مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • اردیبهشت 1403
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30 31        




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 172
  • دیروز: 141
  • 7 روز قبل: 3192
  • 1 ماه قبل: 6545
  • کل بازدیدها: 451953




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین

  • أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ
  • زفاک
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)




  • لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      سفير انقلاب كربلا مسلم ‏بن عقيل   ...


    چرا «مسلم‏»؟

    روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاك به ديگران هم، پاكى و ايمان مى‏آموزد. صداقت و فداكارى ايثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداكارى است. حماسه‏هاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهيد پرور است. عظمت انسانى چهره‏هاى پرفروغ تاريخ خونبار ما اسوه همه كسانى است كه در زندگى به هدفهايى والاتر از خوردن و خوابيدن اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مى‏جويند. انسانهاى نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند.

    «مسلم بن عقيل‏» يكى از اين چهره‏هاست. شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست;و خواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس آموز و الهام‏بخش و سازنده است. حماسه مسلم‏بن عقيل در كوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود; و خود مسلم، پيشاهنگ نهضت‏سيدالشهدا -عليه‏السلام و سفير انقلاب كربلا و پيشمرگ حماسه تاريخ‏ساز و جاويدان عاشورا بود.

    درباره مسلم، چه مى‏توان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چه مى‏توان نوشت، جز فداكارى و حماسه وآزادگى‏اش، و چه مى‏توان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و مسلم‏بن عقيل كيست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مكتب; الگو و اسوه‏اى از يك جوانمرد سلحشور و انقلابى پاكباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست‏سپرده و قدم در راه‏حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسيده. پس، با هم با چهره اين شخصيت‏بزرگ،آشنا شويم.

    مسلم ‏بن عقيل كيست؟

    در ميان جوانان برومند «بنى‏هاشم‏» مسلم، فرزند عقيل يكى از چهره‏هاى تابناك و شخصيتهاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقيل‏» برادر حضرت على(ع) و دومين فرزند ابوطالب بود. در ترسيم زير رابطه نسبى مسلم، آشكارتر است:

    ابوطالب: - طالب - عقيل - مسلم - جعفر - على - حسين بن على

    مسلم‏بن عقيل، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموى حسين‏بن على بود. دودمانى كه مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خاندانى كه شخصيت انسانى و اسلامى مسلم در آن شكل گرفت، بهترين زمينه را براى تربيت و تكامل معنوى و حماسى مسلم فراهم كرد. از آغاز كودكى، در ميان جوانان بنى‏هاشم بخصوص در كنار امام حسن و امام حسين -عليهما السلام بزرگ شد و كمالات اخلاقى و بنيان ولايت و درسهاى حماسه و ايثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجداد مسلم كسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و مسلم، شاخه‏اى پربار از اين اصل و تبار بود;و بنا به اصل وراثت،خصلتهاى برجسته را از نياكان خود به ارث برده بود.

    مسلم در زمان حضرت امير(ع) نوجوانى رشيد و پاك بود كه به افتخار دامادى آن حضرت نايل شد و با يكى از دختران امام به نام «رقيه‏» ازدواج كرد. اين وصلت‏بر ميزان فضيلتهاى مسلم افزود و او را بيشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.

    به نقل مورخان، در زمان حكومت آن حضرت (بين سالهاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفين، وقتى كه اميرالمؤمنين(ع) لشگر خود را صف‏آرايى مى‏كرد، امام حسن و امام حسين(ع) و عبدالله‏بن جعفر و مسلم‏بن عقيل را بر جناح راست‏سپاه، مامور كرد و بر جناح چپ لشگر، محمدبن حنفيه و محمدبن ابى‏بكر و هاشم‏بن عتبه (مرقال) را گماشت و مسؤوليت قلب لشگر را به عبدالله‏بن عباس و عباس‏بن ربيعه و مالك اشتر سپرد

    پس از شهادت حضرت على(ع)

    شناسنامه مسلم را، پيش از آن كه از نياكان و سرزمين وقبيله جستجو كنيم، بايد در فكر، عمل و زندگانى‏اش بيابيم; اين بهترين معرف مسلم است. مسلم، در دوران خلافت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس‏از شهادت آن امام، هرگز از حق كه در خاندان او و امامت‏دو فرزندش، حسنين -عليهما السلام تجسم پيدا كرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاكش را بر اين آستان فدا كرد.

    در دوران امامت دهساله امام حسن مجتبى(ع) كه از سخت‏ترين دوره‏هاى تاريخ اسلام نسبت‏به پيروان اهل‏بيت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى(ع) كه امامت‏به حسين‏بن على(ع) رسيد تا مرگ معاويه كه يك دوره دهساله بود;باز مسلم را در كنار امام حسين(ع) مى‏بينيم. در اين دوره بيست‏ساله -يعنى از شهادت على(ع) تا حادثه كربلا بسيارى از كسان يا مرعوب تهديدها شدند يا مجذوب زر و سيم و فريفته دنيا و صحنه حق را رها كردند و يا به معاويه پيوستند و يا انزواى بى‏دردسر را برگزيدند، ولى آنان كه قلبى سرشار از ايمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرايط دشوار مى‏دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداكارى در راه خدا و جهاد فى سبيل الله پرداختند. ارزش و فضيلت پيروان حق در آن دوره، بخصوص وقتى آشكارتر مى‏شود كه به شرايط دشوار ديندارى و حق‏پرستى در روزگار سلطه امويان آگاه باشيم.

    ارجمندى و فضيلت ومقام مسلم، در اين‏جاست كه براى ما روشنتر مى‏گردد، و همچنان كه در فصلهاى آينده خواهيم ديد، مسلم‏بن عقيل دست از محبت و ولايت و حمايت امام زمان خويش -حسين‏بن على(ع)- بر نداشت تا اين كه به عنوان پيشاهنگ نهضت كربلا در كوفه به شهادت رسيد و افتخار اولين شهيد كاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولين شهيد از اصحاب امام حسين بود. از اولاد عقيل كه به همراهى حسين‏بن على(ع) و در ركاب او قيام كردند، تعداد 9 نفر، به شهادت رسيدند،كه مسلم شجاع‏ترين آنان بود. اين فضيلت‏بزرگ، از زبان پيامبر اسلام هم بيان شده است. حضرت على(ع) از پيامبر اسلام حديثى را در مدح «عقيل‏» نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمودند: «من او را (عقيل را) به دو جهت دوست دارم: يكى، به خاطر خودش، و يكى هم به خاطر اين كه پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.» و در آخر، خطاب به على(ع) فرمود:

    «فرزند او -مسلم كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشك مى‏ريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏فرستند.» آن گاه پيامبر اسلام گريست تا آن كه اشكهايش بر سينه‏اش ريخت و فرمود: «به سوى خدا شكايت مى‏برم، از آنچه كه خاندانم پس از من مى‏بينند.»

    حمايتهاى اين خانواده از اهل حق موقعيت و اعتبارى خاص براى آنان فراهم كرده بود و فضايلشان همواره مورد تقدير امامان(ع) قرار داشت. امام سجاد -عليه السلام نسبت‏به خاندان عقيل عطوفت و محبت‏بيشترى از ديگران نشان مى‏داد و مى‏فرمود: من هر گاه خاطره آن روزى را كه اينان با حسين -عليه السلام بودند به ياد مى‏آورم، اندوهگين مى‏شوم.

    خانواده شهيدپرور

    قبلا هم اشاره شد كه از فرزندان عقيل 9 نفر قربانى راه حسين(ع) كه راه خدا بود شدند و مسلم تابنده‏ترين اين چهره‏ها بود. اين خاندان با استقبال از شهادت در راه قرآن افتخار ويژه‏اى براى خود كسب كردند و فرزندان مسلم هم در ادامه خط سرخ پدر شهيدشان در صحنه كربلا حضور يافتند تا وفادارى خويش را به خاندان پيامبر كه تعهد اسلامى هر مؤمن راستين به حساب مى‏آمد نشان دهند.

    صحنه شورانگيز شب عاشورا سند زنده‏اى بر اين وفا و تعهد و اخلاص است. در آن شب شگفت و عظيم، كه سالار شهيدان، حسين‏بن على(ع) با اهل‏بيت و بستگان و ياران خويش، از ماجراهاى فرداى خونين سخن مى‏گفت و وفادارى اصحابش را مى‏ستود و از نيكى و حقشناسى اهل‏بيت‏خويش تقدير مى‏كرد و از خدا براى همه، پاداش نيك مى‏طلبيد، آرى در آن شب كه بيعت را از ياران خود برداشت تا هر كه مى‏خواهد برود خطاب به عموزادگانش; يعنى فرزندان عقيل كرده و فرمود: شما شهيد داده‏ايد، شهادت مسلم شما را بس است، اجازه مى‏دهم كه شما برويد. در پاسخ گفتند: اگر ما، بزرگ و سرور و پسر عموى والا مقام خود را رها كنيم و در ركابش نه تيرى بيندازيم و نه شمشير و نيزه‏اى بزنيم،آن گاه مردم چه خواهند گفت و جواب مردم را چه خواهيم داد؟ نه! به خدا سوگند،ما نخواهيم رفت و جان و مال و خانواده خويش را فداى تو مى‏كنيم و در كنار تو مى‏مانيم و مى‏جنگيم تا با تو وارد بهشت‏شويم; زشت و ناگوار باد، زنده ماندن پس از تو!»  و اين گونه فرزندان مسلم و اولاد عقيل، در كنار امام حسين ماندند و از حق دفاع كردند. در ماجراى كربلا دو تن از فرزندان مسلم‏بن عقيل به شهادت رسيدند و دو فرزند ديگر در كربلا به اسارت نيروهاى دشمن درآمدند كه آنها را به كوفه برده و تحويل «ابن‏زياد» دادند. نزديك به يك سال در زندان بودند كه پس از فرار به شهادت رسيدند. (در اين باره، توضيحى خواهيم داشت).

    اين اجمالى بود از خانواده مسلم، نياكانش، فرزندانش و شهادت‏طلبى اين دودمان پاك و وفادارى‏شان نسبت‏به اهل‏بيت پيامبر و خط امامت و ولايت و دفاعشان از حق و ستيزشان با باطل پس از آن كه مولا اميرالمؤمنين(ع) به شهادت رسيد و جبهه حق و عدل، يارانى مخلصتر و سربازانى فداكارتر مى‏طلبيد. قسمت عمده تلاش و جهاد «مسلم‏بن عقيل‏» در دوره امامت‏حسين‏بن على(ع) و زمينه‏سازى براى نهضت آن امام شهيد، در كوفه بود، كه در فصل آينده، آن را مى‏خوانيم.

    سفير انقلاب كربلا

    مى‏دانيم كه «مسلم‏بن عقيل‏» پيشاهنگ نهضت كربلا و سفير امام حسين به سوى مردم كوفه بود. براى آشنايى با پيوستگى حوادث كوفه و كربلا لازم است كه خيلى كوتاه و فشرده به حوادث مقدماتى اعزام مسلم به كوفه جهت گرفتن بيعت‏به نفع امام حسين(ع) اشاره كنيم:

    معاويه، پس از بيست‏سال سلطنت استبدادى مرد. يزيد، پس از معاويه بر سر كار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسين(ع) را هم به بيعت وادار كند،كه سيدالشهدا، نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مكه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره بردارى كند.

    سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسين(ع) در مكه و برخورد با مردم و تشكيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت‏با يزيد، آشنا كرد;بخصوص مردم كوفه از اقدام انقلابى امام حسين(ع) خوشحال و اميد وار شدند. مردم كوفه، خاطره حكومت چهارساله علوى را به ياد داشتند و در اين شهر، شخصيتهاى برجسته و چهره‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و ياران اهل‏بيت‏بودند. از اين رو نامه‏ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‏هاى معروف شيعه در كوفه و بصره به امام حسين(ع) نوشتند، كه تعداد اين نامه‏ها به هزاران مى‏رسيد. كوفيان،گروهى را هم به نمايندگى از طرف خود به سركردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‏هايى همراه آنان ارسال كردند.

    در ميان نامه‏ها و امضاها، نام شخصيتهاى بزرگى از كوفه همچون «شبث‏بن ربعى‏» و «سليمان‏بن صرد» و «مسيب‏بن نجبه‏» و… به چشم مى‏خورد كه از آن حضرت مى‏خواستند مردم را به بيعت‏با خود دعوت كند و به كوفه بيايد و يزيد را از خلافت‏خلع كند.

    امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مكرر مردم كوفه، عكس‏العمل نشان داده و اقدامى كند. براى ارزيابى دقيق اوضاع كوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشكل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود كه كسى قبلا به كوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق از وضعيت‏شهر و مردم، به او بدهد.

    حضرت حسين‏بن على(ع) مناسبترين فرد براى اين ماموريت محرمانه را «مسلم‏بن عقيل‏» ديد، كه هم آگاهى سياسى و درايت كافى داشت،و هم تقوا و ديانت،و هم خويشاوند نزديك امام بود. به نمايندگانى كه از كوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمويم (مسلم) را با شما به كوفه مى‏فرستم، اگر مردم با او بيعت كردند;من نيز خواهم آمد. اين كه امام از مسلم به عنوان «برادرم‏» و «فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏برد، ميزان اعتبار و لياقت و كفايت مسلم‏بن عقيل را مى‏رساند. آن گاه مسلم را طلبيد و به او فرمود: به كوفه مى‏روى، اگر ديدى كه دل وزبان مردم يكى است و آنچنان كه در اين نامه‏ها نوشته‏اند متفقند و مى‏توان به وسيله آنان اقدامى كرد،نظر خودت را بر من بنويس و مسلم را وصيت و سفارش كرد، به اين كه:

    پرهيزكار و با تقوا باش;نرمش و مهربانى به كار ببر; فعاليتهاى خود را پوشيده‏دار; اگر مردم، يكدل و يكجان بودند و در ميانشان اختلافى نبود، مرا خبر كن.

    امام حسين(ع) طى نامه و پيامى جداگانه كه خطاب به مردم كوفه نوشت، تكليف مردم و ماموريت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنين بود:

    «بسم الله الرحمن الرحيم

    از حسين بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان;

    اما بعد،

    سعيد و هانى، با نامه‏هايتان نزد من آمدند. آنان آخرين كسانى بودند از فرستادگانتان كه نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را كه ذكر كرده بوديد فهميدم. بيشتر سخن شما اين بود كه: ما را امام و پيشوايى نيست، پس بشتاب! شايد خدا ما را به واسطه تو بر هدايت، هماهنگ و مجتمع كند. اينك، من برادرم،عموزاده‏ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده‏خويش «مسلم‏بن عقيل‏» را به سوى شما فرستادم و او را مامور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنين گزارش دهد كه راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانند چيزى است كه قاصدان شما گفتند و در نامه‏هاى شما نوشته شده است‏به خواست‏خدا بزودى به سويتان خواهم آمد.

    به جانم سوگند پيشوا و امام، تنها و تنها كسى است كه به كتاب خدا حكم و عمل كند و به قسط رفتار نمايد و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پايبند فرمان خدا سازد، والسلام.»

    اعزام مسلم و فرستادن اين پيام به كوفه، پاسخى به همه نامه‏ها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پيام امام، در اين چند محور، خلاصه مى‏شود:

    1 - تاييد كامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نماينده‏اى مورد اطمينان.

    2 - محدوده مسؤوليت مسلم در كوفه نسبت‏به ارزيابى وحدت كلمه و صداقت مردم.

    3 - پاسخى به دعوتهاى مكرر، به عنوان اتمام حجت.

    4 - درخواست از مردم براى حمايت و اطاعت از مسلم.

    مسلم با گرفتن دو راهنما از مكه به سوى كوفه حركت كرد. روزهاى متوالى راه طى كرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگى جان سپردند. مسلم، همراه با «قيس‏بن مسهر صيداوى‏» و «عمارة بن عبدالله ارحبى‏» با تحمل مشقتهاى توانفرساى راه، پس از بيست روز، خود را به كوفه رساند و مسافت‏سى‏روزه را با همه سختيها در بيست روز پشت‏سرگذاشت.

    اينك، مسلم، با شهرى رو به روست، حادثه‏خيز و پرماجرا و با گرايشهاى مختلف; شهرى با افكار گوناگون كه اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را مى‏گذراند.

    مسلم، وارد كوفه شد و به خانه مختار ثقفى، كه از شيعيان خالص‏حضرت على(ع) وعلاقه‏مندان به اهل‏بيت‏بود، رفت.

    مسلم، در كوفه

    فلق با تيغ آذر،خيمه شب را زهم بدريد و… شب، دامان خود برچيد خبر در گوشهاى كوفيان پيچيد كه مسلم، افسر جانباز و پيشاهنگ اين نهضت پيام انقلاب عدل را با خويش آورده است. و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند. درون چشمهاشان اشگهاى شوق و جانها، تشنه آزادى و دلها پر از شادى هزاران دست گرم شيعيان در دست مسلم بود و بيعت تا غروب، آن روز بر پا بود. طرفداران حق، چون حلقه، پيرامون اين رهبر شعور و شور، اندر سينه و در سر و گاهى ديدگان از اشگ شوق ياوران، تر بود.

    شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مى‏آمدند و با مسلم ديدار و بيعت مى‏كردند و مسلم هم نامه امام حسين(ع) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان كوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏خواند.

    در يكى از همين ديدارها «عابس بن شبيب شاكرى‏» برخاست و پس از ستايش خداوند، خطاب به مسلم گفت:

    «من از مردم چيزى نمى‏گويم و نمى‏دانم كه در دلها چه دارند و تو را به آنها مغرور نمى‏كنم. من از خود و آمادگى خودم به تو خبر مى‏دهم. به خدا سوگند! اگر بخوانيد، شما را اجابت مى‏كنم و در ركابتان با دشمنانتان مى‏ستيزم و در راه شما با شمشيرم كارزار مى‏كنم تا با شهادت، خدا را ملاقات كنم; و از اين كار،فقط پاداش الهى را مى‏طلبم.»

    پس از او دلير مردى ديگر، كهنسال و جوان دل برخاست، به نام «حبيب‏بن مظاهر» و گفت: (خطاب به عابس)

    «رحمت‏خدا بر تو باد! آنچه را در دل داشتى با سخنى كوتاه و گويا بيان كردى. به خداى يكتا سوگند، عقيده و موضع من نيز همچون تو است.»  و كسان ديگر هم برخاسته و اعلام وفادارى و آمادگى براى فداكارى كردند.

    «از آن پس، دست‏بود و دست كه پيمان با سخنگوى «حسين‏بن على‏» مى‏بست.»

    روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين(ع) كه با نماينده‏اش مسلم،بيعت مى‏كردند افزوده مى‏شد تا اين كه پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏رسيد.

    با وجود اين همه بيعتگران‏جان بر كف و انقلابيهاى آماده براى هرگونه فداكارى در راه حمايت‏حسين(ع) و بر انداختن كومت‏يزيد، مسلم‏بن عقيل، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براى نهضت از امام خواست كه به سوى كوفه بشتابد. در نامه‏اى كه به امام نوشت،چنين بيان كرد:

    «نامه‏هاى فرستاده شده، راست‏بوده و سخن فرستادگان هم درست است. مردم كوفه آماده جهاد و جانبازى در راه خدايند. هم اكنون هيجده هزار نفر، با من بيعت كرده‏اند و آماده فداكارى در ركاب تو هستند. هر چه زودتر به سوى كوفه حركت كن!»اين نامه را كه مسلم،بيست‏و هفت روز پيش از شهادتش به امام حسين(ع) نوشت، توسط «عابس‏بن شبيب شاكرى‏» براى آن حضرت فرستاد. همراه او،نامه‏هاى ديگرى هم كوفيان به امام نوشتند و با گزارش اين كه صدهزار شمشير براى يارى تو آماده است،از آن حضرت خواستند كه در آمدن به كوفه شتاب كند.

    كنون مسلم، نگينى در ميان حلقه انبوه ياران است حضورش مايه دلگرمى اميدواران است شكوه و هيبتى دارد، ميان كوفيان جايى و محبوبيتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لكه‏هاى ذلت و ننگ است كلام از شور جانسوز حقيقتهاست، ز «رفتن‏» ها و «ماندن‏» هاست. ولى دوران آن كم بود و كم پاييد، تمام شعله‏ها ناگه فرو خوابيد…

    والى كوفه «نعمان بن بشير» بود كه از جانب معاويه و پس از او از سوى يزيد به اين سمت،گماشته شده بود. وقتى از تجمع‏مردم كوفه، پيرامون مسلم و بيعت‏با او آگاه شد، در يك سخنرانى مردم را تهديد كرد و آنها را از رفت‏وآمد پيش مسلم‏بن عقيل و شنيدن حرفهايش اكيدا نهى كرد; اما انقلابيون كوفه كه دل به مهر حسين(ع) سپرده و دست‏بيعت‏با نماينده‏اش مسلم داده بودند براى سخنان تهديدآميز او ارزشى قائل نشدند.

    يكى از هم‏پيمانان بنى‏اميه به نام عبدالله‏بن مسلم بن ربيعه حضرمى پس از او برخاست و با سخنانى خواستار آن شد كه با مخالفان با شدت عمل بيشترى برخورد كند، چرا كه برخوردى اين‏گونه كه از موضع ناتوانى و ضعف است فتنه مسلم را نمى‏تواند بخواباند. با اوجگيرى نهضت نيمه مخفى مسلم در كوفه گزارشهاى تندى به شام و نزد «يزيد» فرستاده مى‏شد. از جمله همان عبدالله حضرمى، كه از او ياد شد،طى نامه‏اى براى يزيد اين گونه نوشت: «مسلم‏بن عقيل به كوفه آمده و شيعه به نفع حسين‏بن على با او بيعت كرده‏اند. اگر به كوفه نياز دارى، مرد نيرومندى براى سركوبى شورشيان و اجراى فرمانت‏بفرست، چرا كه نعمان‏بن بشير، مردى ناتوان است‏يا خود را ضعيف مى‏نماياند….»

    يزيد براى حفظ سلطه و حاكميت‏بر كوفه عنصر ناپاك و سفاك و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را كه حاكم بصره بود، انتخاب كرد. «ابن‏زياد» با حفظ سمت، والى كوفه نيز شد. ماموريت ابن‏زياد آن بود كه به كوفه برود و مسلم را دستگير كند و سپس او را محبوس يا تبعيد كند، يا به قتل برساند.

    ابن زياد،با اجازه و اختيارهاى نامحدودى براى قلع‏وقمع و كشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفيانه و با قيافه‏اى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد كوفه شد و مراكز قدرت را، با عملياتى شبيه كودتا به دست گرفت.

    ابن زياد قبل از آمدن به كوفه در بصره سخنرانى كرد و براى اين كه در غياب او هيچ‏گونه حادثه و شورشى پيش نيايد،ضمن تهديداتى كه نسبت‏به مردم نمود، برادر خودش را كه عثمان نام داشت، به جاى خود گماشت و خود به كوفه رفت.

    مردمى كه با مسلم بيعت كرده و در انتظار آمدن حسين بن على(ع) به كوفه بودند، با ورود ابن‏زياد به كوفه، وضعى ديگر پيدا كردند. فردا صبح كه مردم براى نماز جماعت‏به مسجد آمدند،ابن‏زياد از دارالاماره بيرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «… اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواى شهر و اين مرز و بوم و حاكم بر شما و بيت‏المال قرار داده است و به من دستور داده كه با ستمديدگان،انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيكى كنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار كنم. پس هر كس بايد بر خويش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل‏روشن مى‏شود; به آن مرد هاشمى (مسلم‏بن عقيل) هم برسانيد كه از خشم و غضب من بترسد.»

    از اين پس، مجراى بسيارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن‏زياد، رؤساى قبايل و محله‏ها را طلبيد و برايشان صحبتهاى تهديدآميز كرد و از آنان خواست كه نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند،و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.

    حزب اموى، كه مى‏رفت‏بساطش نابود و برچيده گردد،ديگر بار، جان گرفت و آن تهديدها و تطميع‏ها و فريبكاريها و تبليغهاى دامنه‏دار، تاثير خود را بخشيد و والى جديد، توانست‏با قدرت و قوت و با تمام امكانات جاسوسى و خبرگيرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيريها و خشونتها و برخوردهاى تندى كه انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.

    دوران اختفا

    مسلم بن عقيل، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث به صورتى كه ياد شد، پيش آمد. از آن جا كه ابن‏زياد، براى سركوبى انقلابيها به دنبال رهبر اين نهضت; يعنى مسلم مى‏گشت، مسلم مى‏بايست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب كند. اين بود كه مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى‏» رفت.

    هانى‏بن عروه،از بزرگان كوفه و چهره‏هاى معروف و پرنفوذ شيعه در اين شهر بود كه هواداران و نيروهاى مسلح و سواره‏اى كه تعدادشان به هزاران نفر مى‏رسيد در اختيار داشت. هانى، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پيامبر را هم درك كرده بود و در زمان اميرالمؤمنين(ع) هم در جنگهاى جمل و صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفايى شايسته در حق اهل‏بيت پيامبر برخوردار بود. اينك، بار ديگر موقعيتى پيش آمده بود كه هانى، صداقت و ايمان و تعهد خويش را نسبت‏به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناك و اوضاع بحرانى، پذيراى «مسلم‏» گردد كه در راس نيروهاى شيعى است و تحت تعقيب از سوى حاكم كوفه.

    هانى، مسلم را در خانه خود در موقعيتى مطمئن جا داد. از آن پس، شيعيان دوباره رفت‏وآمدهاى پنهانى خود را به خانه هانى شروع كردند و ديدارها با مسلم، در آن جا انجام مى‏گرفت و هنوز «عبيدالله زياد» از مخفيگاه جديد مسلم بى‏اطلاع بود.

    يكى از وقايع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن‏زياد» است كه انجام نشد. قضيه از اين قرار بود :

    يكى از بزرگان بصره، كه از شيعيان خالص اميرالمؤمنين(ع) محسوب مى‏شد، «شريك‏بن اعور» بود. شريك از كسانى بود كه در ركاب على(ع) و همراه عمار ياسر، در جنگ صفين با معاويه جنگيده بود. هنگام آمدن «عبيدالله زياد» به كوفه او هم همراه جمعى اجبارا از بصره به طرف كوفه مى‏آمد كه در راه، از قافله عقب ماند و چون بيمار هم شده بود، پس از رسيدن به كوفه به خانه «هانى‏» وارد شد. ابن‏زياد كه از بيمارى شريك مطلع شد، تصميم گرفت‏براى عيادت او به خانه هانى برود.

    به پيشنهاد شريك، تصميم بر آن شد كه «مسلم‏» در پستوى خانه و پشت پرده، كمين كند و در وقت‏حضور ابن‏زياد با علامتى كه به مسلم مى‏دهند (آب خواستن شريك) بيرون آمده و او را به قتل برساند. طبق برخى از نقلها، در اجراى اين طرح، بنا بود كه سى‏تن از شيعيان هم حضرت مسلم را يارى كنند.

    «ابن زياد» آمد و نشست و صحبتهايى كردند، ولى وقتى شريك، آب طلبيد، مسلم براى اجراى طرح، بيرون نيامد و با تكرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زياد كه احتمال خطرى مى‏داد، از هانى پرسيد: او چه مى‏گويد؟ گفتند: تب كرده و هذيان مى‏گويد. اما عبيدالله زياد، زود از آن جا رفت.

    پس از رفتن او از مسلم پرسيدند چرا نقشه را عملى نكردى؟ گفت: به دو جهت، يكى به خاطر سخنى كه على(ع) از پيامبر اسلام(ص) نقل كرده كه: «ايمان، مانع كشتن غافلگيرانه است‏» ديگرى به خاطر اصرار همراه با گريه همسر هانى كه از من خواست در خانه او چنين كارى نكنم. هانى گفت: واى بر آن زن كه هم خودش و هم مرا از بين برد و از آنچه كه مى‏ترسيد، در آن واقع شد. شريك گفت: اگر او را كشته بودى،فاسق فاجر و مكارى را از بين برده بودى

    نفوذ دشمن به تشكيلات نهضت

    نهضت مسلم و هوادارانش، صورت مخفيترى گرفت و ارتباطها پنهانتر انجام مى‏شد. با تغيير شرايط،كوفه به كانون خطرى براى انقلابيهاى شيعه تبديل شده بود كه با كمترين غفلتى ممكن بود خطرات بزرگى پيش بيايد. سياست كلى «ابن‏زياد» نابودى مسلم و شكست اين نهضت‏بود و براى اين كار، دو نقشه كلى را در دست اجرا داشت:

    1 - جستجو و تعقيب مسلم و طرفدارانش.

    2 - خريدن سران شهر و چهره‏هاى با نفوذ.

    براى پى‏بردن به مخفيگاه مسلم و اطلاع از قرارها و برنامه‏ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت مسلم، راهى كه از سوى ابن‏زياد پيش گرفته شد، استفاده از يك عامل نفوذى بود كه با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حكومت‏برساند. اين عامل نفوذى ابن‏زياد كسى جز «معقل‏» نبود. معقل كه از سرسپردگان‏حكومت‏بود، با دريافت‏سه‏هزار درهم، ماموريت‏يافت كه به عنوان يك هوادار مسلم و طرفدار نهضت‏با طرفداران مسلم تماس بگيرد و به عنوان يك انقلابى،كه مى‏خواهد اين پولها را براى صرف در راه‏انقلاب و تهيه سلاح و امكانات مبارزه به مسلم تحويل دهد، كم‏كم به پيش مسلم راه يافته و از خانه او و تشكيلات و افراد مؤثر، گزارش تهيه كرده و به ابن‏زياد خبر دهد.

    معقل، به مسجد آمد و نماز خواند و با عده‏اى صحبت كرد تا اين كه او را به «مسلم‏بن عوسجه‏» راهنمايى كردند، كه مردى شريف و از شخصيتهاى بارز شيعه در تشكيلات مسلم‏بن عقيل بود. معقل صبر كرد تا نماز «مسلم‏بن عوسجه‏» تمام شد. آن گاه پيش رفت و طبق برنامه از پيش ديكته شده،خود را چنين معرفى كرد: مردى از اهل شام و از قبيله «ذى‏الكلاع‏» هستم كه خداوند، نعمت محبت و دوستى اهل‏بيت را به من عطا كرده است. شنيده‏ام كه مردى از اين خاندان به كوفه آمده و مردم را به يارى پسردختر پيامبر دعوت كرده و از آنان بيعت مى‏گيرد. پولى دارم كه مى‏خواهم به او برسانم و نيز دوست دارم كه او را از نزديك ديدار كنم. مردم تو را به من معرفى كرده‏اند. اين پولها را از من بگير و مرا نزد آن مرد ببر تا با او بيعت كنم.

    مسلم‏بن عوسجه كه سخنان او را باور كرده بود،ضمن ابراز خوشحالى از ديدن آن مرد كه خود را دوستدار خاندان پيامبر معرفى كرده بود،از «معقل‏» قولها و پيمانهاى استوار گرفت كه قدمى از راه خيرخواهى فراتر نگذارد و جريان را پوشيده نگه دارد. معقل هم هر قول و پيمانى را كه وى مى‏خواست‏به او داد.

    مسلم‏بن عوسجه كه به سخنان او اطمينان پيدا كرده بود، به او گفت: چند روزى به خانه من بيا، تا من مقدمات و اجازه‏ديدار تو را با آن مرد كه در جستجوى او هستى فراهم كنم.

    به اين صورت، كم‏كم اين جاسوس ابن‏زياد، به خانه هانى هم كه پناهگاه مسلم‏بن عقيل بود راه پيدا كرد و با مسلم ملاقات نمود و پولها را به او تحويل داد و بتدريج‏خود را يكى از طرفداران نهضت، جا زد. صبحها زودتر از همه مى‏آمد و ديرتر از همه مى‏رفت و اخبار درونى نهضت را به عبيدالله زياد،گزارش مى‏داد.

    اين از يكسو، اخبار نهضت را به دشمن انتقال داده بود و از سوى ديگر، نامه‏اى را كه مسلم‏بن عقيل توسط «عبدالله يقطر» براى حسين‏بن على(ع) نوشته و از اوضاع جارى به امام گزارش داده بود، به دست گشتيهاى عبيدالله زياد افتاد. حامل نامه را پيش عبيدالله زياد بردند.  وقتى كه آن مرد، حاضر نشد نويسنده نامه را معرفى كند و مقاومت كرد، به دست ماموران و به دستور ابن‏زياد، به شهادت رسيد اما خيانت نكرد.

    با پى بردن به مخفيگاه مسلم و مركزيت نهضت و افراد مؤثر در جريان مبارزه، ابن زياد، بيشتر احساس خطر كرد و تصميم گرفت كه هر چه زودتر دست‏به كار شود و انقلاب را قبل از آن كه به مرحله غيرقابل كنترلى برسد، درهم شكسته و سران نهضت و مقاومت انقلابيها را درهم شكند. اين بود كه نقشه حمله گسترده به نهضت و پيشگامان آن و چهره‏هاى سرشناس تشكيلات مسلم كشيده شد و اولين گام،دستگيرى «هانى‏» بود.

    نهضت در خطر

    نقش «هانى‏» در نهضت، بسيار بود; از اين رو والى كوفه به فكر دستگيرى هانى افتاد تا از اين طريق به مسلم هم دسترسى پيدا كند، زيرا مى‏دانست تا وقتى كه هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلم‏بن عقيل عملى نيست و نيروهاى زيادى كه در اختيار و در فرمان هانى هستند،مقاومت و دفاع خواهند كرد. پس بايد با نقشه‏اى پاى هانى را به «دارالاماره‏» بكشد و او را در همان جا زندانى كند تا بين او و مسلم جدايى بيفتد.

    هانى به بهانه مريضى پيش «عبيدالله زياد» نمى‏رفت، تا اين كه ابن‏زياد، چند نفر را در پى او فرستاد و با اين بهانه كه والى كوفه مى‏خواهد تو را ببيند، او را به دارالاماره بردند.

    «عبيدالله بن زياد» والى كوفه در اولين برخورد، سخنان تندى به او گفت، از جمله اين كه هنگام ورود هانى گفت: «خيانتكار، با پاى خود آمد!»

    سخنان نيشدار ابن‏زياد و گوشه و كنايه‏هاى او سبب شد كه هانى بپرسد: مگر چه شده است؟

    ابن زياد گفت: اين چه غوغايى است كه در خانه خود،عليه اميرالمؤمنين يزيد،بر پا كرده‏اى؟! مسلم را در خانه خود جا داده و براى او افراد جنگى و سلاح، جمع مى‏كنى و گمان كرده‏اى كه اينها بر من پوشيده است؟

    هانى انكار كرد، اما ابن‏زياد، هانى را با «معقل‏» روبه‏رو كرد. اين جا بود كه هانى فهميد كه معقل،جاسوس ابن‏زياد بوده است  و خود را به عنوان يك انقلابى هوادار اهل‏بيت و بيعت كننده با مسلم به نفع حسين‏بن على(ع) در درون تشكيلات نهضت، جا زده است.

    آن ديدار به جر و بحث كشيده شد و پس از گفتگوهاى تندى كه رد و بدل شد،ابن‏زياد عصاى غلام خويش (مهران) را گرفت،و در حالى كه مهران، از موهاى سر هانى گرفته بود،با عصا آن قدر بر سر و صورت او زد تا اين كه دماغ و پيشانى هانى شكست. در اين لحظه هانى دست‏برد تا شمشير نگهبانى را كه نزديكش بود بكشد و… كه جلوى دستش را گرفتند، و به فرمان عبيدالله زياد او را به زندان انداختند.

    دستگيرى هانى، كه براى حكومت، يك موفقيت‏به حساب مى‏آمد و از اين طريق ابن‏زياد توانسته بود مانعى بزرگ را از پيش پاى خود بردارد، در وضع روحى بعضى از انقلابيها تاثير منفى گذاشت.

    انفجار پيش از موعد

    هانى در بازداشت «عبيدالله‏بن زياد» بود. سربازان والى در انديشه حمله به خانه هانى و مسلم، در فكر دفاع و مقابله بود. برنامه انقلاب، به صورتى كه از پيش طرح‏ريزى شده بود، عملى نبود، مسلم تصميم گرفت وقت‏حمله را جلو بيندازد.

    عده‏اى زياد از نيروها كه در خارج شهر بودند و انتظار رسيدن وقت موعود را مى‏كشيدند،از تصميم جديد، بى‏خبر بودند. مسلم به يكى از ياران خود دستور داد تا رمز حمله و شروع نهضت‏حق‏طلبانه را در قالب درگيرى با نيروهاى دشمن در شهر اعلام كند. شعار پرشور و حماسى «يامنصور، امت‏» طنين افكند. دلها به هم پيوست و پنجه‏ها بر قبضه شمشيرها فشرده شد و پيروان حق و سربازان دين و بيعت كنندگان با مسلم از هر سو براى يارى او گرد آمدند. قلب تپنده اين حركت، خانه هانى بود كه مسلم را در خود جاى داده بود. در خانه‏هاى اطراف هم، حدود چهارهزار نفر، نيروى مسلح براى كارهاى ضرورى و برنامه‏هاى پيش‏بينى نشده، به عنوان ذخيره، آماده بودند. نيروهاى موجود، مى‏بايست‏به شكلى سازماندهى مى‏شدند تا با سپاه مهاجم دشمن، مقابله كنند. گرچه نيروها خيلى زياد نبودند، اما مسلم‏بن عقيل، همين تعداد را هم به صورت زير، جناح‏بندى و سازماندهى كرد:

    «عبدالرحمن بن عزيز كندى‏» و امير «ربيعه‏» و فرمانده سواركاران و گروه پيشاهنگ.

    «مسلم‏بن عوسجه‏» امير قبايل مذحج و بنى‏اسد و فرمانده نيروهاى پياده.

    «ابو ثمامه صاعدى‏» امير قبيله تميم و همدان.

    «عباس بن جعده جدلى‏» فرمانرواى نيروهاى مدينه.

    با اين آرايش نظامى دستور حمله به طرف قصر و مركز فرماندهى‏«عبيدالله زياد» را صادر كرد.

    در اين لحظه‏ها مسلم‏بن عقيل، فقط به «حق‏» مى‏انديشيد و به مظلوميت هميشگى پيروان حق. مبارزه با ستم و مجسمه‏هاى فسق و ظلم را وظيفه‏اى مقدس و مسؤوليتى عظيم و الهى مى‏ديد. عمل به وظيفه سبب شده بود كه مسلم، «خود» را فراموش كند و به «خدا» بينديشد.

    آمده بود، تا صداى حق را جايگزين همه همهمه‏ها و هياهوهاى عربده‏جويان دنياخواه و زرپرست و قدرت طلب قرار دهد; آمده بود تا اراده‏ها و بازوها و شمشيرهاى آزادگان مؤمن را در راه خدا و در خط رهبرى حسين بن على(ع) متحد و منسجم سازد، و اينك در شرايط دشوارى كه پيش آمده است، جهادى عظيم و فداكارى خونرنگ و حماسه‏اى جاويد و ماندگار و لازم است; و… مسلم،قدم در اين ميدان گذاشت.

    ابن‏زياد كه به دنبال دستگير كردن «هانى‏» احساس خطر مى‏كرد، براى پيشگيرى از بروز هرگونه عكس‏العمل تند مردم، در مسجد، مشغول سخنرانى براى مردم بود و كسانى را كه در مقام مخالفت‏با حكومت‏باشند، تهديد مى‏كرد… كه خبر دادند،مسلم و هوادارانش قيام را آغاز كرده‏اند. از منبر فرود آمد و بسرعت‏به قصر رفت و دستور داد درها را ببندند و خود در قصر، پناهنده شد. چيزى نگذشت كه قصر در محاصره نيروهاى طرفدار مسلم قرار گرفت و مسجد كوفه از ياران مسلم پر شد و هر ساعت‏بر تعدادشان افزوده مى‏گشت.

    عبيدالله، براى نجات از اين بحران از شيوه به كارگيرى مزدوران خود فروخته استفاده كرد. از سويى جمعى را به بيرون فرستاد تا ضمن تشكيل يك گروه مقاومت‏براى مبارزه با ياران مسلم از طريق پخش شايعات، در صفوف سربازان مسلم دودستگى ايجاد كنند، و از طرفى هم،كسانى را مامور ساخت كه با گفته‏هاى خود،مردم را از اطراف مسلم‏بن عقيل متفرق سازند تا به اين طريق، هم حلقه محاصره قصر، شكسته شود و هم مسلم تنها بماند.

    خائنانى خودفروخته حاضر شدند براى رضاى خاطر عبيدالله كه در داخل قصر محاصره شده و چيزى به نابودى‏اش نمانده بود،به ميان جمع مردم آيند و از آنان بخواهند كه پراكنده شوند و جان خود و سرنوشت‏خانواده خويش را به خطر نيندازند. كثيربن شهاب يكى از اين مزدوران بود كه خطاب به مردم گفت:

    «شتاب نكنيد! به سوى خانه و خانواده خود برگرديد و خود را به كشتن ندهيد. هم اكنون سپاه مجهز يزيد از شام فرا مى‏رسد….

    امير شما عبيدالله تصميم گرفته است كه:هر يك از شما، تا شب به خانه خود نرود و مقاومت كند، حقوقش قطع شود و جنگجويانتان را نيز بدون حقوق به جنگ در مرز شام بفرستد و بى‏گناهان را به جاى گناهكاران،و حاضران را به جاى غايبان بگيرد و در بند كشد،تا احدى از شما نماند….»

    اين سخن و امثال آن، باعث‏شد كه وحشتى در دلها پيدا شود جمعى از سست ايمانان بتدريج از اطراف مسلم پراكنده شدند  ; طايفه و عشيره مسلم‏بن عوسجه و حبيب‏بن مظاهر نيز براى حفاظت آنان، آنها را گرفته و در جائى حبس كردند.

    شروع پيش از موعد مقرر عمليات كه به مسلم‏بن عقيل تحميل شد،از يكسو،و تبليغات مسموم و شايعه‏پراكنيها و تهديدها و ارعابهاى دشمنان و منافقان از سوى ديگر و عدم آمادگى همه نيروهاى مسلم براى برنامه طرح‏ريزى شده از طرف ديگر، امكان موفقيت مسلم را ضعيف كرده بود.فقط چهارهزار نيرو، از جمع سى‏هزار نفرى بيعت كننده، حضور داشتند و مسلم نمى‏توانست‏با اين تعداد از افراد، هم محاصره را داشته باشد و هم در جبهه ديگرى كه به دنبال اين تبليغات و تهديدها، پديد آمده بود به مبارزه بپردازد، زيرا شهر بزرگ كوفه شاهد صحنه‏هاى درگيرى متعددى بود كه بين هواداران دو جناح به وجود آمده بود.

    مسلم، در اين اوضاع وخيم همراه نيروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ايمان به خدا و حقانيت راه و جهاد خويش دلاورانه مى‏جنگيد. مسلم،آن روز، كربلايى در درون كوفه به وجود آورد! تعدادى از يارانش به شهادت رسيدند و خود نيز پس از آن همه درگيرى و جنگ،مجروح شده بود. آن روز به پايان رسيد. سختى مبارزه، عده‏اى را به خانه‏هاى خود كشاند. تهديدهاى حكومت، عده‏اى ديگر را از ميدان جهاد و تعهدات «بيعت‏» به خانه و زندگى آسوده كشاند. تبليغات گسترده هم در روحيه عده‏اى ديگر تزلزل و ضعف پديد آورد. در نتيجه، شب هنگام، مسلم‏بن عقيل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سى‏نفر اقامه كرد. پس از نماز،آن عده كمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد كه بيرون آمد،حتى يك نفر هم همراهش نبود كه او را به جايى راهنمايى كند.

    تمام آن هزاران مرد كه با او عهدها بستند به هنگام «بلا» هنگامه سختى شگفتا! عهد بشكستند. يكى از قطع نان ترسيد يكى مرعوب قدرت بود يكى مجذوب زر، مغلوب درهم، عاشق دينار چه شد آن عهدهاى سخت؟ چه شد آن دستهاى گرم بيعتگر؟ كجا ماندند؟… كجا رفتند؟… كه مسلم ماند و شهرى بى‏وفا مردم؟… .

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز اول: مسلم بن عقیل علیه‌السلام  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-07-30] [ 04:57:00 ب.ظ ]





      پاسخ امام زمان علیه السلام به چند شبهه عاشورایی   ...

     

     

    نگرش امام معصوم به عاشورا در زیارت ناحیه مقدسه

    پاسخ این سوال به تفصیل در “زیارت ناحیه مقدسه” از زبان امام عصر علیه السلام آمده است. سند این زیارت محکم است و علما و بزرگان شیعه آن را به عنوان یک زیارت مأثور و حدیثی مشهور قلمداد کرده و آن را در کتب معتبر خویش ذکر کرده اند. و معلوم است تا زیارتی از امام معصوم نبوده باشد فقیهانی بزرگ همچون شیخ مفید، سید مرتضی، ابن مشهدی و سید بن طاووس و علامه مجلسی آن را نقل نمی کردند.
    این مقاله علاوه بر شناساندن گوشه ای از نوع نگاه امام مهدی علیه السلام به جریان عاشورا، می تواند پاسخ اجمالی باشد به کسانی که درکی از عظمت عزای امام حسین علیه السلام ندارند؛ بلکه قیام بر حق ایشان و شهید شدن در راه حق را به دعوای دو عرب با یکدیگر و یا شورشی علیه سلطان زمان خود می شناسند که ثمره اش به هلاکت انداختن عمدی خود و خانواده و یارانش بوده است. این تفکر گریه بر امام حسین علیه السلام را نیز بی فایده و کاری عبث می دانند و قائلند شخصی که قرنها پیش کشته شده عزاداری بر آن یک بدعت و کاری عبث است.

    دلیل امام مهدی علیه السلام بر این سوز و گداز و تصویرگری لحظه به لحظه وی از روز عاشورا این بوده که امام حسین علیه السلام با تمام توان و بلکه بیشتر از آن، در راه اخذ رضای الهی و خدمت به خلق چنین به خاک و خون کشیده شده و به همین سبب است که او را معشوق انسانهای پاک ضمیر کرده است.

    جزئیات تکان دهنده صحنه عاشورا از زبان امام غائب

    در زیارت “ناحیه مقدسه” می توان شاهد سلامهای متعدد حضرت مهدی علیه السلام به لحظه لحظه ی صحنه عاشورا بود: ” … سلام بر بدنهای برهنه شده، سلام بر خاک افتادگان در بیابانها، سلام به دور افتادگان از وطن ها، سلام بر دفن شدگان بدون کفن، سلام بر سرهای جدا شده از بدن، سلام بر کسی که عهد و پیمانش شکسته شد، پرده حرمتش دریده شد، خونش به ظلم ریخته شد، با خون زخمهایش شستشو داده شد، سلام بر کسی که شاهرگش بریده شد، سلام بر محاسن به خون خضاب شده، بر گونه خاک آلوده و….”
    بنا به گزارش آکاایران : به خوبی روشن است این نوع نگاه که جریان عاشورا را با جزئیات کامل به تصویر می کشد حکایت از عظمت این مصیبت نزد فرد دارد و اندوهی که تا عمق جان او نفوذ کرده است. چنان که در فرازی از این زیارت ایشان خطاب به امام حسین علیه السلام می فرماید: “… اگر در کربلا می بودم در برابر تیزی شمشیرها از تو محافظت می کردم و با جان و تن و مال تو را علیه ستمکاران یاری می دادم و فرزندان را فدای تو می کردم.”
    و در ادامه می فرماید: “تاخیر در زمان و مقدرات الهی موجب شد نتوانم با کسانی که با تو خصومت کردند بجنگم اما صبح و شام بر تو مویه می کنم و به جای اشک برای تو خون گریه می کنم از روی حسرت و تاسف و افسوس بر مصیبت هائی که بر تو وارد شد تا جائی که از فرط اندوه مصیبت، غم و غصه و شدت حزن جان سپارم… .”
    در فراز پیش روی می توان دریافت که دلیل امام مهدی علیه السلام بر این سوز و گداز و تصویرگری لحظه به لحظه وی از روز عاشورا این بوده که امام حسین علیه السلام با تمام توان و بلکه بیشتر از آن، در راه اخذ رضای الهی و خدمت به خلق چنین به خاک و خون کشیده شده و به همین سبب است که او را معشوق انسانهای پاک ضمیر کرده است. امام مهدی علیه السلام می فرماید:
    “… شهادت می دهم که تو نماز برپا داشتی و زکات دادی، امر به معروف کردی، از منکر و عداوت نهی نمودی، اطاعت خدا کردی و نافرمانی ننمودی، به خدا و ریسمان او چنگ زدی تا وی را راضی نمودی، از وی در خوف و خشیت بوده نظاره گر او بودی و او را اجابت نمودی، …”

    پاسخ ناحیه مقدسه به شبهه قیام حسینی برای سلطنت دنیوی

    یکی از ادعاهای وهابیون و امثال آنها قیام حضرت به علت دنیا دوستی و تصاحب جایگاه سلطنت بوده ولی در کلام حضرت مهدی علیه السلام بی رغبتی امام حسین علیه السلام به دنیا کاملا مشهود است. اما جائی می رسد که ظلم و تعدی حاکم زمان بر مردم و بر اسلام، وظیفه جهاد علیه طاغوت را بر دوش امام می گذارد. لذا حضرت مهدی علیه السلام خطاب به امام حسین علیه السلام می فرماید:
    “… آرزوهایت از (تعلق به دنیا) بازداشته شده، و همت و کوشش تو از زیور دنیا روگردانده بود، دیدگانت از بهجت و سرور دنیا بربسته، و اشتیاق و مِیلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنکه جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، و ظلم و سرکشى نقاب از چهره برکشید، و ض لالت و گم راهى پیروان خویش را فرا خواند، با آن که تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمکاران فاصله گرفته بودى، و م لازمِ منزل و محرابِ عبادت بوده، و از لذّتها و شهوات دنیوى کناره گیر بودى، و بر حسب طاقت و تَوانَت م نکَر را با قلب و زبانت انکار مى نمودى،  پس از آن علم و دانشت اقتضاى انکارِ آشکار نمود، و بر تو لازم گشت با بدکاران رویاروى و جهاد کنى، پس تو نیز با آنان به جهاد برخاستى … آنها پروردگارت و جدّت را به خشم آوردند، و با تو ستیز آغازیدند، پس تو به جهت زد و خورد و پیکار استوار شدى، و چنان با ذوالفقار جنگیدى، که  گویا علىّ مرتضى هستى، و آن ملعون لشکریانش را فرمان داد، تا تو را از آب و استفاده آن منع نمودند…”

    یکی از ادعاهای وهابیون و امثال آنها قیام حضرت به علت دنیا دوستی و تصاحب جایگاه سلطنت بوده ولی در کلام حضرت مهدی علیه السلام بی رغبتی امام حسین علیه السلام به دنیا کاملا مشهود است. اما جائی می رسد که ظلم و تعدی حاکم زمان بر مردم و بر اسلام، وظیفه جهاد علیه طاغوت را بر دوش امام می گذارد

    پاسخ ناحیه مقدسه به شبهه بدعت بودن گریه در عزاداری حسینی

    در این بخش از  زیارت حضرت مهدی علیه السلام پرده از یک راز بر می دارد و عکس العمل عالم تکوین را در باب این مصیبت متذکر  می شود: “…. و آنگاه که تو مقهور و مغلوب گشتى، حقّ و حقیقت موردِ خیانت واقع شد، … پس پیکِ مرگ نزدِ قبرِ جدّت رسول خدا -که رحمتِ خدا بر او و آلِ او باد- ایستاد، و با اشکِ  ریزان خبر ِمرگِ تو را به وى داد، و گفت: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهید شد، خاندان و حَریمَت م باح گردید، پس از تو فرزندانت به اسیرى رفتند، پس (از شنیدنِ این خبر) رسول خدا پریشان گردید، و قلبش مضطرب بگریست، و فرشتگان و انبیاء او را تع زیت گف تند، و مادرت زه راء (از مصیبتِ تو) اندوهِناک شد، و دسته هاىِ ملائکه مقرّبین در آمد و شد بودند، پدرت امیرمؤمنان را تعزیت می گفتند، مجالسِ ماتم و سوگوارى براىِ تو در اعلا علیّین برپا شد، و حورالعین به جهت تو بر سر و صورت زدند، (در عزاىِ تو) آسمان و ساکنانش، بهشتها و نگهبانانش، کوه ها و کوهپایه ها، دریاها و ماهیانش، فردوسها و جوانانش، کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام، و حلّ و حَرَم جمل گى گریستند.”

    زیارت ناحیه مقدسه تابلویی زیبا از عاشورا

    این مقاله فقط به ذکر برخی از فرازهای زیارت ناحیه مقدسه پرداخته است. هر کسی که این زیارت را بخواند تصویر بسیار دقیق و موشکافانه ای از عاشورا را تماشا کرده، به خصوص که بداند امام معصوم از هر خطا و سهو و نسیان آن را تصویرگری کرده است و لذا مطمئن می شود با متنی به دور از هر پیرایه ای روبروست. و همچنین می تواند برخی شبهات وارده از سوی وهابیها را با کلام امام مهدی علیه السلام که در زیارت ناحیه مقدسه درج شده، مقایسه کند و به حقیقت پی ببرد.

    پی نوشت:
    1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 98، 317؛ ابن طاووس، مصباح الزائر، 221؛.ابن المشهدی، المزار الکبیر، 496 519.

     

    موضوعات: ماه محرم  لینک ثابت



     [ 11:11:00 ق.ظ ]





      4مورد شجاعت مثال زدنی در کربلا!   ...

     

     

    کربلا عرصه نمایش شجاع ترین انسان های عالم بود … در این جا به مواردی از شجاعت در کربلا اشاره می کنیم:

    1- عابس بن ابی شبیب شاکری از خدا می ترسید اما از دشمن نمی ترسید. آمد مقابل دشمن، زره اش را زمین گذاشت، گفت: من ترس ندارم.

    عمر سعد گفت: کسی به تنهایی به جنگ او نرود، با او به تنهایی نمی شود جنگید، سنگ بارانش کنید. سنگ بارانش کردند، وقتی او را کشتند، سر از بدن او جدا کردند، هر کسی می گفت من او را کشتم. عمر سعد گفت: با هم بحث نکنید کسی به تنهایی با او نجنگید، همه شما دخیل بودید.[1] ترس از خدا این گونه شجاعت می آورد.

    2- ظهر عاشورا سعید بن عبدالله در دفاع از امام مقابل اباعبدالله علیه السلام ایستاده بود و امام نماز می خواندند، تیرها همین طور که می آمد به سینه اش می خورد، وقتی همه تیرها به بدنش اصابت کرد روی زمین افتاد. بعد امام بالای سرش آمد، فرمود: سعید بن عبدالله، «أبشِّرکَ بِالجَنَّه»؛ بهشت بر تو بشارت باد. سعید، سفارشی نداری؟ وصیتی نداری؟ گفت: یابن رسول الله، یک سوالی از شما دارم، اوَفَیت ؛ من به عهدم وفا کردم؟ وظیفه ام را انجام دادم؟ [2]

    3- حبیب بن مظاهر، آن پیرمرد روشن و جوان دل و شجاع وقتی وارد بازار کوفه شد، مسلم بن اوسجه را دید که دنبال حنا می گردد، گفت: رنگ برای چه می خواهی؟ گفت که محاسنم سفید شده می خواهم آنها را رنگ کنم. گفت: لازم نیست، بیا برویم یک رنگی به آن بزن تا قیامت پاک نشود؛ رنگ خون.

    وقتی حبیب وارد کربلا شد، زینب کبری سلام الله علیها به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: برادر، سلام مرا به حبیب برسان. وقتی روی زمین افتاد و در خون خودش می غلتید، امام حسین علیه السلام بالای سرش آمد و فرمود:

    لله دَرّ کَ یا حبیب                            لقد کنت فاضلا
    خدا تو را اجر دهد، تو آدم فاضلی بودی، تو خاتم قرآن بودی؛ تو یک شبه قرآن را ختم می کردی.[3] چه شجاعتی؟! چه عظمتی؟! این از کجا نشأت گرفته است؟

    4- نماینده امام حسین علیه السلام، «سلیمان ابارزین» نامه امام را برای مردم بصره آورد، وقتی به سران بصره و به مسئولین رسید و آنها به جای این که دفاع کنند و لشکر آماده نمایند یکی از آنها به نام «منظر بن جارود» دست نماینده امام حسین را گرفت و تحویل ابن زیاد داد. ابن زیاد دستور داد نماینده امام حسین علیه السلام را گردن زدند و به شهادت رساندند. این برخورد کسانی بود که امام برایشان نامه فرستاد. اما در همین بصره، آقایی به نام «یزید بن صبیت» است، می گوید دو تا بچه هایم «عبدالله» و «عبیدالله» را برداشتم، گفتم من به مردم بصره کاری ندارم، من می روم به پسر فاطمه ملحق شوم.

    عمر سعد گفت: کسی به تنهایی به جنگ او نرود، با او به تنهایی نمی شود جنگید، سنگ بارانش کنید. سنگ بارانش کردند، وقتی او را کشتند، سر از بدن او جدا کردند، هر کسی می گفت من او را کشتم. عمر سعد گفت: با هم بحث نکنید کسی به تنهایی با او نجنگید، همه شما دخیل بودید

    غلامش آمد و گفت: ارباب، مرا هم با خودت ببر، آزادی من در گرو این است که خدمت ابا عبدالله علیه السلام بیایم. دو سه نفر دیگر هم در مسیر همراهش شدند، یک هیأت هفت نفره تشکیل شد این هیئت هفت نفره وارد کربلا شدند، آمدند مقابل خیمه های اباعبدالله علیه السلام.

    وقتی یزید ابن صبیت مقابل خیمه اباعبدالله علیه السلام رسید به او گفتند: امام حسین علیه السلام به استقبال شما رفته، وقتی حضرت شنید شما آمده اید به دیدن شما آمد، رفت مقابل خیمه شما. گفت: عجب! حسین به استقبال من آمده؟! به سرعت آمد، دید اباعبدالله علیه السلام مقابل خیمه او ایستاده، از همان عقب این آیه را خواند: قلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحواْ. [4] امام را در آغوش گرفت. بعد خودش و دو فرزندش به شهادت رسیدند. این خوف از خدا منشأ نشاط و منشأ شجاعت است.

    کسانى که به مراتب بالاى توحید افعالى رسیده اند و باور دارند نفع و ضرر حقیقى از ناحیه خداوند انجام مى پذیرد و آنان حقیقتاً مالک چیزى نیستند و قدرت مقابله با هیچ خطرى را ندارند و تنها خداوند توان دفع خطر را از آنان دارد، باید از خداوند بترسند و مبهوت قدرت محض و بى پایان او گردند.

    از حضرت امام خمینى (رحمة الله)، آن بنده خالص و سالک الهى که به عالى ترین مراتب معنوى و توحیدى رسیده بود، وقتى در گیرودار حوادث پس از 15 خرداد سال 1342 که با خطرات و تهدیدهاى جدى رژیم ستم شاهى پهلوى روبه رو شد و حتى خطر مرگ و اعدام را پیش روى خود مى دید، فرمود: «به خدا قسم لحظه اى نترسیدم».

    آن آرامش، احساس قدرت، شجاعت و شهامتِ برخاسته از قدرت ایمان و توکل ایشان به خداوند، و باور این حقیقت بود که در برابر اراده و مشیت خداوند، همه اراده ها و قدرت ها ناتوان، کوچک و بى تأثیرند. او باور داشت که اگر کسى در برابر قدرت خداوند فروتنى کند و تنها از او بترسد، نه فقط از غیر خدا نمى ترسد، بلکه خداوند ترس از او را در دل دشمنان مى افکند و هیبت و هیمنه او، خواب راحت را از چشمانشان مى رباید. (سایت آیة الله مصباح یزدی دام ظله)

    پی نوشت ها:

    1. الارشاد، ج 2، ص 105؛ مثیر الاحزان، ص 66؛ در سوگ امیر آزادی- گویا ترین تاریخ کربلا، ص 241.

    2. منتهی الامال، ص 502.

    3. در کربلا چه گذشت، ص 246؛ سوگنامه آل محمد، ص 263.

    4. یونس، 58.
    منابع:
    سخنرانی حجت الاسلام رفیعی در ایام محرم، برگرفته از سایت مبلغان
    سایت پژوهه

     

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول  لینک ثابت



     [ 10:41:00 ق.ظ ]





      قدم به قدم با قافله امام حسین (ع)، از مکه تا کربلا   ...

     

     

     

     

    در آغازین روز محرم سال 1437 هجری قمری، به بررسی این یادداشت ها درباره 12 منزل حرکت کاروان حسینی می پردازیم.
    بنا به گزارش آکاایران : آنچه در ادامه می خوانید گلچین از نکات مهم و خواندنی مربوط به منزلگاه ها از پژوهش های دکتر سنگری است.
    گزارشی از وضعیت حرکت کاروان از مکه تا کربلا
    مقصد: مقصد کاروان کوفه بود و هسته اصلی کاروان کاملا آشنا به اهداف، برنامه ها و اندیشه های اباعبدالله است. امام تصویری روشن از راه و حتی فرجام آن را بیان کرده بود.
    شیوه حرکت: سریع و پرشتاب، پرهیز از درگیری، حرکت از مسیر اصلی، سنجیده و دقیق و با مطالعه مستمر (پرسش از مسافران و بررسی دقیق راه ها و منزلگاه ها).
    روش های اطلاعاتی امام: آگاهی بخشی به هم سفران در هر منزل، به ویژه در زمان پیوستن همراهان جدید. امام سجاد (ع) می فرماید: پدرم در همه منازل با اشاره به ماجرای حضرت یحیی، از شهادت خویش می گفت. در طول راه از مسافران کوفه و ساکنان منازل اطلاعات لازم را دریافت می کرد.
    وضعیت راه: راه چه از پیش و چه از پس ناامن است. در پشت سر تهدید عمروبن سعید بن عاص حاکم مکه است و در پیش رو نگهبانان و عناصر اموی. شیخ مفید می گوید: «بلافاصله پس از شنیدن خبر حرکت امام حسین (ع) از قادسیه تا خفان و میان قادسیه تا قطقطانه تحت مراقبت شدید حصین بن نمیر، سالار نگهبانان کوفه قرار دارد.»
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    «در این نقشه منزلگاه های مهم کاروان با علامت مربع مشخص شده است»

    عملکرد دشمن: مراقبت از راه های اصلی و فرعی خروجی و ورودی کوفه، محاصره کامل کوفه با حدود چهار هزار نفر برای جلوگیری از ورود کاروان امام، دستگیری و قتل مسافران مشکوک توسط گشتی های اطلاعاتی و حفاظتی عبیدالله زیاد.
    نخستین برخورد نظامی: عمروبن سعید-حاکم مکه- برادرش یحیی بن سعید را برای بازگرداندن امام و همراهانش مامور کرد. این گروه راه را بر امام بستند و گفتند: ای حسین، آیا از خدا پروا نمی کنی! از جماعت بیرون می روی و در امت تفرقه می افکنی؟ امام به راه ادامه داد و درگیری با تازیانه اتفاق افتاد که یاران یحی، شکست خوردند.
    امام در پاسخ یحیی که قیام امام را محکوم کرد این آیه شریفه را قرائت کرد: عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما. شما از عملی که می کنم بیزارید و من از عمل شما.
    اقدام یزید: یزید به محض اطلاع از حرکت امام، به عبیدالله زیاد نوشت: شنیده ام از مکه قصد سرزمین تو کرده است.
    1.در راه نگهبانان قرار بده.
    2.جاسوسان بگمار تا مسائل را اطلاع دهند.
    3.همه روزه اخبار را برای من بنویس.
    4.هرکس با تو جنگ کند با او بجنگ.
    بزرگانی که همراه نشدند: 1.محمد حنیفه برادر اباعبدلله الحسین (ع) که دلیل نپیوستن او را برخی عدم توفیق یا هم افق نبودن با شهدای کربلا دانسته اند نیز نوشته اند هنگام خروج امام بیمار بود و برخی گفته اند انگشتانش بر اثر پیچیدن زره، نقص برداشت و توانایی حمل شمشیر نداشت.
    2.عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب. وی امام را تایید کرد. در هنگام حرکت اباعبدالله چشمانش دچار کم بینی یا نابینایی شده بود. در هیچ روایتی امام او را دعوت به همراهی نکرد و هیچ معصومی وی را به سب شرکت نکردن در کربلا سرزنش نکرده است. قرائن تاریخی نابینا بودن وی و داشتن راهنما در هنگام حرکت را تصریح کرده است.
    3.عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب (ع). وی نیز همچون محمد حنیفه و ابن عباس، موید و طرفدار اباعبدالله بود و فرستاد دو فرزندش برای شرکت در کربلا گواه این فهم و معرفت و تایید است. علت شرکت نکردن او را نابینایی یا کم بینایی نوشته اند.
    4.فرزدق شاعر. در بستان بنی عامر نزدیک مکه با امام ملاقت کرد. وی همراه مادرش قصد شرکت در مراسم حج داشت. پس از دیدار با امام و توضیح درباره کوفه و بی وفایی مردم و طرح چند پرسش درباره مناسک حج، از امام جدا شد.
    5.ابوسعید خدری. وی یار پیامبر بود و در دوازده غزوه شرکت داشت و در سال 64 یا 74 درگذشت شخصیت برجسته وی را همه ستوده اند. او از ولایت امیر مومنان دفاع کرد. عدم حضور وی در کربلا به درستی معلوم نیست. ائمه او را تایید کرده اند و معلوم می شود عذری مانند پیری و شکستگی، چشم کم سو و … سبب عدم شرکت اوست.
    تعداد منازل راه: تعداد منازل راه را از مکه تا کربلا گوناگون نوشته اند. در برخی منازل امام درنگ کوتاهی داشته و در برخی منازل اتراق کرده است. برخی منازل متعلق به یک وادی با هم ذکر شده است.
    در بسیاری از کتب تاریخی، درنگ در برخی از این منازل گزارش داده شده است. مثلا منازل 6،7،8،9،10،11،12،14،15،27 (ده منزل) گذرگاه و توقفگاه امام نبوده اند. منزلگاه ها، نقطه های آباد و آبگاه های مناسب در دل بیابان بوده اند.
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    اطلاعات مربوط به منازل اول تا دوازدهم
    نخستین منزل
    نام منزل: بستان ابن معمّر (ابن عامر) به بطن نخله نیز مشهور است.
    وجه تسمیه: این محل متعلق به عمربن عبدالله بن معمر بوده است.
    زمان ورود: هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری معادل ۱۸ شهریور ماه ۵۹ شمسی.
    مدت توقف: امام درنگ کوتاهی در این محل داشته است.
    ویژگی ها و امکانات: این منطقه میان دو دره بوده است که به نخل یمنی و نخل شاهی
    مشهور بوده اند.
    رویدادها: در این منزل فرزدق شاعر، همراه با مادرش امام را ملاقات کرد. امام و یارانش شمشیر و نیزه در دست داشتند. ابا عبدالله از فرزدق پرسید: پشت سر (کوفه) چه خبر؟
    جواب داد: دل ها با توست و شمشیر ها با بنی امیه و تقدیر به دست خداست.
    فرزدق پرسش هایی درباره ی مناسک حج از امام پرسید و پس از دریافت پاسخ با شتاب دور شد تا خود را به حج برساند. (برخی این ملاقات را در منازل دیگر نوشته اند که ملاقات در این منزل دقیق تر است.)
    منزل دوم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: ابطح
    وجه تسمیه: به سیلگاه وسیعی که در آن سنگ ریزه و ریگ است و نیز به دره پهن، مجرای فراخ، هموار و صاف و مسطح می گویند.
    زمان ورود: به نظر می رسد ورود به این محل همان روز هشتم ذی الحجه (یوم الترویه) باشد. (۱۸ شهریور ۵۹ شمسی)
    مدت توقف: امام به مقدار ساعتی در این منزل درنگ داشته است.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. زمین صاف و هموار که برای اتراق مناسب بود.
    ۲. چند درخت و چاه آب در این منطقه بوده است.
    رویدادها:
    ۱. به امام اطلاع دادند که یزیدبن ثبیط بصری به دیدنش آمده است امام برخاست تا زودتر به دیدار یزید و فرزندانش عبدالله و عبیدالله برود، یزید نیز با اشتیاق به دیدار امام رفته بود. وقتی یزید برگشت، امام را در محل خویش نشسته دید و گفت: بفضل الله و برحمة فلیفرحوا. (یونس، آیه ۵۸)
    یزید شادمان شد و با 2 فرزندش هم سفر امام شد. امام در حق او دعا کرد. یزید ده فرزند داشت که فقط همین دو فرزند همراه او در کربلا شرکت کردند.
    ۲. پیوستن شخص دیگر را که همراه یزیدبن ثبیط بوده نیز در این محل ذکر کرده اند. نام او را عامر گفته اند.
    منزل سوم
    نام منزل: تنعیم
    وجه تسمیه: این نام برگرفته از کوهی است به نام «ناعم» که در سمت چپ این منطقه است.
    زمان ورود: همان روز هشتم ذی الحجه، ۱۸ شهریور ماه، ۵۹ شمسی
    مدت توقف: چند ساعت
    ویژگی و امکانات:
    ۱.داشتن درختان و نخل زاران
    ۲. داشتن آب کافی
    رویدادها:
    ۱. برخورد با کاروان بحیربن ریسان که کالاهایی را برای تبریک آغاز حکومت یزید به شام می فرستاد. امام دستور مصادره ی کالاها را صادر کرد. بار این شتران زعفران و حلّه و لباس بود.
    امام به شترداران فرمود هر کس با ما بیاید کرایه و لباس او را می پردازیم و هر کس بخواهد به یمن بازگردد به اندازه ی مسیر طی شده کرایه اش را خواهیم پرداخت.
    ۲. گفته اند در این منزل عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه ی دوم) با امام ملاقات کرد و امام را از رفتن به کوفه بر حذر داشت و به امام گفت: به خدا می سپارمت، تو در این راه کشته می شوی و سه بار ناف امام را بوسید.
    احتمال است که دیدار کننده عبدالله مطیع باشد نه عبدالله عمر، در این دیدار اشاره به طومارها و نامه های همراه امام شده است.
    منزل چهارم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: صفاح
    وجه تسمیه: به کناره و حاشیه کوه می گویند. معلوم می شود این ناحیه در دامنه کوه است.
    زمان ورود: احتمالا روز بعد یعنی نهم ذی الحجه امام به این محل وارد شده اند. (معادل ۱۹ شهریور ماه ۵۹ شمسی)
    مدت توقف: توقف امام در این محل کوتاه بوده است.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. کنار جاده و مسیر اصلی بود.
    ۲. سمت چپ راه کسانی که از مُشاش وارد مکه می شدند.
    ۳. ویژگی مناطق کوهستانی را داشت.
    رویدادها:
    ۱. امام را در این منزلگاه با سپر بر دوش دیده بودند و قبایی بر شانه. از زبان فرزدق است که:
    لقیتُ الحسین بارض الصفاح  علیه الیلامق و الدّرق
    ۲. عبدالله بن عمروبن عاص در این محل سراپرده ای داشت. گویا فرزدق در این محله با عبدالله دیدار داشته است.
    ۳. برخی ملاقات فرزدق را با اباعبدالله در این منطقه دانسته اند که دقیق به نظر نمی رسد.
    ۴. امام در سخنانی کوتاه تسلیم خود را در برابر قضا و اراده ی الهی بیان کرد.
    منزل پنجم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: وادی عتیق
    وجه تسمیه: وادی به معنی مسیل و سرزمین گود میان دو کوه یا تپه است و عقیق به مسیل وسیع و گسترده گفته می شود.
    زمان ورود: دهم ذی الحجه، ۲۰ شهریور ماه ۵۹ شمسی
    مدت توقف: بسیار کوتاه و گذرا، به همین دلیل عمده ی کتب تاریخی از ذکر این محل به عنوان منزلگاه صرف نظر کرده اند.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. چندین چشمه و درخت در این منطقه بوده است. درختان منطقه عمدتاً نخل بوده اند.
    ۲. تخته سنگ های پراکنده و بزرگ و کوچک در اطراف.
    رویدادها:
    ۱.سماوی در ابصارالعین دریافت نامه ی یحیی بن سعید بن عاص و عبدالله جعفر را به این منزل نسبت داده است. در این نامه یحیی خود را مشفق معرفی کرده و از امام خواسته است برگردد.
    امام فرمود: (در پاسخ عبدالله جعفر و یحیی) من پیامبر را در رویا دیدم که به من امر کرد این راه را بروم. وقتی پرسیدند: آن رویا چیست؟ امام فرمود: به کسی نگفته ام و تا به خدای خود ملحق شوم نخواهم گفت.
    ۲. اگر ملاقات عبدالله جعفر در این منزل باشد، پیوستن عون و محمد به اباعبدالله نیز باید در همین منزلگاه باشد.
    منزل ششم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: ذات عرق
    وجه تسمیه: عرق نام کوهی است در راه مکه. اهل تسنن ذات عرق را میقات عراقیان و اهل شرق می دانند اما شیعیان معتقدند باید از مسلخ که از مکه دورتر است محرم شد.
    زمان ورود: دوشنبه چهاردهم ذی الحجه یا یکشنبه سیزدهم ذی الحجه معادل ۲۴ شهریور ماه 59 شمسی.
    مدت توقف: چون این منزلگاه مهم و جمعیت فراوان داشت، امام حدود دو روز در آنجا توقف کرده است.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. در نزدیکی کوه واقع شده بود.
    ۲. نسبتاً خوش آب و هوا با درختان و چند چاه آب بوده است.
    ۳. جمعیت قابل توجهی در آنجا بود. ۴. منزلگاه مهمی بود.
    رویدادها:
    ۱. دیدار امام با بشربن غالب اسدی، او نیز از کوفه آمده بود و همان گزارشی را داد که فرزدق داده بود.
    ۲. دیدار با ریّاش، ریّاش می گوید خیمه های افراشته دیدم. نزدیک شدم صدای قرآن خواندن حسین بن علی را شنیدم. وارد شدم، از امام سبب حرکت را پرسیدم، فرمود: بنی امیه به قتل تهدیدم کردند. این هم نامه های اهل کوفه است. ایشان کشنده ی من خواهند بود اما پس از آن دچار ذلت خواهند شد.
    ۳. ملاقات با عبدالله بن جعفر و پیوستن دو فرزندش عون و محمد را به این منزلگاه نیز نسبت داده اند.
    منزل هفتم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: عیون (فرودگاه زوّار بصره)
    وجه تسمیه: عیون جمع عین و به معنی چشمه هاست. فراوانی چشمه و آبگاه در این ناحیه باعث شده بود که این سرزمین را عیون بنامند.
    زمان ورود: احتمالاً سه شنبه پانزدهم ذی الحجه معادل ۲۵ شهریور ماه ۵۹ شمسی.
    مدت توقف: احتمالاً امام تنها از کنار آن گذشته و درنگ بسیار کوتاهی داشته است.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. نسبتاً مسطح بوده است.
    ۲. حوض ها و گودال های آب فراوان داشته است. این حوض ها از چشمه های فراوان سرشار می شدند.
    ۳. درختان، به ویژه نخل های فراوان داشته است.
    رویدادها:
    ۱.ملاقات امام با عبدالله بن مطیع عدوی را به این منزل نسبت داده اند. او مشغول حفر چاه بود و از امام خواست که برای تیمن و تبرک و جوشش آب از چاه کمکش کند و امام با کرامت فراوان باعث جوشش چاه او شد.
    عبدالله مطیع نگرانی خود را از حرکت امام و پیمان شکنی مردم کوفه بیان داشت. ملاقات با عبدالله مطیع را در منزل حاجز و بستان ابن معمر نیز ذکر کرده اند.
    ۲. امام با مسافران و رهگذران در این منزل، سخنانی کوتاه داشته است.
    منزل هشتم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: منزل غَمَره
    وجه تسمیه: چندین معنا برای غَمَره گفته اند:
    ۱. انبوه مردم چون کاروان های فراوانی در اینجا توقف می کردند.
    ۲. آب بسیار و گرداب زاست. آب فراوان را غَمَره گویند.
    ۳. ازدحام و فراوانی اشیا و کالاست.
    ۴. غمره به معنی شدت و سختی است. مشکلات راه رسیدن به این منزل فراوان بوده است.
    زمان ورود: سه شنبه پانزدهم ذی الحجه معادل ۲۵ شهریور ماه 59 شمسی.
    مدت توقف: درنگ کوتاه و پس از آبگیری از این منطقه حرکت کرده اند.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. آب فراوان همراه با گرداب
    ۲. حوضچه های چندگانه
    ۳. درختان و فراوانی نعمت
    رویدادها:
    ۱. امام به روشنگری پرداخت.
    ۲. همچون منزلگاه های دیگر با طرح فرجام راه به نوعی پالایش و آزمون پرداخت تا هراس زدگان و دل باختگان دنیا رها کنند و بروند.
    ۳. کسب اطلاعات از راه و پرسش از مسافران درباره کوفه.
    منزل نهم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: رُهَیمه (رحیمه)
    وجه تسمیه: رهیمه مصفر رهمه به معنی باران اندک و نرم و مداوم است.
    زمان ورود: احتمالاً حدود پانزدهم ذی الحجه امام و کاروان وی در این محل بوده اند.
    مدت توقف: کوتاه و اندک
    ویژگی و امکانات:
    ۱. منطقه آباد بوده است.
    ۲. به کوفه نزدیک بوده است.
    ۳. با کوه فاصله اندکی داشته است.
    رویدادها:
    ۱. دیدار با ابوهریره اسدی یا اباهرم. اباهرم علت خروج امام را پرسید و امام تهدید به قتل بنی امیه و دعوت مردم و سر نوشت تنگ بار پیمان شکنان را گوشزد کرد.
    ۲. امام به هتّاکی و حرمت شکنی بنی امیه اشاره کرد.
    ۳. از این محل آب گیری مجدد شد.
    منزل دهم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: حاجر (حاجز)
    وجه تسمیه: حاجر به معنای نگاهدارنده ی آب است و جایی که آب در آن جمع شود. شبیه دره بوده است.
    زمان ورود: ۱۵ ذی الحجه یک هفته پس از حرکت از مکه.
    مدت توقف: درنگ چند ساعتی
    ویژگی و امکانات:
    ۱. فرودگاه حجاج و جزئی از بطن الرّمه بود.
    ۲. آب چند مسیل در این نقطه به هم می رسید.
    ۳. مقداری درخت در منطقه بوده است. ۴. مانند دره بوده است.
    رویدادها:
    ۱. امام، نامه ی مسلم بن عقیل را در این منطقه دریافت کرد. نامه را قیس بن مسهر صیداوی رسانده بود.
    مسلم بن عقیل آمادگی و پذیرش مردم کوفه را نوشته بود. امام پاسخ نامه را نوشت و به قیس بن مسهر صیداوی سپرد تا به کوفه برساند.
    مخاطبان نامه بزرگانی چون سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجبه، رفاعة بن شدّاد و عبدالله بن وال بودند.
    ۲. برخی نوشته اند پیک و نامه رسان ابا عبدالله به کوفه عبدالله به کوفه عبدالله بن یقطر بوده است.
    ۳. برخی دریافت خبر شهادت مسلم و هانی را در این منزل دانسته اند که اندکی بعید به نظر می رسد.
    ۴. دیدار دوم عبدالله مطیع با امام نیز به این منزل نسبت داده شده است.
    منزل یازدهم
    نام منزل: خُزیمیّه (حُزیمیّه)
    وجه تسمیه: تصغیر خزیمه منسوب به خزیمه بن حازم.
    زمان ورود: ۱۸ ذی الحجه (روز جمعه)
    مدت توقف: یک شبانه روز، به دلیل فراوانی مسافران و مناسب بودن محل.
    ویژگی و امکانات:
    ۱. یکی از منزلگاه های حج بوده است.
    ۲. میان آن تا ثعلبیه ۳۳ میل فاصله بوده است.

    ۳. منطقه نسبتاً سر سبز و خرم و دارای چند خانه و درختان سبز بوده است.
    رویدادها:
    ۱. در این منزلگاه حضرت زینب (س) زیر آسمان پر ستاره قدم زد و صدایی شنید که می خواند:
    الا یا عین فاحتفلی یجهد
    و مَن یبکی علی الشهداء بعدی
    علی قومٍ تسوقهم المنایا
    بمقدارٍ الی انجازٍ وعدی
    امام هاتف و این صدا را جنیان معرفی کرد و فرمود: یا اختاهُ کُلَ الّذی قضی الله فَهُوَ کائن. خواهرم آنچه خدا تقدیر کرده است گریز ناپذیر است.
    منزل دوازدهم
    قدم به قدم با قافله امام حسین ، از مکه تا کربلا

    نام منزل: شقوق
    وجه تسمیه: به معنی ناحیه هاست. این منطقه شامل بخش های کوچک چندگانه بوده است.
    زمان ورود: شنبه نوزدهم ذی الحجه یا یکشنبه بیستم ذی الحجه معادل ۲۹ شهریور
    مدت توقف: کوتاه و اندک
    ویژگی و امکانات:
    ۱. قبر عبادی رئیس قبیله بنی اسد در این منطقه بوده است.
    ۲. برکه ها و چاه های متعدد در این منطقه بوده است.
    ۳. محل نزول کاروان های قبایل بنی اسد و بنی نهشل بوده است.
    رویدادها:
    ۱. مهم ترین رویداد در این منزل، دریافت خبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را نوشته اند. امام در سوگ این دو شهید اشعاری را زمزمه کرد که این اشعار گواه بی اعتباری و غدّاری دنیا و اهل آن است.
    ۲. برخی دیدار فرزدق با امام را در این آبگاه نگاشته اند که بعید به نظر می رسد.

    منبع : آکا ایران

     

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول  لینک ثابت



     [ 10:35:00 ق.ظ ]





      خصوصیات اصحاب سیدالشهداء علیهم السلام   ...

     

     

    وهب بن عبدالله، داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (علیه السلام) قیام کرده و حرکت کرده، یک دفعه بند دلش پاره شد و متحول و منقلب شد و در کربلا اسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. (فرسان الهیجاء ج٢ ص ٤).

    در مورد اصحاب سید الشهدا علیه السلام  باید گفت که این ها همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها نبودند. اصحاب حضرت سید الشهدا (علیه السلام) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند.

    به قول مولوی که گفته:

    قدرتو بگذشت از قدر عقول                         عقل اندر شرح تو شد بوالفضول

    ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگی های شاخص اصحاب سید الشهدا (علیه السلام) ولی به قول معروف:

    آب دریا را اگر نتوان کشید                هم به قدر تشنگی باید چشید

    در این فرصت کم به چند خصوصیتی که همراهان امام حسین علیه السلام را ممتاز کرده است می پردازیم.

    مقام محبت

    مانند آن یار با وفای حضرت که جان خودش را، خون خودش را سپر امام حسین علیه السلام قرار داده است تا حضرت نمازش را بخواند، بعد به امام میگوید «هَل أوفیت» « آیا به شما وفا کردم؟». این چنین شخصی وقتی که تمام هستی خودش را در راه محبوب فدا میکند، هنوز احساس میکند که نتوانسته حق محبت را، حق محبوب خودش را ادا کند. لذا آن بزرگواران در مقام محبت بودند

    از ویژگی که اصحاب سیدالشهداء داشتند این بود که به مقام محبت رسیده بودند، و مقام محبت نیز بهترین مقام هاست. چرا که طبق آن حدیث معروف امیرالمؤمنین علی علیه السلام، انسان گاهی به امید و طمع بهشت خداوند را عبادت می کند، و گاهی هم از ترس جهنم به خداوند سجده می کند، ولی زمانی است که انسان نه طمعی به بهشت دارد و نه ترسی از جهنم، بلکه خداوند را از روی محبت و دوستی عبادت می کند که این نوع عبادت در روایت به عبادت احرار معرفی شده است و عبادت احرار نیز یعنی عبادت آزادگان، آزاد از هر نوع ترس و یا آزاد از هر نوع طمع.
    اصحاب سیدالشهداء به این مقام رسیده بودند، یعنی از روی محبت و دوستی سر تعظیم در مقابل سیدالشهداء علیه السلام پایین آورده بودند. در واقع محبت امام در آنها پیدا شده بود به طوری که حتی از خودشان نیز عبور و گذشته بودند. بهشت اصحاب آن بزرگوار، قرب امام بود، بهشت آنان معیّت و همراهی و بودن در کنار امام بود. البته ناگفته نماند که محبت به طور کلی به دو قِسم تقسیم می شود: گاهی محبت و فداکاری است ولی در کنارش طلب نیز وجود دارد. و گاهی اوقات (که برترین محبت نیز می باشد) فقط و فقط بخاطر محبوب است و لا غیر.
    بنا به گزارش آکاایران : در جملات اصحاب امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، آن گاه که امام (علیه السلام) از آنان خواست، تاریکى شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:
    سعید بن عبدالله حنفی میی گوید: «والله اگر بدانم کشته مى شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تکه تکه مى گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.» (ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج 4، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
    زهیر می گوید: «والله دوست داشتم کشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته مى شدم تا جایى که هزار بار این چنین کشته مى شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى گردانید!» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
    آن گاه جمعى از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانى ها و دست هایمان شما را حفظ مى کنیم، اگر کشته شویم [به عهدمان] وفا کرده ایم.» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
    این گونه این عزیزان به مقام شیدایی رسیده و مخبِط (متواضع) شده اند. همانگونه که در زیارت امین الله هم بارها و بارها خوانده ایم «اللهم اِنَّ قلوب المخبطین اِلیکَ والهةٌ» که در واقع شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز باید اینگونه باشند.

    قلبشان نسبت به خدا و امام مخبِط و شیدا باشد. یعنی اینکه تمام هستی اش را داده و علاوه بر اینکه طلبکار نیست، خود و نفس خود را نیز بدهکار میداند. مانند آن یار با وفای حضرت که جان خودش را، خون خودش را سپر امام حسین علیه السلام قرار داده است تا حضرت نمازش را بخواند، بعد به امام میگوید «هَل أوفیت» « آیا به شما وفا کردم؟». این چنین شخصی وقتی که تمام هستی خودش را در راه محبوب فدا میکند، هنوز احساس میکند که نتوانسته حق محبت را، حق محبوب خودش را ادا کند. لذا آن بزرگواران در مقام محبت بودند.

    عبور از دنیا

    خصوصیتی که برای اصحاب سیدالشهداء نقل شده است، «اهل سبق و سرعت بودن» می باشد. همانطوری که همه مکررا خوانده ایم، اصحاب سید الشهداء کسانی بودند که «بَذَلوا مهَجَهم دون الحسین علیه السلام» یعنی خون خود را پیش روی امام حسین علیه السلام داده بودند

    دومین صفتی که اصحاب سیدالشهداء دارا بودند، این بود که آنان از دنیا عبور کرده بودند. این خصوصیت دیگری است که در روایات نیز آمده است که اصحاب سیدالشهداء از دنیا عبور کرده بودند، افرادی بودند که مأنوس با دنیا نبودند، محبت دنیا در دلشان نبود، آنان اهل انس با آخرت و عالم بعد از دنیا بودند. چرا که اگر کسی از دنیا عبور نکرده باشد، و بیش از دنیا را تجربه نکرده باشد و طالب و راغب این دنیا باشد و به دنبال عوالم بعدی نباشد، بعید است که بتواند در صحنه های دشوار در کنار ولی خدا استقامت کرده و حضور داشته باشد.

    حضرت سیدالشهداء علیه السلام بعد از اینکه اصحابشان تمام امتحاناتشان را پس دادند، فرمودند که اصحاب من به مرگ مأنوس تر هستند نسبت به انس طفل به سینه مادر.
    نباید فراموش شود که یکی از ارکان های مهم و اساسی که برای همراهی با ولی خدا باید باشد، این است که انسان باید مأنوس با مرگ باشد، از دنیا عبور کرده باشد، با غیر این عالم مأنوس باشد. چرا که اگر کسی مشتاق مرگ نبود و بی قرار مرگ نبود، بعید است که بتواند به راحتی از این صحنه ها عبور کند، این هم یکی از خصوصیات ممتاز اصحاب سیدالشهداء بود.
    این خصوصیت واقعا از خصوصیاتی است که باید هر مؤمن و هر شیعه ای دارا باشد. همانند زهیر که بارها و بارها شنیده اید خطاب به سیدالشهداء علیه السلام، زمانی که ظاهر صحنه ها تغییر پیدا کرد و معلوم شد که دیگر پیروزی وجود ندارد و حضرت به اصحاب فرمود که بروید، من بیعتم را از شما برداشتم، او از حضرت و از اصحاب اجازه گرفت و خطاب به حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمود که اولا اگر دنیا عمر جاودانه ای داشت، و دوما سراسر این دنیا خوش و عیشی باشد (یعنی در دنیایی زندگی میکردیم که تا ابد جاودانه و سراسر عیش و خوشی بود) ما شهادت در رکاب شما را با این عیش دائمی عوض نخواهیم کرد. این هم  یکی از خصوصیاتی است که مخصوص اصحاب امام حسین علیهم السلام بود. چرا که اگر کسی با عالم مرگ مأنوس نباشد هرگز نمیتواند در مقابل امام حسین علیه السلام اینگونه صحبت کند.

    اهل سرعت و سبقت

    خصوصیتی که برای اصحاب سیدالشهداء نقل شده است، «اهل سبق و سرعت بودن» می باشد. همانطوری که همه مکررا خوانده ایم، اصحاب سید الشهداء کسانی بودند که «بَذَلوا مهَجَهم دون الحسین علیه السلام» یعنی خون خود را پیش روی امام حسین علیه السلام داده بودند.خیلی ها بودند که می خواستند خونشان را پیش روی امام بدهند ولی همچین توفیقی نصیبشان نشد که پیشتر سپر امام بشوند و جانشان را فدای امام بکنند.

    انسان باید همیشه این مطالب را در نظر بگیرد که فرصت ها هیچ گاه منتظر کسی نمی ماند تا خودش را آماده کند، ما باید فرصت ها را از قبل تخمین بزنیم و خودمان را آماده کنیم، اگر ما خودمان را محیّای این فرصت نکردیم، و خودمان را در معرض این نسیم رحمت قرار دادیم، از آن نسیم رحمت بهره مند می شویم و الا فرصت ها به راحتی از دست می روند، همانطوری که در روایت آمده است «سارِعوا الی مغفرةِ ربّکم» این سرعت معنایش این است که مواظب باشید این فرصت ها را از دست ندهید، فرصت جوانی بر شما سبقت نگیرد، فرصت سلامتی، فرصت دارایی و امکانات بر شما سبقت نگیرد که وقتی این فرصت ها گذشت، تازه انسان تصمیم بگیرد که بارش رو بردارد، هیچ گاه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
    امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ۱۶ نهج البلاغه، مردم را به سه دسته کلی تقسیم کرده است:
    یک دسته اهل نجاتند «ساعٍ سریعٌ نجا» آنهایی که دو صفت سعی و سرعت را باهم دارند با تمام توان کار می کنند و فرصت ها را هم از دست نمی دهند، این دسته از مردم اهل نجات اند.
    دسته دوم «طالبٌ بطیءٌ رجا» طالبانی هستند که سعادت می خواهند ولی کند و آهسته هستند که طلب اگر با کندی صورت گیرد، نتیجه اش قطعی نیست.
    سوم «مقَصّرٌ فی النار هَوَی» آنهایی هستند که کوتاهی می کنند که قطعا سقوط در آتش می کنند.
    لذا طبق این روایت و این کلام نورانی امیرالمؤمنین میتوان نیتجه گرفت که تنها یک گروه اهل نجات قطعی هستند و آنهایی که اهل سعی و تلاش و سرعت هستند، آنهایی که سعی و سرعت را به هم گِرِه زدند که در عمل هم دیدیم اصحاب امام حسین علیه السلام با چنین ویژگی سعادتمند شدند.

    منابع:
    فصلنامه معرفت ، شماره 59
    سایت حوزه
    سایت عرفان

     

    موضوعات: ماه محرم  لینک ثابت



     [ 10:21:00 ق.ظ ]





      معجزه اشک در عزاداری های امام حسین (علیه السلام )   ...

     

     

     

    نکته اول: در رکاب امام حسین علیه السلام بودن تا همیشه تاریخ باقی است
    معاویه در نیمه ماه رجب مرد و پس از او مردم با فرزندش یزید بیعت کردند.[1] در همان آغاز یزید، به ولید بن عتبه والی مدینه نامه ای نوشت و به او دستور داد از همه بیعت بگیرد و این کار را هم از امام حسین علیه السلام آغاز کند.[2] پس از رسیدن نامه، ولید شبانه در پی امام علیه السلام فرستاد [3] و ایشان هم آمدند.
    نتیجه این شد که امام علیه السلام با گفتن این جمله: «نَحن أهل بَیتِ النُّبُوَّةِ و مَعدِن الرِّسالَةِ، و یَزید فاسِقٌ، شارِب الخَمرِ، و قاتِل النَّفسِ، و مثلی لا یُبایِع لِمِثلِه » [4] ما، خاندان نبوّت و معدن رسالتیم و یزید، مردى فاسق، مى گسار و آدمکش است و شخصى مانند من، با کسى مانند یزید، بیعت نمى کند؛ از پذیرش بیعت با یزید خودداری کرد.
    بنا به گزارش آکاایران : وقتی خبر به یزید رسید بسیار عصبانی شد و در نامه ای دستور داد تا ولید، بیعتی دوباره از مردم مدینه بگیرد اما این بار محکم تر از گذشته و هنگام ارسال جواب نامه نیز سر حسین بن علی علیهما السلام را هم ضمیمه آن کند.[5]

    ای پسر شبیب! اگر بر حسین علیه السلام اشک ریختی به شکلی که اشکت بر گونه هایت جاری شود خداوند تمام گناهان تو را می بخشد کوچک باشد یا بزرگ، کم باشد یا زیاد

    در چنین فضای ملتهبی امام علیه السلام قصد کرد از مدینه هجرت کند. پیش از حرکت نامه ای به برادرش محمد معروف به حنفیه نوشتند که سندی شد ماندگار در تاریخ تا همگان بدانند که چرا حسین بن علی علیهما السلام این حرکت را آغاز کرد. در آن نامه آمده است:
    إنَّما خَرَجت لِطَلَبِ النَّجاحِ وَ الصَّلاحِ فی امَّةِ جَدّی محَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، ارید أن آمرَ بِالمَعروفِ و أنهى عَنِ المنکَرِ، و أسیرَ بِسیرَةِ جَدّی محَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، و سیرَةِ أبی عَلِیِّ بنِ أبی طالِب . [6]
    براى تحقّق رستگارى و صلاح امّت جدّم پیامبر صلى الله علیه و آله، قیام نمودم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر نمایم و به روش جدّم محمّد صلى الله علیه و آله و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام، رفتار کنم .
    از این جملات مهم روشن می شود که از مهمترین اهداف امام علیه السلام در این حرکت باشکوه و با برکت امر به معروف و نهی از منکر بود.
    بر این اساس تا همیشه تاریخ هر کس که در راه تحقق آرمان امام حسین علیه السلام گام بردارد؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر کند؛ اگر در جامعه اسلامی انحرافی از مسیر قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام دید برای احیای فرهنگ اسلام ناب و اصلاح امت اقدام کند بی تردید از یاران کربلایی حضرت خواهد بود؛ چرا که آنها برای همین هدف حرکت کردند و به شهادت رسیدند.

    نکته دوم: اشک بر امام حسین علیه السلام توبه مقبول است

    اگر حادثه ای غم بار برای انسان رخ دهد بی اختیار غم وجودش را فرا گرفته بغض سینه اش را سنگین کرده گلویش را می فشارد تا جایی که گاه نفس کشیدن سخت می شود. در این حال، گریستن بهترین کاری است که می تواند او را از این فشار دردآور نجات دهد. وقتی که بغض بترکد و اشک جاری شود راه نفس باز می شود و بعد از آن است که آرامش خاصی تمام وجود انسان را فرا می گیرد.
    آنانکه توفیق اشک بر مصایب اباعبدالله الحسین علیه السلام  را داشته اند این آرامش پس از گریه را تجربه کرده اند؛ اما با یک فرق اساسی و سوال برانگیز و آن اینکه در اشک بر دیگران، اشک مصیبت را کم کرده، داغ را سرد می کند و این مهمترین عامل در آرامش پس از چنین گریه ای است.
    اما در اشک بر اباعبدالله علیه السلام که چنین سردی داغی معنا ندارد؛ چرا که از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل است که فرمود: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُد أَبَداً [7]

    تا همیشه تاریخ هر کس که در راه تحقق آرمان امام حسین علیه السلام گام بردارد؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر کند؛ اگر در جامعه اسلامی انحرافی از مسیر قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام دید برای احیای فرهنگ اسلام ناب و اصلاح امت اقدام کند بی تردید از یاران کربلایی حضرت خواهد بود؛ چرا که آنها برای همین هدف حرکت کردند و به شهادت رسیدند

    همانا برای شهادت حسین علیه السلام داغی در دلهای مؤمنین پدید آمده است که سرد شدنی نیست.
    پس این آرامش و سبکی بعد از اشک بر مصایب آن حضرت برای چیست؟
    پاسخ این سؤال را می توان در کلام امام رضا علیه السلام که به ریان بن شبیب فرمود و نیز روایت های مشابه ملاحظه کرد. امام رضا علیه السلام به ریان فرمود: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتَّى تَصِیرَ دموعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّه لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَه صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً [8]
    ای پسر شبیب! اگر بر حسین علیه السلام اشک ریختی به شکلی که اشکت بر گونه هایت جاری شود خداوند تمام گناهان تو را می بخشد کوچک باشد یا بزرگ، کم باشد یا زیاد.
    با این توضیح همیشگی که با توجه به دیگر روایات، حساب گناهانی که مربوط به حق الناس می شود جداست [9] و نیز این بخشش قطعی مربوط به پیامد جزایی گناه است و قضا و تکالیف فرد نسبت به گذشته را جبران نمی کند. برای مثال کسی که به عمد نماز نخوانده ضمن آنکه قضای آن نماز بر عهد اوست به دلیل ترک عمدی واجب الهی گناه نیز کرده است؛ وقتی گفته می شود خدا او را بخشید یعنی فقط گناهش را بخشید؛ اما وظیفه قضای نماز همچنان بر عهده او باقی است.
    پس وقتی کسی بر مصایب سیدالشهداء علیه السلام اشک ریخت؛ یعنی در او انقلاب درونی رخ داد و بی آنکه بگوید نسبت به کرده های بد خود اظهار ندامت کرد بی تردید خدا او را می بخشد و توبه بی کلام او را قبول می کند.
    نشان به آن نشان که این کسی که از مجلس عزا بیرون می رود غیر از آنی است که دقایقی پیش وارد شد او گنهکاری بود بی توبه و این انسان پاکی است که توبه اش را خدا پذیرفته است و این سر آرامشی است که در عزاداری و اشک بر سید و سالار شهیدان علیه السلام نصیب عزاداران و گریه کنان می شود و گرنه داغ مصیبت او هیچگاه سرد شدنی نیست.

    پی نوشتها:
    1. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 442
    2. همان
    3. الإرشاد: ج 2 ص 32
    4. مثیر الأحزان: ص 24
    5. الفتوح: ج 5 ص 17
    6. همان ص 21
    7. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص: 318
    8. الأمالی( للصدوق) ؛ النص ؛ ص130
    9. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 330، باب الظلم، حدیث اول

    زندگینامه بزرگان دینی -

     

    موضوعات: ماه محرم  لینک ثابت



     [ 10:15:00 ق.ظ ]





      گریه کننده بر امام حسین علیه السلام قطعاً بهشتی است؟!   ...

     

     

    گریه بر امام حسین علیه السلام شاه بیت اعمال است. دستگاه امام حسین علیه السلام نقطه اتصال خوبی برای وصل شدن به خداست.

    در کتاب کامل الزیارات روایت آمده است که گریه برای امام حسین علیه السلام، اولیای دین مثل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام را خوشحال می کند. شاد کردن دل ایشان مانند مرحمی است که بر دل ایشان گذاشته می شود.

    بر این اساس می توان به اهمیت مجالس روضه اهل بیت علیهم السلام اذعان بیشتری داشت.

    اصلاً چرا ما برای اباعبدالله علیه السلام اشک می ریزیم؟

    1. چون سید الشهدا علیه السلام مظهر اعتقادات ماست، امامت جزء لاینفک دین ماست؛

    2. چون امام حسین علیه السلام مظهر فضیلت است، ما بر فقدان این همه فضایل اشک می ریزیم؛

    کسی که عاشق امام حسین علیه السلام شده و بر مظلومیت او می گرید، نسبت به نماز بی اعتنا نیست و نسبت به نمازهایی که قبل از آن از وی فوت شده نیز، احساس وظیفه می کند

    سید بن طاوس می فرماید: اگر به ما فرمان عزاداری نمی دادند، عاشورا جشن داشت. بعد حفظ عاشورا جشن دارد اما بعد مصیبتی آن چنین نیست. اگر تیر به دست کسی بخورد شما متأثر می شوید. چگونه ممکن است جلوی چشم انسان بچه ای قطعه قطعه شود، آدم ساکت بنشیند و به حال او اشک نریزد. این گریه ها، گریه ضعف نیست، گریه بیچارگی نیست، این است که برای گریه بر امام حسین این قدر ثواب وارد شده است. (به نقل از حجة الاسلام فرحزادی)

    بهشتی شدن بدون قید و شرط ممکن نیست

    روایات ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام فراونند. اما در هیچ روایتی نیامده که اگر کسی بر امام حسین علیه السلام گریه کند بدون شرط و قید و قطعاً بهشتی است تا با آیات و احادیث ذکر شده منافات داشته باشد، بلکه گریه بر امام حسین علیه السلام که یک کار بسیار ارزشمند است، مانند دیگر اعمال صالح زمانی قبول در گاه خدا می باشد که از فرد با تقوا سر بزند و گریه کننده را به بندگی و همرنگی با امام حسین علیه السلام سوق دهد.

    قید تقوا و احسان و خلوص در آیات و روایات فراوان ذکر شده از جمله خداوند به عنوان یک قاعده کلی می فرماید:
    إِنَّما یَتَقَبَّل اللَّه مِنَ الْمتَّقینَ (مائده(5) آیه27)
    بنا به گزارش آکاایران : خدا، تنها از پرهیزگاران مى پذیرد.
    این آیه تنها ملاک برای پذیرش اعمال را تقوا می شمارد.
    روایات مطلق به این آیات و روایات که قید در آنها ذکر شده، حمل می گردد مثلا در روایت آمده:
    مَنْ ذَکَرَه فَبَکَى فَلَه الْجَنَّة (ابن قولویه، کامل الزیارات، ص211)
    هر کس امام حسین را یاد کند و بر او بگرید، بهشت برای اوست.
    معلوم است که این روایت مطلق با اطلاقش مورد نظر نیست و آن قید همه گیر اینجا را هم فرا می گیرد.
    این روایات همه برای این است که ما در مجالس حسینی حاضر شویم تا شاید حسینی گردیم و عشق به امام حسین علیه السلام که عشق به حق و خداست در ما شعله ور گردد و رذایل وجود ما را نابود کند و بسوزاند و طلای ناب وجودمان را خالص گرداند وگرنه صرف گریه بر امام حسین علیه السلام بدون معرفت و محبت و تأثیرگذاری فایده ای ندارد. همان کسانی که امام حسین علیه السلام را کشتند، بر ایشان گریه هم کردند.
    گریه بر امام حسین دری است که اگر از آن وارد شدیم، ما را به سوی بندگی خدا سوق می دهد. این مقدمه ارزشمند است. اما برای کسی که از این پله برای بالا رفتن استفاده کند نه کسی که به خود این پله بچسبد و آن را مقصد بداند.
    گریه کننده بر امام حسین علیه السلام که گریه اش از صفا و عشق است، به همرنگی با امام اقدام می کند و از گناهان گذشته توبه کرده و به جبران حقوقی که از بندگان ضایع کرده اقدام می کند و واجباتی که از او فوت شده را قضا می کند و در آینده عزم بر خودداری از گناه می نماید و خداوند هم او را نصرت می کند و توبه اش را می پذیرد و حقوق خودش را که نتوانسته قضا کند، می بخشد و حقوق بندگانش که نتوانسته ادا کند، جبران می نماید تا بندگانش از او راضی شوند و لغزش هایی که در آینده از او سر بزند، می بخشد زیرا انسان در معرض لغزش است.

    روایات ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام فراونند. اما در هیچ روایتی نیامده که اگر کسی بر امام حسین علیه السلام گریه کند بدون شرط و قید و قطعاً بهشتی است تا با آیات و احادیث ذکر شده منافات داشته باشد، بلکه گریه بر امام حسین علیه السلام که یک کار بسیار ارزشمند است، مانند دیگر اعمال صالح زمانی قبول در گاه خدا می باشد که از فرد با تقوا سر بزند و گریه کننده را به بندگی و همرنگی با امام حسین علیه السلام سوق دهد

    کسی که عاشق امام حسین علیه السلام شده و بر مظلومیت او می گرید، نسبت به نماز بی اعتنا نیست و نسبت به نمازهایی که قبل از آن از وی فوت شده نیز، احساس وظیفه می کند.

    عشق به امام حسین علیه السلام و گریه بر ایشان اولین قدم به سوی توبه از زشتی ها و همرنگی با خوبی هاست و همان توبه ای است که اگر به کمال برسد، نه تنها گناهان را می پوشاند بلکه کیمیایی می شود که گناهان را به خوبی تبدیل می کند:
    إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأوْلئِکَ یبَدِّل اللَّه سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّه غَفوراً رَحیماً (فرقان آیه70) مگر آن کسان که توبه کنند و ایمان آورند و کارهاى شایسته کنند. خدا گناهانشان را به نیکی ها بدل مى کند و خدا آمرزنده و مهربان است.
    کسی که عاشق امام حسین علیه السلام شد و حسینی گردید، در دنیا، برزخ و آخرت مورد نظر خداست و رحمت خاص خدا در همه این مراحل او را در بر می گیرد.

    هر کس با محبوبش محشور می شود

    انس گوید مردی از بادیه نشینان به محضر رسول خدا صلی الله و علیه و آله رسید و پرسید: قیامت چه وقت است؟ حضرت از او پرسید: برای قیامت چه توشه ای آماده کرده ای؟
    گفت: نماز و روزه و عمل قابل توجهی آماده نکرده ام جز این که خدا و رسولش را دوست دارم.
    حضرت فرمود: فرد با محبوبش محشور می شود. (شیخ صدوق، علل الشرائع، نجف، مکتبه الحیدریه، 1385ق، ج 1، ص 139 - 140)
    بنابراین اگر کسی عاشقانه و عارفانه (چرا که عشق، لازمه اش شناخت و بعد هم اطاعت است) برای امام حسین (علیه السلام) اشک بریزد این اشک، او را همرنگ امام ساخته و همراه او محشور می گرداند.

    منابع:
    سایت اسک دین
    سایت حوزه
    سایت عرفان
    بیانات حجت الاسلام فرحزاد

    قرآن و اندیشه قرآنی -

     

    موضوعات: ماه محرم  لینک ثابت



     [ 10:12:00 ق.ظ ]





      اعمال و اتفاقات دهه اول محرم   ...

     

     

    نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) دینی بنا نهاد که احتیاج به یک دانشگاه داشت.اگر بنا است دین باقی بماند  باید دانشگاه داشته باشد که همه پیروان آن دین ، دانشجوی آن دانشگاه باشند.

    امام حسین(علیه السلام)  با فدا کاری و از جان گذشتگی ، بزرگترین دانشگاه تاریخ که چراغ هدایت وکشتی نجات بشریت می باشد را بنا نهاد ، تا مردم را به سوی معروف و خدا هدایت و از پلیدی ها و زشتی ها دور نماید ، و رنگ سعادت و بوی خوشبختی به زندگی انسانها بدهد.

    اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن كس كه این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌كند، همانگونه كه دعای زكریا(علیه السلام) را اجابت كرد.»

    چرا محرم؟!

    پیش از اسلام عرب، جنگ در این ماه را حرام می‌دانست و ترك مخاصمه می‌كرد؛ لذا از آن زمان این ماه بدین اسم نامگذاری شد. مصباح كفعمی، ص 509. در توضیح این كه چرا ماه‌های دیگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم نامیده نمی‌شود می‌توان گفت: چون ترك جنگ از این ماه شروع می‌شد به آن محرم گفتند.

    این ماه در مكتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا و حماسه‌ جاودان كربلاست.

    این ماه، یادآور دلاورمردی‌های یاران با وفای اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، فداكاری‌های زینب كبری(سلام الله علیها)، حضرت سجاد(علیه السلام) ، و همه‌ اسرای كاروان امام حسین(علیه السلام)، است. این ماه، یادآور خطبه‌ها و شعارهای آگاهی‌بخش سالار شهیدان، نطق آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها) و خطابه‌ غرّای زین العابدین(علیه السلام)، است.

    این ماه، یادآور استقامت حبیب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.آری این ماه، ماه پیروزی حق بر باطل است.

    محرم از منظر ائمه(علیهم السلام)

    از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است:

    «وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.» [1]

    همچنین حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره‌ عاشورا می‌فرماید:«كسی كه عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه‌اش باشد، خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.» [2]

    * اعمال شب اول ماه محرم

    1ـ نماز: این شب چند نماز دارد كه یكی از آنها به شرح ذیل است:

    دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره‌ توحید خوانده شود.

    در فضیلت این نماز چنین آمده است:«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و كسی كه این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر كار نیك مداومت داشته است.» [3]

    2ـ احیای این شب. [4]

    3ـ نیایش و دعا.

    *روز اول محرم

    اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن كس كه این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌كند، همانگونه كه دعای زكریا(علیه السلام) را اجابت كرد.» [5] دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:

    «اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلك فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»[6]؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو می‌خواهم كه مرا در این سال از شیطان حفظ كنی و بر نفس اماره (راهنمایی كننده) به بدی پیروز سازی.

    *روز دوم محرم

    در چنین روزی كاروان امام حسین(علیه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمین كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گردید. [7]

    *روز سوم محرم

    از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:

    «هر كس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت كند. [8]

    در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

    *روز چهارم محرم

    بی‌نتیجه بودن مذاكره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، با عمر بن سعد برای وادار كردن لشكر وی به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

    *روز هفتم محرم

    روزه گرفتن مستحب است.

    *روز نهم محرم

    تاسوعای حسینی، روز محاصره‌ امام حسین(علیه السلام) و اصحابش در سرزمین كربلا توسط سپاه شمر. [9]

    * اعمال شب عاشورا

    1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است كه یكی از آنها چنین است:

    چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحید خوانده می‌شود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود. [10]

    2ـ احیای این شب كنار قبر امام حسین(علیه السلام). [11]

    3ـ دعا و نیایش.

    *روز عاشورا

    1ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای كربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:

    هر كس كار و كوشش را در این روز، رها كند، خداوند خواسته‌هایش را برآورد و هر كس این روز را با حزن و اندوه سپری كند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد. [12]

    2ـ زیارت امام حسین(علیه السلام). [13]

    3ـ روزه گرفتن در این روز كراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود. [14]

    4ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام). [15]

    5ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه. [16]

    6ـ خواندن زیارت عاشورا.

    7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).» [17]

    تهیه و تدوین حجت الاسلام سعید جواد نورموسوی

    منابع؛

    [1] - وسائل الشیعه، ج 5، ص 394، حدیث 8.

    [2] - وسائل الشیعه ، حدیث 7.

    [3] - بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 294، حدیث 1؛ مفاتیح الجنان، ص 286.

    [4] - مصباح المتهجد، ص 783.

    [5] - عروة الوثقی، ج 2، ص 243؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 347، حدیث 3.

    [6] - بحارالانوار، ج 98، ص 334.

    [7] - فرهنگ عاشورا، ص 406.

    [8] - عروة الوثقی، ج 2، ص 242؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 348.

    [9] - وسائل الشیعه ، ج 7، ص 339، حدیث 1..

    [10] - وسائل الشیعه ، ص 295، حدیث 4 و 5.

    [11] - بحارالانوار، ج 98، ص 340.

    [12] - بحارالانوار، ج 98، ص 43، حدیث 5.

    [13] - كامل الزیارات، ص 174، حدیث 5 و 6.

    [14] - وسائل الشیعه، ج 7، ص 338، حدیث 7.

    [15] - كامل الزیارات، ص 174، حدیث 5.

    [16] - وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 8.

    [17] - مفاتیح الجنان، ص 298.

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, اعمال دهه اول محرم  لینک ثابت



     [ 10:03:00 ق.ظ ]





    1 2 3

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین