بسمه تعالي
كلاس مهدي شناسي ( معرفت نفس )
نفس حقيقت ما مي باشد وآن چيزي كه احاطه اش مي كند هواي نفس است .
شناخت حضرت مهدي عليه السلام بدون شناخت نفس محال مي باشد وكسي كه نفسش را نشناسد هم دراين دنيا كوراست وهم درآخرت واين خيلي مهم است وكسي كه امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت ازدنيا مي رود .
بايد تا مي توانيم استغفاركنيم تا بفهميم كه چي كم داريم ، اگربفهميم چه خلاءهايي داريم آن وقت جبران مي شود .
مهم اين است كه ما درجاده سفرخلق به سوي حق باشيم حالا اگردراين مسيرهم اجل ما برسد خداوند اجرآن بنده ای را مي دهد چون تا آخر مسیر رفته است چرا که اجل مهلتش نداد .
حرکت دراين مسيربايد با راهنمايي ودقت انجام شود .
هيچ وقت نگوئيم اين ((نفس من)) بگوئيم اين ((حقيقت من )) كه وقتي كارخوبي انجام مي دهم ،مثلا وقتي گرسنه ها را سيرمي كنم ، يك احساس خوبي بهم دست مي دهد ، اون حقيقت من است كه اينجورشاد مي شود .
وقتي من به حقيقت خودم مي رسم و شاد مي شوم اين ديگرحجاب نوراني نيست .
حقيقت ما چيست ؟
حقيقت من چيست كه اينقدرآقااميرالمومنين(ع)برایش ناله مي زد و میفرمود که ظلمت نفسی، بايد ضجه بزنيم استغفار کنیم وازخداوند خصوصاٌ درنمازهاي واجب بخواهيم مرا به معرفت نفس برسان
شما ازحقيقت خودت چي مي دانيد ؟
نفس مساوي است با حقيقت من حالا چي احاطه كرده آن را ؟هواي نفس و
نفسانيات, اين يك نكته مهم است .
برويم پيش خدا وقد اتيتك يا الهي بعد تقصيري واسرافي علي نفسي با اين حال كه آمده ام ولي هيچي نمي فهمم تمام وجودم را تقصيروگناه احاطه كرده ، پس الهي العفو.
بگوئيم پيش طبيب ( خدا) كه آمده ام ولي نمي شنوم ، چي اين قشاء را ايجاد كرده در دلم ، نمي بينم ، چي جلوي چشمانم غشاء ايجاد كرده ، الهي العفو، خدايا مي خواهم دلم را شستشو بدهم .
براي سيرالي ا … بايد نقشه راه را بدانيم تا درست حركت كنيم .
ما يك حقيقت داريم ، يك روح داريم ، يك جسم ، به آن حقيقتمان مي گويند نفس. خدا
روح را امانت داده به دست حقيقتمان ، ما یک روح ويك جسم داريم پس روح وجسم امانت هايي هستند كه خدا به حقيقت ما امانت داده كه بهش مي گويندنفس .
حالا اين جسم تاكي دردست ماست ، تا زمانيكه روح دردست ماست يعني به محض اينكه روح ازجسم بيرون كشيده بشود ديگرجسم هم دست ما نيست ، روح هم بلافاصله ازما گرفته مي شود يعني امانت هايش را تحويل مي گيرد به محض قبض روح شدن ، قبض روح شدن يعني روح را گرفتند وجسم را هم گذاشتند درخاك .
حالا آن حقيقت من چي دارد ؟ عزت نفس دارد چرا؟ چون العزه لله جميعا ، چون هرچي عزت هست ازآن خداست ، ونفس من در نهايت قرب خداست ،
بمحض اينكه روح را به من دادن ودميدنش درجسمم بعد هواهایی و نفسانیاتی آمدونفسم را احاطه كرد يعني حقيقتم را ، واين را مي گويند هواي نفس كه همان آلودگي ها ، شيطنت ها يعني نيرنگ هايي ودامهايي كه شيطان براي من قرارداده بودآمد حقيقت من را دربرگرفت ، درنتيجه فراموش كردم دارائي هاي خودم را ، فراموش كردم چي دارم ، روح دارم وجسم دارم ازلحاظ عالم پايين وفراموش كردم كه چي درعالم مافوق دارم ، واون امام زمان است ، معصومين است ، انبياء است ، كه همه اينها زيرسايه خداست ، يدالله فوق ايديهم .
جسم متعلق به عالم طبيعت وماده است .
روح متعلق به عالم مجرات است عالم روحانيات است .
خدا حقيقت من را خلق كرد درعالم مجردات بعد ازروح خودش دميد توجسمم پس دارائيم شد دوتا چيزيك روح ويك جسم .
حقيقت ما همان چيزي است كه آيه قرآن بهش تعلق مي گيرد ، نحن اقرب من حبل الوريد ( من ازرگ گردن به حقيقت شما نزديكترهستم ) .بله این اون حقیقت من است که از رگ گردن جسمم به خدا نزدیکتر است.
كل سفرما رفتن ازجهالت ها به سوي دانائيها ست. وقتي كه من حركت كردم ومعرفت پيدا كردم. حقيقت خودم را مي فهمم كه دراين حقيقت همه حقايق درآن واحد وجود دارد و مي رسم به اسماء الله ، و مي رسم به خدا ، یعنی مي رسم به همه چي .
روح دارائي من است وقتي مثلاٌ اينترنت داشته باشم همان روح رو بعنوان مثال اینترنت درنظربگيريم وقتي به اينترنت وصل باشيم پيام مي دهيم وپيام مي گيريم ، اگرروح داشته باشم دركالبد جسمم يعني به وسيله جسمم , عمل صالح انجام مي دهم يا نمي دهم , يادريافتهايي به وسيله عقلم ازاين عالم دارم يا ندارم ، پس من اگراينترنت داشته باشم يعني اگراين روح هنوزدر جسمم باشه من مي توانم پيام بدهم يا پيام بگيرم حالا اون حقيقت من كجاست ؟حقيقت من همان نفس است .
چرا متوجه نشديم چون توضيح ازبالا به پايين بود .
حالا ازپايين به بالا توضيح مي دهيم ،
اگر اينترنت وجودمان كه همان روح است اگرقطع شود نه ديگرمي توانيم نمازقضاء بجا بياوريم ، نه خدمتي انجام دهم ، خدايا به توپناه مي برم ازاينكه شيطان من را به فراموشي مي اندازد .
فردا كه اينترنت وجودمان قطع شود حسرت انجام یک عمل صالح به دلمان مي ماند. ديگرنمي تواني ازطريق روحت به جسمت دستوربدهي بلند شو وفلان كاررا انجام بده ، پس شاكرباشيم كه هنوزروح ازكالبد جسممان خارج نشده .كارهاي خوبمان را به تاخيرنيندازيم معلوم نيست شايد هرلحظه اينترنت وجودم قطع شود ومن ديگرنتوانم آن كارهايي را كه مي خواستم انجام دهم .
پس قدرخودمان را بدانيم ، قدر دارائي هايمان را بدانيم ، ما يك حقيقتي داريم كه اين حقيقتمان گمشده چطوري پيدايش كنم ؟ازپايين شروع كنيم برسيم به بالا
ببينيد شما مي توانيد به وسيله چشم ، گوش ، دست وپا مي توانيد كلي پيام به اين عالم منتقل كني ، وپيامهايي ازاين عالم دريافت كني ، لازمه اش چيست ؟داستان اينترنت روحت است ، تواگرروح درجسمت باشد مي تواني اين كارها را انجام دهي اگرنباشد نمي تواني ، خوب من به اين عالم چي منتقل بكنم يادريافت كنم وقتي خودم هيچي نمي فهمم وهيچ حقيقتي را دريافت نكرده ام ؟ پس اگربفهمم كه حقيقت من يك چيزديگر هست كه اگرمن بهش برسم بعد مي توانم ازاينترنت روحم استفاده كنم .
وقتي فهمیدم كه من نمي فهمم ، بايد به چي فكركنم ، وگمشده ام كجا مي باشد وقتي به اين حقيقت رسيدم چيكارم مي كنم ؟مي روم دائما استغفارمي كنم الهي العفو. دوباره استغفرالله ربي واتوب اليه گویان میروم درخانه طبيب اطباء عالم میگويم يا مهدي يابن الحسن نيمه شب مي روم ، نيمه شب تشنه ها خودشان را باید نشان دهند ، حتي شده به قدر چند ثانيه ، ازخواب بلند مي شوم وقتي که خلوت است وقتي كه فقط دلسوخته ها بيدارند، ناله مي كنم ، انابه مي كنم ، فكرمي كنم درمورد خودم كه چه كردم كه اينگونه ازخودم دورافتاده ام ازحقيقت خودم دورافتاده ام ، خدايا نفهميده ام كه با خودم چه كردم ، پس ببخش مرا بخاطرآن كارهايي كه بايد مي كردم ونكردم وكارهايي كه نمي بايستي مي كردم وكردم ، مرا ببخش ودائماٌ اين را ازخدامي خواهم واين كارادامه پيدا مي كند ،
مرغ باغ ملكوتم نيم ازعالم خاك چند روزي قفسي ساخته اند بهره تنم
اينقدراين كارادامه پيدا مي كند ، اينقدرسعي مي كنم حق الناس راادا كنم سعي مي كنم توبه كنم ، دله ديگران را بدست بياورم ، اينقدرسعي مي كنم جهاد في سبيل الله انجام دهم يعني خوب همسر داري كنم ، تا اينكه يكي ازاين روزها دربازمي شود لطفا دقت كنيد ، ازكجا به كجا ( الصلاه معراج مومن ) چي شد كه خدا به ما گفت روزي 5 بارنمازبخوان آن هم تكراري براي اينكه يك روزماشين وجودت استارت بخورد و روشن شود درنمازبه بركت نمازبه واسطه نمازاين ماشين وجودت روشن شود .
آيه قرآن ، برو دنبال وسيله ، چرا مي روي فقط به دنبال چراغاني كردن براي امام زمان ، يا مي روي دنبال جشن گرفتن وجشن رفتن ، دنبال شيريني وشكلات گرفتن اينها خوب است اما براي رسيدن به معرفت نفس خيلي كم است ، براي اينكه ثوابي به مابدهند خوب است اما باز كم است ، بايد درپيشگاه امام زمان ضجه بزنم ، ناله كنم ، بگويم آقا مي خواهم براي اسلام خدمت كنم ، من درراه تو، درراه انقلاب جهاني تومي خواهم كاركنم واولين كاري كه مي توانم بكنم مردم را آشناكنم ، با امام زمانم ، باحقيقت وجودش. تواگرمي خواهي دل اقا امام زمان شاد بشه حجابت را رعايت كنی ، مي گويد اصل كاردل است ، من امام زمان رادوست دارم ، بگو محال است كسي كسي را دوست داشته باشد وخون به دل امام زمان كند . به خودت بگو اگرتوعاشق امام زمان هستي اينقدرخون به دل امام زمان نكن ، نشان بده كه داري خودت را به وسيله یعنی امام زمانت نزديك مي كني ، پس 1- ازنمازوصبراستعانت بجوئيم ، برو به منكرعلي بگونمازخود قضا كند اين چه نمازي است كه مي خوانيم وهيچ كاري براي امام زمان نمي كنيم ، اين چه نمازي است كه مي خوانيم وعريضه نمي نويسيم ، اين چه نمازي است كه مي خوانيم ولي دلمان براي امام زمان نمي تپد صبحهاي جمعه تخت مي خوابيم وعین خيالمان نيست ، آقا اميرالمومنين (ع) فرمودند اگرنمي تواني جلوي اين زبانت را بگيري مثل من، يك سنگ ريزه دردهان قراربده كه هرموقع خواستي حرف بزني اين سنگ ريزه را ازدهانت تا مي خواهي بيرون ببري دراين فاصله فكركن كه چي مي خواهي بگوئي ، يك جوري خودت را دربند بكش تا ندبه كني برايش ، خواب نمانيم ازندبه هاي روزجمعه . كيفيتش را بالا ببر ، يضج ، يعج ،برا ي روزهاي ديگردعا برای فرج بخوانيم كميتش را ببريم بالايعني به تعداد نفسهايي كه مي كشيم. به هركسي كه مي گوئيم براي فرج زیاد دعا میکنید؟ مي گويد بله ، اين بله يعني درطي روز دويا سه مرتبه به يادش مي افتيم آيا اين هنره ؟ به من بگو تودرطي روزو شب كلاٌ چه كارمي كني ؟ زياد مي خوريم ، زياد مي خوابيم ، زياد نفس مي كشيم .
بايد اینگونه زياد براي ظهوردعاكنيم ، يكي ازاين لحظات كه درتب وتاب هستيم و همه كارمي كنيم اما يك چيزي در دلهايمان هست كه هيچ كس نمي داند ، واون اين است كه من باهمه اين تقلاهايي كه مي كنم يك خلائي دروجودم هست وخودم را نمي شناسم ، ميشه كسي كه حتی خودش رانمي شناسد بتواند حقیقتا به ديگران خدمت كند ، محال است .
پس بايد چيكاركنم ؟ اولين آهي كه مي كشم ،چون ازراهش آمدم ، به اجابت مي رسد .
پس بيائيم ضجه بزنيم ، ناله كنيم ، توي اين نقطه خودت را قراربده وازاين نقطه به هرجا كه نگاه كني حرم پيداست .
اما وقتي كه اين نقطه را فراموش مي كنيم بعد چه اتفاقي مي افتد مثل خيلي وقتها كه حرم پيداست ولي تومشغولي ، دوباره توبه ، ناله و استغفارتا که وقتش برسد ، به آیه ” واستعينوا بالصبروالصلاه” اعتماد كن به خدا اعتماد کن ، بعد يكي ازاين روزها نگاهت مي افتد به حقيقت اين عالم ، مي بيني حقیقت خودت را که آنجايي ، ولي فكرمي كردم که من آن روحي هستم كه درونم هست بعد مي بيني كه حقیقتت چیز دیگریست. تا مي آيي كه بهش انس بگيري وخودت را دريابي يك مقدارطول ميكشد ، هرچقدركه با حقيقت خودت انس بگيري وذوق کنی ازحقيقت خودت ، آنگاه نگاهت به بالاترمي افتد مي بيني بين خودت وخدا اصلا فاصله ای وجود ندارد و آنجا عالم وحدت است. اينجاست كه گفت نحن اقرب من حبل الوريد حالا بگو ببينم اين حقيقتي كه ازخدا مي بيني به تونزديك تراست يا به رگ گردن جسمت به حبل الوريد ، حالا كدام نزديكتراست مني كه با حقیقت تو در وحدت هستم ( خدا ) يا اين رگ گردن جسمت؟، ما درعالم مجردات ، عالم روحانيات كه ديگراين حرفها رانداريم ، خيلي ذوق ميكني انا لله ( ديدي منو ) وانا اليه راجعون و بالاخره آمدي پيش خودم. به حقيقت خودت رسيدي ، من عرف نفسه فقد عرف ربه فاصله اي از معرفت به حقیقت خودت ومعرف خدا وجود ندارد ، همه دريك عالم است ، عالم وحدت , عالم علم ، عالم عقل ، عالم شعور، عالم نور، ونورانيتها ، گاه گاهي سرمي زني به عالم ماده و طبیعت ومي خواهي دارائيهايت را بررسي كني ، وقتي نگاه مي كني مي گويي تا اين روح دربدنم هست بيايم كاركنم ، بهترنمازبخونم با اين جسمم ، بهترحرف بزنم ، بهترمحبت كنم ، بهترزندگي كنم ، بهترنشست وبرخاست كنم وگاهي هم با حقيقت خودت نگاهي هم به بالا مي اندازی ، يعني با وجودت به وجود نظرمي اندازي به حقيقت وجود نظرمي اندازي .بعد مي بيني فاصله اي بين تووخدا نيست بعد اسماء الله به تورخ نشان مي دهد اون چيزي كه با حقيقت وجود خودت مي بيني اين كه خدا نيست ، اين اسماء وصفاتش است ولي اين اكتفا مي كند . ومن عرف نفسه فقد عرفه ربه ، معرفت خدا همان است كه برايت فهمش را اذن دادن ، خوب سفركردي اول من الخلق الي الحق حالا دوباره برمي گردي ومي آيي به پايين دست بقيه را مي گيري ومي بري اين است كه مي گويند تا آدم خودش را نشناسد هر چه هم قرآن بخواند ، نهج البلاغه بخواند ، حافظ كل قرآن هم باشد ، خدمت به خلق كند تا معرفت نفس را پيدا نكند نمي تواند عامل خدا در روي زمين باشد محال است .
پس با معرفت نفس مي تواند عامل خدا بر روي زمين باشد .
ولي اگرمعرفت نفس را پيدا نكنيم درهمين دنيا به محض قبض روحمان ، براي مدتي مارا به جهنم مي برند و براي اينكه جهالتهايشان ازبين برود يك مقداري عذاب مي بينیم بعد ما را به بهشت مي برند .
صلوات برمحمدوآل محمد .
والسلام