شب سوم که دل شعله ورم می کشد از سینه زبانه
به خدا خانه ی قلبم شده ویرانه، شکسته پر پروانه
خدایا پر پروانه که در گوشه ی ویرانه
در آغوش کشیدست پدر را، و نفسهاش بریدست
و پروانه به این فکر فرو رفته
چگونه شده با قامت بابای خودش شانه به شانه
سلام ای گل من، این همه وقت خبر داشتی از من
که شکستن همه بال و پر از من
تو نگفتی که چرا دختر تو گوشه ی ویرانه نشتست
نگفتی که چرا چلچله در سلسله بستست
و از همهمه ، از هلهله، از حرمله خستست
خبر داشتی اصلا که سر عمه شکستست
پر از زخم و جراحت شده است
آه بمیرم، تو ولی بیشتر از من
من و گیسوی پریشان، تو ولی سوخته مویت
من اگر پیراهنم سوخته بابا
تو ولی بر بدنت پیراهنی نیست
اصلا تو را هیچ تنی نیست
دل خسته ام آغوش گشودست
نگاهم همه ی راه فقط محو تو بودست
بمیرم به لبت داغ چه بودست
که این گونه لبان تو کبود است
ببخشید اگر خانه ی ما سقف ندارد، در و دیوار ندارد
و چه بهتر درد ودیوار ندارد
آخه درد پهلوم پدر چاره ای انگار ندارد
چقدر درد کشیدم پدر…
[شنبه 1394-08-02] [ 11:25:00 ق.ظ ]