مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • اردیبهشت 1403
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30 31        




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 10
  • دیروز: 40
  • 7 روز قبل: 891
  • 1 ماه قبل: 7077
  • کل بازدیدها: 452844




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین





    لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻛﻠﻴﻪ (ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﻃﺐ ﺳﻨﺘﻲ)   ...

    درمان درد کلیه

     

    * یکی از بهترین نسخه‌های گیاهی برای درمان درد کلیه، لیمو می‌باشد. برای فرونشاندن درد کلیه بر حسب بنیه بیمار در هر روز از پنج تا هفت لیمو خورده شود. در هفته اول هر روز یک لیمو را آب گرفته و با کمی آب، صبح ناشتا، ده دقیقه بعد از حمام صبح آن را بنوشید. در هفته دوم آب دو لیمو را باید به همین ترتیب بنوشید. این عمل می‌بایست تا هفته هفتم که تعداد لیمو در هر روز به هفت عدد می‌رسد ادامه پیدا کند.

     

     

     

    * برای معالجه درد کلیه و همچنین تقویت کلیه‌ها معمولاً رژیم‌های خاصی به کار می‌برند که در دوران آن رژیم‌ها فقط آب انگور، لیمو و آب معدنی مصرف می‌گردد. یکی از مهم‌ترین و کاراترین این رژیم‌ها، رژیم پیاز می‌باشد که معمولاً در فصل بهار که میوه‌های نامبرده در بالا در بازار موجود نمی‌باشند، گرفته می‌شود. رژیم پیاز زمانی تجویز می‌شود که بدن احتیاج به تخلیه و دفع سموم دارد و یا بافت‌های بدن اشخاص چاق پر از آب شده است و آب آن باید تخلیه گردد.

     

     

     

    درمان ورم کلیه

     

    * جهت درمان بیماری ورم کلیه از جوشانده سه قاشق سوپ‌خوری تخم کتان در یک لیتر آب استفاده می‌گردد.

     

    * یکی از ساده‌ترین درمان‌ها برای ورم کلیه‌ها دم‌کرده گل طاووسی می‌باشد. یک قاشق چای‌خوری گل طاووسی را در یک لیوان آب جوش ریخته و پس از چند دقیقه میل نمایید. این نکته لازم به ذکر است که از این دم‌کرده نباید بیش از سه فنجان مصرف شود.

     

    * همچنین می‌توان یک قاشق چای‌خوری گل خشک نیلوفر آبی را دریک فنجان آب جوش به مدت 10 دقیقه دم کرده و روزی 2 الی 3 فنجان برای درمان ورم کلیه‌ها مصرف کنید.

     

    یکی از ساده‌ترین درمان‌ها برای ورم کلیه‌ها دم‌کرده گل طاووسی می‌باشد.

     

    یک قاشق چای‌خوری گل طاووسی را در یک لیوان آب جوش ریخته و پس از چند

     

    دقیقه میل نمایید. این نکته لازم به ذکر است که از این دم‌کرده نباید بیش از سه

     

    فنجان مصرف شود

     

    درمان سوزش و خروج قطره‌قطره ادرار

     

    * روغن بادام در گرمی و سردی معتدل است و مصرف آن در افرادی که خروج قطره‌قطره ادرار دارند مفید بوده و به دفع سنگ‌های ادراری کمک می‌کند.

     

    * روغن کنجد نیز دارای خواص کنجد بوده و در رفع سوزش ادرار مۆثر است.

     

    * مارچوبه شکننده سنگ‌های مثانه و پاک‌کننده کلیه و ادرارآور و از بین برنده بیماری‌های کلیه و مثانه است.

     

    * سیر ادرارآور است و برای کسانی که ادرارشان قطره‌قطره خارج می‌شود مفید است و سنگ‌های کلیه را از بین می‌برد.

     

    * کرفس ادرارآور است و کلیه و مثانه را پاک‌سازی می‌کند و سنگ مثانه را از بین می‌برد.

     

    * کنگر مقوی دستگاه گوارش بوده و برگ آن ادرارآور است.

     

    * شوید نیز ادرارآور بوده و برای دفع سنگ کلیه و مثانه مفید است و درد کلیه و مثانه را بهبود می‌بخشد.

     

    * همچنین پونه نیز ادرارآور است.

     

     

     

    دیگر بیماری‌های کلیه و مثانه

     

    * زرده تخم‌مرغ نیمه برشته‌شده برای زخم‌های کلیه و مثانه مفید است و سریع هضم می‌شود.

     

    * مصرف گوشت جوجه کبوتر در روغن کنجد (بدون آب و نمک) موجب خرد شدن سنگ مثانه و خارج شدن آن می‌شود.

     

    * زیتونی که در آب و نمک پرورده باشد و با غذا خورده شود نه قبل و بعد آن، مقوی معده و پاکسازی کننده آن است.

     

    * کدو نیز تقویت‌کننده مجاری ادرار است.

     

    * نخود نیز خون سالم در بدن تولید می‌کند و بازکننده گرفتگی‌های کلیه بوده و خوردن آب پخته آن با کمی نمک ادرارآور است.

     

     

     

    فرآوری: مریم مرادیان نیری

     

    بخش تغذیه و آشپزی تبیان

     

    منابع:

     

    زندگی آنلاین – مسعود رضوانی دانشجوی کارشناسی ارشد گیاهان دارویی

     

    فارس –  مریم مقیمی، متخصص طب سنتی

     

     

     

    موضوعات: همه, طب سنتی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1393-07-22] [ 10:49:00 ب.ظ ]





      ﺑﺎﺯﻱ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ (ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﻛﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﻲ )   ...

    متن بسیار زیبا

    بازی روزگار نوشته ای از دکتر حسابی

     

     

    بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم… تو دیگری را… دیگری مرا… و همه ما تنهاییم … ؛

    داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!؛

    انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است، دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد. عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم. ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسی

    ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

    موضوعات: همه, سفارش های بزرگان, داستان های کوتاه  لینک ثابت



     [ 10:40:00 ب.ظ ]





      ﺷﺮاﻓﺖ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ اﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ...   ...

    مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟» پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌ سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟ هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌برای چه می خندی؟ نابینا پاسخ داد:اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود. مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود. مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟ نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست…

     

    نه سفیدی بیانگر زیبایی است.. و نه سیاهی نشانه زشتی..

    کفن سفید اما ترساننده است..و کعبه سیاه اما محبوب ودوست داشتنى است..

    شرافت انسان به اخلاقش هست

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه  لینک ثابت



     [ 10:40:00 ب.ظ ]





      "ﺭﻓﺘﻦ" (ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰاﺩ)   ...

    ( فروغ فرخزاد)

    “رفتن” !

     

    رفتن که بهانه نميخواهد ،

    يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده …

    رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !

     

    “ماندن” !

     

    ماندن اما بهانه مى خواهد ،

    دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،

    دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،

    يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين …

     

    وقتى بخواهى بمانى ،

    حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى …

    ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

     

    آرى ،

    آمدن دليل مى خواهد

    ماندن بهانه

    و رفتن هيچکدام ……

    موضوعات: همه, شعر  لینک ثابت



    [دوشنبه 1393-07-21] [ 09:39:00 ب.ظ ]





      ﺑﻪ ﻧﻆﺮﺗﻮﻥ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ اﻧﺪ?   ...

    به نظرتون شهدا زنده اند!؟

     

    مادرش شب خواب پسر شهیدش و دید. پسر گفت:مادر من الان بهشتم و ‌جام خوبه چیزی میخوای از بهشت برات بفرستم؟

    مادر گفت پسرم من سواد ندارم.خانم جلسه ای ها منو دعوت میکنن برای جلسه قرآن وروضه.قرآن که به من میرسه چون سواد ندارم ونمیتونم بخونم، میگم من که سواد ندارم خانمها میگن ایرادی نداره سوره توحید بخون یا صلوات بفرست ولی من دوست دارم مثل بقیه قرآن بخونم و خجالت میکشم بگم نمیتونم بخونم.

    پسرگفت : مادر جان برای نماز صبح که بیدار شدی بعد نماز قرآن و بردار وبخون .

    مادر بعد از نماز صبح یاد حرف پسرش افتاد ،قرآن باز کرد و با تعجب دید میتونه قرآن بخونه…

     

    برادر شهید برای اینکه مطمئن بشه که این اتفاق کرامت شهیده میره قم خدمت‌ آیت الله العظمی نوری همدانی.داستان و براشون تعریف میکنن و میگن اگر صلاح میدونن مادر شهید و برای اثبات قضیه بیارن قم. که آقا می فرمایند که خودشون می آیند دیدار مادر شهید.آقای همدانی قرآنی رو برای تست به مادر شهید میدهند و میگویند هر کجای قرآن و باز کردم بخونید. مادر شهید قرآن و میگیره و میخونه به یک قسمت قرآن میرسه و نمیخونه و میگه نمیتونم بخونم و این قضیه چند بار تکرار شد و وقتی به اون قسمت از قرآن میرسید نمیتونست بخونه . حضرت اقا فرمودند قرآن خودش رو بیارید . وقتی آوردند همه جای قرآن رو به راحتی میخوندند حتی همون جاهایی که در قرآن قبلی نتونست بخونه رو خوند .

    وقتی آقای همدانی این و مشاهده کردند از چشمانش اشک جاری شد و چادر مادر شهید و گرفتن و بوسیدند و فرمودند این قرانی که من اوردم برای تست هست و آن جاهایی که مادر شهید نتوست بخونه خودمون تغییر دادیم و آیه قرآن نبود بخاطر همین مادر شهید نتونست بخونه . شهید کرامت کرده …

     

    این شهید کسی نیست جز شهید حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر ۱۰سید الشهدا و مادر بزرگوار شهید که در قید حیات هستند .

    موضوعات: همه, به یاد شهدا ...  لینک ثابت



     [ 08:37:00 ب.ظ ]





      قراداد سلفیه واسه خوندن همه جوونای ایرانی زیبا وخواندنی ولی یکم طولانی ازدستش ندین چون خیلی جالبه!   ...

    قراداد سلفیه

    واسه خوندن همه جوونای ایرانی

    زیبا وخواندنی ولی یکم طولانی

    ازدستش ندین چون خیلی جالبه!

    

     

    دختره یهویی وسط صحبتهاش با

    یکی جوش آورد و دم پله های سِلف دانشگاه میخواست مقنعه ش رو دربیاره! هی داد میزد و حرف میزد!!! داد میزدا ؟! داد هم نه!

    دااااااااااااااااااااد!!

    گوش کردم بین حرفاش اینا رو

    فهمیدم: من آزادی

    مطلق میخوام!

    دوست دارم هر کاری که دلم خواست بکنم! هر جور دلم خواست زندگی کنم! هر رنگی دلم خواست! هر مدل لباسی دلم خواست! اصلا دلم میخواد همینجا مقنعه م رو در بیارم! (یهویی

    درآورد!) دوست دارم همینجا هر

    کاری دلم

    خواست بکنم! بسه دیگه! چرا نمیذارین آزاد باشم؟؟

    بعد زد زیر گریه! البته

    خیلی کم! هیشکی جرات

    نمیکرد نزدیکش بشه! حتی دخترا ! رفتم جلو! سلام کردم! جوابم رو نداد! مقنعه ش رو از روی زمین برداشتم و

    دادم بهش و گفتم: میدونم خیلی زمان خوبی واسه حرف زدن نیست! ولی

    چند تا سوال میپرسم، اگه منطقی نبود، من خودم همینجا همه لباسهام رو در میارم!

    چشاش گرد شد! سرش رو آورد بالا و من رو نگاه

    کرد !

    من، یه لباس نخی و سفید بلند

    و یقه گرد تنم بود(از این سه دکمه ها) و شلوار کرم روشن کتون با کفشای پارچه ای

    قهوه ای!

    گفت: اگه لباساتو در نیاوردی چی؟ گفتم: جلوی همه تف کن تو صورتم! منتها قبلش مقنعه ت رو سرت کن! تا بتونم باهات حرف بزنم! اینجوری نمیتونم!

    انگار یه فرصت مناسب گیر

    آورده باشه واسه خالی کردن دق و

    دلیش، بلند شد و مقنعه ش رو سریع سرش کرد !

    توی این فاصله بچه های حراست اومدن و دیدن من وایستادم روبروش اونا جلو نیومدن…دور

    تا دورمون پر شده بود از بچه های دانشکده های مختلف !

    گفت: خب؟ شروع کن! گفتم: من این قول رو دادم که همه لباسامو دربیارم! ولی

    اگه حرفم منطقی

    بود چی؟!

    گفت: تو بگو؟ گفتم: تا هر وقتی که توی این دانشگاهی، کسی حتی یه لاخ موی تو رو نبینه! گفت: قبول و دستش رو آورد جلو تا دست بده !

    گفتم: مینویسیم که احتیاجی به

    دست دادن هم نباشه! گفت: قبول! و

    یکی از بچه ها سریعا نوشت قرارداد رو و هر دو مون با چهار تا شاهد امضا کردیم و

    اسمش رو گذاشتیم **قرارداد

    سلفیه **!

    بهش گفتم: فرض کن توی یه اتاق تنها هستی! و اتاق مال خودته! خب؟ و توی

    این اتاق، آزادی

    مطلق داری !رنگ دیوار رو چه رنگی میکنی؟

    گفت: همه ش رو صورتی میکنم! گفتم: حالا من هم میام و

    ساکن این اتاق میشم! و اتاق میشه مال هر دوی ما! و همه دیوار رو به سلیقه خودم سبزش میکنم! تو صدات در نمیاد؟ به من گیر نمیدی؟

    گفت: معلومه گیر میدم! نمیذارم

    رنگ کنی! چون باید صورتی باشه دیوارا ! گفتم: خب اون اتاق مال منم هست! منم حق دارم هر رنگی دلم میخواد بزنم به در و دیوار

    گفت: خب تو نصفه

    خودت رو سبز

    کن منم نصفه خودم رو صورتی!

    گفتم: آهان! پس اینجا ما یه مرزی

    داریم بین صورتی و سبز که وسط اتاقه درسته؟ گفت: آره گفتم خب حالا حسین، رفیقم، اونم میاد توی همین اتاق و میشیم سه نفر،

    و اون از رنگ آبی خوشش میاد! حالا تکلیف چیه؟

    گفت: خب اتاق رو تقسیم بر سه میکنیم! و سه تا رنگ مختلف میزنیم! گفتم: پس با این حساب تو توی رنگ زدن در و

    دیوار اتاق، دیگه نمیتونی سلیقه ای عمل کنی درسته؟

    گفت: آره. گفتم: نمونه بزرگ این اتاق، این

    دنیاست!  اگه قرار

    بود هر کسی توی این دنیا آزادی

    مطلق داشته

    باشه که مردم باید همه همدیگه رو میکشتن تا یک نفر بالاخره بمونه تا معنی بده آزادی مطلق ! و الا

    اگه یه نفر شد دو نفر، دیگه چیزی به اسم آزادی مطلق وجود نداره!  چه برسه به الان که چند

    میلیاردیم! یعنی تقابل

    آزادی های مردم، ایجاد مرز میکنه و مرز،

    یعنی پایان مطلق بودن!قبوله؟

    سرش رو انداخت پایین و فکر

    کرد و زیر لب گفت: قبوله!  گفتم: یه سوال! من میتونم توی یه

    اتاق عمل جراحی قلب باز با لباس خودم برم؟ یا باید اونجا لباس مخصوص بپوشم و مواظب

    کارام باشم؟

    گفت: معلومه دیگه باید طبق

    قانون اونجا عمل کنی! هر

    جایی یه قانونی داره!گفتم:

    صرف نظر از رد شدن چیزی به نام آزادی مطلق، دانشگاه هم یه جاییه که قانون

    مخصوص خودش رو

    داره دیگه…درسته؟

    دوباره سرش رو انداخت پایین و

    زیر لب گفت: درسته! گفتم: نمونه بزرگ دانشگاه به عنوان یه جای خاص که یه قانون خاص داره، کشورمون

    ایرانه! و صرف نظر

    از دین و دستوراتش! به عنوان یه جای خاص، قانون خاص خودش رو داره! درسته؟

    این بار خیلی آروم تر گفت: درسته!

    گفتم: میبینی؟ اگه من توی یه

    اتاق عمل، دوست دارم با لباس خودم باشم، باید اتاق عمل رو ترک کنم!چون طبق گفته خودت، هر

    جایی قانون خاص خودش رو داره! و همینطور

    اگه توی ایران بخوام مقنعه م رو دربیارم، باید از ایران برم بیرون!! چون ایران، قوانین خاص خودش رو داره!

    چیزی نگفت!

    گفتم: خانم …..، خدا هم به عنوان خالق ما همین رو به ما گفته!

    گفته تو اگه جایی رو پیدا کردی که جزو املاک و دارایی های من نبود، و جایی

    رو پیدا کردی که از دید من پنهان بود،

    و جایی رو پیدا کردی که دست من بهت نمیرسید،

    برو هر کاری که دوست داری بکن! ولی تا وقتی در محضر من هستی و زیر

    نظر من، باید

    به قانونی که من میگم عمل کنی !و خب

    البته همه عالَم، محضر خداست!  و حجاب هم دستور خدا !

    اگه جایی رو پیدا کردی که

    تونستی از دست منه خدا فرار کنی و دیگه بنده م

    نباشی و منم نبینمت و صدات رو نشنوم،

    مقنعه ت که سهله، کلا برو

    خودتو آتیش بزن !ولی تا

    وقتی بنده منی و من خدای تو ام، اون باش که من میگم…

    دیگه هیچی نمیگفت! فقط سکوت

    بود و فکر…گفتم: هر وقت دوست داشتی بیا بهت

    بگم دایره حکومت خدا، از کجا تا کجاست…

    نه تنها تا وقتی دانشجوی

    دانشگاه ما بود، که حتی چند وقت پیش هم که توی خیابان دیدمش، حجابش کامل کامل بود… منو دید و با اشاره دست از دور اشاره کرد بالای سرش و با اشاره گفت : خدا

    اون بالا داره منو میبینه!بعد

    دست زد به مقنعه ش و خندید و رفت…

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 03:24:00 ب.ظ ]





      ﻛﺠﺎ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺧﻨﺪﻳﺪ !!!!   ...

    کجاها نبایدخندید !!!!

     

    به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !

    به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !

    به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !

     

    به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

     

    به دستان پدرت…

    به جارو کردن مادرت…

    به راننده ی چاق اتوبوس…

    به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد…

    به راننده ی آژانسی که چرت می زند

    به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی…

    به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان…

    نخند …

     

    نخند که دنیا ارزشش را ندارد …

    که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:

    آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.

    آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند…

    بار می برند…

    بی خوابی می کشند…

    کهنه می پوشند…

    جار می زنند…

    سرما و گرما را تحمل می کنند…

    و گاهی خجالت هم می کشند

     

    خیلی ساده

    هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان “خدا"ست، نخند !

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 03:21:00 ب.ظ ]





      سخنان مقام معظم رهبری (مدظله) درباره ضرورت حجاب   ...

    موضوعات: همه, عفاف و حجاب, عکس و حرف  لینک ثابت



    [یکشنبه 1393-07-20] [ 02:38:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین