مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • اردیبهشت 1403
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30 31        




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 4
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1640
  • 1 ماه قبل: 3808
  • کل بازدیدها: 448618




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین

  • دهقان




  • لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      ماسک سیب برای لطافت پوست   ...

    ماسک سیب برای لطافت پوست

     

    مواد لازم:

    پودر مخمر             1 قاشق غذاخوری سرصاف

    آب سیب تازه        2 قاشق غذاخوری

    (در صورت استفاده از سیب رنده شده 3 قاشق غذا خوری)

    ماست معمولی   1 قاشق غذاخوری

     

    طرز تهیه:

    پودر مخمر را با آب سیب کاملاً حل کنید و سپس ماست را به آن اضافه نمایید و خوب به هم بزنید تا خمیری یک دست حاصل شود.

    آن گاه پوست صورت را کاملاً تمیز کرده و مخلوط را به مدت 20 دقیقه روی صورت قرار دهید و سپس با آب ملایم بشویید.

    این ماسک برای انواع پوست ها قابل استفاده می باشد.

    ماهنامه ی دنیای سلامت

    موضوعات: همه, سلامتی  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1393-07-02] [ 08:11:00 ب.ظ ]





      چسبیدم به ضریح و گفتم آقا غلط کردم (داستان جالبیه ازدستش ندین)   ...

    نقل میکرد:

    این قدر وضع مالیم به هم خورد که به زنم گفتم:زن بردار بریم نجف،الان عزادارا میان خونمون شلوغ میشه آه در بساط نداریم.

    زنم بهم گفت:مرد حسابی تو تاجر این شهری،با این همه دبدبه و کبکبه، شب اول محرمی همه از نجف بلند میشن میان کربلا، ما از کربلا بلندشبم بریم نجف، بابا پول نداریم نمردیم که،خدا هس،امام حسین هس،درس میشه.

    بهش گفتم:زن اگه امام حسینم بخواست کاری بکنه تا الان کرده بود

     

    میگفت:هرچی به زنم گفتم بیا بریم توجه نکرد و حرف خودشو زد،فقط برای آخرین بار رفتم باهاش اتمام حجت کنم.گفتم:زن اگه نیای بریم میانا،آبرومون میره ها. بازم گوش نکرد و کار خودشو کرد.

    همینجوری که استرس داشتم و نمیتونستم یه جا بند بشم و هی خودمو میخوردم:

    دیدم عصر شده، یه دفعه اولین دسته ی عزاداری آقا ابی عبدالله وارد خونه شدن.

    رفتم پیش زنم،باعصبانیت بهش گفتم:

    دیدی اومدن،دیدی آبرومون رفت،حالا بست شد.آبرومونو بردی حالا برو جواب بده.

    بازم کار خودشو میکرد و به من توجهی نمیکرد.

    تو همین لحظه دومین دسته اومدن،سومین دسته،چهارمین دسته،هی دسته های عزاداری امام حسین وارد خونه میشدن و هی من نگران تر.

    اذان مغرب شد.

    وایسادن نماز خوندن.

    عشا رو که خوندن رفتم گفتم:ما امشب چیزی نپختیم،یه چیزه ساده ای میل کنید مث نون و پنیرو هندونه ایشالله از فردا شروع میکنیم.

     

    میگفت:

    شام خودن و رفتن حرم زیارت،نصف شب شدخوابیدن،تا خوابشون برد بلند شدم قبامو پوشیدم،عباموانداختم،عرق چینموسرکردم و نعلینمو پا.

    شال و کلا کردم برم نجف.

    رفتم به زنم گفتم:زن این توهو این عزاداراو این امام حسین.من دیگه تحمل موندن و آبروریزی ندارم.

    میرم نجف و تو کربلا نمیمونم.فقط تو کربلا یه کار دارم.

    زنم گفت:چی کار؟

    گفتم:الان میرم بین الحرمین،حرم حسینم نمیرم ،میرم حرم عباس.

    به عباس میگم:برو به این داداشت بگو خیلی مشتی هستی،خیلی با مرامی،خوب آبروی این چن سالمونو حفظ کردی.

     

    هرچی زنم گفت:بمون نرو.منو تنها نزار.محل نزاشتم و از خونه زدم بیرون اومدم تو کوچه،باید دست راست برم حرم حسین گفتم نمیرم قهرم،پیچیدم برم حرم عباس تو راهم دیدم یه حجره بازه.

    (قدیما تو بین الحرمین عرب ها حجره و دکان کاسبی داشتن)

    خیلی تعجب کردم،گفتم: ساعت از نصف شبم گذشته،چطور میشه یه حجره باز باشه.

    تو دلم گفتم این دیگه کیه که تا این موقع شب ول نکرده کاسبیو.

    کنجکاو شدم بینم کیه.رفتم جلو دیدم آ سید حسینه.آسید حسین استادم بوده و من اینجا تو همین حجره شاگردیه همین آسید حسینو میکردم.

    خیلی خوشحال شدم.رفتم جلو

    آسید حسین سلام علیکم

    جوابمو داد سلام علیکم.

    گفتم :آسید حسین چی شده تا این موقع حجره موندی؟

    بهم گفت:این چیزارو ول کن،روضه نداری امسال؟

    اشک تو چشام جمع شد و گفتم آسید حسین تو که وضع مارو میدونی تو کربلا.ورشکست شدم یکی نیست حتی یه پول سیاهی برای روضه ی امام حسین بهم بده

    آسید حسین یه نگاهی بهم بهم انداخت

    گفت:

    چی میخوای؟

    گفتم:چیو چی میخوام؟

    گفت:برای روضت چی لازمته؟

    گفتم:برنج میخوام،شکر میخوام،چایی میخوام،گوشت میخوام،هیزم میخوام،سیب زمینی میخوام،پیاز میخوام.فلان و فلان و فلان میخوام .

    بهم گفت: بیا بردار برو

    گفتم:چیو بردارم برم؟

    گفت:همینایی که الان گفتی هرچه قدر میخوای ببر

    نگاه کردم تو دکانش دیدم پر از همه چیزاییه که میخوام.

    گفتم:من پول ندارم آسید حسین

    گفت:کی پول خواست از تو؟

    سرم داد کشید مث همون روزای استادو شاگردی: بیا هرچی میخوای بارگاری کن بردار برو

    همچیو بار گاری زدیم

    تموم شد

    گفتم:آ سید حسین،ممنونتم کمکم کردی نزاشتی آبروم بره.

    ولی من این همه بارو چطوری ببرم؟

    اومد جلو تکیه داد به زنجیر آویزونه دم حجرش روشو کرد طرف حرم حسین صدا زد:عباس،اکبر،قاسم،عون،جعفر بیاین این بارارو ببرید

    تو دلم گفتم:نگاه آسید حسین چقدر شاگرد گرفته،من یکی بودم شاگردشا. تا این موقعم بیدارن شاگرداش.

    خواستم برم خونه بهم گفت وایسا کارت دارم

    رفت از ته حجرش یه چیزی بیاره

    وقتی اومد دیدم دوتا شمعدونی خوشگل سبز رنگ گذاشت به دستم گفت اینم هدیه ی مادرم فاطمه،برو یه گوشه از روضتو روشن کن.

    نفهمیدم منظورش از مادرش فاطمه چیه؟

     

    اینقد خوشحال بودم که گفتم حالا که که کارمون درست شد برم حرم آقا از آقا معذرت خواهی کنم.بگیم آقا غلط کردیم نفهمیدیم.ببخشید،اما این دوتا شمعدونی تو دستام بود اذیتم میکرد.گفتم:میرم اینارو میدم به خانمم و بهشم میگم کارمون جورشده و برمیگردم حرم.

    رسیدم سرکوچه دیدم گاری با بار جلو در گذاشته و زنم داره دورش میگرده و بال بال میزنه

    (یه مساله هست اینجا،اگه شاگردای آسید حسین زودتراز این بنده خدا میرسیدن خونه،این بنده خدا باید توراه میدیدشون.اگه بعداز این بنده خدا میومدن.باید این بنده خدا میرسید خونش و اونا میومدن.)رسیدم دم در خونه زنم بهم گفت:کجا ریش گرو گذاشتی؟کجا نسیه آوردی؟

    بهش گفتم:زن کارمون راه اوفتاده و درست شده،این شمعدونی هارو بگیر من برم از آقا معذرت خواهی کنم بعد که اومدم تعریف میکنم برات.

    زنم گفت حالا از کی گرفتی اینارو؟

    گفتم:از آسیدحسین.اون ایناروبهم داد.

    زنم دادزد سرم که: مرد! ورشکست کردی دیونه شدی؟

    گفتم:چرا؟

    گفت:آسیدحسین20ساله مرده

    گفتم:زن به عباس قسم من الان بین الحرمین درحجره ی آ سید حسین بودم

    باورش نشد.گفت صبر کن خودم بیام ببینم چی شده.؟

    رفتیم بین الحرمین.تا به حجره ی آسید حسین رسیدیم دیدم در حجره ی آسید حسین خاک گرفته،عنکبوتا تار بستن.یه وقت یادم افتاد خودم آسید حسینو غسل دادم،خودم کفنش کردم،خودم خاکش کردم.

    به زنم گفتم تو برو خونه

    خودم اومدم تو حرم حسین

    چسبیدم به ضریح و گفتم آقا غلط کردم

     

    چیزی به محرم نرسیده برات کربلا تو از دست عباس بگیر

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه  لینک ثابت



     [ 08:05:00 ب.ظ ]





      مادرش منتظره ! شما برید ...   ...

    برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن، داوطلب زیاد بود

    قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان.

    همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد!

    گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه، بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

    دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان .

    جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.

    بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.

    همه رفتن الا پیرمرد!

    گفتن بیا!

    گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.

    مادرش منتظره!

     

    شهدا شرمنده ایم

    شهدا دعا داشتند، ‎ادعا نداشتند. نيايش داشتند، نمايش نداشتند. حيا داشتند، ريا نداشتند. رسم داشتند، اسم نداشتند

     

    *شادى روحشان صلوات*

     

    ( بمناسبت سالگرد آغاز جنگى كه خيلى از فرزندان عزيز ايران رو از خانواده هاشون گرفت)

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 07:59:00 ب.ظ ]





      دیالوگ زیبای پرویز پرستویی در سریال مارمولک   ...

    دیالوگ زیبای پرویز پرستویی در فیلم مارمولک اثر کمال تبریزی

    خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست،خدا ، خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد فی‌الواقع خداوند end لطافت endبخشش end بیخیال‌شدن و end چشم‌پوشی و end رفاقت است.رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد. اگر آدم‌ها مرام داشته باشند هیچ‌وقت دزدی نمی‌کنند ولی متأسفانه بعضاً آدمها تک‌خوری می‌کنند و این بدِ روزگار است … بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است …&

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 06:21:00 ب.ظ ]





      صادقانه زندگی کنید   ...

    نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..

    “صادقانه زندگی کنید”

     

    ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستيم که از خاک سر برآورده ایم…

     

    “الهی قمشه ای”

    موضوعات: همه, سفارش های بزرگان  لینک ثابت



     [ 06:07:00 ب.ظ ]





      تأثیر گریه کردن زن ها   ...

    تأثیر گریه کردن زن ها در ارتباط

     

    مطالعات جدید ثابت کرد که از اشک زنان بویی متصاعد می شود که هورمون تستوسترون مردان را کاهش می دهد و میل آنها به زنان را کم می‌کند.

    به گزارش ایرنا و به نقل از تای ایندین نیوز، در ادامه این تحقیقات مشخص شد که این بو حتی زمانی که مردان اشک را نبینند نیز موثر است.

    این برای نخستین بار است که ساختاری شیمیایی اشک و بوی ناشی از آن بررسی می شود و نتایج علمی آن در اختیار دیگران قرار گرفته است.

    “نوام سوبل” محقق موسسه عصب شناسی در این باره گفت: ما مشخص کردیم که از اشک زنان سیگنال هایی به مردان در قالب بو منتقل می شود که این سیگنال تمایل مردان به زنان را کاهش می دهد زیرا به طور مستقیم روی هورمون تستوسترون مردان اثر میگذارد.

    در حالی که ارتباط انسان ها از طریق کلام و نگاه ثابت شده بود اما این تحقیق ثابت کرد که سیگنال های شیمیایی نیز حاوی اطلاعات بسیاری هستند که انسان ها از خود ساطع کرده و به طرف مقابل منتقل می کنند.

    دانشمندان متوجه شده اند که اشک احساسی، حاوی پروتئین بیشتری نسبت به اشک معمولی است که از چشم خارج می شود در نتیجه بو و تأثیر بیشتری در کاهش میل جنسی مردان دارد.

    سوبل گفت: نکته بسیار جالب این بود که دیدن اشک زنان هیچ احساسی اعم از اندوه یا همدردی را در مردان مورد آزمایش ایجاد نمی کرد.

    در آخر معلوم شدن که اشک زنان در مردان همان تأثیری را ایجاد می کند که خرناس و بوی عرق مردان برای زنان.

     

    حالا هي بشينيد زار زار گريه كنيد

    موضوعات: همه, اطلاعات عمومی  لینک ثابت



     [ 07:50:00 ق.ظ ]





      آخرین دست نوشته شهید احمد رضا احدی (رتبه اول کنکور پزشکی )   ...

    اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی

    سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

     

     

    چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟

     

    چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

    چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،

    به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم

    کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟

    به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟

     

    کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،

    از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را

    چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده

    به رسم اجدادشان به گور سپردند.

    کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟

    کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :

     

    “نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟

    چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز

    و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟

     

    آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟

     

    گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود

    و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،

    حالا معلوم نمایید سر کجا

    افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟

     

     

    وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :

     

    هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،

    ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،

    مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از

    مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

    چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

    چگونه باید آنها را غسل داد ؟

    چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

     

    چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.

    چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در

    انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟

    برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت

    را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از

    آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟

    کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،

    دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

    دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟

     

    “صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“

     

    آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی

    تو داغدار شده است؟

    جوانی به خاک افتاده است؟

     

    آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟

    و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…

     

    هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای

    تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های

    فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که

    کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی،

    اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!

    که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

    من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد

     

    روحشان شاد و یادشان گرامی باد

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 07:36:00 ق.ظ ]





      یا جواد الائمه ادرکنی   ...

    یا جواد الائمه ادرکنی

    خسته ودل شکسته وزارم

    گره افتاده است درکارم

    جز بکویت کجا پناه آرم

    یا جواد الائمه ادرکنی

    ای که روح عبادتی مارا

    عذرخواه قیامتی ما را

    جان زهرا عنایتی ما را

    یا جواد الائمه ادرکنی

    یاد کوی تو میکنم امشب

    گفتگو با تو میکنم امشب

    رو بسوی تو میکنم امشب

    یا جواد الائمه ادرکنی

    عزت عالمین میخواهم

    سفر کاظمین میخواهم

    طوف قبر حسین میخواهم

    یا جواد الائمه ادرکنی

    ای مسیحا نفس حیاتم بخش

    خائفم از گنه براتم بخش

    زین پریشان دلی نجاتم بخش

     

    یا جواد الائمه ادرکنی

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 07:29:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین