چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و شبهات دیگری مربوط به عدل خدا‏

چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و  شبهات دیگری مربوط به عدل خدا‏

اگر خدا عادل است، علّت این همه تفاوت در آفرینش موجودات به خصوص انسان‏ها چیست؟

اگر جهان بر پایه عدل استوار است، مشکلات و ناگوارى‏ها و امراض و ناقص الخلقه‏ها براى چیست؟

براى پاسخ‏گویى، با استفاده از آیات و روایات نکاتى را گوشزد مى‏کنیم. هر یک از این نکات، کلیدى است براى حلّ معمّاها و پاسخى است به چراها و شبهه‏ها.

نکته اول: هیچ موجودى از خدا طلبکار نیست‏

خدا عادل است، یعنى حقّ هیچ موجودى را پایمال نمى‏کند و به هر موجودى طبق نظام حکیمانه هستى لطف مى‏کند. ظلم، پایمال کردن حقّ است و عدل و ظلم در جایى معنا پیدا مى‏کند که حقى در کار باشد.

اکنون مى‏پرسیم آیا کسى از خدا طلبى دارد و آیاموجودات از قبل حقّى داشته‏اند تا پایمال شده باشد و ظلمى صورت گرفته باشد؟ مگر ما قبلًا بوده‏ایم یا از خود چیزى داشته‏ایم تا از ما گرفته، یا پایمال شده باشد؟ البتّه تفاوت‏هایى در جهان هست، یکى جماد است، یکى گیاه، یکى حیوان است ودیگرى انسان، ولى هیچ موجودى قبلًا وجودى نداشته تا از او گرفته باشند.

اگر یک قالى بزرگ را پاره پاره کنند، مى‏توان گفت: این قالى قبلًا بزرگ بوده و اکنون با پاره شدن بزرگى خود را از دست داده است ولى اگر ما از اول یک قالیچه‏کوچک بافتیم، قالیچه حقّ ایراد ندارد که چرا من کوچکم؟ زیرا او پیش از این هیچ بود واصلًا از خود بزرگى نداشت تا کسى آن را گرفته باشد وبه او ظلمى کرده باشد.

یا مثلًا حرف دال، زمانى مى‏تواند از نویسنده خود شکایت کند که چرا او را کمر خمیده قرار داده که قبلًا صاف نوشته مى‏شد، در آن صورت بود که یک کمال را از او گرفته بود و او حقّ اعتراض داشت.

بنابراین اگر خدا به یک نفر که هیچ طلبى از او نداشته، چیزى بدهد و به فرد دیگرى از همان چیز، دو عدد بدهد، هرگز ظلم نیست. علاوه بر اینکه خداوند به آن کسى که نعمت بیشترى داده مسئولیّت بیشترى نیز سپرده است.

نکته دوم: تبعیض ظلم است نه تفاوت‏

خداوند، تمام موجودات را با تفاوت‏هایى حکیمانه آفرید و براى هر موجودى راهى مناسب براى رسیدن به کمال مقرّر کرد و در تکلیف و فرمان یا اجر و کیفرى که به دنبال آن معیّن ساخت، میان نژادى با نژاد دیگر یا امّتى با امّت دیگر یا فردى با فرد دیگر هیچ تبعیضى قایل نشد.

انگشت‏هاى یک دست باهم تفاوت دارند، امّا این ظلم نیست چون هرکدام خاصیّت ویژه‏اى دارند. سلّول استخوان با سلّول چشم فرق مى‏کند امّا این بى‏عدالتى نیست، بلکه عین عدالت است. چنانکه قُطر و ضخامت ستون‏ها و تیرآهن‏ها در طبقات پایین ساختمان بیشتر از طبقات بالاست، در اینجا نیز تفاوت وجود دارد، امّا ظلم نیست.

فرق است میان تبعیض و تفاوت؛ تبعیض یعنى در شرایط مساوى میان افراد و موجودات فرق گذاردن که این ظلم است امّا تفاوت مربوط به شرایط مختلف است، مثلًا: اگر تمام شاگردان یک کلاس به طور مساوى درس استاد را فراگرفته‏اند و معلّم میان نمره آنان فرق بگذارد این تبعیض و ظلم است امّا اگر تفاوت نمره‏هاى معّلم به خاطر تفاوت آشنایى شاگردان با درس باشد مانعى ندارد.کارخانه‏اى را فرض کنید که هم پیچ و مهره کوچک مى‏سازد و هم تایر ماشین بزرگ، آیا به خود اجازه مى‏دهید به خاطر تفاوت میان پیچ و مهره و تایر به مؤسس کارخانه نسبت ظلم دهید؟ و آیا خود پیچ و مهره حقّ اعتراض دارد؟ شکّى نیست که جواب منفى است، زیرا زمانى هیچ یک از این دو نبودند و مؤسس کارخانه طبق مصلحت، این دو را براى دو کار مختلف ساخته است. در اینجا فقط یک صورت براى ظلم باقى مى‏ماند و آن اینکه ما کار تایر را از پیچ و مهره بخواهیم، امّا اگر هر قطعه براى کارى ساخته شد و بیش از ظرفیّت هم چیزى بر آن تحمیل نشد، در این صورت ظلمى قابل تصوّر نیست.

نکته سوم: همیشه عدل به معناى مساوات نیست‏

توجّه به این نکته ضرورى است که عدل در همه جا و همیشه به معناى مساوات و برابرى نیست؛ اگر معلّم به همه شاگردان- بدون در نظر گرفتن مقدار استحقاق آنان- نمره مساوى دهد ظلم است. ظلم به دانش آموزانى که درس خوانده‏اند.

اگر پزشک بدون در نظر گرفتن حال بیماران به همه آنان از یک دارو و به مقدار مساوى بدهد ظلم است. عدالت پزشک و معلّم دراین دو مثال، در آن است که نمره و داروى متفاوت بدهند و این تفاوت‏ها غیر از تبعیض است، این تفاوت‏ها بر اساس توصیه و سفارش و نور چشم‏بازى نیست، بلکه حکیمانه است. بنابراین هرگونه نابرابرى و تفاوت تا از مدار حکمت بیرون نرود، ظلم نخواهد بود.

نکته چهارم: حقوق جامعه بر حقوق فرد اولویّت دارد

فرض کنید دولت اسلامى به خاطر نیاز منطقه و رفاه عمومى، دستور احداث خیابانى را مى‏دهد. وجود این خیابان در ارتباط با نیازها و تراکم جمعیّت و وسایل نقلیّه ضرورت دارد ولى در احداث هر خیابانى خانه عدّه‏اى خراب مى‏شود و آنان تا پول خانه را از دولت بگیرند و خانه دیگرى تهیه کنند، باید زحماتى را متحمّل شوند. در اینجا به خاطر رنج چند نفر نباید اساس نیاز ملّت و رفاه مردم را نادیده گرفت، در اسلام با همه اهمیّتى که مالکیّت و حقوق فرد دارد، حقوق اجتماع بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است. امیرمؤمنان على علیه السلام به مالک اشتر مى‏فرماید: کسانى که اموال مورد نیاز مردم را احتکار کرده‏اند احضار کن و پس از موعظه و نهى از منکر اگر به عمل خود ادامه دادند با آنها با شدّت و خشونت رفتار کن. سپس مى‏فرماید:

عمل احتکار گرچه به نفع فرد است ولى براى اجتماع ضرر دارد. « نهج‏البلاغه، نامه 53»

در جاى دیگر مى‏فرماید: در اداره حکومت، توجّه تو به رفاه و رضاى عموم باشد گرچه به قیمت ناراحتى خواص تمام شود.

نکته پنجم: علم و آگاهى ما محدود است‏

در بسیارى مواقع چیزهایى را شرّ مى‏پنداریم که خیر ما در آنهاست و گاهى چیزى را خیر مى‏دانیم که براى ما مایه شرّ است. قرآن نیز ما را متوجّه همین مطلب کرده و مى‏فرماید: «عسى‏ أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم» « بقره، آیه 216» و در آیه دیگرى اندک بودن‏ دانش و اطلاعات ما را یادآور مى‏شود: «و ما اوتیتُم من العلم الّا قلیلا» « اسراء، آیه 85»

در قرآن نمونه‏هاى فراوانى از این دست بیان شده است:

1- در ماجراى قارون آمده است: وقتى که مردم به زرق و برق و تشریفات و تجمّلات قارون نگاه مى‏کردند، مى‏گفتند: اى کاش آنچه قارون داشت ما هم مى‏داشتیم! خوشا به حال او! عجب لذّتى مى‏برد! چندى بعد که سرنوشت تلخ او را دیدند گفتند: خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. « قصص، آیات 79 تا 82»

2- هنگامى که حضرت موسى از خضر علیه السلام درخواست کرد تا اجازه دهد همراه او باشد و در جهت رشد خود علومى را از او بیاموزد، پس از پذیرش مشروط حضرت خضر، آن دو بر کشتى سوار شدند، خضر شروع کرد به سوراخ کردن کشتى، حضرت موسى به او اعتراض کرد در حالى که قبلًا قول داده بود به کارهاى خضر اعتراض نکند.

آنها پس از پیاده شدن از کشتى به راه خود ادامه دادند تا رسیدند به کوچه‏اى که تعدادى از بچّه‏ها مشغول بازى بودند.

خضر یکى از بچّه‏ها را کشت. فریاد موسى بلند شد که چرا یک انسان بى‏گناه را کشتى! خضر گفت: مگر بنا نبود اعتراض نکنى؟! من که گفتم تو صبر ندارى!

موسى علیه السلام قول داد که دیگر هیچ اعتراضى نکند وچنانچه اعتراضى نمود خضر از او جدا شود.

آنان همچنان به راه خود ادامه دادند و در حالى که تشنه و گرسنه بودند به روستایى رسیدند، از مردم آن روستا غذا خواستند، امّا آب و غذایى به آنها ندادند.

آنان در آن روستا متوجّه دیوارى شدند که کج شده و ممکن بود هر آن فرو ریزد.خضر شروع به تعمیر آن دیوار کرد، مجدّداً موسى اعتراض کرد که مردم این روستا به ما نان و غذا ندادند و حالا شما دیوار آنها را تعمیر مى‏کنید؟! اى کاش مزدى از آنها مى‏گرفتید!

پس از این اعتراض که به جدایى آنها انجامید، حضرت خضر انگیزه‏ها و دلایل کارهاى به ظاهر خلاف خود را براى موسى شرح داد. « کهف، آیات 69 تا 82» آرى گاهى پیامبرى چون حضرت موسى که پیامبر اولوا العزم است بر اثر بى‏اطلاعى اعتراض مى‏کند؟

نکته ششم: قضاوت‏هاى ما عجولانه است‏

قرآن در آیات متعدّد به ما هشدار مى‏دهد که اى انسان! بسیارى از خیال‏ها و گمان‏هاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى خود، جهاد را بد مى‏دانید ولى در واقع براى شما خوب است.

«کُتِبَ علیکم القِتال و هو کُرْهٌ لَکُم و عسى أنْ تَکرَهوا شَیئاً و هو خیرٌ لَکُم و عَسى‏ أنْ تُحِبُّوا شَیئاً و هو شَرٌّ لَکُم» « بقره، آیه 216»

جنگ و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى بد مى‏باشد، ولى استعدادها را شکوفا مى‏کند و لیاقت‏ها را بروز مى‏دهد و به فرموده امام خمینى قدس سره جوهره وجود انسان در جنگ رشد مى‏کند. در زمان جنگ و درگیرى صفوف افرادى که تنها شعار مى‏دهند از صفوف کسانى که اهل عمل هستند جدا مى‏شوند. جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مى‏کند، جنگ به انسان ارزش و شرف مى‏دهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.

در قرآن نیز مى‏خوانیم که چه بسا شما چیزى را ناگوار مى‏دانید ولى خدا خیر کثیر در آن قرار داده است. «فَعَسى‏ أن تَکرَهوا شَیئاً و یَجعَل اللّهُ فیه خیراً کثیراً» « نساء، آیه 19»

اگر به واژه «حُسبان‏» و مشتقّات آن در قرآن دقّت کنیم، خواهیم دید که قرآن پى در پى به ما اخطار مى‏کند که بسیارى از خیالات و تصوّرات و گمان‏هاى شما باطل است، پس چنین خیال نکنید، چنان فکر نکنید، این نحوه گمان نبرید و امثال این تعبیرات که همه نشان‏دهنده انتقاد از دیدهاى سطحى و عجولانه است.

نمونه‏اى دیگر

در قرآن مى‏خوانیم که فرشتگان هنگام خلقت حضرت آدم (چون آگاهى عمیقى نسبت به انسان نداشتند) به خدا عرض کردند: ما تو را تسبیح مى‏کنیم و با وجود عبادت ما چرا انسان مفسد را خلق مى‏کنى؟! ولى خداوند با اعطاى علومى به انسان و اعطاى مقام جانشنى خود به او، به فرشتگان ثابت کرد که قضاوت آنها درباره انسان سطحى و عجولانه بوده است.

کوتاه سخن اینکه اگر ما در بحث عدل خدا دچار شبهه‏اى شدیم که اگر خدا عادل است پس چرا چنین و چرا چنان؟ باید توجّه داشته باشیم که بسیارى از مسایل و اسرار بر ما پوشیده است. ما هم از نظر علمى و هم از نظر فکرى و هم از نظر تجربى محدودیم.

اگر ما کتابى را که مطالبى عالى و ارزنده دارد مطالعه کنیم و در هر چند سطر به کلمه‏اى برسیم که معناى آن بر ما مجهول باشد نباید زود قضاوت کنیم و نسبت ناروا به نویسنده بدهیم، بلکه باید در فهم خود تجدیدنظر کنیم.

شخصى در منزل سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمى‏گردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنه‏اى که تصوّرش را نمى‏کرد مواجه شد.

ماجرا از این قرار بود که گرگى به خانه آنان- که در خارج شهر قرار داشت- وارد شده و به داخل اطاق‏ها مى‏آید و به کودک حمله مى‏کند، سگ از کودک حمایت‏ کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مى‏راند و خود، خون آلود مى‏گردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد!

صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت.

مى‏گوید: به چشم‏هاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشم‏هاى باز این سگ با گوش دل شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مى‏کنى؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقاله‏اى نوشت با عنوان «اى انسان چه زود قضاوت مى‏کنى!»

نکته هفتم: قضاوت مقطعى ممنوع‏

قضاوت کردن ما نباید با توجّه به یک زمان خاص صورت پذیرد، مثلًا جیغ و داد کودک در هنگام آمپول زدن نباید مبناى قضاوت ما باشد، بلکه ما باید درد کشیدن‏هاى قبلى کودک و سلامتى بعدى او را در نظر داشته باشیم، آنگاه قضاوت کنیم و یا فقط درد و رنج هنگام زایمان یک زن را در نظر نگیریم بلکه رنج بى‏بچّگى و لذت بچّه‏دار بودن و نتایج بعدى آن را در نظر بگیریم، آنگاه قضاوت کنیم.

همین طور دید ما نسبت به دنیا و مشکلات آن باید دیدى کلّى و همه جانبه باشد. از یک روزنه باریک به دنیا نگاه نکنیم، مانند کسى که از پشت دیوار و از شکاف آن قافله‏اى را نگاه مى‏کند؛ او ابتدا سر شترى را مى‏بیند و بعد گردن شتر را، امّا اگر از پشت دیوار بیرون آید، قافله شتر را مى‏بیند.

حضرت موسى در جریان همراهى خود با خضر، ساختن دیوارى را مى‏بیند براى مردمى که هیچ کمکى به آنان نکردند، لذا اعتراض مى‏کند. امّا حضرت خضر آنچه را موسى نمى‏بیند مى‏بیند و به موسى مى‏گوید: زیر این دیوار گنجى است که متعلّق به دو کودک یتیم است. به خاطر نیکوکارى پدرشان، این گنج باید محفوظ بماند تا آنان بزرگ شده و از آن استفاده کنند. پس مأموریم این دیوار را تعمیر نماییم.

پدر در گذشته خوبى کرده است، فرزند او در آینده نیکى مى‏بیند.

قرآن مى‏گوید: به یتیمان مردم ستم مکنید، شاید مرگ به سراغ شما بیاید و فرزندان شما نیز یتیم شوند و دیگران به آنها ظلم کنند.

پس گذشته، حال و آینده را باید باهم دید، دنیا و آخرت را باید با هم دید، آنگاه قضاوت کرد.

روایت داریم خداوند در روز قیامت به افرادى پاداش مى‏دهد و مى‏فرماید: این پاداش براى آن دعایى است که درخواست کردى ولى مستجاب نکردم، زیرا در آن وقت، مصلحت تو نبود که دعایت مستجاب شود.

آرى، گاهى کودکى گریه مى‏کند و مرتّب اصرار مى‏کند که پدر براى او اسباب بازى و خوراکى بخرد، امّا پدر پاسخ مثبتى نمى‏دهد، بچّه بسیار زجر مى‏کشد و مى‏گوید: تو بسیار باباى بدى هستى چون هرچه خواستم نخریدى! پس از گذشت چند سال پدر مى‏گوید: فرزندم! به جاى چیزهایى که از من درخواست نمودى، پس انداز نمودم و مثلًا یک قطعه زمین برایت خریده‏ام.

در اینجا قطعاً همه بچه‏هایى که پدر براى آنها اسباب بازى و … خریده، مى‏گویند:

اى کاش پدر ما نیز به جاى آن چیزها، چیزى که مورد نیاز واقعى ما بود مى‏خرید.

در مملکت‏دارى نیز مسأله به همین صورت است. گاهى مردم یک کشور و یا منطقه باید براى مدّتى، فشارى را تحمّل کنند و عنایت داشته باشند که خیر و صلاح کشور و مردم در چیست؟

در پزشکى نیز مسأله همین طور است. گاهى دستى را قطع مى‏کنند تا تن سالم بماند. در بحث عدل خدا نیز لحظه‏اى و مقطعى قضاوت نکنیم و به تمام جوانب توجّه نماییم.

اگر امروز به خیرى رسیدیم، آن را مقطعى نبینیم، شاید نتیجه دعاى انسان‏ تشنه‏اى باشد که پدرم به او یک لیوان آب گوارا داد و او دعا کرد که ان شاءاللّه خیر ببینى، ان شاءاللّه بچّه‏هایت خیر ببینند!

نکته هشتم: از نقش خود غافل نشویم‏

ما از نقش خود در به وجود آوردن ناگوارى‏ها غافلیم و بى‏جهت همه را به حساب خدا مى‏گذاریم و شروع به اشکال مى‏کنیم که خدایا! اگر تو عادلى پس چرا فلان ناراحتى براى من پیش آمد؟

ناگفته پیداست که بسیارى از ناگوارى‏ها به دست خود ماست، مراعات بهداشت نمى‏کنیم، به بیمارى دچار مى‏شویم. جلو فساد را با نهى از منکر نمى‏گیریم، اشرار بر ما مسلّط مى‏شوند و دیگر دعا و فریاد ما هم بى‏اثر مى‏ماند. مواظب بچّه خود نیستیم، در آب حوض غرق مى‏شود و ما داد و فریاد مى‏کنیم.

درس نخواندیم، مردود شدیم، سعى و تلاش نکردیم، پیشرفت نداشتیم. در انتخاب همسر دقّت نکردیم، زجر مى‏کشیم. در انتخاب دوست دقّت نکردیم، معتاد شدیم. مقرّرات راهنمایى و رانندگى را مراعات نکردیم، تصادف نمودیم.

خواب آلود پشت فرمان نشستیم، چپ کردیم. در حالت مستى آمیزش انجام دادیم، بچه ناقص به دنیا آوردیم. شنا نیاموختیم، غرق شدیم، در همه این موارد جز خود ما چه کسى مقصّر است؟

اگر کار امروز من پیچ مى‏خورد، شاید نتیجه تاب دادن به کار دیگران باشد.

در حدیث یخوانیم:{من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالآجال}(کسانی که بخاطر گناه میمیرند بیشتر از کسانی هستند که به مرگ طبیعی میمیرند)

در حدیث مى‏خوانیم: «مَن حَفر بئراً لاخیه وقع فیها» « بحارالانوار، ج 72، ص 321» هرکس براى برادرش چاهى را حفر کند، خود در آن مى‏افتد.

قرآن در آیات متعدّد به این موضوع اشاره کرده و مى‏فرماید:

«وَ ما اصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت ایدیکُم» « شورى، آیه 30» هر سختى و مصیبتى که به شما مى‏رسد به خاطر دست‏آورد کار خودتان است.

«وَ انْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ ایْدیهِمْ اذا هُمْ یَقْنَطُونَ» «روم، آیه 36» اگر به خاطر اعمال و رفتار خلاف مردم به آنان ناگوارى رسد، از لطف ما مأیوس مى‏شوند.

«وَامّا اذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبّى اهانَنِ» « فجر، آیه 16» همین که خداوند انسان را در بوته آزمایش قرار داد وگرفتار کمبودهایى نمود فریادش بلند مى‏شود که خدا به من اهانت نموده ولطفش را نسبت به من کم کرده است.

در صورتى که هرگز خداوند بدون جهت رزق و روزى کسى را قطع نمى‏کند، پس دلیل و رمز این کمبودها را باید در رفتار خود جستجو کرد. چنانکه در ادامه آیه مى‏خوانیم: «کلّا بَل لا تُکرِمُون الیَتیمَ و لا تَحاضُّون عَلى طَعامِ المسکینِ» « فجر، آیات 17 و 18» اگر به سختى افتاده‏اید به خاطر آن است که شما به یتیم احترام نکردید و دیگران را براى کمک رسانى و اطعام محرومان جامعه تشویق ننمودید.

این روح بى‏تفاوتى شما سبب قهر و غضب خداوند شده است و در واقع علّت این تفاوت‏ها در چگونگى عملکرد شماست.

«فَکَفرتْ بِانعُمِ اللّهِ فَأذاقَها اللّهُ لِباسَ الجُوع و الخَوف» « نحل، آیه 114» قریه‏اى که نعمت‏هاى فراوانى داشت ولى مردم آن در مورد این نعمت‏ها کفر ورزیدند، خداوند هم آنان را به ترس و گرسنگى مبتلا کرد.

کفر گاهى در برابر خداست وگاهى در برابر فرمان خدا وگاهى در برابر نعمت‏هاى خدا. در مورد سوم که معمولًا از نعمت‏ها درست و بجا استفاده نمى‏شود، کفران گفته مى‏شود. این آیات به روشنى بیان مى‏کند که عامل بسیارى از گرفتارى‏ها، عملکرد بد خودماست.

بررسى یک سؤال‏

سؤال: در دوران زندگى افرادى را مشاهده مى‏کنیم که از هیچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نیستند امّا در رفاه و خوشى زندگى مى‏کنند! اگر ناگوارى‏ها به خاطر اعمال بد ماست پس چرا کسى که اعمالش از اعمال ما زشت‏تر و سوءسابقه‏اش بیشتر است به دردسرها و ناراحتى‏هاى ما گرفتار نشده و در رفاه و آسایش به سر مى‏برد؟!

پاسخ: با توجّه به آیات و روایات، حساب همه افراد و گروه‏ها نزد خدا یکسان نیست و آنان وضعیّت متفاوتى دارند:

خداوند گروهى از مردم را فورى گوشمالى مى‏دهد.

گروهى را تا مدّتى مهلت مى‏دهد. دسته دیگر را تا آخر عمر مهلت داده و در رفاه مى‏گذارد و کیفر آنان را به روز قیامت مى‏گذارد، چون ما در جهان بینى خود، دنیا را جداى از قیامت بررسى نمى‏کنیم.

البتّه این تفاوت‏ها از طرف خداوند حکیمانه است، زیرا افراد خطاکار و نوع عمل و روحیّه آنها با هم یکسان و برابر نیست تا حساب مساوى داشته باشند.

گاهى معلّم نسبت به خلافکارى یک شاگرد ممتاز عکس‏العمل شدیدى نشان مى‏دهد، چون از او توقّع چنین کارى را ندارد، در صورتى که با شاگردان معمولى و بد با این شدّت رفتار نمى‏کند. در قرآن مى‏خوانیم: خداوند اولیا و پیامبران را گاهى به خاطر یک عمل که حتّى گناه هم نیست و به اصطلاح ترک اولى مى‏باشد، شدیداً مورد انتقاد قرار مى‏دهد، زیرا از آن بزرگواران توقّع چنین کارى نیست، و در مورد افرادى با اینکه گنهکارند، ولى به آنان فرصت داده مى‏شود: «جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً» « کهف، آیه 59»

قرآن در مورد درخواست تعجیل عذاب کفار مى‏فرماید: «وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَن یُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ» « حج، آیه 47» وقتى تاریخ و سرنوشت هلاکت بار اقوام و ملّت‏هاى کافر ستمگر را بیان مى‏کنیم، کفّار مى‏گویند: چرا ما عذاب نمى‏شویم و همچنان با آن همه کفر و ستم در رفاه هستیم؟ ولى اینها نسبت به قهر و عذاب خدا عجله مى‏کنند در حالى که خدا به وعده خود عمل خواهد کرد ولى هنوز زمان آن نرسیده است.

بنابراین، گاهى خداوند نسبت به افراد ستم پیشه عکس العمل فورى نشان نمى‏دهد. «فَاملَیتُ لِلّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اخَذْتُهُم» « رعد، آیه 32» من به کافران را مهلت مى‏دهم و سپس آنان را مى‏گیرم.

و علّت مهلت را هم چنن بیان مى‏کند: «لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا انّما نُمْلى لَهُم خَیْرٌ لَانفُسِهِم انَّما نُمْلى لَهُم لِیَزدادُوا اثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ» « آل‏عمران، آیه 178» آنها که کافر شدند (و راه طغیان را پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى‏دهیم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مى‏دهیم تا بر گناهان خود بیافزایند و پیمانه آنها پر شود، سپس عذاب خوارکننده و رسوایى در کمین آنهاست.

یزید پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و یارانش، خود را موفّق و پیروز مى‏دانست، ولى حضرت زینب علیها السلام همین آیه را براى او خواند که آزادى و پیروزى و رفاه و قدرت فعلى تو به خاطر آن است که بار گناهت سنگین‏تر شود و اساساً همین رفاه موقّت بهترین وسیله عذاب است، زیرا قرآن مى‏گوید: ما به افرادى رفاه زیاد مى‏دهیم تا خوب علاقه‏مند به آن شوند، سپس ناگهان از آنان مى‏گیریم تا در حسرت آن بسوزند.

«فَلَمّآ نَسُوا ما ذُکِّروا بِه فَتَحْنا عَلَیهِم ابوابَ کُلِّ شَى‏ءٍ حَتّى اذا فَرِحُوا بِما اوتوا اخَذناهُم بَغتَةً فَاذاهُم مُبلِسُون»  چون پندها و تذکّرات ما را فراموش کردند و عملًا به دستورات ما بى اعتنایى نمودند ما، درِ هر چیزى را به روى آنان باز کردیم. خوشى و رفاه از هر سو برایشان فرستادیم تا شاد و خوشحال و دلبسته شوند، سپس یک مرتبه غافلگیرانه همه خوشى‏ها را که به آن دل بسته بودند مى‏گیریم تا تحیّر و یأس و اندوه، آنان را از درون بسوزاند.

مَثل این گونه افراد مثل کسى است که هر قدر از درختى بالا رود به خیال خود موفّق‏تر است ولى با سقوط او معلوم مى‏شود همه آن بالا رفتن‏ها مقدّمه عذاب او بوده است.

البتّه اگر خداوند نسبت به بعضى افراد این گونه معامله مى‏کند، درباره گروه دیگرى که آمادگى اصلاح شدن دارند و روزنه امیدى در آنها هست مى‏فرماید:

«لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» « روم، آیه 41» ما کیفر تلخ قسمتى از کارهاى خلاف آنان را به آنها مى‏چشانیم، شاید برگردند و اصلاح شوند.

روایات متعدد به ما هشدار مى‏دهد که اگر شما پى در پى گناهانى مرتکب مى‏شوید ولى آثارى از قهر و غضب خدا در زندگى خود مشاهده نمى‏کنید، بترسید که مبادا از مدار قابلیّت و تنبّه خارج شده باشید و تنها چاره کارتان سوء عاقبت و دوزخ باشد.

همان گونه که گاهى حال مریض به جایى مى‏رسد که دیگر پزشک او را رها مى‏کند و مى‏گوید: بگذارید هر چه میل دارد بخورد و دیگر دستورى نمى‏دهد، زیرا از درمان و نجات او نا امید شده است. افرادى هستند که از بس مرتکب گناه شده‏اند، خدا با آنها قهر کرده و مى‏گوید: «اعمَلُوا ما شِئْتُم» « فصّلت، آیه 40» هر کارى که میل دارید انجام دهید.

پیامبران هم که از اثرپذیرى و هدایت مردم مأیوس مى‏شدند، به آنها خطاب مى‏کردند: «یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ» « هود، آیه 93» هر کارى که مى‏خواهید بکنید.

نکته نهم: سختى‏ها عامل رشد است‏

اساساً راه رشد و تکامل ما و همه موجودات، از لابلاى ناگوارى‏ها و سختى‏ها مى‏گذرد. گندم باید مراحل دشوارى را پشت سر گذارد تا به نان تبدیل شده، گواراى وجود انسان گردد. اگر به این گندم اجازه شکایت داده شود به نزد قاضى رفته و از دست ما انسان‏ها در موارد متعدّدى شکایت مى‏کند:

1- من در کنار مادرم زمین بودم، انسان مرا با داس درو واز او جدا کرد.

2- پر و بالم را شکست و از خانه‏اى که در آن آرمیده بودم خارج کرد.

3- زیر سنگ سنگین آسیا مرا له کرد و آرد نمود.

4- مرا با آب و خمیرترش مخلوط کرده، با مشت به جانم افتاد و خمیر کرد.

5- نانوا مرتّب بر سرم کوبید و به تنورم چسباند و پشت و صورتم را سوزاند.

6- در نهایت، انسان‏ها مرا در زیر دندان‏هاى خود له کردند.

آرى، گندم مراحل سختى را پشت‏سر مى‏گذارد تا قوت وغذایى براى انسان گردد. بدیهى است اگر موادّ مختلف زمین بخواهند جزء بدن آدمى‏و سلّولى از سلّول‏هاى او گردند باید این مراحل را طى کنند. «از جمادى مردم و نامى شدم»

نقش ناگوارى‏ها در خودسازى‏

قرآن مى‏گوید: برخورد با حوادث تلخ زنگ بیدار باش انسان است، زندگى یک‏نواخت، انسان را سست و تن‏پرور بار مى‏آورد، مى‏گویند: اگر جادّه‏اى سراسر صاف و یکدست و مستقیم باشد راننده خوابش مى‏برد، در روایات مى‏خوانیم:

خداوند بندگان شایسته‏اش را بیشتر دچار ناگوارى مى‏کند:

امام صادق علیه السلام فرمودند: «انَّ اشَدَّ النّاس بَلاءً الانبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الامثَلُ فَالامثَل» « کافى، ج 2، ص 252» در میان انسان‏ها سخت‏ترین ناگوارى‏ها نصیب پیامبران مى‏شود؛ سپس پیروان آنان و کسانى که بیشتر ارتباط مکتبى با انبیا دارند.

در حدیث مى‏خوانیم: خداوند بندگان با ایمان خود را به وسیله سختى‏ها و بلاها مى‏پروراند، همان گونه که مادر فرزند خود را با شیر پرورش مى‏دهد.

سختى‏ها نه تنها به هنگام پدید آمدن مى‏توانند نقش مؤثّرى در سازندگى انسان داشته باشند بلکه توجّه به ناگوارى‏هاى گذشته و یاد آنها هم مؤثّر است، در قرآن خطاب به پیامبر اسلام مى‏خوانیم: «ألَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوى‏ وَ وَجَدکَ ضالًا فهَدى‏ و وجدک عائِلًا فَأغنى‏» « ضحى، آیات 6 تا 8» مگر نه آن است که خداوند تو را یتیم یافت و جا داد. و محتاجت دید و بى‏نیازت کرد؟ پس اکنون که به قدرت رسیده‏اى بر یتیم تسلّط مجو و قهر مکن و با فقیر خشونت مکن. «فامّا الیتیم فلا تَقهر و امّا السائل فلا تَنهر» « ضحى، آیات 9 و 10» بنابراین، خداوند یادآورى ناگوارى‏هاى گذشته را هم در حرکت و تربیت و رشد انسان مؤثّر مى‏داند.

چنانکه قرآن سختى‏ها را براى تضرّع و زنگ‏زدایى قلب دانسته و مى‏فرماید: «و لَقَد ارسَلنا الى‏ امَمٍ مِن قَبْلِکَ فَاخَذناهُم بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» « انعام، آیه 42» پیامبرانى را به سوى امّت‏هاى پیش از تو فرستادیم و به تنگدستى و سختى گرفتارشان کردیم تا شاید تذلّل کنند.

نظیر این مطلب در سوره اعراف آیه 94 آمده است که یکى از آثار و فواید ناگوارى، توجّه به خداست.

در حدیث مى‏خوانیم: «لَولا ثَلاثَةٌ ما طأطأَ رَأسُ ابنِ آدَمَ: الفَقرُ وَ المَوتُ وَ المَرَض» « توحید صدوق، ص 402» اگر انسان دچار فقر و مرض و مرگ نبود، در مقابل هیچ نیرویى سر خم نمى‏کرد و به گردن‏کشى خود مغرور بود.

گاهى تلخى‏ها براى تعدیل روحیه انسان لازم و ناگوارى‏ها براى تنظیم باد و غرور انسان مفید است. امیر مؤمنان علیه السلام مى‏فرماید: «ما لابن آدم و الفَخر اولّه نطفة و آخره جیفة و لایرزق نفسه و لا یدفع حتفه‏» فرزند آدم را با فخر فروشى و تکبّر چکار؟ او موجودى است که اول نطفه بوده و در پایان مردارى بیش نخواهد بود و قدرت روزى دادن به‏ خود و دورى از مرگ را ندارد. « نهج‏البلاغه، حکمت 454»

قرآن مى‏فرماید: «و لاتَمش فى الارض مَرحاً انّک لن تَخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» « اسراء، آیه 37» اى انسان! بر روى زمین با کبر وغرور راه مرو، تو هرگز نمى‏توانى زمین را بشکافى وهیچگاه در بلندى به کوه‏ها نخواهى رسید.

به راستى رفاه وخوشى، انسان را بى‏اراده بار مى‏آورد و در مقابل سختى‏ها انسان را آب دیده و مقاوم مى‏سازد. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: درختانى که در دامن بیابان‏هاى خشک پرورش پیدا مى‏کنند، چوب محکم‏ترى دارند. « نهج‏البلاغه، نامه 45»

شاید مراد امام عسگرى علیه السلام که مى‏فرماید: «در نهاد بلاها خیرهاست» « بحارالانوار، ج 78، ص 374

» همین باشد که بلاها از یک سو میان ما و خدا ارتباط برقرار مى‏کنند و از سوى دیگر ما را به کار و تلاش وا مى‏دارند. بنابراین، فشارى که در بلاها روى جسم مى‏آید در عوض، جان قوّت مى‏گیرد، همان گونه که میزبان در یک مهمانى، به زحمت مى‏افتد امّا شخصیّت او که همان روح سخاوت اوست رشد پیدا مى‏کند. پس بلاها در خودسازى و رشد شخصیّت انسان مؤثّر است، البتّه بلاها و ناگوارى‏ها براى افراد مختلف فرق مى‏کند؛

در حدیث مى‏خوانیم: «البَلاء لِلظالِم ادَب و لِلمُؤمن امتحان وَلِلَاولیاءِ کرامة» « بحارالانوار، ج 64، ص 235» سختى‏ها براى افراد ظالم وسیله هشدار و زنگ بیدار باش و براى مؤمنان وسیله آزمایش و رشد و براى مردان وارسته و اولیاى خدا کرامت و وسیله کسب مقام است.

در پادگان نظامى، گاهى یک سرباز خلافى انجام داده و مى‏خواهند او را تنبیه کنند، لذا کار سنگینى به او واگذار مى‏کنند که مصداق جمله «البَلاءُ لِلظّالِمِ ادَبٌ‏» است.

گاهى مى‏خواهند سرباز را رشد دهند و استعدادش را شکوفا کنند، در اینجا انواع آموزش‏هاى سخت نظامى را به او تعلیم مى‏دهند. «و لِلْمُؤمِن امْتحانَ‏» و گاهى‏ مى‏خواهند مقام و رتبه او را بالا برند یا مدّتى مرخّصى به او بدهند، در اینجا کار سنگینى را به او مى‏دهند تا استحقاق مرخّصى یا رتبه و درجه را داشته باشد.

«للاولیاء کرامة»

بنابراین آنچه خداوند به دیگران داده است دلیل عزّت و شرف و خوبى آنان نیست؛ همان گونه که سختى‏ها و مشکلات و گرفتارى‏ها براى افراد، نشانه بد بودن آنان نیست. گاهى بهترین و پاک‏ترین افراد به سخت‏ترین ناراحتى‏ها گرفتار مى‏شوند تا آبدیده شوند و به کمالاتى برسند، چنانکه تا چوب عود را نسوزانند عطر دل انگیزش به مشام نمى‏رسد. این زیر و رو شدن‏ها در تمام موجودات رمز تکامل آنهاست. فلزّات تا در کوره گداخته نشوند، تصفیه نمى‏شوند، زمین تا با شخم‏زدن زیر و رو نشود، آماده سبزشدن ومحصول دادن نمى‏شود، علف تا زیر دندان گوسفند له نشود و مراحل هضم و گوارش را پشت سر نگذارد، گوشت نمى‏شود و گوشت گوسفند تا با آتش پخته نشود قابل تغذیه انسان نمى‏شود و به سلّول‏هاى آدمى مبدّل نمى‏گردد، انسان هم در این کاروان هستى، تا درگیر نشود و با بلاهاى سخت دست و پنجه نرم نکند، روحش آبدیده نمى‏شود و به رشد نمى‏رسد.

انسانیّت ما به خوردن و خوابیدن نیست، زیرا حیوان هم در این کارها با ما شریک است. انسان بودن ما به داشتن صفات انسانى و فضایل و کمالات ماست نظیر توجّه به خدا، نوع دوستى، ایثار و بخشش و ناگفته پیداست که شکوفایى و بروز این صفات، جز در مبارزه با سختى‏ها صورت نمى‏گیرد.

نکته دهم: سود و زیان، ملاک سنجش خوبى یا بدى نیست‏

نسیمى که از دریا بر مى‏خیزد، ممکن است منطقه ساحل را شرجى و به صورت خفقان آورى در آورد و ساکنان ساحل را بیازارد، امّا همین نسیم به جریان خود ادامه داده، نقاط سوزان را روح تازه‏اى مى‏بخشد.

باد ممکن است در گوشه‏اى شاخه درختى را بشکند و خساراتى وارد کند، امّا هوا را لطیف ساخته به دورترین نقاط مى‏رساند.

باران‏هاى پى در پى و رگبارهاى تند، ممکن است در مسیر خود لانه مورچه‏اى را خراب کند و زندگى او را بر هم زند، امّا زمین‏هاى تشنه را سیراب مى‏سازد و به جهان طراوت مى‏بخشد. آیا براى خراب نشدن لانه مورچه‏ها باید از باران و فواید ارزشمند آن چشم‏پوشى کرد؟

آیا مورچه حقّ دارد فریاد زند مرگ بر خورشید و اقیانوس، مرگ بر ابر و باران و کشاورز و اعتراض کند که چرا اینها خانه مرا خراب کردند؟! آیا چنین ایرادهایى جز به خاطر خودمحورى و خودخواهى است؟ آیا چنین اعتراضى به خاطر آن نیست که ما مسایل را تنها از یک زاویه مى‏نگریم و تنها در یک مدار فکر مى‏کنیم و مرکز این مدار را هم منافع شخصى خود مى‏دانیم؟ گویا تمام عالم هستى باید به میل شخص من و در راه رفاه من در حرکت باشند، آن هم منافع شخصىِ امروز من، زیرا گاهى مشکلات براى فرداى من خوب است لکن ما تا نتیجه فورى و آنى براى همین امروز نداشته باشد راضى نمى‏شویم!

بنابراین، سود وزیان محدود ما وسیله‏اى مطمئن براى سنجش خوبى و بدى چیزى نیست ونباید هر فرد ویا گروهى فقط فایده و ضرر وراحتى وناراحتى خود را ملاک خوبى وبدى آن چیز بداند، فقط کسى مى‏تواند قضاوت صحیحى داشته باشد که به همه موجودات و خصوصیّات آنها احاطه کامل داشته باشد.

نکته یازدهم: انسان‏ها پیوسته آزمایش مى‏شوند

یکى از سنّت‏هاى حتمى خداوند درباره انسان، مسأله آزمایش است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است.

ناگوارى‏ها از ابزارهاى آزمایش خدا هستند، لذا گاهى انسان با اینکه گناه و تقصیرى هم نکرده به برخى ناگوارى‏ها مبتلا مى‏شود؛ همان گونه که خوشى‏ها نیز وسیله دیگرى براى این آزمایش است. قرآن مى‏فرماید: «و لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَى‏ءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ و نَقصٍ مِنَ الاموالِ وَ الانفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» « بقره، آیه 155» ما شما را با ترس و گرسنگى و قحطى و کم شدن مال و جان و میوه‏ها و محصولات، آزمایش مى‏کنیم، و به کسانى که در این حوادث، خود را نمى‏بازند و صبر و شکیبایى و استقامت از خود نشان مى‏دهند بشارت بده.

آزمایش‏هاى خداوند

در مورد آزمایش انسان چند مسأله را باید مورد بررسى قرار داد:

الف. مگر خدا نمى‏داند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگوارى‏ها آزمایش کند؟ (فلسفه آزمایش‏هاى الهى)

ب. ابزار آزمایش چیست؟

ج. عکس‏العمل مردم در برابر حوادث تلخ چگونه است؟

د. راه پیروزى بر مشکلات چیست؟

الف. فلسفه آزمایش الهى‏

شکّى نیست که میان آزمایش ما وآزمایش خدا فرق است؛ آزمایش ما براى شناخت است، امّا آزمایش خدا براى علم وآگاهى به وضع و روحیّه و عکس‏العمل ما نیست، زیرا او قبل از هر فکر و عملى، مى‏داند که ما چگونه فکر مى‏کنیم و چگونه عمل خواهیم کرد، بلکه هدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمى‏دهد. همان گونه که ما نیز به صرف اینکه بدانیم شخصى بنّا یا آرایشگر خوبى است، یا بدانیم نقّاش و نجّار خوبى است به او مزد نمى‏دهیم، بلکه اگر براى ما کارى انجام داد، آن وقت او را مستحقّ مزد و پاداش مى‏دانیم.

ب. ابزار آزمایش‏

قرآن در این باره مى‏فرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، «لَتُبْلَوُنَّ فِى اموالکُم وَ انْفُسِکُمْ» « آل‏عمران، آیه 186» و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده مى‏شود.

«نَبْلُوکُمْ بِالشَرِّ وَ الخَیْر» « انبیاء، آیه 35»

خداوند انسان را گاهى با ترس، گاهى با گرسنگى و زمانى با قحطى و گاهى با از بین رفتن محصولات و گاهى با دیدن داغ‏ها و از دست دادن عزیزان و زمانى با دادن نعمت و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش مى‏کند.

ج. عکس‏العمل انسان‏ها

انسان‏ها دربرابر سختى‏ها وناگوارى‏ها، عکس‏العمل مختلفى دارند:

گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه مى‏اندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد مى‏گویند؛ قرآن این گروه را چنین معرّفى مى‏کند: «اذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» « معارج، آیه 20» همین که به این افراد سختى و شرّى رسد، داد مى‏زنند و جزع مى‏کنند.

گروهى با استقامت وپشتکار سختى‏ها را تحمّل مى‏کنند و با زبان و دل مى‏گویند:

«انّا لِلّه و انّا الیه راجِعون» « بقره، آیه 156» ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمى‏گردیم.

گروهى نه تنها صبر و تحمّل مى‏کنند، بلکه شکر هم مى‏کنند. در پایان زیارت عاشورا، در حالى که سر به سجده گذارده‏ایم مى‏گوییم: «الّلهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى‏ مُصابِهِم‏» خدایا! شکر من براى توست، شکرى نظیر شکر یاران امام حسین علیه السلام در برابر سختى‏ها و مصیبت‏هاى روز عاشورا. آرى، تحمّل سختى‏ها و شهادت در راه خدا، بزرگ‏ترین آرزوى اولیاى خداست و همین که به آرزوى خود رسیدند، خدا را سپاس مى‏گویند.

و گروهى که رشد یافته‏تر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگوارى‏ها مى‏روند. در اوائل ظهور اسلام که مسلمانان با کمبود وسائل و تجهیزات مواجه بودند، بعضى از یاران پیامبر خدمت آن حضرت رسیده و تقاضاى تجهیز و شرکت در جنگ و جهاد داشتند، امّا پیامبر در پاسخ آنان مى‏فرمود: من وسیله جنگ (شمشیر و اسب) ندارم تا به شما بدهم. قرآن در مورد آنان مى‏فرماید: «تَوَلّوا و أعینَهم تَفیضُ مِن الدَّمع حَزَناً ألَّا یَجدوا ما یُنفقون» « توبه، آیه 92» آنان ناراحت و گریه‏کنان برگشتند که چرا ما نتوانستیم خود را به ارتش اسلام برسانیم و جان خود را در راه دین فدا کنیم.

بنابراین ظرفیّت و عکس‏العمل مردم در برابر سختى‏ها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار مى‏کند و دیگرى به استقبال آن مى‏رود. چنانکه اگر پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد مى‏زند و آن را دور مى‏اندازد، امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و مى‏خرد.

د. راه پیروزى بر مشکلات‏

گفتیم که خدا عادل است وناگوارى‏ها گاهى به خاطر آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى درونى ما مى‏باشد، اینک ببینیم باید چکار کنیم تا در برابر بلاها و حوادث، موفّق و پیروز شویم؟

راه‏هایى که قرآن به ما ارائه مى‏دهد از این قرار است:

1- داشتن جهان‏بینى الهى‏

قرآن در مدح افراد با ایمانى که در برابر سختى‏ها صبور هستند مى‏فرماید: اینها به خاطر داشتن جهان‏بینى الهى، در مواجهه با حوادث مى‏گویند: ما براى خدا هستیم، استقلالى از خود نداریم، طلبى هم از او نداشته‏ایم، وجود ما و نعمت‏هاى ما همه و همه از اوست و ما امانتدارى بیش نیستیم.علاوه بر اینکه دنیا محلّ عبور است، جایگاه همیشگى ما نیست تا بگوییم: چرا رفتیم؟ ما با مرگ به سوى او مى‏رویم و هرگز نابود نمى‏شویم، «انّا لِلّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُونَ» « بقره، آیه 156» مرگ و زندگى فرقى نمى‏کند، محلّ ما عوض مى‏شود ولى خود ما محو نمى‏شویم.

این دید و جهان‏بینى، انسان را براى برخورد صحیح با حوادث آماده مى‏کند.

2- آگاهى از سنّت‏هاى الهى‏

قرآن مى‏فرماید: شما انسان‏هاى امروز متفاوت از انسان‏هاى پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتى به بهشت برسید، بلکه باید همچون امّت‏ها و شخصیّت‏هاى دیگر در جریان سخت‏ترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید. «ام حَسِبْتُم ان تَدخُلُوا الجَنَّةَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصرُ اللّهِ الا انَّ نَصرَ اللّهِ قَریبٌ» « بقره، آیه 214» آیا گمان مى‏کنید که وارد بهشت مى‏شوید بدون اینکه با حوادث امّت‏هاى پیشین برخورد کنید؟! مؤمنان قبل از شما مردمى بودند که انواع سختى‏ها به آنها رسید تا جایى که اضطراب همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یارى خدا؟ آگاه باشید یارى خدا نزدیک است.

این آیه مى‏گوید: در طول تاریخ افراد با ایمان و حق‏طلب دچار سخت‏ترین ناملایمات شده‏اند، اکنون نوبت شماست. بنابراین، نه ناگوارى‏ها تازگى دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختى‏ها و مشکلات شده‏اید؛ این یک سنّت الهى است که باید طى شود، قرآن مکرّر مى‏فرماید: «وَ اذکُر فِى الکِتابِ …» « مریم، آیه 41 و 51» تاریخ پیامبران و امّت‏هاى پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید ناگوارى‏ها براى شما بوده است. آنگاه به پیامبر مى‏فرماید: تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش. «فَاصبِر کَما صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ‏ الرُّسُلِ» « احقاف، آیه 35»

آرى، انسان اگر بداند که ناگوارى‏ها، هم یک قانون و سنّت است و هم عمومى و همگانى، آمادگى بیشترى پیدا مى‏کند، ما در ماه رمضان که همه مردم روزه هستند، خیلى راحت روزه مى‏گیریم، چون عموم مردم در آن ماه روزه هستند، امّا در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است.

قرآن که فرمان روزه مى‏دهد، مى‏فرماید: اى مؤمنان! خیال نکنید این دستور مخصوص شماست، بلکه بر تمام امّت‏هاى پیشین هم روزه واجب بوده و آنها هم روزه مى‏گرفته‏اند. «یا ایّها الّذینَ آمنوا کُتِبَ علیکم الصّیام کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم» « بقره، آیه 183»

3- آشنایى با صابران و چگونگى صبرشان‏

اطلاع از استقامت پیشینیان یکى از رمزهاى موفّقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدل‏هاى صبر و استقامت را از افراد و امّت‏هاى پیشین بیان کرده است. قرآن مى‏فرماید: پیامبران الهى دربرابر سرسخت‏ترین مخالفان خود مى‏گفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» « ابراهیم، آیه 12» ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد.

چنانکه ساحرانى که به دعوت فرعون براى مقابله و محکوم کردن حضرت موسى آمده بودند همین که به حقّانیّت موسى پى بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: «فَاقْضِ ما انْتَ قاضٍ انَّما تَقضى هذِهِ الحَیاة الدُّنیا» « طه، آیه 72» هر کارى مى‏توانى و هر حکمى مى‏خواهى در باره ما اجرا کن، ما راه خود را پیدا کرده‏ایم و از مسیر حقّ دست بر نمى‏داریم.

آرى، علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردبارى انسان بسیار مؤثّر است، همان‏گونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمّل انسان اثر مى‏گذارد، حضرت خضر به موسى گفت: چون تو از اسرار حوادث و کار من خبر ندارى، صبر و تحمّل نخواهى کرد. «و کَیفَ تَصبِر عَلى ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً» « کهف، آیه 68» ولى موسى پاسخ داد: ان شاءالله صبر مى‏کنم.

امّا تجربه نشان داد که بى‏خبرى از اسرار سبب شد کاسه صبر موسى لبریز شده و به کارهاى به ظاهر ناحقّ حضرت خضر اعتراض کرده و از آن حضرت جدا شود.

4- توجّه به حضور خدا

اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتّى افکار او آگاه است و در همه حال حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر کرده و سختى‏ها بر او آسان و گاهى شیرین شده و خود به استقبال آن خواهد رفت.

خداوند به موسى و هارون علیهما السلام مى‏گوید: شما نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستى دعوت کنید، بدانید من با شما هستم، کارتان را مى‏بینم و گفتگوهایتان را مى‏شنوم. «انَّنى مَعَکُما اسْمَعُ وَ ارى‏» « طه، آیه 46»

چنانکه خداوند براى عذاب قوم نوح و نجات افراد با ایمان، به حضرت نوح دستور داد که زیر نظر ما کشتى بساز. «و اصْنَعِ الفُلکَ بِاعْیُنِنا» « هود، آیه 37»

حضرت نوح همین که ساختن کشتى را شروع کرد، کفّار او را مسخره کرده و گفتند: گویا پیامبرىِ شما نگرفت و اکنون دست به نجّارى زده‏اى! ولى چیزى که موجب مقاومت حضرت نوح در برابر این طعنه‏ها مى‏شد، همان جمله خداى متعال بود که تو پیش چشم ما هستى و کار تو زیر نظر ماست. چنین ایمان و بینشى روح استقامت را در انسان زنده مى‏کند.

5- توجّه به پاداش الهى‏

از جمله مواردى که روح استقامت را در انسان زنده کند، توجّه به آثار مثبت و اجر و پاداش الهى است، زیرا تحمّل سختى‏ها، بزرگ‏ترین پاداش دنیوى و اخروى را براى انسان در بردارد، در قرآن نمونه‏هاى فراوانى از این امتیازها به چشم مى‏خورد.

6- استمداد از صبر و نماز

پنجمین نیرو و اهرمى که مى‏تواند در انسان استقامت آفرین باشد، استمداد از صبر (روزه) و نماز و عبادت است، قرآن مى‏فرماید: «اسْتَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ» « بقره، آیه 45 و 153»

در سوره اعراف نیز مى‏خوانیم: «وَ اسْتَعینُوا بِاللّهِ» از خدا کمک بگیرید. چنانکه در حدیث آمده است که حضرت على علیه السلام به هنگام برخورد با ناگوارى‏ها، با نماز از خداوند استعانت مى‏نمود.

نماز، انسان بى‏نهایت کوچک را با خداى بى‏نهایت بزرگ و موجود ضعیف را با تواناى بى‏نهایت متّصل مى‏کند و در پرتو نماز و یاد خدا دل آرام مى‏گیرد. «أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب» « رعد، آیه 28»

نکته دوازدهم: کج فهمى‏ها و برداشت‏هاى غلط

بسیارى از شبهه‏هایى که در بحث عدل الهى مطرح است، به خاطر کج فهمى‏ها و برداشت‏هاى غلط است که بدون توجّه، اشکال را متوجّه خدا مى‏کنیم، مثلًا:

خیال مى‏کنیم مرگ نابودى است و اشکال مى‏کنیم که اى خدا! فلانى چرا مرد؟

خیال مى‏کنیم دنیا جاى ماندن است و مى‏گوییم: چرا افراد بسیارى با سیل یا زلزله یا فلان مرض از دنیا رفتند؟

خیال مى‏کنیم دنیا جاى رفاه است، مى‏گوییم: چرا سختى هست؟

مثالِ ما همچون کسى است که به تصوّر سالن پذیرایى، وارد سالن درس و سخنرانى شود و اشکال کند که چرا پذیرایى نمى‏شود، چرا نوشیدنى و غذا نمى‏آورند؟ چرا و چرا؟! تمام این اشکالات به خاطر یک کج اندیشى و گمان باطل است، امّا اگر تفکر او اصلاح شود و متوجه شود که اینجا سالن درس است نه پذیرایى، با کمى انصاف از همه انتقادهاى خود صرف نظر و عذرخواهى مى‏کند.ما هم باید دنیا را طورى که هست بشناسیم و هدفِ آفرینش خود را بدانیم، باید باور کنیم دنیا جاى ماندن نیست، گذرگاه است.

در کنار گل خار است، در کنار عسل نیش زنبور است و در کنار توسعه و رفاه، بلا و سختى، «قَرن بسعتها عقابیل فاقتها» « بحارالانوار، ج 57، ص 113» و همواره بلاها گریبان‏گیر انسان است. «دار بالبلاء محفوفة» « نهج‏البلاغه، حکمت 131»

اگر این حقیقت را باور کردیم خود به خود برخى اشکال‏هاى ما برطرف مى‏شود، زیرا بسیارى از اشکالات ما به دستگاه آفرینش، به خاطر دید انحرافى و برداشت‏هاى کج ماست، کسى که عینک سرخ زده باشد قهراً هر شلغمى را لبو خواهد دید.

شخصى نزد لیوان فروشى رفت و دید که لیوان‏ها را واژگون چیده است. به لیوان‏ها خیره شد و شروع به اشکال نمود که آقا: چرا این لیوان در بسته است و لیوان را به همان حال بلند کرد و گفت: این لیوان ته هم ندارد!

فروشنده خندید و لیوان را از او گرفت و به حال طبیعى برگرداند و گفت: آقا این لیوان هم ته دارد و هم درش باز است.

کوتاه سخن اینکه برخى اشکال‏هاى ما به خاطر تفسیر غلطى است که از انسان و هدف او و دنیا داریم. خیال مى‏کنیم دنیا خوابگاه است، آخور است، عشرتکده است وبعد مى‏گوییم چرا این همه ناکامى؟ در حالى که دنیا میدان رشد است، مزرعه و جاى کشت است، قهراً مزرعه جاى تلاش و عرق ریختن و درد سر است.

نکته سیزدهم: خوبى‏ها و زیبایى‏ها را با هم ببینیم‏

انسان نباید در قضاوت، تنها به جهات منفى توجّه داشته باشد، بلکه باید جامع نگر بوده و نقاط مثبت را نیز ببیند.

یوسف پس از آنکه برادرانش او را به چاه انداختند و سپس گروهى او را بیرون آورده، به بردگى فروختند و در مصر به او تهمت ناروا زدند و به زندانش انداختند و بعد از آن همه سختى و حوادث، عزیز مصر شد. مدّت‏ها بعد به ملاقات پدر نائل آمد. پدر از او پرسید: برادرانت با تو چه کردند؟

یوسف گفت: از کار برادرانم سؤال نکن بلکه از لطف خدا سؤال کن که چگونه در لابلاى آن همه توطئه و تهمت و زندان مرا حفظ و بر همه مسلّط کرد.

این خود یک منطقى است که انسان همیشه به جهات منفى توجّه نکند بلکه جهات مثبت را نیز در نظر بگیرد.

امام عسگرى علیه السلام مى‏فرماید: «ما مِن بَلیَّة الّا و لِلّهِ فیها نِعمَة تُحیطُ بِها» « بحارالانوار، ج 78، ص 374» هیچ بلایى نیست مگر اینکه خداوند در نهاد آن، خیرى قرار داده که آن خیر بر بلا احاطه دارد.

نکته چهاردهم: از نقش قوانین طبیعى غفلت نکنیم‏

بسیارى از مشکلات و مصائب لازمه نظام علّت ومعلولى حاکم بر جهان است. به عبارت دیگر ما در عالم هستى باید یکى از این دو نظریّه را بپذیریم: یا باید حساب و نظامى را براى عالم قبول کنیم و یا بگوییم هرج و مرج بر جهان حاکم است.

اگر در عالم هستى، نظم و حساب در کار است، پس ناگوارى‏ها هم بى صلاح و مصلحت نیست.

توضیح اینکه: اگر هر حادثه تلخى را بررسى کنیم، خواهیم دید که آن حادثه از یک سرى علّت و معلول‏ها و بر اساس محاسبات و فرمول‏هاى دقیق، به وجود آمده است. مثلًا: پس از بررسى علّت خانه‏اى که بر سر افرادش فروریخته به این عوامل پى مى‏بریم:

1- توپ بچّه‏هاى محلّ به هنگام بازى روى بام همسایه افتاد.

2- توپ گرد و کروى چرخید و در سوراخ ناودان جا گرفت و راه خروج آب باران بند آمد.

3- بارندگى شد و آب‏ها روى پشت بام خانه جمع شد.

4- آب باران در سقف اثر و خشت‏ها را خیس کرد.

5- سقف خشتى که با آب باران از هم گسسته شده، بر اثر سنگینى و جاذبه زمین فرو ریخته و عدّه‏اى زیر آن از بین رفته‏اند.

بر طبق نظام علّت و معلول، باید این حوادث پیش آید چون خود توپ و چرخیدن آن و سراشیبى بام و تنگى سوراخ ناودان و تأثیر آب در سستى سقف و سقوط سقف بر اثر جاذبه زمین، هر یک حساب و نظام وفرمولى دارد.

اکنون اگر شما طرفدار عالمى حساب شده هستید باید این ناگوارى را براى اهل خانه بپذیرید وگرنه هرج و مرج مى‏شود و محاسبات به هم مى‏ریزد. مثلًا در این جریان باید:

1- توپ بچّه‏ها به قدرى سنگین شود که بالاى بام همسایه نرود.

2- ضربه به توپ و پرتاب توپ بى اثر باشد.

3- ناودان بزرگ شود که توپ به راحتى از آن خارج شود.

4- عوامل بارندگى باران همه از کار بیافتد و باران نبارد.

5- آب خاصیّت خود را از دست بدهد و در خشت اثر نکند.

6- جاذبه زمین متوقّف شود و سقف را به سوى خود نکشد.

7- بدن کسانى که زیر سقف خوابیده‏اند به صورت چدن در آید که فرو ریختن‏ها در آنها اثر نکند.

مشاهده مى‏فرمایید اگر طرفدار نظام و حساب باشیم و در مدار علل و معلول حرکت کنیم چنین ناگوارى‏هایى لازمه یک زندگى طبیعى است و نفى آن مستلزم به هم زدن ده‏ها قانون و فرمولى است که دست حکیمانه خدا در عالم قرار داده است.

کوتاه سخن اینکه اگر این عالم حساب دارد بلا هم دارد و اگر بنا باشد حساب نباشد، هرج و مرج خود از هر بلایى بدتر است.

نکته پانزدهم: ضرورت تلاش براى کشف استعدادها

افرادى که به دنبال کارى مى‏روند و در آن موفّق نمى‏شوند، خود را ناکام و شکست خورده مى‏یابند و به کائنات بد مى‏گویند و این را ظلم به خود مى‏دانند و عقده‏اى مى‏شوند، در صورتى که چه بسا همین اشخاص در رشته‏هاى دیگر مبتکر و موفّق باشند.

مى‏گویند: پدر داروین پزشک بود و مى‏خواست فرزندش نیز همکار او شود، لکن داروین در رشته پزشکى موفّق نشد، پدرش او را در رشته علوم مذهبى به تحصیل واداشت تا کشیش و روحانى خوبى براى مسیحیّت باشد، امّا در آن رشته نیز ناکام شد. داروین بعد از دو شکست و ناکامى وارد رشته علوم طبیعى شد و در آن علم صاحب نظر و موفّق گردید. البتّه ممکن است از هر صاحب نظرى ایرادهاى علمى نیز گرفته شود، ولى این به معناى عدم وجود نبوغ و ابتکار در او نیست‏

در حدیث مى‏خوانیم: اگر در شغلى موفق نشدید و شکست خوردید، تغییر شغل بدهید چه بسا در رشته دیگر موفّق شوید.

کسى که نقص و کمبودى را در خود مشاهده مى‏کند، باید به کمالات و استعدادهاى خود نیز توجّه کند و تلاش نماید آنها را کشف کند و بشناسد.

حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: در کنار هر کمالى نقصى و در کنار هر نقصى کمالى است؛ گروهى قامت بلندى دارند ولى از همّت کوتاهى برخوردارند، «مادُّ القامَةِ قَصیرُ الهمَّة» بعضى قیافه زشتى دارند، امّا عمل خوبى دارند، «زاکِى العَمَلِ قَبیحُ المَنْظَرِ» برخى بیان روانى دارند امّا دل سختى دارند. «طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الجَنانِ» « نهج‏ البلاغه، حکمت 234»

بنابراین، نه هر فردى در همه رشته‏ها کامیاب مى‏شود و نه هر شکست خورده‏اى‏ در همه برنامه‏ها شکست مى‏خورد.

افرادى هستند که بر اساس رقابت مشغول رشته‏اى مى‏شوند وچون آمادگى روحى و ذوق آن کار را ندارند، شکست مى‏خورند و بعد به عدل خدا ایراد مى‏گیرند که خدایا! چرا فلانى موفّق شد و من شکست خوردم. امّا اگر در رشته دیگرى که با روحیّه و ذوق او هماهنگ بود وارد مى‏شد، چه بسا به موفّقیت چشم‏گیرى مى‏رسید.

نکته شانزدهم: همگانى بودن راه قرب به خدا و رشد معنوى‏

انسان باید به این نکته اعتقاد داشته باشد که راه رسیدن به کمالات بر روى تمام افراد باز است و هرکس مى‏تواند در آن قدم گذارد و هرکس به اندازه توان و لیاقتش، مستحق دریافت پاداش و نعمت است. چنانکه در مناجات با خدا مى‏گوییم:

«یا من سوّى التّوفیق بین الضعیف و القوى‏» اى خداوندى که راه قرب به خودت را بین ضعیف و قوى یکسان قرار دادى!

بنابراین هرکس به تناسب امکانات و توانى که در اختیار دارد، پاداش دریافت مى‏کند. اگر شخصى که صد تومان دارد، ده تومان آن را در راه خدا بدهد، اجر و پاداش او با کسى که صد تومان در راه خدا انفاق مى‏کند ولى دارایى او هزار تومان است، برابر است.

موضوعات: عدل الهی  لینک ثابت



[یکشنبه 1394-08-17] [ 09:44:00 ق.ظ ]