مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • دی 1403
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30          




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 477
  • دیروز: 28
  • 7 روز قبل: 392
  • 1 ماه قبل: 1832
  • کل بازدیدها: 471421




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین

  • زفاک
  • نورفشان
  • راضیه عربعامری




  • لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      آخرین دست نوشته شهید احمد رضا احدی (رتبه اول کنکور پزشکی )   ...

    اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی

    سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

     

     

    چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟

     

    چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

    چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،

    به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم

    کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟

    به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟

     

    کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،

    از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را

    چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده

    به رسم اجدادشان به گور سپردند.

    کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟

    کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :

     

    “نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟

    چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز

    و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟

     

    آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟

     

    گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود

    و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،

    حالا معلوم نمایید سر کجا

    افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟

     

     

    وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :

     

    هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،

    ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،

    مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از

    مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

    چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

    چگونه باید آنها را غسل داد ؟

    چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

     

    چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.

    چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در

    انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟

    برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت

    را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از

    آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟

    کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،

    دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

    دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟

     

    “صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“

     

    آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی

    تو داغدار شده است؟

    جوانی به خاک افتاده است؟

     

    آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟

    و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…

     

    هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای

    تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های

    فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که

    کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی،

    اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!

    که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

    من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد

     

    روحشان شاد و یادشان گرامی باد

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1393-07-02] [ 07:36:00 ق.ظ ]





      جوان مرد فاضل   ...

    جوانمرد فاضل

    هاشمی‌نژاد دوران عالیه دروس حوزه را شاگرد آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله خمینی بود ودر سن 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. مردی از تبار علم و ادب و اخلاق آگاه و عالم به همه مسایل اجتماعی كه در طول دوران زندگی خود سراسر مبارزه و جنبشی بوده است . سیر مبارزاتی وی از سال 1342 به اوج رسید و تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن تا زمان شهادت با سخنرانیهای پرشور و روشنگرانه ادامه داشته است . در تعقیب و گریزها و بازداشتها و در پاسخ به سوالات ساواك با زیركی خاصی عمل نموده كه به ظاهر تسلیم اما در باطن استوار و پرخروش بود كه همه اینها عامل برآشفتگی رژیم منحوس پهلوی و دستگاههای اطلاعاتی شاه شده بود . از طرفی نقشی ارزنده در شكل دادن مردم در به ثمر رساندن  انقلاب اسلامی ایران داشته است.   زندگی‌نامه درتاریخ 5/5/1311شمسی در شهر علم خیز بهشهر از استان مازندران در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش سید حسن مردی با ایمان و با تقوا و كاسب محل بود كه با زحمت فراوان مخارج  زندگی خود و خانواده اش را تامین می كرد. دوران رشد و بالندگی سید عبدالكریم با اوجگیری حكومت دیكتاتوری رضاخان مواجه بود. رضاخان در دوران حكومت ننگین خود دین و دینداری را تحت فشار  و اختناق قرارداده بود و در شهریور 1320 یعنی زمانی كه سید عبدالكریم  10 ساله بود خاك ایران را ترك می كند و پسرش محمد رضا به حمایت انگلیس و آمریكا بر تخت سلطنت قرار می گیرد كه او نیز دنباله روی سیاستهای پدرش بود.   وی دوره مقدماتی حوزه را نزد آیت‌الله کوهستانی گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به قم رفت. مدتی نزد آیت‌الله علی فرید الاسلام کاشانی تلمذ کرد که به روایتی در تأثیرگذاری معنوی و روحی وی عامل مهمی به شمار می‌رود. کاشانی در سن جوانی مجتهد بود و کتابی به عربی در مورد یکی از موضوعات اصول نوشته که هاشمی‌نژاد نیز مقدمه‌ای به عربی اول کتاب اضافه نمود که در آن هاشمی‌نژاد می‌گوید کاشانی از طرف حضرت ملقب به شیخ‌الشهدا شده بود. همچنین وی مدتی نزد حاج ملا آقا جان زنجانی تلمذ نمود.   وی با خواهر سید حسن ابطحی ازدواج نمود و در کانون بحث و انتقاد دینی که توسط آقای سید حسن ابطحی دایر شده بود سخنرانی می‌کرد. همسر وی پس از سالها سختی و ناراحتی در 19 بهمن سال 1386 شمسی از دنیا رفت.   تحصیلات هاشمی‌نژاد دوران عالیه دروس حوزه را شاگرد آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله خمینی بود ودر سن 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. او مدت نه چندان زیادی را هم در نجف به تحصیل پرداخت. پس از آن به مشهد مهاجرت نموده و مشغول تدریس و تبلیغ شد. هاشمی‌نژاد مطالعات زیادی هم در علوم مختلف روز داشت و اکثر بحث‌ها و کلاس‌هایش غیر از حوزه علمیه با قشر جوان بخصوص دانشجویان بود و بعضی از کتاب‌های او محصول همین کلاس‌هاست. او هم سخنرانی بنام و شورانگیز بود هم نویسنده‌ای خوش‌قلم و آگاه به مسائل روز و هم یکی از مدرسین برجسته حوزه علمیه.   فعالیت سیاسی در نهضت 15 خرداد او جزو اولین دستگیر شدگان بود. او از سال 1342 تا 1357، پنج بار بازداشت شد. بازداشت دوم وی به جریان مسجد فیل مربوط می‌شد. روز 22 مهر سال 1342 سخنرانی وی در مسجد فیل علیه آنچه که وی آن را بی‌بند و باری زنان می‌پنداشت بود. مسأله از سوی رژیم پهلوی دنبال شد و به درگیری میان مردم و نیروهای امنیتی انجامید و دو نفر کشته شدند و ساواک هاشمی‌نژاد را دستگیر نمود. پس از پایان یافتن دومین دوره دستیگری‌اش فعالیت سیاسی را از سر گرفت و جلسات بحث و انتقاد دینی را ادامه داد. هاشمی‌نژاد که در مشهد در هیچ مکانی حق منبر رفتن و سخن گفتن را نداشت، در این مدت توانست در شهرستان‌های مختلف ایران سخنرانیهایی ترتیب دهد و هیچگاه دست از فعالیت برنداشت تا این که بار دیگر در سال 1350 پس از ده شب سخنرانی مستمر پیرامون علت عقب‌ماندگی مسلمین در یکی از مساجد شیراز دستگیر و زندانی شد و از آن به بعد برای همیشه در سرتاسر کشور ممنوع‌المنبر شد. هاشمی‌نژاد روز 18 تیر ماه 1354 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور، همراه عباس واعظ طبسی و تنی چند از مبارزین دستیگر و روز 2 دی ماه 1354 به دوسال زندان محکوم شد.   آخرین بازداشت ایشان مربوط می شود به روز 22 خرداد 57 و اوج گیری انقلاب اسلامی كه پس از یك روز با تحصن مردم در بیت آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی آزاد شد.   اما سید عبدالكریم همچنان به مبارزات سیاسی خود ادامه می داد و آشكارا جنایات خاندان پهلوی را آشكار می نمود و بارها و بارها در این خصوص بازداشت و زندانی و مورد شكنجه قرار گرفته بود.    در سال 1342 در ایام دهه فاطمیه مجالسی در سطح شهر مقدس مشهد برپا شد. شهید ابتدا در منزل آقای اخوان فاطمی واقع در كوچه عباسقلی خان جنب گرمابه اسلامی منبر می رفته و در شبهای 21 و 22 و 23 سال 1342 در مسجد فیل واقع در پایین خیابان منبر داشتند و در آنجا درباره حقوق  زن و انجمن های ایالتی و ولایتی و كاپیتولاسیون صحبت می كردند كه در شب سوم روز 3 شنبه 23/7/1342 مامورین شهربانی مسجد را محاصره كردند و قصد بردن شهید هاشمی نژاد را داشتند . در این حادثه كه جمعیت منسجم حدود پانزده هزار نفر بوده است تعدادی شهید و تعدادی مجروح و تعدادی اسیر و زندانی شدند و شهید بزرگوار بازداشت و زندانی و سپس ممنوع الملاقات شدند .  رژیم منحوس با ابراز تاسف آیت ا… میلانی شهید را به دو ماه زندان قابل خرید محكوم نمود . ضمن اینكه دادستان تقاضای اعدام برای ایشان نموده بود . در همان شبها رادیو بی بی سی اعلام كرد كه در مشهد حادثه مسجد فیل را كه از نادرترین حوادث می باشد شیر بچه ای در مشهد بوجود آورده است . بعد از آن شهید هاشمی نژاد بارها و بارها دستگیر و زندانی شدند تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 كه از زندان آزاد گردیدند و در سنگر دبیر كل حزب جمهوری اسلامی مشهد جهت ارتقای سطح آگاهیهای اعضا و حزب جوانان خدمات شایسته ای را انجام دادند . سپس وی با رای قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان راه یافته و در تصویب قوانین حیاتی چون ولایت فقیه بیشترین نقش را  ایفا نمودند . در قضایای جنگ تحمیلی یكی دو نوبت به همراه رهبر معظم انقلاب حضرت آیت ا… خامنه ای به مناطق جنگی رفته و در افشای خیانتهای بنی صدر ملعون و جبهه متحد لیبرالهای سلطنت طلب و منافقین سهم بسزایی داشتند.   خاطراتی از شهید بزرگوار مرحومه سیده طیبه ابطحی رابطه اش با همسر و فرزندانش رابطه ای بود كه خدایش از او انتظار داشت. او همسر بی نظیری بود و از ابتدای زندگی به من گفته بود كه مرز بین من و تو خداست و خدا در زندگی ما حاكم است و من تا زمانی از این زندگی راضی ام كه خدا راضی باشد. این قید، زمانی زندگی را سخت می كند كه همدلی و همفكری بین زن و شوهری نباشد.   او هیچ وقت اعتراض نمی كرد كه فرضا چرا غذا درست نكردی یا چرا فلان غذا را نپختی و هر وقت كه من به دلایلی نمی توانستم غذا بپزم، خودش می رفت آشپزخانه و تخم مرغی درست می كرد و با هم می خوردیم.   ایشان در غذا دادن به بچه ها پیشقدم بود و هر وقت فرصت داشت، با بچه ها بازی و آنها را سرگرم می كرد. او هیچ گاه از كمك كردن به من در خانه دریغ نمی كرد. علاقه اش به زن و فرزندانش خیلی زیاد بود، ولی این علاقه در گروه علاقه به خدا بود و باعث نشد كه فعالیت های عظیم اجتماعی اش را كم كند و در كنار ما بماند. این علاقه ها حتی باعث نمی شد كه به علت خطر جدی كه هر لحظه در كمینش بود، در بین مردم ظاهر نشود یا كلاس های درسش را تعطیل كند.   شهید هاشمی‌نژاد عامل وحدت حوزه و دانشگاه در مشهد بود محافظ شهید هاشمی‌نژاد در خاطره ای بیان می کند: شهید مبارز هاشمی‌نژاد عامل وحدت حوزه و دانشگاه در خراسان بود چرا که با ارتباطی که با انجمن اسلامی دانشجویان و کارکنان دیگر سازمان‌ها داشت، پیوند خوبی میان عموم مردم برقرار ساخت.   عظیمی با پرداختن به چگونگی شهادت شهید هاشمی‌نژاد اظهار داشت:‌ شهید هاشمی‌نژاد قبل از شهادت به شهر بهشهر محل ولادتش رفت و با مردم گفت‌وگو کرد و از نزدیک طرح‌ها و اقدامات انجام شده در این شهر را مورد بازدید قرار داد؛ سپس با حضورش در دفتر حزب جمهوری در مشهد به فعالیت‌های همیشگی‌ پرداخت. در روز حادثه علی‌رغم تأکیدی که به بازرسی بدنی تمام افراد وجود داشت و حتی خود محافظین مورد بازرسی قرار می‌گرفتند، اما فردی به نام«هادی علویان» با پنهان کردن نارنجک در بین دو پایش به داخل دفتر حزب وارد شد.   هادی علویان نوجوان 16 ساله قوچانی به دلیل درگیری با والدینش به مشهد آمده بود و پس از آشنایی با منافقین به گروهک آنها پیوست و به دستور آنها شهید هاشمی‌نژاد را به شهادت رساند.   خاطراتی از همراهی آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد یش از پیروزی انقلاب و در دوران مبارزه، ما در مشهد مثلثی داشتیم كه فرماندهی مبارزات انقلاب و راه‌پیمایی‌ها با آن بود و ما از آن تبعیت می‌كردیم. آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله طبسی و شهیدِ جوانمرد آقای هاشمی‌نژاد، سه ضلع این مثلث را تشكیل می‌دادند. این سه بزرگوار خیلی به هم نزدیك بودند؛ شاید از برادر هم نزدیك‌تر. حتی ایام تبلیغِ طلبگی را با هم به روستاهای مشهد می‌رفتند و بسیاری از برنامه‌ها‌شان را جمعی و با هم انجام می‌دادند. اهداف‌شان یكی بود و محور وحدت ایشان هم حضرت امام(ره) بودند.   من از سال 1342 خدمت شهید هاشمی‌نژاد بودم. آن هنگام من یازده سال داشتم. البته آن موقع از این ارتباطات مطلع نبودم و بعدها متوجه شدم. لذا نمی‌دانم سابقه‌ی دوستی این سه نفر از چه زمانی شروع شده است. استادِ هر سه‌شان مرحوم آیت‌الله شیخ هاشم قزوینی بود كه هر سه پای درس ایشان می‌رفتند. بعد هم در مسیر مبارزات و اهداف یكسان، به هم نزدیك شده بودند.   پس از انقلاب پس از انقلاب در جریان تدوین قانون اساسی نماینده اول استان مازندران بود و نقش مۆثری در تصویب اصول مهم آن داشت. وی پس از انقلاب هیچ سمت رسمی قبول نکرد.   وی دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد بود و سرانجام در روز 7 مهر 1360 با انفجار انتحاری نارنجک یکی از اعضاء نفوذی سازمان مجاهدین خلق در محل دفتر این حزب در خیابان عشرت آباد مشهد که بعداً به نام او تغییر نام داد ترور شد و در محل دارالسلام حرم علی بن موسی رضا (امام هشتم شیعیان)، به خاک سپرده شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

    . منبع: سایت مقام معظم رهبری

    سایت بنیاد هابیلیان

    سایت راسخون پایگاه اطلاع رسانی بصیریت سایت بیمارستان شهید هاشمی نژاد تهیه و فرآوری:جواد دلاوری-گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ..., شهدای و ایثار گران حوزوی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1393-07-01] [ 09:58:00 ب.ظ ]





      شهید شاه آبادی و ماجرای ۵بار حضورش در زندان کمیته مشترک   ...

    شهید شاه‌آبادی و ماجرای 5 بار حضورش در زندان کمیته مشترک

     

    شهید مهدی شاه آ‌بادی از مبارزان انقلابی دوران ستمشاهی است. او در مبارزات خود به پنج بار زندان و همچنین تبعید محکوم شد. وی در سوم‌ بهمن‌ 57 درست‌ چند روز قبل‌ از ورود امام‌ امت‌ به‌ ایران، از زندان‌ زاد شد.

    مبارزی انقلابی به نام حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی

    در سال 1309 خورشیدی در خانواده آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، از مادری به نام «بتول مطیعا» پسری به دنیا آمد که وی را «مهدی» نام گذاشتند. تولد این کودک، همزمان با ایام سلطنت رضا شاه در ایران بود. آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی، در آن ایام از جمله علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضاشاه به مقابله برخاسته و اساساً چهره‌ای ضد ظلم بود.

    در سال 1313 در حالی که چهار سال از عمر مهدی می‌گذشت، آیت‌العظمی شاه‌آبادی پس از اقامت هفت ساله در قم، عازم تهران شد. پس از ورود به تهران، مهدی برای فراگیری قرآن، وارد مکتب‌خانه «امامزاده یحیی» شد و پس از دو سال، به همراه دو برادر دیگر خود، به دبستان «توفیق» رفت. در ایام دبستان، مهدی پس از فراغت از دروس روزانه مدرسه، بعد از ظهر نزد پدر به فراگیری علوم دینی می‌پرداخت و دروس صرف و دیگر مقدمات عربی را ازایشان فرا می‌گرفت.

    در سال 1323 مهدی 14 ساله، برای تحصیل علومی دینی وارد «مدرسه مروی» شد و پس از چهار سال، در یکی‌ از اعیاد مذهبی به دست یکی از سادات و در حضور پدر بزرگوارش، لباس مقدس روحانیت را به تن کرد. یک سال بعد، در سال 1328 هجری شمسی آیت‌الله العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی از دنیا رفت.

    مهدی دو سال بعد (1330)، برای تکمیل دروس دینی به قم مهاجرت کرد و یک سال بعد، مجدداً برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران بازگشت و کل دوره شش ساله دبیرستان را در 14 ماه به پایان رساند، یعنی درست وقتی که کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد.

    دورانی که مردم ایران در تب و تاب نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند. در همین ایام شیخ مهدی به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی آزاد شد. در واقع شروع مبارازت سیاسی مذهبی شهید شاه‌آبادی به سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد باز می‌گردد که برای نخستین بار، دستگیری و زندان را تجربه کرد.

    بعد از آزادی، مبارزه برای او معنای جدی‌‌تری یافت، چنان که برنامه سفرهای تبلیغی به مناطق محروم را به طور جدی اجرا کرد. در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دوردست می‌رفت و تلاش می‌کرد که مردم را با امام خمینی – رحمه الله - آشنا کند. به جز این، تبلیغ شعائر اسلامی در این سفرها که با سختی فراوان انجام می‌شد، همواره از اهداف اصلی مهدی شاه‌آبادی بود.

    پس از آغاز رسمی و علنی مبارزه حضرت امام در سال 1342، شهید شاه آبادی نیز کمی علنی‌تر و جدی‌‌تر کارش را ادامه داد. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیه‌های امام، ‌حمایت‌های مادی و معنوی از مبارازت و … بخشی از فعالیت‌های او در این دوره بود.

    ضمن اینکه به عنوان یک روحانی، در کنار این فعالیت‌ها، حضور در مساجد و سخنرانی درباره افکار امام و نقد نارسایی‌‌های حکومت پهلوی، به هر حال جزو زندگی روزانه او بود، شهید مهدی شاه‌آبادی، در سال‌های 52 تا 57 در مجموع پنج بار دستگیر شد و حدود یک سال و نیم را در زندان گذراند. به جز این، پنج ماه را نیز در تبعید گذراند.

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید مهدی شاه‌آبای در مسئولیت‌های مختلفی فعالیت کرد که عضویت در شورای مرکز کمیته انقلاب اسلامی، عضویت در هسته مرکزی جامعه روحانیت مبارز نمایندگی دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیأت منتخب امام برای بررسی عملکرد بنیاد مسعضعفان در سال 59، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور، سرپرستی حوزه علمیه‌ای که خود آن را تأسیس کرده بود، قسمتی از مسئولیت‌ها و فعالیت‌های او بود.

    در ادامه، حکایت این پنج بار زندان را مرور می‌کنیم:

     

    *زندان‌ اول‌ (1352)

    یورش‌ سبعانه‌‌ رژیم‌ به‌ بیت‌ این‌ شهید بزرگوار برای‌ اولین‌ بار در روز دوشنبه‌ چهارم تیر ماه به‌ دلیل‌ ارتباط‌ با خانواده‌های‌ زندانیان‌ سیاسی‌ و نیز لـو رفتن ‌ایشان ‌در بازجویی‌های ‌خواهرزاده‌شان‌ که اعلامیه ‌گرفته‌ بود، صورت‌ گرفت‌،‌ در حمله ‌به‌ منزل‌ آن‌ شهید در ساعت‌ 10:30 شب‌ پس‌ از بازرسی‌، تعداد قابل‌ توجهی‌ اعلامیه‌ و کتب‌ انقلابی‌ را کشف‌ و ضبط‌ شد.

    اگر چه‌ ساواک ‌در دستوری‌ که‌ برای‌ دستگیری‌ شهید شاه‌آبادی‌ به‌ واحد اجرایی‌ خود ابلاغ‌ کرده ‌بود، احتمال‌ مسلح‌ بودن‌ افراد منزل‌ و یا فرار آن‌ها از طریق‌ منازل‌ همسایه‌ را ذکر کرده ‌بود و مأموران‌ هم‌ بر این‌ اساس‌، با حساسیت‌ خاصی‌ به‌ بازرسی‌ می‌پرداختند، اما وی توانست در همان‌ ساعاتی‌ که‌ مأموران‌ سرگرم‌ تفتیش‌ بودند، مدارک‌ فراوانی‌ را امحاء کرده‌ و یا با تغییر محل‌، آن‌ها را از دید مأموران‌ در امان‌ نگه‌ دارند.

    تحرّک‌ فوق‌العاده شهید شاه‌آبادی‌ در حین‌ بازرسی‌ منزل‌ که‌ به‌ منظور مخفی‌ کردن‌ مدارک صورت‌ می‌گرفت،‌ آن چنان‌ سریع‌ و توأم‌ با ظرافت‌ بود که‌ علاوه‌ بر آنکه‌ موجبات‌ تعجب‌ و خوشحالی‌ اعضای‌ خانواده‌شان ‌را فراهم‌ می‌کرد، هیچ گونه‌ سوء ظنی‌ را هم‌ از ناحیه‌ مأموران‌ بر نمی‌انگیخت، شهید شاه‌آبادی‌ در این‌ زندان‌، تحت‌ شکنجه‌‌ شدید قرار گرفتند و حتی‌شکنجه‌گران‌ به‌ وی شوک‌ الکتریکی‌ وارد می‌کردند و او را وادار می‌کردند که‌ سیم‌ برق‌ را به‌ بدن‌ خود وصل‌ کند و در صورت‌ امتناع‌، با شلاق‌ او را وادار به‌ این‌ کار می‌کردند.

    وی در کلیه‌‌ بازجویی‌های‌ زندان‌ در رابطه‌ با اطلاعیه‌ها و اوراق‌ مکشوفه‌ از منزلش که‌ مشتمل‌ بر مطالب‌ انقلابی‌ و ضد رژیم‌ بود، برای‌ اینکه ‌مجبور نشود کسی‌ را در رابطه‌ با آن‌ها لو بدهد، یک‌ پوشه‌ فرضی را که‌ از طریق‌ یک‌ مرد ناشناس‌ و پس‌ از درخواست‌ استخاره‌ در کنارش جا گذاشته ‌بود، مطرح‌ می‌کند و در تمام‌ بازجویی‌ها هم‌ بر همین‌ اظهارات‌ خود پافشاری‌ می‌‌ورزد و حتی‌ در زیر سخت‌ترین‌ شکنجه‌های‌ مأموران‌ رژیم‌ هم‌ از حرف‌ خود بر نمی‌گردد.

    وی در ده‌ها بازجویی‌ مکتوب‌ که‌ از ایشان‌ برجای‌ مانده ‌است‌، آن قدر در صحنه‌سازی‌ این‌ فرضیه‌ خودساخته‌، ظرافت‌ به‌ خرج‌ می‌دهد و جزئیات‌ آن‌ را طبیعی‌ و عادی‌ بازسازی‌ می‌کند که‌ بالاخره‌ مأموران‌ ساواک‌ با همه‌‌ پیچیدگی‌های‌ اطلاعاتی‌ و امنیتی‌ خود، پس‌ از چند جلسه‌ بازجویی‌ توأم‌ با شکنجه‌های‌ سنگین‌ (شلاق‌، کابل‌ برق‌ و …) مطالب‌ وی را می‌پذیرند و از پیگیری‌ بیشتر موضوع‌، صرف‌ نظر می‌کنند.

    شهید شاه‌آبادی‌ مدت‌ 21 روز را در زندان‌ کمیته ‌مشترک‌ شهربانی‌ و ساواک‌ گذراند که‌ این‌ مدت‌ با شکنجه‌های‌ طاقت‌فرسا توأم‌ بود و پس‌ از آن‌ در تاریخ 25 تیرماه 52 به‌ زندان‌ قصر انتقال‌ یافت. این‌ روحانی‌ مجاهد پس‌ از انتقال‌ به‌ زندان‌ قصر نیز با استقامت‌ زایدالوصفی ‌شکنجه‌ها را تحمل‌ کرد و ماه‌ها فشار و سختی‌ را به‌ جان‌ خرید و بالاخره‌ دادگاه‌ نظامی‌ رژیم‌ که‌ در 28 شهریور همان سال برگزار شد، وی را به‌ یک‌ سال‌ زندان‌ محکوم کرد، اما‌ دادگاه‌ تجدیدنظر در 24 مهر ماه 52 او را (که‌ تا آن‌ زمان‌ 3 ماه‌ و 22 روز زندان‌ بودند) به‌ 4 ماه‌ زندان‌ محکوم‌ کرد و در نتیجه شهید شاه آبادی در دوم آبان از زندان‌ آزاد شد.

     

    *زندان‌ دوم (1353)

    شهید شاه‌آبادی‌ در اثر تداوم‌ مبارزه‌ و ادامه‌ فعالیت‌های‌ انقلابی‌، مجدداً در ساعت‌ 3 بعدازظهر روز 27 بهمن‌ 53 دستگیر می‌شود و منزل‌ وی نیز مورد تفتیش‌ و بازرسی‌ یک‌ اکیپ‌ از مأموران‌ ساواک‌ قرار می‌گیرد.

    آن‌ طور که‌ از اسناد ساواک‌ بر می‌آید، علت‌ دستگیری‌ شهید شاه‌آبادی‌ در این‌ نوبت‌، آن‌ بوده ‌است‌ که‌ به‌ دنبال‌ اعزام‌ حجت‌الاسلام‌ عباسعلی‌ روحانی از سوی‌ شهید شاه‌آبادی‌ جهت‌ سخنرانی‌ در یکی‌ از مساجد تهران‌ در محرم‌ همان ‌سـال‌، از آنجا که‌ نامبرده‌ در سخنرانی‌ خود، مطالبی‌ انقلابی‌ اظهار داشته‌ بود، ساواک‌ درصدد دستگیری‌ وی‌ برمی‌آید و به‌ اشتباه‌، نشانی‌ منزل‌ همسایه‌ ‌شهید شاه‌آبادی‌ به‌ عنوان‌ نشانی‌ منزل‌ وی‌ در اختیار مأموران‌ قرار می‌گیرد، مأموران‌ نیز به‌ منزل‌ آقای‌ خلیلیان‌ ـ همسایه‌ شهیدشاه‌آبادی ‌ـ مراجعـه‌ کرده‌ و سراغ ‌«آقای‌ روحانی‌» را می‌گیرند و نامبرده ‌نیز ظاهراً به‌ تصور اینکه‌ مراجعه‌کنندگان‌ به‌ دنبال‌ کسی‌ هستند که‌ روحانی‌ (ملبّس‌ به‌ لباس‌ روحانیت) باشد، آنان‌ را به‌ منزل‌ همسایه‌ خود ـ شهید شاه‌آبادی‌ ـ راهنمایی‌ می‌کند!

    نیروهای‌ ساواک‌ نیز در مراجعه ‌به ‌منزل‌ شهید شاه‌آبادی‌، پس‌ از تحقیق‌ و بازرسی‌ متوجه‌ می‌شوند که‌ ایشان‌ سابقه‌ زندان‌ دارند و تصور می‌کنند که‌ شیخ ‌عباسعلی‌ روحانی خود ایشان‌ هستند که‌ با تغییر نام‌ به‌ فعالیت‌های‌ مبارزاتی ‌پرداخته‌اند! پس شهید شاه‌آبادی‌ را با این‌ تصور و توهم‌ دستگیر می‌کنند، نهایتاً شهید شاه‌آبادی‌ در تاریخ 17 اسفند 53 پس‌ از 20 روز زندانی‌ بودن‌، با التزام‌ به‌ عدم‌ خروج‌ از حوزه ‌قضایی‌ تهران از زندان‌ آزاد می‌شوند.

     

    *زندان‌ سوم‌ (1354)

    به‌ دنبال‌ همکاری‌ خلیل‌ (محمدعلی‌) فقیه ‌دزفولی با ساواک، یک‌ بار دیگر رژیم‌ شاه ‌به‌ منزل‌ این‌ عالم‌ مبارز یورش‌ برده‌ و شهید شاه‌آبادی‌ را دستگیر کرده‌ و او را به ‌شکنجه‌گاه‌ می‌برد. اما شیخ‌ شهید مقاوم‌تر از قبل‌ و با موضعی‌ غرورآمیز و شجاعانه‌ در مقابل‌ شکنجه‌گران‌ می‌ایستد و فریاد می‌زند که: «اگر من‌ اعلامیه‌های‌ امام‌ را نخوانم‌، پس‌ چه‌ کسی‌ بخواند؟!».

    با این وجود پس‌ از اعترافات‌ خلیل ‌دزفولی‌، ساواک مدت‌ 3 ماه‌ بر تعقیب‌ و مراقبت‌ خود افزود و چون‌ نتوانست‌ به‌ نکته‌ جدیدی‌ دست‌ پیدا کند در ششم شهریور 54 ـ شب‌ جمعه‌ ـ تعدادی‌ از مأموران‌ ساواک‌ برای‌ دستگیری‌ وی‌ به‌منزل‌ شهید اعزام‌ می‌شوند، اما چون‌ شهید شاه‌آبادی‌ در آن‌ زمان‌ در منزل‌ نبود، مأموران‌ برای‌ وی‌ یادداشت‌ می‌گذارند که‌ شنبه هشتم شهریور‌ به‌ ساواک‌ خیابان ‌ابوسعید بروند. با مراجعه‌ شهید شاه‌آبادی‌ به‌ ساواک‌، وی‌ را برای‌ سومین‌ بار دستگیر کرده‌ و به‌ کمیته‌ مشترک‌ می‌برند. بالاخره‌ رژیم‌ شاه‌، وی‌ را در تاریخ‌ سوم آبان پس‌ از حدود 2 ماه‌، مشروط‌ به‌ عدم‌ خروج‌ از تهران‌ آزاد می‌کند.

     

    *تبعید به‌ کردستان‌ (سال‌ 1355)

    ساواک‌ که‌ از جلوگیری‌ گسترش‌ فعالیت‌های‌ شهید شاه‌آبادی‌ مأیوس‌ می‌‌شود، وی‌ را به‌ «بانه‌» که‌ از شهرهای‌ سنی‌نشین‌ کشور بوده‌ و در دورترین‌ نقطه‌‌ استان‌ کردستان‌ قرار دارد تبعید می‌کند.

    شهید شاه‌آبادی در بانه‌‌ با شرکت ‌پیوسته‌ و مستمر در مساجد برادران‌ اهل‌ تسنن‌ و مصاحبت‌ با مردم‌ کوچه‌ و بازار به‌ بیان‌ علت‌ تبعید خود پرداخت‌ و ماهیت‌ خائنانه‌ رژیم‌ شاه‌ را افشا می‌کند. بالاخره‌ در اثر روشنگری‌ها و حسن‌ معاشرت‌های‌ این‌ شهید عزیز، به‌ تدریج شعله‌های‌ خشم‌ و نفرت‌ از طاغوت‌ در دل‌ توده‌های‌ مردم‌ آن‌ سامان‌ اوج‌ می‌گیرد و بالاخره‌ به‌ تظاهراتی‌ علیه‌ رژیم‌ شاه‌ منجر می‌‌شود، در اثر مجموعه‌ فعالیت‌های‌ این‌ بزرگمرد، وی پس‌ از حدود 6 ماه‌ آزاد می‌شود.

    *زندان‌ چهارم‌ (خرداد 1357)

    پس‌ از تعقیب‌ و مراقبت‌های‌ چندین‌ ماهه‌‌ ساواک‌ و بالاخره‌ کشف‌ ‌گروه‌ اسلامی‌، رژیم‌ منحوس‌ شاه‌، شهید شاه‌آبادی را در 30 خرداد 1357 به‌ همراه‌ حدود 70 نفر دیگر دستگیر می‌کند. دستگیری‌ این‌ بارِ ایشان‌ از ویژگی‌ خاصی‌ برخوردار بود.

    وی از لحظه‌‌ ورود به‌ کمیته‌ ضد خرابکاری با صلابت‌ و اقتدار منحصر به‌ فردی‌ با دژخیمان‌ ساواک‌ برخورد کرد و تمامی‌ قدرت‌ شیطانی‌ رژیم‌ را که‌ در دستگاه‌ مخوف‌ زندان‌ خلاصه‌ می‌شد به‌ مسخره ‌گرفت و بازجوهایی‌ را که‌ می‌خواستند از ایشان‌ سۆال‌ کنند با لحن‌ آمرانه‌ و غرورآمیزی‌ تحقیر می‌کرد، از خود ایشان‌ نقل‌ شده ‌است‌ که‌ مرتباً به‌ مأموران ‌می‌گفت: «باید تمامی‌ اعلامیه‌ها و کتاب‌ها و نوارهایی‌ را که‌ از منزل‌ من ‌دزدیده‌اید، برگردانید»، به‌ هر جهت‌، تلاش‌های‌ جلادان‌ برای‌ وادار کردن‌ ایشان‌ به‌ بازجویی، بی‌نتیجه‌ ماند و آن‌ها هرگز نتوانستند شهید را وادار به‌ جواب دادن سۆالات‌ کنند، سرانجام‌ در آبان‌ ماه ‌همان‌ سال‌ آزاد شد.

     

    *زندان‌ پنجم‌ (آبان‌ 1357)

    بلافاصله‌ پس‌ از آزاد شدن‌ از زندان‌ قبلی‌ در آبان‌ 1357 و در شرایطی‌ که‌ حدود سه ماه‌ از برقراری‌ حکومت‌ نظامی‌ در تهران‌ و قتل‌ عام‌ 17 شهریور گذشته ‌بود، شهید شاه‌آبادی‌ با سرعت‌ و قاطعیت‌ تمام‌ به طور علنی‌ و صریح‌، مبارزات ‌خود علیه‌ رژیم‌ را ادامه‌ داد، به‌ همین‌ دلیل‌ پس‌ از 12 روز، مجدداً دستگیر شد‌ و در زندان‌ باغشاه‌ محبوس‌ شد، بالاخره‌ شهید شاه‌آبادی‌ در تاریخ‌ سوم‌ بهمن‌ 1357 یعنی‌ درست‌ چند روز قبل‌ از ورود امام‌ امت‌ به‌ ایران، از زندان‌ آزاد می‌شود.

    مهدی شاه‌آبادی سرانجام در غروب پنجشنبه، ششم اردیبهشت سال 1363 در حالی که نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود، در جزیره مجنون و با انفجار خمپاره بعثیان صدامی شربت شهادت نوشید و به وصال معشوق شتافت.

    منبع: خبرگزاری فارس

    تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ..., شهدای و ایثار گران حوزوی  لینک ثابت



     [ 09:52:00 ب.ظ ]





      نقش روحانیون در دفاع مقدس   ...

    8 سال دفاع مقدس فضایی را فراهم کرد که روحانیون علاوه بر حضور تبلیغی در جبهه در کسوت فرماندهی، خلبانی، غواصی و حتی پزشکی حاضر شوند، به گونه‌ای که روحانیت شهدای زیادی را در این بخش‌‌ها تقدیم انقلاب کرده است.

    نقش روحانیون در دفاع مقدس

     

    اولین روز از آخرین ماه سال را روز «روحانیت و دفاع مقدس» می‌نامند، زیرا در روز اول اسفند سال 1364 حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی نماینده امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران هنگامی که پس از عملیات والفجر 8 به همراه جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مسئولان قضایی عازم جبهه‌‌های نبرد حق بر باطل بودند، در 25 کیلومتری شهر اهواز، هواپیمای مسافربری آنان مورد حمله دو فروند جنگده عراقی قرار گرفت و  به شهادت رسیدند.

     

    از آنجایی که بیشتر مسافران این پرواز را علما و روحانیان مبارز تشکیل می‌دادند، به منظور ارج نهادن به فداکاری این قشر فرهیخته جامعه در 8 سال دفاع مقدس، این روز را روز روحانیت و دفاع مقدس می‌خوانند تا همه ساله از مجاهدت این پاسداران اسلام قدردانی شود.

     

    با این وجود نقش روحانیون در تاریخ صد ساله این مرز و بوم بسیار چشمگیر و تأثیرگذار بوده است، از میرزا کوچک خان در سرزمین سرسبز گیلان گرفته تا قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز و فتوای تاریخی میرزای شیرازی در نهضت پر شکوه تحریم تنباکو، همچنین نقش ‌بی‌همتای آیت‌الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت و شهید مدرس در مبارزه علیه رضاخان پهلوی و از همه مهم‌تر نقش برجسته امام خمینی(ره) در به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی خود گواهی از مجاهدت‌های این پاسداران اسلام دارد.

     

    این تلاش‌های خالصانه نیز در جریان انقلاب اسلامی ایران ادامه و استمرار یافت، نام‌های شهدایی نظیر آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله غفاری، مطهری، مفتح، باهنر،  بهشتی، مدنی، اشرفی اصفهانی، صدوقی، قاضی طباطبایی و دستغیب زینت بخش برگی از برگ‌های تاریخ انقلاب است.

     

    با این وجود نام روحانیون شهیدی همانند شاه‌آبادی، محلاتی، شیرازی، میثمی، زمانی، رزاقی و … بر تارک شهدای هشت سال دفاع مقدس، گواهی بر رزم بی‌امان روحانیت معظم و رسیدن به لقاءالله و خونین شدن چهره‌ مطهر و نورانی آنان است.

     

    روحانیون در 8 سال دفاع مقدس علاوه بر تشویق مردم به حضور در جبهه و بسیج آن‌ها، تأثیر بر فرماندهان جنگ، تلطیف روحیه رزمندگان با تقویت ایمان و توکل بر خدا، توسل به اهل‌بیت، پاسخ به مسائل شرعی مربوط به جبهه و جهاد، آفرینش حماسه‌های با حضور خود در خطوط مقدم جبهه، تقویت روحیه رزمی، شجاعت، شهادت طلبی و ایثار جلوه‌های ناب از حضور روحانیت هم‌پای با سایر اقشار مردم رقم زدند، به گونه ای که طبق برخی آمار نزدیک به چهل مجتهد و قریب الاجتهاد در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

     

    از نکات جالب توجه حضور روحانیون در دفاع مقدس می‌توان به مواردی نظیر فعالیت ملموس طلبه‌ها در قسمت طراحی عملیات، فرماندهی توپخانه، دیده‌بان رانندگی بلدوزر، نفر بر و ضد زره، شرکت در واحد اطلاعات و واحد تخریب، هدایت بالگرد و خلبانی و جراحی پزشکی اشاره کرد،

     

    به طوری که گاهی در سنگر اورژانس و زیر آتش عملیات، شاید بعضی حس می‌کردند که این لباس جامانده از یک روحانی مجروح است، اما زمانی که پزشک کارش را تمام می‌کرد و لباس روحانیتش را می‌پوشید، عده‌ای تعجب می‌کردند.

     

    با این وجود، آمار شهدای روحانی به تفکیک مسئولیت و تخصص تا پایان اسفند 89 خود گویای این حضور همه جانبه در هشت سال جنگ تحمیلی است که عبارتند از:

     

    نماینده مجلس شورای اسلامی 26 نفر، مسئولیت در قوه قضاییه 20 نفر، ائمه جماعت 72 نفر، ائمه جمعه 43 نفر، شهدای روحانی سوانح هوایی 23 نفر، شهدای روحانی غواص 72 نفر، تبلیغی خاص 1047 نفر، آرپی‌جی زن، تک تیرانداز، عملیات‌ها و لشکرها 2309 نفر، مخابرات و بی‌سیم‌چی 88 نفر، امدادگر 53 نفر، فرماندهان و مسئولان دفاع مقدس 50 نفر و خواهران طلبه 15 نفر.

     

    بی‌شک می‌توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی، مدیون فداکاری‌ها و ایثارگری شهیدان به خون خفته به ویژه عالمان و روحانیون شهیدی است که به عنوان فرمانده و سرباز در لباس‌های مختلف در جنگ حضور داشتند، با این وجود تعدادی از جانبازان انقلاب اسلامی در حال حاضر از قشر روحانیون هستند، همچنین آزادگان بزرگی مانند حجت‌الاسلام ابوترابی در دوران دفاع مقدس و اسارت به عنوان فرمانده دینی آزادگان، عمل کردند.

    منبع: فارس

    تهیه و تنظیم: حق دوست، گروه حوزه علمیه تبیان

    موضوعات: به یاد شهدا ..., شهدای و ایثار گران حوزوی  لینک ثابت



     [ 09:47:00 ب.ظ ]





      حاج خانم غصه نخوری ها !   ...

    جنازه پسرشونُ که آوردندچيزي جزء دو سه کيلو استخون نبود.

    پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوري ها !

    دقيقا وزن همون روزيه که خدا بهمون هديه دادِش …

    “هفته دفاع مقدس گرامی”

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 09:42:00 ب.ظ ]





      شهید همت ...اگه مردی کمکم کن !   ...

    ______

     

    حاج آقا ماندگاری تو یکی از منبر هاش به نقل از یه استاد دانشگاه فرمود::یه استاد دانشگاه میگفت خوابیده بودم خواب شهید همت رو دیدم با موتور اومد به من گفت بپر بالا نشستم پشت موتورش همین طور که داشت تو خیابونای تهران می رفت چشمم به اسم خیابونا و کوچه ها می‌افتاد انگار داره بهم آدرس میده خلاصه از کوچه ها وخیابونا که گذشتیم در یه خونه رسیدیم از خواب پریدم لباسم رو پوشیدم و دنبال اون آدرسی که تو خواب یادم مونده بود رفتم جلو در همون خونه رسیدم نیمه شب بود هرچی در زدم کسی در رو وا نکرد ناچار از بالای در رفتم تو دیدم یکی از دانشجوهای خودم خودکشی کرده پیکرش نیمه جونه زنگ زدم اورژانس خلاصه جوان نجات پیدا کرد بعد از چند وقت جوان دانشجو به من گفت موقع خودکشی که آخر خط بودم عکس شهید همت رو نگاه کردم بهش گفتم حالا اگه مردی کمکم کن…..

    کجایند_مردان_بی_ادعا

    حاج_همت

    شهدا دستگیرمون باشن صلوات..

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 09:29:00 ب.ظ ]





      فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری   ...

    فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری:

     

    زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز به سه دسته تقسیم می‏شوند:

     

    ۱. دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می‏خیزند و از گذشته خود پشیمان می‏شوند.

     

    ۲. دسته ای راه بی تفاوت می‏گزینند و در زندگی مادی خود غرق می‏شوند و همه چیز را فراموش می‏کنند.

     

    ۳.دسته سوم به گذشته خود وفادار می‏مانند و احساس مسئولیت می‏کنند که از شدت مصائب و غصه ها، دق خواهند کرد.

     

    پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت، از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید!

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



    [شنبه 1393-06-01] [ 11:52:00 ب.ظ ]





      خداحافظ دنیا ....   ...

    سال بعد از عملیات ” والفجر مقدماتی “، از دل خاک فکه، پیکر شهیدی رو پیدا کردند که اعداد و حروف نقش بسته بر پلاکش زنگ زده بود …ولی تو جیب لباس خاکیش برگه ای بود کوچک، که نوشته هاش رو با کمی دقت می شد خوند:

    بسمه تعالی

    جنگ بالا گرفته است.مجالی برای هیچ وصیتی نیست…تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم:

    به تو خیانت می کنند، تو مکن.تو را تکذیب می کنند، آرام باش.تو را می ستایند، فریب مخور.تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن.مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو.همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش …آنگاه از ما خواهی بود …

    دیگر نایی در بدن ندارم؛

    خداحافظ دنیا ..

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]





    1 3 4

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین
     
     
    مداحی های محرم