مادر بگو که بی تو چه خاکی به سر کنم

ای شمع شب فروز چگونه سحر کنم
گیرم که شب سحر شد روشن شد آفتاب
باید به قتلگاه برادر نظر کنم
مادر نمیر کاش بمیرم به جای تو
بی تو نظر چگونه به روی پدر کنم
این شهر شهر وحشت واین کوچه پر خطر
باید که سینه را به بلایا سپر کنم
دیگر مدینه جای امان نیست مادرا
از شهر غصه ها تو دعاکن سفر کنم
سیلی اگر زدند مرا هم چو مادرم
باید حسین را زقضایا خطر کنم
مارا نیاز نیست به نامرد مردمان
باید زمردمان مدینه حذر کنم
من تاجر تجارت عشق و محبتم
کی با حسین باشم ویک دم ضرر کنم
من حاضرم اسیر شوم درره مرام
فکری برای خاطر نسل بشر کنم
روزی اگر گذار من افتد به کاخ ظلم
آن کاخ را بهم زده زیر و زبر کنم
روزی اگر سراغ من آیی به شهر شام
جان را نثار دختر خیر البشر کنم

سید حسن خوشزاد

موضوعات: همه, شعر  لینک ثابت



[شنبه 1393-11-04] [ 07:39:00 ب.ظ ]