکر بهلول که مانع دیده شدن او می شد!

     

    حجت الاسلام و المسلمین حاج سید غلامرضا موسوی بروجردی خاطره ای جالب از ماجرایی که هنگام سفری کوتاه خود با بهلول برایش پیش آمده بود را این گونه نقل می کند:

     

    خاطره دیگری که از ایشان دارم، در سفر سوریه بود.

     

    شب جمعه ای بود، افتخار حضور در حرم مطهر حضرت زینب را در زینبیه درک کردم. آخر شب برادران سپاهی ما که در سوریه و لبنان مستقر بودند، دسته جمعی وارد حرم شده و به عزاداری و سینه زنی پرداختند.

     

    یکی از آنها که مسئولیتی را هم به عهده داشت، حقیر را به خوبی می شناخت و سابقه دوستی دیرینه ای داشتیم، مرا دید، به طرفم آمد و در آغوشم کشید، و اظهار محبت زیادی کرد، اصرار داشت که مرا به لبنان ببرد.

     

    مقرر شد، فردای آن روز به هتلی که محل اقامت حقیر بود مراجعه و با رعایت امکانات امنیتی در حالی که یکی دو اتومبیل دیگر هم پاسداران محافظ را حمل می کردند، به سمت مرز لبنان حرکت کنیم. در طول مسیر به باغ زبدانی که موقعیتی نظیر باغ منظریه شمیران طهران را دارد محل استقرار سپاه پاسداران ماست رفتیم.

     

    معلوم شد جناب آقای حاج شیخ محمدتقی گنابادی، معروف به بهلول هم در آنجاست، مقرر شد ایشان را هم همراه بیاورند.

     

    تا این که به مرز نظامی سوریه و لبنان رسیدیم، برای من قبلاً مجوز عبور گرفته بودند، ولی برای آقای بهلول چنین مجوزی را نگرفته بودند، حال چرا؟ نمی دانم! رفقا در این باره صحبت می کردند، که به مأمورین مرزی چه بگویند؟

     

    مرحوم شیخ بهلول با کمال اطمینان خاطر، فرمود: مطمئن باشید آنها مرا نمی بینند! از این لحاظ خیالتان راحت باشد!

    راستی همینطور هم شد، وقتی که مأمورین مرزی لبنان به داخل ماشین سرکشیدند، گویی اصلا او را ندیدند، و کوچکترین مشکل و مسئله ای پیش نیامد؟! حال ذکری بر لب داشت یا این هم رشته ای از علم بود؟ آن را هم نمی دانم!

     

    فلسفه چای نخوردن شیخ بهلول گنابادی

     

    شیخ بهلول درباره چای نخوردنش اشاره به داستانی دارد که ناپلئون فرانسوی به مردم کشورش گفت : اگر می خواهید بر مردم مشرق زمین تسلط پیداکنید ،باید چای را در آنجا رواج دهیم تا آن مردم به چای معتاد شوند و حتی مردم از وی چگونگی این امر را جویا شدند.

     

    وی گفت : باید ابتدا پول جمع کنیم و با این پول برای ممالک اسلامی که مدرسه و بیمارستان ندارند،مدرسه و بیمارستان بسازیم و در آنجا چای را مرتب به خورد آنها بدهیم و بدین ترتیب هر کس 40/1 خرج خود را در صندوق نگهداشت تا پول هنگفتی جمع و با آن مدرسه و بیمارستان ساخته شد و چون در این مکان به مردم قبل از هر چیز دیگر چای خورانده شود آنها معتاد به چای می شوند و اگر به جایی رسیدند که بچه ای صبح از خواب پا شود و به جای نان اول بگوید چای،شما به هدفتان رسیده اید.

     

    وقتی من این داستان را شنیدم 6 ساله بودم، همنجا استکان چای خوردنم را به زمین زدم و شکستم و از آن تاریخ تا الان چای نخوردم .

    منابع:

    قدس آنلاین

    رجا نیوز

    تهیه و فرآوری: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: همه, سفارش های بزرگان, بزرگان حوزه  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1393-07-02] [ 08:46:00 ب.ظ ]





      در مسیر مبارزه ( ایت الله دهکردی (ره))   ...

    در مسیر مبارزه

     

    مرحوم آیة اللّه دهكردی (ره) از جمله بزرگانی هستند كه با مرحوم آیة اللّه شیخ محمّد تقی نجفی و حاج آقا نوراللّه نجفی، همفكری و همكاری در مبارزه داشته اند.

    آیة اللّه سید ابوالقاسم حسینی دهكردی اصفهانی(ره) در مسیر مبارزه

     

    بدون شک هر انقلاب اجتماعی با تکیه بر عوامل و دلایل مختلفی به ثمر می‌نشیند، که از آن میان، دلایل و شرایط تاریخی، جایگاه و اهمیت ویژه‌ای در ایجاد و فرجام آن دارد. انقلابهای معاصر جهان، عموماً بر بستر و رویکرد تاریخی به تلاش و تکاپو برخاسته و در شرایط مقتضی، از حیث سیاسی و اقتصادی و باورهای اعتقادی، به منصه ظهور رسیده‌اند. در این میان، روحانیت و علمای اسلام در تاریخ معاصر ایران، از سردمداران مبارزه با استعمار و اجانب بشمار می رفته اند.

     

    طلوع نهضت مشروطیت با رهبری مراجع بزرگ نجف و ایران، آغاز حرکت جدیدی از روحانیت بود که مشخصاً دولت و حکومت را به مبارزه می‌خواند. علما در جمع‌بندی جدید، استبداد قاجار را مانع هرگونه تحول اساسی در ساختارهای سیاسی - اجتماعی جامعه دانسته و با آن به مبارزه برخاستند. اگر چه جمعی دیگر از علما بر اساس دل‌نگرانیهایی که از مواضع غرب‌زده‌ها داشتند، مبارزه با حکومت را صلاح ندانسته و نتیجه آن را استیلای غرب می‌دانستند.

     

    در حقیقت، مشروطیت نقطه عطفی در برخورد آرای سیاسی علما در ارتباط با رویکرد سیاسی اسلام بود، اگر چه ناکامی مشروطیت بر اثر نفوذ روشنفکران غربگرا، باعث یأس و ناامیدی روحانیت از روند تحولات سیاسی گشت، مع‌ذلک جریان مبارزه با استبداد و استیلای خارجی به قوت خود باقی ماند. جنگ جهانی اول و آثار و تبعات آن در ایران و عتبات عالیات، بار دیگر تحرک گسترده‌ای در بین جامعه روحانیت ایجاد نمود؛ علمای بزرگی همچون سیدمحمدکاظم یزدی، میرزامحمدتقی شیرازی، شریعت اصفهانی و شماری دیگر از علما، در صف اول مبارزه با متفقین حضوری چشمگیر و موثر داشتند و به لحاظ ایدئولوژیک با روشن بینی خاصی برای در هم کوبیدن قدرت روس و انگلیس، جواز همکاری با عثمانی و آلمان و پیوستن به صفوف آنان را صادر نمودند. در ایران روحانی برجسته و روشنفکر، مرحوم مدرس به عنوان حامی جبهه عثمانی علیه متفین وارد کارزار شده بود. بدین ترتیب علما در خیزشی بی‌نظیر و تاریخی، جبهه متحد و قدرتمند خود را در برابر غرب به نمایش گذاشتند.

     

    مرحوم آیة اللّه دهكردی (ره) نیز از جمله بزرگانی هستند كه با مرحوم آیة اللّه شیخ محمّد تقی نجفی و حاج آقا نوراللّه نجفی، همفكری و همكاری در مبارزه داشته اند. از جمله مبارزات ایشان این كه همراه مرحوم آقانجفی به عنوان اعتراض به قم مهاجرت می كنند، و آیة اللّه سید ابوالقاسم دهكردی یكی از علمای مبارزی بوده اند كه با سلطه بازار خارجی در ایران مخالفت نموده اند كه ذیلاً قرارداد 13 تن از علمای اصفهان و ركن الملك شیرازی در همین باره، كه توسط این عالم مبارز نیز امضا گردیده است، نقل می گردد: « این خُدّام شریعت مطهّره، با همراهی جناب ركن الملك، متعهّد و ملتزم شرعی شده ایم كه مهما امكن بعد ذلك، تخلّف ننماییم، فعلاً پنج فقره است:

     

    اولاً: قبالجات و احكام شرعیه از شنبه به بعد روی كاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر كاغذهای دیگر نویسند مهر ننموده و اعتراف نمی نویسیم. قباله و حكمی هم كه روی كاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد امضا نمی نماییم، حرام نیست كاغذ غیر ایرانی و كسی را مانع نمی شویم، ماها به این روش متعهدیم.

     

    ثانیاً: كفن اموات، اگر غیر از كرباس و پارچه اردستانی یا پارچه دیگر غیر ایرانی باشد متعهد شده ایم بر آن میّت ماها نماز نخوانیم. دیگری برای اقامه صلوة بر آن میّت بخواهند، ماها را معاف دارند.

     

    ثالثاً: ملبوس مردانه جدید، كه از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می شود، قرار دادیم مهما امكن، هر چه بدلی در ایران یافت می شود لباس خودمان را از آن منسوج نماییم و منسوج غیر ایرانی را نپوشیم و احتیاط نمی كنیم و حرام نمی دانیم لباسهای غیر ایرانی را، امّا ماها ملتزم شده ایم حتی المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. تابعین ماها نیز كذلك و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوخته ایم ممنوع نیست استعمال آن.

     

    رابعاً: میهمانی ها بعد ذلك و لو اعیانی باشد، چه عامه چه خاصه، باید مختصر باشد؛ یك پلو و یك چلو و خورش و یك افشره. اگر زاید بر این تكلّف، احدی ما را به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش میهمانی می نماییم. هرچه كمتر و مختصرتر از این تكلیف كردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود.

     

    خامساً: وافوری اهل وافور را احترام نمی كنیم و به منزل او نمی رویم، زیرا كه آیات باهره: « انّ المبذرین كانوا اخوان الشیاطین» و «لاتُسرفوا انّ اللّه لایحب المسرفین» و «ولاتُلقوا بایدیكم الی التهلكة »، و حدیث: «لا ضرر و لا ضرار»، ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عِرضی و شغلی آن محسوس و سری است و خانواده ها و ممالك را به باد داده. بعد از این هر كه را فهمیدیم وافوری، به نظر توهین و خفت می نگریم».(1)

     

    پی نوشت ها‏:

    (١)موسی نجفی، علیرضا جوادزاده، حكم نافذ آقا نجفی، موسی نجفی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 82 ـ 85

    منابع:قرآن کریم

    تهیه و فراوری: حق دوست، گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: همه, بزرگان حوزه  لینک ثابت



     [ 08:39:00 ب.ظ ]





      یادگارهای آیه الله بروجردی   ...

    یکی از خصوصیات بارز آیت الله بروجردی این بود که همانگونه که بر علوم مختلف مسلط بودند در همه امور هم دستی داشتند. فقط به فکر تدریس نبودند بلکه همیشه نیاز ها را می سنجیدند و به همه احتیاجات فکر می کردند.

    آیت الله بروجردی در ماه صفر سال 1292 ه.ق (1250ش) در شهر بروجرد دیده به جهان گشود از همان اوان کودکی مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت.

     

    پس از گذراندن مقدمات علوم در سن هجده سالگی وارد دار العلم اصفهان شد و از ابو المعالی، سید مدرس، آیت‌الله سید محمدباقر درچه ای سطوح فقه و اصول و ادبیات عرب را آموخت. همچنین چندین سال از حکیم قشقائی و حکیم کاشانی حکمت و فلسفه و کلام و منطق آموخت و پس از هشت سال اقامت در اصفهان به نجف رفت.

     

    ایشان سال ها در نجف از آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، مرتضی طالقانی، آقا شریعت اصفهانی در رشتهء خارج فقه و اصول تحصیل کرد، و خود در علوم عقلی و نقلی به مرتبه اجتهاد و استادی ارتقاء یافت و در سن سی‌سالگی در ردیف استادان حوزه نجف به تدریس علما اشتغال داشت. آیت‌الله بروجردی بعد از ده سال اقامت در عتبات در سال 1328 از عراق وارد بروجرد شد و مدت سی سال در زادگاه خود به ترویج، تدریس و تألیف مشغول گشت و چند سفر به حوزه قم آمدوشد نمود که در برهه زمان در جمله مدرسین حوزه قم قرار گرفت و دیری نگذشت که پس از فوت آیت‌الله حائری تدریجاً در رأس اساتید بزرگ حوزهء قم قرار گرفت.

     

    او در 10 فروردین 1340 (شوال 1380 قمری) در سن هشتادوشش سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت. پیکرش را در حرم فاطمه معصومه سلام الله علیها درقم به خاک سپردند.

     

    یکی از خصوصیات بارز آیت الله بروجردی این بود که همانگونه که بر علوم مختلف مسلط بودند در همه امور هم دستی داشتند. فقط به فکر تدریس نبودند بلکه همیشه نیاز ها را می سنجیدند و به همه احتیاجات فکر می کردند.

     

    ایشان ذهن خود را فقط به قم یا نجف مشغول نکرده بودند و حتی به خارج از مرزها نیز فکر می کردند و نیاز هایآنان را مد نظر داشتند.

     

    آثار و ابنیه تاریخی بسیاری از ایشان بر جای مانده است که نشان از ذهن باز ایشان دارد.

     

    سخنور دانشور آقای فلسفی بارها در منبر مسجد اعظم هنگام ایراد سخنرانی می گفتند : من مکرر به حضرت آیت الله بروجردی عرض کرده ام : امام علیه السلام می فرماید : قدر الرجل علی قدر همته ( یعنی : ارزش مرد بسته به ارزش همت اوست ) . اگر کسی بخواهد حضرتت را بشناسد و آثار وجودی شما و آثار و ابنیه تاریخی شما را نگاه کند ، قطعا ً شما را خواهد شناخت .

     

    آثار و ابنیه ای که به دستور یا به تشویق یا اجازه آن مرد بزرگ در  شهر ها و قصبات و دهات کشور یا خارج ایران ساخته شده بسیار است . تنها در شهر تهران طبق اظهار یکی از مطلعین ونزدیکان آیت الله فقید ، 134 بنا ساخته شده است که یا تمام مصارف آن را آیت الله فقید بعهده گرفته ویا در مصارف آن شرکت داشته ، و اجازه داده اند . طبق اظهار نظر همان مقام مطلع در عرض شانزده سال ریاست و مرجعیت آیت الله فقید بالغ بر هزار مسجد و مدرسه و کتابخانه و بیمارستان و دبستان و حمام وسایر ابنیه خیریه و عام المنفعه در ایران و عراق و لبنان و افریقا واروپا بنا شده است .

     

    در ادامه به برخی از این آثار اشاره می نماییم؛

     

    مسجد اعظم قم

     

    مسجد اعظم قم مسجدی است در جوار آرامگاه فاطمه معصومه که در سال 1337 ه.خ. به سعی و اهتمام آیت‌الله بروجردی ساخته شد.

     

    معمار این بنا حسین بن محمد معمار لرزاده بوده، و از جمله مساجد سه ایوانی است. ارتفاع گنبد 24 متر است.[1]

     

    اساسى ترین انگیزه آن فقیه فرزانه براى بناى چنین مسجد عظیمى, این بود كه آن بزرگوار بارگاه كریمه اهل بیت(علیهم السلام) را فاقد مسجد مناسبى مى دید كه زائران بتوانند درآنجا از فضاى روحانى بیشترى بهره ببرند, لذا مشاهده این خلإ مهم بود كه ایشان را بر چنین تصمیم والایى واداشت. چنانچه خود ایشان (بنابرنقل حضرت آیه الله فاضل لنكرانى ـ دام ظله ـ در این رابطه مى فرمود:

     

    ((بنادارم در جوار حرم مطهر حضرت معصومه(س) مسجدى چون مسجد گوهرشاد بنانمایم. ))

     

    یکی از مهم ترین دلایل آیت الله بروجردی از ساخت مسجد اعظم، ساماندهی زائران و ایجاد مکانی برای عبادت و همچنین رفاه حال زائران حضرت معصومه سلام الله علیها بود.

     

    همچنین به طور قطع حضرت آیت الله بروجردی حوزه ی پررونق سال ها بعد را پیش بینی کرده بود و برای محل تدریس دروس خارج باید چاره ای می اندیشید. مسجد اعظم، مسجدی در کنار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می توانست گزینه بسیار مناسبی باشد.

    منابع:

    اقتباس از کتاب زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی نوشته علی دوانی [1] سیمای میراث فرهنگی قم. مهرالزمان نوبان. انتشارات سازمان میراث فرهنگی قم. شابک 9647483376 ص106-108

     

    تهیه وفرآوری:احمد اولیایی-گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: بزرگان حوزه  لینک ثابت



     [ 08:25:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین