چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و شبهات دیگری مربوط به عدل خدا
چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و شبهات دیگری مربوط به عدل خدا
اگر خدا عادل است، علّت این همه تفاوت در آفرینش موجودات به خصوص انسانها چیست؟
اگر جهان بر پایه عدل استوار است، مشکلات و ناگوارىها و امراض و ناقص الخلقهها براى چیست؟
براى پاسخگویى، با استفاده از آیات و روایات نکاتى را گوشزد مىکنیم. هر یک از این نکات، کلیدى است براى حلّ معمّاها و پاسخى است به چراها و شبههها.
نکته اول: هیچ موجودى از خدا طلبکار نیست
خدا عادل است، یعنى حقّ هیچ موجودى را پایمال نمىکند و به هر موجودى طبق نظام حکیمانه هستى لطف مىکند. ظلم، پایمال کردن حقّ است و عدل و ظلم در جایى معنا پیدا مىکند که حقى در کار باشد.
اکنون مىپرسیم آیا کسى از خدا طلبى دارد و آیاموجودات از قبل حقّى داشتهاند تا پایمال شده باشد و ظلمى صورت گرفته باشد؟ مگر ما قبلًا بودهایم یا از خود چیزى داشتهایم تا از ما گرفته، یا پایمال شده باشد؟ البتّه تفاوتهایى در جهان هست، یکى جماد است، یکى گیاه، یکى حیوان است ودیگرى انسان، ولى هیچ موجودى قبلًا وجودى نداشته تا از او گرفته باشند.
اگر یک قالى بزرگ را پاره پاره کنند، مىتوان گفت: این قالى قبلًا بزرگ بوده و اکنون با پاره شدن بزرگى خود را از دست داده است ولى اگر ما از اول یک قالیچهکوچک بافتیم، قالیچه حقّ ایراد ندارد که چرا من کوچکم؟ زیرا او پیش از این هیچ بود واصلًا از خود بزرگى نداشت تا کسى آن را گرفته باشد وبه او ظلمى کرده باشد.
یا مثلًا حرف دال، زمانى مىتواند از نویسنده خود شکایت کند که چرا او را کمر خمیده قرار داده که قبلًا صاف نوشته مىشد، در آن صورت بود که یک کمال را از او گرفته بود و او حقّ اعتراض داشت.
بنابراین اگر خدا به یک نفر که هیچ طلبى از او نداشته، چیزى بدهد و به فرد دیگرى از همان چیز، دو عدد بدهد، هرگز ظلم نیست. علاوه بر اینکه خداوند به آن کسى که نعمت بیشترى داده مسئولیّت بیشترى نیز سپرده است.
نکته دوم: تبعیض ظلم است نه تفاوت
خداوند، تمام موجودات را با تفاوتهایى حکیمانه آفرید و براى هر موجودى راهى مناسب براى رسیدن به کمال مقرّر کرد و در تکلیف و فرمان یا اجر و کیفرى که به دنبال آن معیّن ساخت، میان نژادى با نژاد دیگر یا امّتى با امّت دیگر یا فردى با فرد دیگر هیچ تبعیضى قایل نشد.
انگشتهاى یک دست باهم تفاوت دارند، امّا این ظلم نیست چون هرکدام خاصیّت ویژهاى دارند. سلّول استخوان با سلّول چشم فرق مىکند امّا این بىعدالتى نیست، بلکه عین عدالت است. چنانکه قُطر و ضخامت ستونها و تیرآهنها در طبقات پایین ساختمان بیشتر از طبقات بالاست، در اینجا نیز تفاوت وجود دارد، امّا ظلم نیست.
فرق است میان تبعیض و تفاوت؛ تبعیض یعنى در شرایط مساوى میان افراد و موجودات فرق گذاردن که این ظلم است امّا تفاوت مربوط به شرایط مختلف است، مثلًا: اگر تمام شاگردان یک کلاس به طور مساوى درس استاد را فراگرفتهاند و معلّم میان نمره آنان فرق بگذارد این تبعیض و ظلم است امّا اگر تفاوت نمرههاى معّلم به خاطر تفاوت آشنایى شاگردان با درس باشد مانعى ندارد.کارخانهاى را فرض کنید که هم پیچ و مهره کوچک مىسازد و هم تایر ماشین بزرگ، آیا به خود اجازه مىدهید به خاطر تفاوت میان پیچ و مهره و تایر به مؤسس کارخانه نسبت ظلم دهید؟ و آیا خود پیچ و مهره حقّ اعتراض دارد؟ شکّى نیست که جواب منفى است، زیرا زمانى هیچ یک از این دو نبودند و مؤسس کارخانه طبق مصلحت، این دو را براى دو کار مختلف ساخته است. در اینجا فقط یک صورت براى ظلم باقى مىماند و آن اینکه ما کار تایر را از پیچ و مهره بخواهیم، امّا اگر هر قطعه براى کارى ساخته شد و بیش از ظرفیّت هم چیزى بر آن تحمیل نشد، در این صورت ظلمى قابل تصوّر نیست.
نکته سوم: همیشه عدل به معناى مساوات نیست
توجّه به این نکته ضرورى است که عدل در همه جا و همیشه به معناى مساوات و برابرى نیست؛ اگر معلّم به همه شاگردان- بدون در نظر گرفتن مقدار استحقاق آنان- نمره مساوى دهد ظلم است. ظلم به دانش آموزانى که درس خواندهاند.
اگر پزشک بدون در نظر گرفتن حال بیماران به همه آنان از یک دارو و به مقدار مساوى بدهد ظلم است. عدالت پزشک و معلّم دراین دو مثال، در آن است که نمره و داروى متفاوت بدهند و این تفاوتها غیر از تبعیض است، این تفاوتها بر اساس توصیه و سفارش و نور چشمبازى نیست، بلکه حکیمانه است. بنابراین هرگونه نابرابرى و تفاوت تا از مدار حکمت بیرون نرود، ظلم نخواهد بود.
نکته چهارم: حقوق جامعه بر حقوق فرد اولویّت دارد
فرض کنید دولت اسلامى به خاطر نیاز منطقه و رفاه عمومى، دستور احداث خیابانى را مىدهد. وجود این خیابان در ارتباط با نیازها و تراکم جمعیّت و وسایل نقلیّه ضرورت دارد ولى در احداث هر خیابانى خانه عدّهاى خراب مىشود و آنان تا پول خانه را از دولت بگیرند و خانه دیگرى تهیه کنند، باید زحماتى را متحمّل شوند. در اینجا به خاطر رنج چند نفر نباید اساس نیاز ملّت و رفاه مردم را نادیده گرفت، در اسلام با همه اهمیّتى که مالکیّت و حقوق فرد دارد، حقوق اجتماع بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است. امیرمؤمنان على علیه السلام به مالک اشتر مىفرماید: کسانى که اموال مورد نیاز مردم را احتکار کردهاند احضار کن و پس از موعظه و نهى از منکر اگر به عمل خود ادامه دادند با آنها با شدّت و خشونت رفتار کن. سپس مىفرماید:
عمل احتکار گرچه به نفع فرد است ولى براى اجتماع ضرر دارد. « نهجالبلاغه، نامه 53»
در جاى دیگر مىفرماید: در اداره حکومت، توجّه تو به رفاه و رضاى عموم باشد گرچه به قیمت ناراحتى خواص تمام شود.
نکته پنجم: علم و آگاهى ما محدود است
در بسیارى مواقع چیزهایى را شرّ مىپنداریم که خیر ما در آنهاست و گاهى چیزى را خیر مىدانیم که براى ما مایه شرّ است. قرآن نیز ما را متوجّه همین مطلب کرده و مىفرماید: «عسى أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم» « بقره، آیه 216» و در آیه دیگرى اندک بودن دانش و اطلاعات ما را یادآور مىشود: «و ما اوتیتُم من العلم الّا قلیلا» « اسراء، آیه 85»
در قرآن نمونههاى فراوانى از این دست بیان شده است:
1- در ماجراى قارون آمده است: وقتى که مردم به زرق و برق و تشریفات و تجمّلات قارون نگاه مىکردند، مىگفتند: اى کاش آنچه قارون داشت ما هم مىداشتیم! خوشا به حال او! عجب لذّتى مىبرد! چندى بعد که سرنوشت تلخ او را دیدند گفتند: خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. « قصص، آیات 79 تا 82»
2- هنگامى که حضرت موسى از خضر علیه السلام درخواست کرد تا اجازه دهد همراه او باشد و در جهت رشد خود علومى را از او بیاموزد، پس از پذیرش مشروط حضرت خضر، آن دو بر کشتى سوار شدند، خضر شروع کرد به سوراخ کردن کشتى، حضرت موسى به او اعتراض کرد در حالى که قبلًا قول داده بود به کارهاى خضر اعتراض نکند.
آنها پس از پیاده شدن از کشتى به راه خود ادامه دادند تا رسیدند به کوچهاى که تعدادى از بچّهها مشغول بازى بودند.
خضر یکى از بچّهها را کشت. فریاد موسى بلند شد که چرا یک انسان بىگناه را کشتى! خضر گفت: مگر بنا نبود اعتراض نکنى؟! من که گفتم تو صبر ندارى!
موسى علیه السلام قول داد که دیگر هیچ اعتراضى نکند وچنانچه اعتراضى نمود خضر از او جدا شود.
آنان همچنان به راه خود ادامه دادند و در حالى که تشنه و گرسنه بودند به روستایى رسیدند، از مردم آن روستا غذا خواستند، امّا آب و غذایى به آنها ندادند.
آنان در آن روستا متوجّه دیوارى شدند که کج شده و ممکن بود هر آن فرو ریزد.خضر شروع به تعمیر آن دیوار کرد، مجدّداً موسى اعتراض کرد که مردم این روستا به ما نان و غذا ندادند و حالا شما دیوار آنها را تعمیر مىکنید؟! اى کاش مزدى از آنها مىگرفتید!
پس از این اعتراض که به جدایى آنها انجامید، حضرت خضر انگیزهها و دلایل کارهاى به ظاهر خلاف خود را براى موسى شرح داد. « کهف، آیات 69 تا 82» آرى گاهى پیامبرى چون حضرت موسى که پیامبر اولوا العزم است بر اثر بىاطلاعى اعتراض مىکند؟
نکته ششم: قضاوتهاى ما عجولانه است
قرآن در آیات متعدّد به ما هشدار مىدهد که اى انسان! بسیارى از خیالها و گمانهاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى خود، جهاد را بد مىدانید ولى در واقع براى شما خوب است.
«کُتِبَ علیکم القِتال و هو کُرْهٌ لَکُم و عسى أنْ تَکرَهوا شَیئاً و هو خیرٌ لَکُم و عَسى أنْ تُحِبُّوا شَیئاً و هو شَرٌّ لَکُم» « بقره، آیه 216»
جنگ و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى بد مىباشد، ولى استعدادها را شکوفا مىکند و لیاقتها را بروز مىدهد و به فرموده امام خمینى قدس سره جوهره وجود انسان در جنگ رشد مىکند. در زمان جنگ و درگیرى صفوف افرادى که تنها شعار مىدهند از صفوف کسانى که اهل عمل هستند جدا مىشوند. جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مىکند، جنگ به انسان ارزش و شرف مىدهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.
در قرآن نیز مىخوانیم که چه بسا شما چیزى را ناگوار مىدانید ولى خدا خیر کثیر در آن قرار داده است. «فَعَسى أن تَکرَهوا شَیئاً و یَجعَل اللّهُ فیه خیراً کثیراً» « نساء، آیه 19»
اگر به واژه «حُسبان» و مشتقّات آن در قرآن دقّت کنیم، خواهیم دید که قرآن پى در پى به ما اخطار مىکند که بسیارى از خیالات و تصوّرات و گمانهاى شما باطل است، پس چنین خیال نکنید، چنان فکر نکنید، این نحوه گمان نبرید و امثال این تعبیرات که همه نشاندهنده انتقاد از دیدهاى سطحى و عجولانه است.
نمونهاى دیگر
در قرآن مىخوانیم که فرشتگان هنگام خلقت حضرت آدم (چون آگاهى عمیقى نسبت به انسان نداشتند) به خدا عرض کردند: ما تو را تسبیح مىکنیم و با وجود عبادت ما چرا انسان مفسد را خلق مىکنى؟! ولى خداوند با اعطاى علومى به انسان و اعطاى مقام جانشنى خود به او، به فرشتگان ثابت کرد که قضاوت آنها درباره انسان سطحى و عجولانه بوده است.
کوتاه سخن اینکه اگر ما در بحث عدل خدا دچار شبههاى شدیم که اگر خدا عادل است پس چرا چنین و چرا چنان؟ باید توجّه داشته باشیم که بسیارى از مسایل و اسرار بر ما پوشیده است. ما هم از نظر علمى و هم از نظر فکرى و هم از نظر تجربى محدودیم.
اگر ما کتابى را که مطالبى عالى و ارزنده دارد مطالعه کنیم و در هر چند سطر به کلمهاى برسیم که معناى آن بر ما مجهول باشد نباید زود قضاوت کنیم و نسبت ناروا به نویسنده بدهیم، بلکه باید در فهم خود تجدیدنظر کنیم.
شخصى در منزل سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمىگردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنهاى که تصوّرش را نمىکرد مواجه شد.
ماجرا از این قرار بود که گرگى به خانه آنان- که در خارج شهر قرار داشت- وارد شده و به داخل اطاقها مىآید و به کودک حمله مىکند، سگ از کودک حمایت کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مىراند و خود، خون آلود مىگردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد!
صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت.
مىگوید: به چشمهاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشمهاى باز این سگ با گوش دل شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مىکنى؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقالهاى نوشت با عنوان «اى انسان چه زود قضاوت مىکنى!»
نکته هفتم: قضاوت مقطعى ممنوع
قضاوت کردن ما نباید با توجّه به یک زمان خاص صورت پذیرد، مثلًا جیغ و داد کودک در هنگام آمپول زدن نباید مبناى قضاوت ما باشد، بلکه ما باید درد کشیدنهاى قبلى کودک و سلامتى بعدى او را در نظر داشته باشیم، آنگاه قضاوت کنیم و یا فقط درد و رنج هنگام زایمان یک زن را در نظر نگیریم بلکه رنج بىبچّگى و لذت بچّهدار بودن و نتایج بعدى آن را در نظر بگیریم، آنگاه قضاوت کنیم.
همین طور دید ما نسبت به دنیا و مشکلات آن باید دیدى کلّى و همه جانبه باشد. از یک روزنه باریک به دنیا نگاه نکنیم، مانند کسى که از پشت دیوار و از شکاف آن قافلهاى را نگاه مىکند؛ او ابتدا سر شترى را مىبیند و بعد گردن شتر را، امّا اگر از پشت دیوار بیرون آید، قافله شتر را مىبیند.
حضرت موسى در جریان همراهى خود با خضر، ساختن دیوارى را مىبیند براى مردمى که هیچ کمکى به آنان نکردند، لذا اعتراض مىکند. امّا حضرت خضر آنچه را موسى نمىبیند مىبیند و به موسى مىگوید: زیر این دیوار گنجى است که متعلّق به دو کودک یتیم است. به خاطر نیکوکارى پدرشان، این گنج باید محفوظ بماند تا آنان بزرگ شده و از آن استفاده کنند. پس مأموریم این دیوار را تعمیر نماییم.
پدر در گذشته خوبى کرده است، فرزند او در آینده نیکى مىبیند.
قرآن مىگوید: به یتیمان مردم ستم مکنید، شاید مرگ به سراغ شما بیاید و فرزندان شما نیز یتیم شوند و دیگران به آنها ظلم کنند.
پس گذشته، حال و آینده را باید باهم دید، دنیا و آخرت را باید با هم دید، آنگاه قضاوت کرد.
روایت داریم خداوند در روز قیامت به افرادى پاداش مىدهد و مىفرماید: این پاداش براى آن دعایى است که درخواست کردى ولى مستجاب نکردم، زیرا در آن وقت، مصلحت تو نبود که دعایت مستجاب شود.
آرى، گاهى کودکى گریه مىکند و مرتّب اصرار مىکند که پدر براى او اسباب بازى و خوراکى بخرد، امّا پدر پاسخ مثبتى نمىدهد، بچّه بسیار زجر مىکشد و مىگوید: تو بسیار باباى بدى هستى چون هرچه خواستم نخریدى! پس از گذشت چند سال پدر مىگوید: فرزندم! به جاى چیزهایى که از من درخواست نمودى، پس انداز نمودم و مثلًا یک قطعه زمین برایت خریدهام.
در اینجا قطعاً همه بچههایى که پدر براى آنها اسباب بازى و … خریده، مىگویند:
اى کاش پدر ما نیز به جاى آن چیزها، چیزى که مورد نیاز واقعى ما بود مىخرید.
در مملکتدارى نیز مسأله به همین صورت است. گاهى مردم یک کشور و یا منطقه باید براى مدّتى، فشارى را تحمّل کنند و عنایت داشته باشند که خیر و صلاح کشور و مردم در چیست؟
در پزشکى نیز مسأله همین طور است. گاهى دستى را قطع مىکنند تا تن سالم بماند. در بحث عدل خدا نیز لحظهاى و مقطعى قضاوت نکنیم و به تمام جوانب توجّه نماییم.
اگر امروز به خیرى رسیدیم، آن را مقطعى نبینیم، شاید نتیجه دعاى انسان تشنهاى باشد که پدرم به او یک لیوان آب گوارا داد و او دعا کرد که ان شاءاللّه خیر ببینى، ان شاءاللّه بچّههایت خیر ببینند!
نکته هشتم: از نقش خود غافل نشویم
ما از نقش خود در به وجود آوردن ناگوارىها غافلیم و بىجهت همه را به حساب خدا مىگذاریم و شروع به اشکال مىکنیم که خدایا! اگر تو عادلى پس چرا فلان ناراحتى براى من پیش آمد؟
ناگفته پیداست که بسیارى از ناگوارىها به دست خود ماست، مراعات بهداشت نمىکنیم، به بیمارى دچار مىشویم. جلو فساد را با نهى از منکر نمىگیریم، اشرار بر ما مسلّط مىشوند و دیگر دعا و فریاد ما هم بىاثر مىماند. مواظب بچّه خود نیستیم، در آب حوض غرق مىشود و ما داد و فریاد مىکنیم.
درس نخواندیم، مردود شدیم، سعى و تلاش نکردیم، پیشرفت نداشتیم. در انتخاب همسر دقّت نکردیم، زجر مىکشیم. در انتخاب دوست دقّت نکردیم، معتاد شدیم. مقرّرات راهنمایى و رانندگى را مراعات نکردیم، تصادف نمودیم.
خواب آلود پشت فرمان نشستیم، چپ کردیم. در حالت مستى آمیزش انجام دادیم، بچه ناقص به دنیا آوردیم. شنا نیاموختیم، غرق شدیم، در همه این موارد جز خود ما چه کسى مقصّر است؟
اگر کار امروز من پیچ مىخورد، شاید نتیجه تاب دادن به کار دیگران باشد.
در حدیث یخوانیم:{من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالآجال}(کسانی که بخاطر گناه میمیرند بیشتر از کسانی هستند که به مرگ طبیعی میمیرند)
در حدیث مىخوانیم: «مَن حَفر بئراً لاخیه وقع فیها» « بحارالانوار، ج 72، ص 321» هرکس براى برادرش چاهى را حفر کند، خود در آن مىافتد.
قرآن در آیات متعدّد به این موضوع اشاره کرده و مىفرماید:
«وَ ما اصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت ایدیکُم» « شورى، آیه 30» هر سختى و مصیبتى که به شما مىرسد به خاطر دستآورد کار خودتان است.
«وَ انْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ ایْدیهِمْ اذا هُمْ یَقْنَطُونَ» «روم، آیه 36» اگر به خاطر اعمال و رفتار خلاف مردم به آنان ناگوارى رسد، از لطف ما مأیوس مىشوند.
«وَامّا اذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبّى اهانَنِ» « فجر، آیه 16» همین که خداوند انسان را در بوته آزمایش قرار داد وگرفتار کمبودهایى نمود فریادش بلند مىشود که خدا به من اهانت نموده ولطفش را نسبت به من کم کرده است.
در صورتى که هرگز خداوند بدون جهت رزق و روزى کسى را قطع نمىکند، پس دلیل و رمز این کمبودها را باید در رفتار خود جستجو کرد. چنانکه در ادامه آیه مىخوانیم: «کلّا بَل لا تُکرِمُون الیَتیمَ و لا تَحاضُّون عَلى طَعامِ المسکینِ» « فجر، آیات 17 و 18» اگر به سختى افتادهاید به خاطر آن است که شما به یتیم احترام نکردید و دیگران را براى کمک رسانى و اطعام محرومان جامعه تشویق ننمودید.
این روح بىتفاوتى شما سبب قهر و غضب خداوند شده است و در واقع علّت این تفاوتها در چگونگى عملکرد شماست.
«فَکَفرتْ بِانعُمِ اللّهِ فَأذاقَها اللّهُ لِباسَ الجُوع و الخَوف» « نحل، آیه 114» قریهاى که نعمتهاى فراوانى داشت ولى مردم آن در مورد این نعمتها کفر ورزیدند، خداوند هم آنان را به ترس و گرسنگى مبتلا کرد.
کفر گاهى در برابر خداست وگاهى در برابر فرمان خدا وگاهى در برابر نعمتهاى خدا. در مورد سوم که معمولًا از نعمتها درست و بجا استفاده نمىشود، کفران گفته مىشود. این آیات به روشنى بیان مىکند که عامل بسیارى از گرفتارىها، عملکرد بد خودماست.
بررسى یک سؤال
سؤال: در دوران زندگى افرادى را مشاهده مىکنیم که از هیچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نیستند امّا در رفاه و خوشى زندگى مىکنند! اگر ناگوارىها به خاطر اعمال بد ماست پس چرا کسى که اعمالش از اعمال ما زشتتر و سوءسابقهاش بیشتر است به دردسرها و ناراحتىهاى ما گرفتار نشده و در رفاه و آسایش به سر مىبرد؟!
پاسخ: با توجّه به آیات و روایات، حساب همه افراد و گروهها نزد خدا یکسان نیست و آنان وضعیّت متفاوتى دارند:
خداوند گروهى از مردم را فورى گوشمالى مىدهد.
گروهى را تا مدّتى مهلت مىدهد. دسته دیگر را تا آخر عمر مهلت داده و در رفاه مىگذارد و کیفر آنان را به روز قیامت مىگذارد، چون ما در جهان بینى خود، دنیا را جداى از قیامت بررسى نمىکنیم.
البتّه این تفاوتها از طرف خداوند حکیمانه است، زیرا افراد خطاکار و نوع عمل و روحیّه آنها با هم یکسان و برابر نیست تا حساب مساوى داشته باشند.
گاهى معلّم نسبت به خلافکارى یک شاگرد ممتاز عکسالعمل شدیدى نشان مىدهد، چون از او توقّع چنین کارى را ندارد، در صورتى که با شاگردان معمولى و بد با این شدّت رفتار نمىکند. در قرآن مىخوانیم: خداوند اولیا و پیامبران را گاهى به خاطر یک عمل که حتّى گناه هم نیست و به اصطلاح ترک اولى مىباشد، شدیداً مورد انتقاد قرار مىدهد، زیرا از آن بزرگواران توقّع چنین کارى نیست، و در مورد افرادى با اینکه گنهکارند، ولى به آنان فرصت داده مىشود: «جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً» « کهف، آیه 59»
قرآن در مورد درخواست تعجیل عذاب کفار مىفرماید: «وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَن یُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ» « حج، آیه 47» وقتى تاریخ و سرنوشت هلاکت بار اقوام و ملّتهاى کافر ستمگر را بیان مىکنیم، کفّار مىگویند: چرا ما عذاب نمىشویم و همچنان با آن همه کفر و ستم در رفاه هستیم؟ ولى اینها نسبت به قهر و عذاب خدا عجله مىکنند در حالى که خدا به وعده خود عمل خواهد کرد ولى هنوز زمان آن نرسیده است.
بنابراین، گاهى خداوند نسبت به افراد ستم پیشه عکس العمل فورى نشان نمىدهد. «فَاملَیتُ لِلّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اخَذْتُهُم» « رعد، آیه 32» من به کافران را مهلت مىدهم و سپس آنان را مىگیرم.
و علّت مهلت را هم چنن بیان مىکند: «لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا انّما نُمْلى لَهُم خَیْرٌ لَانفُسِهِم انَّما نُمْلى لَهُم لِیَزدادُوا اثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ» « آلعمران، آیه 178» آنها که کافر شدند (و راه طغیان را پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مىدهیم تا بر گناهان خود بیافزایند و پیمانه آنها پر شود، سپس عذاب خوارکننده و رسوایى در کمین آنهاست.
یزید پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و یارانش، خود را موفّق و پیروز مىدانست، ولى حضرت زینب علیها السلام همین آیه را براى او خواند که آزادى و پیروزى و رفاه و قدرت فعلى تو به خاطر آن است که بار گناهت سنگینتر شود و اساساً همین رفاه موقّت بهترین وسیله عذاب است، زیرا قرآن مىگوید: ما به افرادى رفاه زیاد مىدهیم تا خوب علاقهمند به آن شوند، سپس ناگهان از آنان مىگیریم تا در حسرت آن بسوزند.
«فَلَمّآ نَسُوا ما ذُکِّروا بِه فَتَحْنا عَلَیهِم ابوابَ کُلِّ شَىءٍ حَتّى اذا فَرِحُوا بِما اوتوا اخَذناهُم بَغتَةً فَاذاهُم مُبلِسُون» چون پندها و تذکّرات ما را فراموش کردند و عملًا به دستورات ما بى اعتنایى نمودند ما، درِ هر چیزى را به روى آنان باز کردیم. خوشى و رفاه از هر سو برایشان فرستادیم تا شاد و خوشحال و دلبسته شوند، سپس یک مرتبه غافلگیرانه همه خوشىها را که به آن دل بسته بودند مىگیریم تا تحیّر و یأس و اندوه، آنان را از درون بسوزاند.
مَثل این گونه افراد مثل کسى است که هر قدر از درختى بالا رود به خیال خود موفّقتر است ولى با سقوط او معلوم مىشود همه آن بالا رفتنها مقدّمه عذاب او بوده است.
البتّه اگر خداوند نسبت به بعضى افراد این گونه معامله مىکند، درباره گروه دیگرى که آمادگى اصلاح شدن دارند و روزنه امیدى در آنها هست مىفرماید:
«لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» « روم، آیه 41» ما کیفر تلخ قسمتى از کارهاى خلاف آنان را به آنها مىچشانیم، شاید برگردند و اصلاح شوند.
روایات متعدد به ما هشدار مىدهد که اگر شما پى در پى گناهانى مرتکب مىشوید ولى آثارى از قهر و غضب خدا در زندگى خود مشاهده نمىکنید، بترسید که مبادا از مدار قابلیّت و تنبّه خارج شده باشید و تنها چاره کارتان سوء عاقبت و دوزخ باشد.
همان گونه که گاهى حال مریض به جایى مىرسد که دیگر پزشک او را رها مىکند و مىگوید: بگذارید هر چه میل دارد بخورد و دیگر دستورى نمىدهد، زیرا از درمان و نجات او نا امید شده است. افرادى هستند که از بس مرتکب گناه شدهاند، خدا با آنها قهر کرده و مىگوید: «اعمَلُوا ما شِئْتُم» « فصّلت، آیه 40» هر کارى که میل دارید انجام دهید.
پیامبران هم که از اثرپذیرى و هدایت مردم مأیوس مىشدند، به آنها خطاب مىکردند: «یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ» « هود، آیه 93» هر کارى که مىخواهید بکنید.
نکته نهم: سختىها عامل رشد است
اساساً راه رشد و تکامل ما و همه موجودات، از لابلاى ناگوارىها و سختىها مىگذرد. گندم باید مراحل دشوارى را پشت سر گذارد تا به نان تبدیل شده، گواراى وجود انسان گردد. اگر به این گندم اجازه شکایت داده شود به نزد قاضى رفته و از دست ما انسانها در موارد متعدّدى شکایت مىکند:
1- من در کنار مادرم زمین بودم، انسان مرا با داس درو واز او جدا کرد.
2- پر و بالم را شکست و از خانهاى که در آن آرمیده بودم خارج کرد.
3- زیر سنگ سنگین آسیا مرا له کرد و آرد نمود.
4- مرا با آب و خمیرترش مخلوط کرده، با مشت به جانم افتاد و خمیر کرد.
5- نانوا مرتّب بر سرم کوبید و به تنورم چسباند و پشت و صورتم را سوزاند.
6- در نهایت، انسانها مرا در زیر دندانهاى خود له کردند.
آرى، گندم مراحل سختى را پشتسر مىگذارد تا قوت وغذایى براى انسان گردد. بدیهى است اگر موادّ مختلف زمین بخواهند جزء بدن آدمىو سلّولى از سلّولهاى او گردند باید این مراحل را طى کنند. «از جمادى مردم و نامى شدم»
نقش ناگوارىها در خودسازى
قرآن مىگوید: برخورد با حوادث تلخ زنگ بیدار باش انسان است، زندگى یکنواخت، انسان را سست و تنپرور بار مىآورد، مىگویند: اگر جادّهاى سراسر صاف و یکدست و مستقیم باشد راننده خوابش مىبرد، در روایات مىخوانیم:
خداوند بندگان شایستهاش را بیشتر دچار ناگوارى مىکند:
امام صادق علیه السلام فرمودند: «انَّ اشَدَّ النّاس بَلاءً الانبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الامثَلُ فَالامثَل» « کافى، ج 2، ص 252» در میان انسانها سختترین ناگوارىها نصیب پیامبران مىشود؛ سپس پیروان آنان و کسانى که بیشتر ارتباط مکتبى با انبیا دارند.
در حدیث مىخوانیم: خداوند بندگان با ایمان خود را به وسیله سختىها و بلاها مىپروراند، همان گونه که مادر فرزند خود را با شیر پرورش مىدهد.
سختىها نه تنها به هنگام پدید آمدن مىتوانند نقش مؤثّرى در سازندگى انسان داشته باشند بلکه توجّه به ناگوارىهاى گذشته و یاد آنها هم مؤثّر است، در قرآن خطاب به پیامبر اسلام مىخوانیم: «ألَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوى وَ وَجَدکَ ضالًا فهَدى و وجدک عائِلًا فَأغنى» « ضحى، آیات 6 تا 8» مگر نه آن است که خداوند تو را یتیم یافت و جا داد. و محتاجت دید و بىنیازت کرد؟ پس اکنون که به قدرت رسیدهاى بر یتیم تسلّط مجو و قهر مکن و با فقیر خشونت مکن. «فامّا الیتیم فلا تَقهر و امّا السائل فلا تَنهر» « ضحى، آیات 9 و 10» بنابراین، خداوند یادآورى ناگوارىهاى گذشته را هم در حرکت و تربیت و رشد انسان مؤثّر مىداند.
چنانکه قرآن سختىها را براى تضرّع و زنگزدایى قلب دانسته و مىفرماید: «و لَقَد ارسَلنا الى امَمٍ مِن قَبْلِکَ فَاخَذناهُم بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» « انعام، آیه 42» پیامبرانى را به سوى امّتهاى پیش از تو فرستادیم و به تنگدستى و سختى گرفتارشان کردیم تا شاید تذلّل کنند.
نظیر این مطلب در سوره اعراف آیه 94 آمده است که یکى از آثار و فواید ناگوارى، توجّه به خداست.
در حدیث مىخوانیم: «لَولا ثَلاثَةٌ ما طأطأَ رَأسُ ابنِ آدَمَ: الفَقرُ وَ المَوتُ وَ المَرَض» « توحید صدوق، ص 402» اگر انسان دچار فقر و مرض و مرگ نبود، در مقابل هیچ نیرویى سر خم نمىکرد و به گردنکشى خود مغرور بود.
گاهى تلخىها براى تعدیل روحیه انسان لازم و ناگوارىها براى تنظیم باد و غرور انسان مفید است. امیر مؤمنان علیه السلام مىفرماید: «ما لابن آدم و الفَخر اولّه نطفة و آخره جیفة و لایرزق نفسه و لا یدفع حتفه» فرزند آدم را با فخر فروشى و تکبّر چکار؟ او موجودى است که اول نطفه بوده و در پایان مردارى بیش نخواهد بود و قدرت روزى دادن به خود و دورى از مرگ را ندارد. « نهجالبلاغه، حکمت 454»
قرآن مىفرماید: «و لاتَمش فى الارض مَرحاً انّک لن تَخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» « اسراء، آیه 37» اى انسان! بر روى زمین با کبر وغرور راه مرو، تو هرگز نمىتوانى زمین را بشکافى وهیچگاه در بلندى به کوهها نخواهى رسید.
به راستى رفاه وخوشى، انسان را بىاراده بار مىآورد و در مقابل سختىها انسان را آب دیده و مقاوم مىسازد. حضرت على علیه السلام مىفرماید: درختانى که در دامن بیابانهاى خشک پرورش پیدا مىکنند، چوب محکمترى دارند. « نهجالبلاغه، نامه 45»
شاید مراد امام عسگرى علیه السلام که مىفرماید: «در نهاد بلاها خیرهاست» « بحارالانوار، ج 78، ص 374
» همین باشد که بلاها از یک سو میان ما و خدا ارتباط برقرار مىکنند و از سوى دیگر ما را به کار و تلاش وا مىدارند. بنابراین، فشارى که در بلاها روى جسم مىآید در عوض، جان قوّت مىگیرد، همان گونه که میزبان در یک مهمانى، به زحمت مىافتد امّا شخصیّت او که همان روح سخاوت اوست رشد پیدا مىکند. پس بلاها در خودسازى و رشد شخصیّت انسان مؤثّر است، البتّه بلاها و ناگوارىها براى افراد مختلف فرق مىکند؛
در حدیث مىخوانیم: «البَلاء لِلظالِم ادَب و لِلمُؤمن امتحان وَلِلَاولیاءِ کرامة» « بحارالانوار، ج 64، ص 235» سختىها براى افراد ظالم وسیله هشدار و زنگ بیدار باش و براى مؤمنان وسیله آزمایش و رشد و براى مردان وارسته و اولیاى خدا کرامت و وسیله کسب مقام است.
در پادگان نظامى، گاهى یک سرباز خلافى انجام داده و مىخواهند او را تنبیه کنند، لذا کار سنگینى به او واگذار مىکنند که مصداق جمله «البَلاءُ لِلظّالِمِ ادَبٌ» است.
گاهى مىخواهند سرباز را رشد دهند و استعدادش را شکوفا کنند، در اینجا انواع آموزشهاى سخت نظامى را به او تعلیم مىدهند. «و لِلْمُؤمِن امْتحانَ» و گاهى مىخواهند مقام و رتبه او را بالا برند یا مدّتى مرخّصى به او بدهند، در اینجا کار سنگینى را به او مىدهند تا استحقاق مرخّصى یا رتبه و درجه را داشته باشد.
«للاولیاء کرامة»
بنابراین آنچه خداوند به دیگران داده است دلیل عزّت و شرف و خوبى آنان نیست؛ همان گونه که سختىها و مشکلات و گرفتارىها براى افراد، نشانه بد بودن آنان نیست. گاهى بهترین و پاکترین افراد به سختترین ناراحتىها گرفتار مىشوند تا آبدیده شوند و به کمالاتى برسند، چنانکه تا چوب عود را نسوزانند عطر دل انگیزش به مشام نمىرسد. این زیر و رو شدنها در تمام موجودات رمز تکامل آنهاست. فلزّات تا در کوره گداخته نشوند، تصفیه نمىشوند، زمین تا با شخمزدن زیر و رو نشود، آماده سبزشدن ومحصول دادن نمىشود، علف تا زیر دندان گوسفند له نشود و مراحل هضم و گوارش را پشت سر نگذارد، گوشت نمىشود و گوشت گوسفند تا با آتش پخته نشود قابل تغذیه انسان نمىشود و به سلّولهاى آدمى مبدّل نمىگردد، انسان هم در این کاروان هستى، تا درگیر نشود و با بلاهاى سخت دست و پنجه نرم نکند، روحش آبدیده نمىشود و به رشد نمىرسد.
انسانیّت ما به خوردن و خوابیدن نیست، زیرا حیوان هم در این کارها با ما شریک است. انسان بودن ما به داشتن صفات انسانى و فضایل و کمالات ماست نظیر توجّه به خدا، نوع دوستى، ایثار و بخشش و ناگفته پیداست که شکوفایى و بروز این صفات، جز در مبارزه با سختىها صورت نمىگیرد.
نکته دهم: سود و زیان، ملاک سنجش خوبى یا بدى نیست
نسیمى که از دریا بر مىخیزد، ممکن است منطقه ساحل را شرجى و به صورت خفقان آورى در آورد و ساکنان ساحل را بیازارد، امّا همین نسیم به جریان خود ادامه داده، نقاط سوزان را روح تازهاى مىبخشد.
باد ممکن است در گوشهاى شاخه درختى را بشکند و خساراتى وارد کند، امّا هوا را لطیف ساخته به دورترین نقاط مىرساند.
بارانهاى پى در پى و رگبارهاى تند، ممکن است در مسیر خود لانه مورچهاى را خراب کند و زندگى او را بر هم زند، امّا زمینهاى تشنه را سیراب مىسازد و به جهان طراوت مىبخشد. آیا براى خراب نشدن لانه مورچهها باید از باران و فواید ارزشمند آن چشمپوشى کرد؟
آیا مورچه حقّ دارد فریاد زند مرگ بر خورشید و اقیانوس، مرگ بر ابر و باران و کشاورز و اعتراض کند که چرا اینها خانه مرا خراب کردند؟! آیا چنین ایرادهایى جز به خاطر خودمحورى و خودخواهى است؟ آیا چنین اعتراضى به خاطر آن نیست که ما مسایل را تنها از یک زاویه مىنگریم و تنها در یک مدار فکر مىکنیم و مرکز این مدار را هم منافع شخصى خود مىدانیم؟ گویا تمام عالم هستى باید به میل شخص من و در راه رفاه من در حرکت باشند، آن هم منافع شخصىِ امروز من، زیرا گاهى مشکلات براى فرداى من خوب است لکن ما تا نتیجه فورى و آنى براى همین امروز نداشته باشد راضى نمىشویم!
بنابراین، سود وزیان محدود ما وسیلهاى مطمئن براى سنجش خوبى و بدى چیزى نیست ونباید هر فرد ویا گروهى فقط فایده و ضرر وراحتى وناراحتى خود را ملاک خوبى وبدى آن چیز بداند، فقط کسى مىتواند قضاوت صحیحى داشته باشد که به همه موجودات و خصوصیّات آنها احاطه کامل داشته باشد.
نکته یازدهم: انسانها پیوسته آزمایش مىشوند
یکى از سنّتهاى حتمى خداوند درباره انسان، مسأله آزمایش است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است.
ناگوارىها از ابزارهاى آزمایش خدا هستند، لذا گاهى انسان با اینکه گناه و تقصیرى هم نکرده به برخى ناگوارىها مبتلا مىشود؛ همان گونه که خوشىها نیز وسیله دیگرى براى این آزمایش است. قرآن مىفرماید: «و لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَىءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ و نَقصٍ مِنَ الاموالِ وَ الانفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» « بقره، آیه 155» ما شما را با ترس و گرسنگى و قحطى و کم شدن مال و جان و میوهها و محصولات، آزمایش مىکنیم، و به کسانى که در این حوادث، خود را نمىبازند و صبر و شکیبایى و استقامت از خود نشان مىدهند بشارت بده.
آزمایشهاى خداوند
در مورد آزمایش انسان چند مسأله را باید مورد بررسى قرار داد:
الف. مگر خدا نمىداند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگوارىها آزمایش کند؟ (فلسفه آزمایشهاى الهى)
ب. ابزار آزمایش چیست؟
ج. عکسالعمل مردم در برابر حوادث تلخ چگونه است؟
د. راه پیروزى بر مشکلات چیست؟
الف. فلسفه آزمایش الهى
شکّى نیست که میان آزمایش ما وآزمایش خدا فرق است؛ آزمایش ما براى شناخت است، امّا آزمایش خدا براى علم وآگاهى به وضع و روحیّه و عکسالعمل ما نیست، زیرا او قبل از هر فکر و عملى، مىداند که ما چگونه فکر مىکنیم و چگونه عمل خواهیم کرد، بلکه هدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمىدهد. همان گونه که ما نیز به صرف اینکه بدانیم شخصى بنّا یا آرایشگر خوبى است، یا بدانیم نقّاش و نجّار خوبى است به او مزد نمىدهیم، بلکه اگر براى ما کارى انجام داد، آن وقت او را مستحقّ مزد و پاداش مىدانیم.
ب. ابزار آزمایش
قرآن در این باره مىفرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، «لَتُبْلَوُنَّ فِى اموالکُم وَ انْفُسِکُمْ» « آلعمران، آیه 186» و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده مىشود.
«نَبْلُوکُمْ بِالشَرِّ وَ الخَیْر» « انبیاء، آیه 35»
خداوند انسان را گاهى با ترس، گاهى با گرسنگى و زمانى با قحطى و گاهى با از بین رفتن محصولات و گاهى با دیدن داغها و از دست دادن عزیزان و زمانى با دادن نعمت و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش مىکند.
ج. عکسالعمل انسانها
انسانها دربرابر سختىها وناگوارىها، عکسالعمل مختلفى دارند:
گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه مىاندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد مىگویند؛ قرآن این گروه را چنین معرّفى مىکند: «اذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» « معارج، آیه 20» همین که به این افراد سختى و شرّى رسد، داد مىزنند و جزع مىکنند.
گروهى با استقامت وپشتکار سختىها را تحمّل مىکنند و با زبان و دل مىگویند:
«انّا لِلّه و انّا الیه راجِعون» « بقره، آیه 156» ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمىگردیم.
گروهى نه تنها صبر و تحمّل مىکنند، بلکه شکر هم مىکنند. در پایان زیارت عاشورا، در حالى که سر به سجده گذاردهایم مىگوییم: «الّلهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِم» خدایا! شکر من براى توست، شکرى نظیر شکر یاران امام حسین علیه السلام در برابر سختىها و مصیبتهاى روز عاشورا. آرى، تحمّل سختىها و شهادت در راه خدا، بزرگترین آرزوى اولیاى خداست و همین که به آرزوى خود رسیدند، خدا را سپاس مىگویند.
و گروهى که رشد یافتهتر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگوارىها مىروند. در اوائل ظهور اسلام که مسلمانان با کمبود وسائل و تجهیزات مواجه بودند، بعضى از یاران پیامبر خدمت آن حضرت رسیده و تقاضاى تجهیز و شرکت در جنگ و جهاد داشتند، امّا پیامبر در پاسخ آنان مىفرمود: من وسیله جنگ (شمشیر و اسب) ندارم تا به شما بدهم. قرآن در مورد آنان مىفرماید: «تَوَلّوا و أعینَهم تَفیضُ مِن الدَّمع حَزَناً ألَّا یَجدوا ما یُنفقون» « توبه، آیه 92» آنان ناراحت و گریهکنان برگشتند که چرا ما نتوانستیم خود را به ارتش اسلام برسانیم و جان خود را در راه دین فدا کنیم.
بنابراین ظرفیّت و عکسالعمل مردم در برابر سختىها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار مىکند و دیگرى به استقبال آن مىرود. چنانکه اگر پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد مىزند و آن را دور مىاندازد، امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و مىخرد.
د. راه پیروزى بر مشکلات
گفتیم که خدا عادل است وناگوارىها گاهى به خاطر آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى درونى ما مىباشد، اینک ببینیم باید چکار کنیم تا در برابر بلاها و حوادث، موفّق و پیروز شویم؟
راههایى که قرآن به ما ارائه مىدهد از این قرار است:
1- داشتن جهانبینى الهى
قرآن در مدح افراد با ایمانى که در برابر سختىها صبور هستند مىفرماید: اینها به خاطر داشتن جهانبینى الهى، در مواجهه با حوادث مىگویند: ما براى خدا هستیم، استقلالى از خود نداریم، طلبى هم از او نداشتهایم، وجود ما و نعمتهاى ما همه و همه از اوست و ما امانتدارى بیش نیستیم.علاوه بر اینکه دنیا محلّ عبور است، جایگاه همیشگى ما نیست تا بگوییم: چرا رفتیم؟ ما با مرگ به سوى او مىرویم و هرگز نابود نمىشویم، «انّا لِلّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُونَ» « بقره، آیه 156» مرگ و زندگى فرقى نمىکند، محلّ ما عوض مىشود ولى خود ما محو نمىشویم.
این دید و جهانبینى، انسان را براى برخورد صحیح با حوادث آماده مىکند.
2- آگاهى از سنّتهاى الهى
قرآن مىفرماید: شما انسانهاى امروز متفاوت از انسانهاى پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتى به بهشت برسید، بلکه باید همچون امّتها و شخصیّتهاى دیگر در جریان سختترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید. «ام حَسِبْتُم ان تَدخُلُوا الجَنَّةَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتى نَصرُ اللّهِ الا انَّ نَصرَ اللّهِ قَریبٌ» « بقره، آیه 214» آیا گمان مىکنید که وارد بهشت مىشوید بدون اینکه با حوادث امّتهاى پیشین برخورد کنید؟! مؤمنان قبل از شما مردمى بودند که انواع سختىها به آنها رسید تا جایى که اضطراب همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یارى خدا؟ آگاه باشید یارى خدا نزدیک است.
این آیه مىگوید: در طول تاریخ افراد با ایمان و حقطلب دچار سختترین ناملایمات شدهاند، اکنون نوبت شماست. بنابراین، نه ناگوارىها تازگى دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختىها و مشکلات شدهاید؛ این یک سنّت الهى است که باید طى شود، قرآن مکرّر مىفرماید: «وَ اذکُر فِى الکِتابِ …» « مریم، آیه 41 و 51» تاریخ پیامبران و امّتهاى پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید ناگوارىها براى شما بوده است. آنگاه به پیامبر مىفرماید: تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش. «فَاصبِر کَما صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» « احقاف، آیه 35»
آرى، انسان اگر بداند که ناگوارىها، هم یک قانون و سنّت است و هم عمومى و همگانى، آمادگى بیشترى پیدا مىکند، ما در ماه رمضان که همه مردم روزه هستند، خیلى راحت روزه مىگیریم، چون عموم مردم در آن ماه روزه هستند، امّا در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است.
قرآن که فرمان روزه مىدهد، مىفرماید: اى مؤمنان! خیال نکنید این دستور مخصوص شماست، بلکه بر تمام امّتهاى پیشین هم روزه واجب بوده و آنها هم روزه مىگرفتهاند. «یا ایّها الّذینَ آمنوا کُتِبَ علیکم الصّیام کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم» « بقره، آیه 183»
3- آشنایى با صابران و چگونگى صبرشان
اطلاع از استقامت پیشینیان یکى از رمزهاى موفّقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدلهاى صبر و استقامت را از افراد و امّتهاى پیشین بیان کرده است. قرآن مىفرماید: پیامبران الهى دربرابر سرسختترین مخالفان خود مىگفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» « ابراهیم، آیه 12» ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد.
چنانکه ساحرانى که به دعوت فرعون براى مقابله و محکوم کردن حضرت موسى آمده بودند همین که به حقّانیّت موسى پى بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: «فَاقْضِ ما انْتَ قاضٍ انَّما تَقضى هذِهِ الحَیاة الدُّنیا» « طه، آیه 72» هر کارى مىتوانى و هر حکمى مىخواهى در باره ما اجرا کن، ما راه خود را پیدا کردهایم و از مسیر حقّ دست بر نمىداریم.
آرى، علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردبارى انسان بسیار مؤثّر است، همانگونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمّل انسان اثر مىگذارد، حضرت خضر به موسى گفت: چون تو از اسرار حوادث و کار من خبر ندارى، صبر و تحمّل نخواهى کرد. «و کَیفَ تَصبِر عَلى ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً» « کهف، آیه 68» ولى موسى پاسخ داد: ان شاءالله صبر مىکنم.
امّا تجربه نشان داد که بىخبرى از اسرار سبب شد کاسه صبر موسى لبریز شده و به کارهاى به ظاهر ناحقّ حضرت خضر اعتراض کرده و از آن حضرت جدا شود.
4- توجّه به حضور خدا
اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتّى افکار او آگاه است و در همه حال حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر کرده و سختىها بر او آسان و گاهى شیرین شده و خود به استقبال آن خواهد رفت.
خداوند به موسى و هارون علیهما السلام مىگوید: شما نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستى دعوت کنید، بدانید من با شما هستم، کارتان را مىبینم و گفتگوهایتان را مىشنوم. «انَّنى مَعَکُما اسْمَعُ وَ ارى» « طه، آیه 46»
چنانکه خداوند براى عذاب قوم نوح و نجات افراد با ایمان، به حضرت نوح دستور داد که زیر نظر ما کشتى بساز. «و اصْنَعِ الفُلکَ بِاعْیُنِنا» « هود، آیه 37»
حضرت نوح همین که ساختن کشتى را شروع کرد، کفّار او را مسخره کرده و گفتند: گویا پیامبرىِ شما نگرفت و اکنون دست به نجّارى زدهاى! ولى چیزى که موجب مقاومت حضرت نوح در برابر این طعنهها مىشد، همان جمله خداى متعال بود که تو پیش چشم ما هستى و کار تو زیر نظر ماست. چنین ایمان و بینشى روح استقامت را در انسان زنده مىکند.
5- توجّه به پاداش الهى
از جمله مواردى که روح استقامت را در انسان زنده کند، توجّه به آثار مثبت و اجر و پاداش الهى است، زیرا تحمّل سختىها، بزرگترین پاداش دنیوى و اخروى را براى انسان در بردارد، در قرآن نمونههاى فراوانى از این امتیازها به چشم مىخورد.
6- استمداد از صبر و نماز
پنجمین نیرو و اهرمى که مىتواند در انسان استقامت آفرین باشد، استمداد از صبر (روزه) و نماز و عبادت است، قرآن مىفرماید: «اسْتَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ» « بقره، آیه 45 و 153»
در سوره اعراف نیز مىخوانیم: «وَ اسْتَعینُوا بِاللّهِ» از خدا کمک بگیرید. چنانکه در حدیث آمده است که حضرت على علیه السلام به هنگام برخورد با ناگوارىها، با نماز از خداوند استعانت مىنمود.
نماز، انسان بىنهایت کوچک را با خداى بىنهایت بزرگ و موجود ضعیف را با تواناى بىنهایت متّصل مىکند و در پرتو نماز و یاد خدا دل آرام مىگیرد. «أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب» « رعد، آیه 28»
نکته دوازدهم: کج فهمىها و برداشتهاى غلط
بسیارى از شبهههایى که در بحث عدل الهى مطرح است، به خاطر کج فهمىها و برداشتهاى غلط است که بدون توجّه، اشکال را متوجّه خدا مىکنیم، مثلًا:
خیال مىکنیم مرگ نابودى است و اشکال مىکنیم که اى خدا! فلانى چرا مرد؟
خیال مىکنیم دنیا جاى ماندن است و مىگوییم: چرا افراد بسیارى با سیل یا زلزله یا فلان مرض از دنیا رفتند؟
خیال مىکنیم دنیا جاى رفاه است، مىگوییم: چرا سختى هست؟
مثالِ ما همچون کسى است که به تصوّر سالن پذیرایى، وارد سالن درس و سخنرانى شود و اشکال کند که چرا پذیرایى نمىشود، چرا نوشیدنى و غذا نمىآورند؟ چرا و چرا؟! تمام این اشکالات به خاطر یک کج اندیشى و گمان باطل است، امّا اگر تفکر او اصلاح شود و متوجه شود که اینجا سالن درس است نه پذیرایى، با کمى انصاف از همه انتقادهاى خود صرف نظر و عذرخواهى مىکند.ما هم باید دنیا را طورى که هست بشناسیم و هدفِ آفرینش خود را بدانیم، باید باور کنیم دنیا جاى ماندن نیست، گذرگاه است.
در کنار گل خار است، در کنار عسل نیش زنبور است و در کنار توسعه و رفاه، بلا و سختى، «قَرن بسعتها عقابیل فاقتها» « بحارالانوار، ج 57، ص 113» و همواره بلاها گریبانگیر انسان است. «دار بالبلاء محفوفة» « نهجالبلاغه، حکمت 131»
اگر این حقیقت را باور کردیم خود به خود برخى اشکالهاى ما برطرف مىشود، زیرا بسیارى از اشکالات ما به دستگاه آفرینش، به خاطر دید انحرافى و برداشتهاى کج ماست، کسى که عینک سرخ زده باشد قهراً هر شلغمى را لبو خواهد دید.
شخصى نزد لیوان فروشى رفت و دید که لیوانها را واژگون چیده است. به لیوانها خیره شد و شروع به اشکال نمود که آقا: چرا این لیوان در بسته است و لیوان را به همان حال بلند کرد و گفت: این لیوان ته هم ندارد!
فروشنده خندید و لیوان را از او گرفت و به حال طبیعى برگرداند و گفت: آقا این لیوان هم ته دارد و هم درش باز است.
کوتاه سخن اینکه برخى اشکالهاى ما به خاطر تفسیر غلطى است که از انسان و هدف او و دنیا داریم. خیال مىکنیم دنیا خوابگاه است، آخور است، عشرتکده است وبعد مىگوییم چرا این همه ناکامى؟ در حالى که دنیا میدان رشد است، مزرعه و جاى کشت است، قهراً مزرعه جاى تلاش و عرق ریختن و درد سر است.
نکته سیزدهم: خوبىها و زیبایىها را با هم ببینیم
انسان نباید در قضاوت، تنها به جهات منفى توجّه داشته باشد، بلکه باید جامع نگر بوده و نقاط مثبت را نیز ببیند.
یوسف پس از آنکه برادرانش او را به چاه انداختند و سپس گروهى او را بیرون آورده، به بردگى فروختند و در مصر به او تهمت ناروا زدند و به زندانش انداختند و بعد از آن همه سختى و حوادث، عزیز مصر شد. مدّتها بعد به ملاقات پدر نائل آمد. پدر از او پرسید: برادرانت با تو چه کردند؟
یوسف گفت: از کار برادرانم سؤال نکن بلکه از لطف خدا سؤال کن که چگونه در لابلاى آن همه توطئه و تهمت و زندان مرا حفظ و بر همه مسلّط کرد.
این خود یک منطقى است که انسان همیشه به جهات منفى توجّه نکند بلکه جهات مثبت را نیز در نظر بگیرد.
امام عسگرى علیه السلام مىفرماید: «ما مِن بَلیَّة الّا و لِلّهِ فیها نِعمَة تُحیطُ بِها» « بحارالانوار، ج 78، ص 374» هیچ بلایى نیست مگر اینکه خداوند در نهاد آن، خیرى قرار داده که آن خیر بر بلا احاطه دارد.
نکته چهاردهم: از نقش قوانین طبیعى غفلت نکنیم
بسیارى از مشکلات و مصائب لازمه نظام علّت ومعلولى حاکم بر جهان است. به عبارت دیگر ما در عالم هستى باید یکى از این دو نظریّه را بپذیریم: یا باید حساب و نظامى را براى عالم قبول کنیم و یا بگوییم هرج و مرج بر جهان حاکم است.
اگر در عالم هستى، نظم و حساب در کار است، پس ناگوارىها هم بى صلاح و مصلحت نیست.
توضیح اینکه: اگر هر حادثه تلخى را بررسى کنیم، خواهیم دید که آن حادثه از یک سرى علّت و معلولها و بر اساس محاسبات و فرمولهاى دقیق، به وجود آمده است. مثلًا: پس از بررسى علّت خانهاى که بر سر افرادش فروریخته به این عوامل پى مىبریم:
1- توپ بچّههاى محلّ به هنگام بازى روى بام همسایه افتاد.
2- توپ گرد و کروى چرخید و در سوراخ ناودان جا گرفت و راه خروج آب باران بند آمد.
3- بارندگى شد و آبها روى پشت بام خانه جمع شد.
4- آب باران در سقف اثر و خشتها را خیس کرد.
5- سقف خشتى که با آب باران از هم گسسته شده، بر اثر سنگینى و جاذبه زمین فرو ریخته و عدّهاى زیر آن از بین رفتهاند.
بر طبق نظام علّت و معلول، باید این حوادث پیش آید چون خود توپ و چرخیدن آن و سراشیبى بام و تنگى سوراخ ناودان و تأثیر آب در سستى سقف و سقوط سقف بر اثر جاذبه زمین، هر یک حساب و نظام وفرمولى دارد.
اکنون اگر شما طرفدار عالمى حساب شده هستید باید این ناگوارى را براى اهل خانه بپذیرید وگرنه هرج و مرج مىشود و محاسبات به هم مىریزد. مثلًا در این جریان باید:
1- توپ بچّهها به قدرى سنگین شود که بالاى بام همسایه نرود.
2- ضربه به توپ و پرتاب توپ بى اثر باشد.
3- ناودان بزرگ شود که توپ به راحتى از آن خارج شود.
4- عوامل بارندگى باران همه از کار بیافتد و باران نبارد.
5- آب خاصیّت خود را از دست بدهد و در خشت اثر نکند.
6- جاذبه زمین متوقّف شود و سقف را به سوى خود نکشد.
7- بدن کسانى که زیر سقف خوابیدهاند به صورت چدن در آید که فرو ریختنها در آنها اثر نکند.
مشاهده مىفرمایید اگر طرفدار نظام و حساب باشیم و در مدار علل و معلول حرکت کنیم چنین ناگوارىهایى لازمه یک زندگى طبیعى است و نفى آن مستلزم به هم زدن دهها قانون و فرمولى است که دست حکیمانه خدا در عالم قرار داده است.
کوتاه سخن اینکه اگر این عالم حساب دارد بلا هم دارد و اگر بنا باشد حساب نباشد، هرج و مرج خود از هر بلایى بدتر است.
نکته پانزدهم: ضرورت تلاش براى کشف استعدادها
افرادى که به دنبال کارى مىروند و در آن موفّق نمىشوند، خود را ناکام و شکست خورده مىیابند و به کائنات بد مىگویند و این را ظلم به خود مىدانند و عقدهاى مىشوند، در صورتى که چه بسا همین اشخاص در رشتههاى دیگر مبتکر و موفّق باشند.
مىگویند: پدر داروین پزشک بود و مىخواست فرزندش نیز همکار او شود، لکن داروین در رشته پزشکى موفّق نشد، پدرش او را در رشته علوم مذهبى به تحصیل واداشت تا کشیش و روحانى خوبى براى مسیحیّت باشد، امّا در آن رشته نیز ناکام شد. داروین بعد از دو شکست و ناکامى وارد رشته علوم طبیعى شد و در آن علم صاحب نظر و موفّق گردید. البتّه ممکن است از هر صاحب نظرى ایرادهاى علمى نیز گرفته شود، ولى این به معناى عدم وجود نبوغ و ابتکار در او نیست
در حدیث مىخوانیم: اگر در شغلى موفق نشدید و شکست خوردید، تغییر شغل بدهید چه بسا در رشته دیگر موفّق شوید.
کسى که نقص و کمبودى را در خود مشاهده مىکند، باید به کمالات و استعدادهاى خود نیز توجّه کند و تلاش نماید آنها را کشف کند و بشناسد.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: در کنار هر کمالى نقصى و در کنار هر نقصى کمالى است؛ گروهى قامت بلندى دارند ولى از همّت کوتاهى برخوردارند، «مادُّ القامَةِ قَصیرُ الهمَّة» بعضى قیافه زشتى دارند، امّا عمل خوبى دارند، «زاکِى العَمَلِ قَبیحُ المَنْظَرِ» برخى بیان روانى دارند امّا دل سختى دارند. «طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الجَنانِ» « نهج البلاغه، حکمت 234»
بنابراین، نه هر فردى در همه رشتهها کامیاب مىشود و نه هر شکست خوردهاى در همه برنامهها شکست مىخورد.
افرادى هستند که بر اساس رقابت مشغول رشتهاى مىشوند وچون آمادگى روحى و ذوق آن کار را ندارند، شکست مىخورند و بعد به عدل خدا ایراد مىگیرند که خدایا! چرا فلانى موفّق شد و من شکست خوردم. امّا اگر در رشته دیگرى که با روحیّه و ذوق او هماهنگ بود وارد مىشد، چه بسا به موفّقیت چشمگیرى مىرسید.
نکته شانزدهم: همگانى بودن راه قرب به خدا و رشد معنوى
انسان باید به این نکته اعتقاد داشته باشد که راه رسیدن به کمالات بر روى تمام افراد باز است و هرکس مىتواند در آن قدم گذارد و هرکس به اندازه توان و لیاقتش، مستحق دریافت پاداش و نعمت است. چنانکه در مناجات با خدا مىگوییم:
«یا من سوّى التّوفیق بین الضعیف و القوى» اى خداوندى که راه قرب به خودت را بین ضعیف و قوى یکسان قرار دادى!
بنابراین هرکس به تناسب امکانات و توانى که در اختیار دارد، پاداش دریافت مىکند. اگر شخصى که صد تومان دارد، ده تومان آن را در راه خدا بدهد، اجر و پاداش او با کسى که صد تومان در راه خدا انفاق مىکند ولى دارایى او هزار تومان است، برابر است.
[یکشنبه 1394-08-17] [ 09:44:00 ق.ظ ]