مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • آذر 1393
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << < جاری> >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30          




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 106
  • دیروز: 141
  • 7 روز قبل: 3192
  • 1 ماه قبل: 6545
  • کل بازدیدها: 451953




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین

  • سمیه صالحی
  • الهی وربی من لی غیرک




  • لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      زندگی نامه ميثم تمار یکی از یاران امام علی (ع)   ...

     

     

    زندگی نامه ميثم تمار یکی از یاران امام علی (ع)
    ميثم بن يحيي تمّار، غلام زني از بني اسد و عجمي‌تبار بود. امير مؤمنان علي عليه السلام او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار مي‌آمد.او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي عليه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت تا جايي که ابن عباس از محضر ميثم استفاده مي‌کرد.


    نقل است که امير مومنان عليه السلام چگونگي کشته شدن ميثم را پيش‌گويي و به وي فرمود: تو را بعد از من دستگير مي‌کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
    آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود: تو در آخرت با من خواهي بود. پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام ميثم پيوسته به نزد آن درخت مي‌آمد و نماز مي‌گزارد.


    ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام المومنين ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين عليه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت: بسيار مي‌شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش تو را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي‌فرمود. امام حسين عليه السلام نيز تو را بسيار ياد مي‌کند.

    ميثم به کوفه بازگشت و در همان سال، يعني آخر سال 60 هجري، ده روز قبل از ورود امام حسين عليه السلام به عراق، توسط عبيدالله بن زياد ملعون دستگير شد و به همان نحوي که امام علي عليه السلام خبر داده بود به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.


    فضائل ميثم
    بزرگترين فضيلت‏يک انسان، همان ايمان و علم و تقواست که در ميثم نيز وجود داشت.اما اضافه بر اينها، گاهي برجستگيهاي خاصي در شخصيت‏يک مؤمن متقي وجود دارد که او را نسبت‏به ديگران، برتر مي‏ سازد. در اين بخش، اشاره‏اي کوتاه به بعضي از اين صفات ارزنده و امتيازات و فضايل خاص ميثم مي‏شود:


    سخنوري
    ميثم، بياني رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود. سخنوري ميثم تمار را از اين واقعه که نقل مي‏شود مي‏توان دريافت:
    در بازار، ميثم، رئيس صنف ميوه ‏فروشان بود. هرگاه قرار بود در جايي و نزد کسي و يا موقعيت مهمي، سخني گفته شود از ميثم تمار مي‏خواستند که سخنگويشان باشد. گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا باهم به عنوان شکايت از حاکم و عامل بازار، پيش «ابن زياد» بروند که والي شهر کوفه بود. در اين برخورد و ديدار با ابن‏ زياد ميثم بود که به نمايندگي از ديگران با رشادت به سزايي سخن گفت. خود ميثم در باره اين ديدار و سخنها مي‏گويد:
    ابن زياد، با شنيدن گفتارم به شگفتي افتاد و در سکوت فرورفت.همين بيان صريح و حقگويي آشکار باعث ‏شد که از ميثم کينه‏ اي در دل ابن زياد بماند.


    راوي حديث در صدر اسلام
    با آن استعداد خاص و موقعيت‏ خوبي که ميثم داشت، احاديث زيادي از علي(ع) شنيده بود، و آن گونه که از گفته‏ هاي پسرش بر مي‏آيد، حتي کتابي که مجموعه‏ اي از احاديث ‏بود تاليف کرده است، ليکن متاسفانه از نوشته‏ هاي او چيزي باقي نماند و راويان ديگر هم به خاطر درک نکردن موقعيت و اهميت آن به نقل از وي نپرداختند و بيشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکي از روايات ميثم در کتابهاي حديث نقل شده است. پسرانش يعقوب و صالح از نوشته‏ هاي او روايت نقل مي ‏کردند.


    خبر مرگ معاويه بن ابو سفيان
    ابو خالد، به صالح، فرزند ميثم خبر داد که: روز جمعه‏ اي با پدرت در شط فرات به کشتي نشسته بوديم که ناگهان باد سختي محفوظ بمانيد. اين باد، «عاصف‏» است و خبر مرگ معاويه را مي‏دهد که هم‏اکنون مرد.يک هفته بعد، قاصدي از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسيدم، گفت: مردم در امن و امان به سر مي‏برند، معاويه فوت کرده ومردم با فرزندش يزيد، بيعت کرده ‏اند.گفتم: مرگ معاويه در چه روزي واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.


    ج - قيام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زياد حاکم‏ کوفه، ميثم و مختار و جمعي ديگر را دستگير و زنداني کرد. ميثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها مي‏شوي و به ‏خونخواهي حسين‏بن علي(ع) قيام خواهي کرد و همين شخص را -ابن زياد - که ما را مي‏کشد، خواهي کشت.
    ابن زياد مختار را از زندان، طلبيد تا او را به قتل برساند که در همين اثنا قاصدي از سوي يزيد همراه نامه ‏اي فرارسيد که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و ميثم را به دار آويخت.


    خبراز واقعه کربلا
    زني به نام «جبله مکي‏» نقل مي‏کند که از ميثم تمار شنيدم که مي‏گفت: اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم مي‏ کشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک مي‏ دانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه….


    آن گاه ميثم گفت: اي جبله! بدان که حسين‏بن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. اي جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شده ‏است.
    جبله مي‏گويد: يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها مي‏ تابد، همچون پارچه‏ هاي رنگ ‏آميزي شده که به سرخی می زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسين ‏بن علي(ع) کشته شد!….


    مزار شهيد
    مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانت‏ بيشتر به ميثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه مي ‏خواست با استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردم‏ بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروان‏ علي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان مي‏دهد، الهام مي ‏بخشد، اميد مي ‏آفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.


    هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند; با هم، هم‏پيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که: شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.


    نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم‏» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نمي‏ديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.


    صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند; خبر به «ابن‏ زياد» رسيد. ابن زياد مي‏دانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
    اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي - عليه السلام نوشته شده است.

     

     

    «ميثم‏» يکپارچه تلاش و اشتياق بود. در راه تثبيت‏ حق و روشن نگاه داشتن مشعل حق و ارزشهاي اصيلي که به خاموشي مي‏گراييد، جان بر کف و شهادت‏ طلب بود. او با وارستگي و ايماني استوار و جهادي پايدار، رهروي راستين در مسير حق بود; مجاهدي سرشار از اخلاص و تجسمي والا از عقيده و جهاد بود.


    سزاوار است که جويندگان حق و پويندگان راه پاکي که ميثم به انجام رسانيد، به آن يگانه اقتدا کنند و در انديشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جاي گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود.
    و پيروي از اسوه‏ هاي کمال، وظيفه کمال جويان است.شهيدان، اينگونه در تداوم راهشان توسط پيروان وفادار، به حيات جاويد مي‏ رسند.سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «ميثم تمار»، که هنوز هم چراغي روشن بر سر راه انسانيت است، نور مي‏دهد و «راه‏» مي‏ نمايد.

    منبع:tarikheslam.com

     

     

    موضوعات: همه, زندگینامه  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1393-09-12] [ 04:25:00 ب.ظ ]





      زندگینامه سلمان فارسی یکی از اصحاب پیامبر(ص)   ...

    زندگینامه سلمان فارسی یکی از اصحاب پیامبر(ص)
    سلمان کیست؟
    حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی‏» (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.
    پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی‏ اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه‏ اش سرپرستی او را به عهده گرفت.


    سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه‏ اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید.
    سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده ‏اش را یافت و در حالی که برده یک یهودی بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. (1)


    آزادی و نامگذاری سلمان
    پیامبر گرامی اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودی، خرید و آزادش ساخت و نام زیبای «سلمان‏» را بر او نهاد. (2) این تغییر نام، بیانگر آن است که:
    1 - برخی از نامهای عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست; 2 - واژه «سلمان‏» از سلامتی و تسلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوی پیامبر(ص) نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است.


    فضیلتهای برجسته سلمان
    سلمان، الگوی مسلمان کمال‏ جو، وارسته و خودساخته است و ارزشهای متعالی بسیاری در خویش گردآورده بود. بخشی از این فضایل عبارت است از:
    1 - نزدیکی به رسول خدا(ص)
    سلمان، پس از پذیرفتن اسلام، چنان در راه ایمان و معرفت اسلامی پیش رفت که نزد رسول خدا جایگاهی والا یافت و مورد ستایش معصومان(ع) قرار گرفت. بخشی از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنین است:
    الف) در ماجرای جنگ خندق، که در سال پنجم هجری رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهی می‏خواست‏ سلمان با آنها باشد; مهاجران می‏گفتند: سلمان از ما است. انصار می‏گفتند: او از ما است. پیامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البیت‏» (3) ; سلمان از اهل بیت ما است.


    عارف معروف، محی‏الدین بن‏عربی، با اینکه از علمای اهل تسنن است، در شرح این سخن پیامبر اکرم(ص) می‏گوید: پیوند سلمان به اهل بیت (علیهم السلام) در این عبارت، بیانگر گواهی رسول خدا(ص) به مقام عالی، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زیرا منظور از اینکه سلمان از اهل بیت (علیهم السلام) است، پیوند نسبی نیست; این پیوند بر اساس صفات عالی انسانی است. (4)


    ب) جابر نقل می‏کند که رسول خدا(ص) فرمود:
    «همانا اشتیاق بهشت‏ به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت‏ به دیدار سلمان عاشق‏تر از دیدار سلمان به بهشت است.» (5)
    ج) پیامبر اکرم(ص) فرمود:
    «هر که می‏خواهد به مردی بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد.» (6)
    د) آن بزرگوار همچنین فرمود:
    «سلمان از من است، کسی که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسی که او را بیازارد مرا آزرده است.»

    و) امام صادق(ع) فرمود:
    «سلمان علم الاسم الاعظم‏» (7) ; سلمان اسم اعظم را می‏دانست.

    این سخن بدان معناست که سلمان از نظر عرفان، به مقامی رسیده بود که حاصل اسم اعظم الهی بود. اگر کسی چنین لیاقتی داشته باشد، دعایش به اجابت می‏رسد و کرامات عظیمی از او سر می‏زند.


    2 - علم سلمان
    پیامبر اسلام(ص) فرموده است: «اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسی پیدا می‏کرد.» (8)
    وسعت و عمق آگاهیهای سلمان به حدی بود که برای هر کس قابل هضم نیست. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) و علی(ع) اسراری را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان می‏گفتند و او را لایق نگهداری علم مخزون و اسرار می‏دانستند; از اینرو یکی از القاب سلمان، «محدث‏» است. (9)


    سلمان دارای علم بلایا و منایا (حوادث آینده) بود و همچنین از متولمان(قیافه‏شناسان) و محدثان به شمار می‏رفت. جایگاه علمی سلمان چنان بود که امام صادق(ع) در باره‏اش فرمود: «در اسلام، مردی که فقیه‏تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است.» (10)
    پیامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان دریای علم است که نمی‏توان به عمق آن رسید.» (11)


    البته دانش سلمان، به معارف فکری محدود نمی‏شد و آگاهیهای فنی او نیز در حد بالایی بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملی شد. همچنین در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنیق‏» برای درهم کوبیدن قلعه ‏های مشرکان از ابتکاراتی است که به سلمان نسبت داده شده است.
    بنابراین، سلمان حق دارد از مقام علمی‏ اش چنین تعبیر کند:
    ای مردم! اگر من شما را از آنچه می‏دانستم مطلع می‏کردم، می‏گفتید، سلمان دیوانه است، یا به کسی که سلمان را بکشد درود می‏فرستادید. (12)


    3 - عبادت سلمان
    آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشتری می ‏دهد، علم و آگاهی اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روی بصیرت از عبادت سطحی و ظاهری ارزشمندتر است.
    امام صادق(ع) فرمود: روزی پیامبر اسلام(ص) به یاران خود فرمود: کدام یک از شما تمام روزها را روزه می‏دارد.
    سلمان گفت: من، یا رسول الله.
    پیامبر(ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت می‏گذراند؟
    سلمان گفت: من، یا رسول الله.
    حضرت پرسید: آیا کسی از شما هست که روزی یک بار قرآن را ختم کند؟
    سلمان گفت: من یا رسول الله.


    یکی از حاضران که جوابهای سلمان را خودستایی و فخرفروشی می‏ پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده‏ ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم می‏خوابد و بیشتر روز را به سکوت می‏گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب برای نیایش با خدا بیدار می‏ماند و روزی یک بار قرآن را ختم می‏کند؟!
    پیامبر(ص) فرمود: ساکت‏باش! تو را با همسان لقمان چه کار؟ اگر می‏خواهی چگونگی ‏اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.


    سلمان گفت: در ماه سه روز روزه می‏گیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکی انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل می‏کنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله‏» را بخواند، پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است.

    و نیز حضرت فرمود: یا علی، هر کس تو را با زبان دوست‏بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان وستت‏بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت‏بدارد و با دست هم یاری‏ات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.» (13)


    4 - زهد سلمان
    آیات و روایات نشان می‏دهد که «زهد» به معنای حرام ساختن نعمتهای الهی بر خود نیست. زهد به معنای عدم دلبستگی به امور مادی است. یکی از مواردی که در تمام زوایای زندگی سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده می‏شود زهد، پارسایی و بی‏رغبتی او به دنیاست.
    سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتی وقتی فرماندار مدائن بود، ساده ‏زیستی را رها نکرد. زهد و وارستگی سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه می‏گرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبه‏های دنیوی آزادتر است. امام صادق(ع) فرمود:
    «ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.» (14)


    سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه‏ سازی نمی‏داد. شخصی از او خواست تا برایش خانه‏ ای بسازد ولی سلمان راضی نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولی سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد. (15)سلمان پارسا، حتی حقوق اندک سالانه (16) خود را هم به نیازمندان می‏داد و بسیار اندک برای خود برمی‏داشت.


    5 - دفاع از حریم ولایت
    آنچه در زندگی سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بی‏تفاوتی اوست. او با هوشیاری و جدیت کامل در صحنه‏های مختلف حضور داشت و در پیروی از امام‏حق لحظه‏ای تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتی، برای گفتن حق بهره می‏برد و مسلمانان را به امامت‏حضرت علی(ع) فرا می‏خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را برای مردم تکرار می‏کرد:«همانا علی(ع) دری است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» (17) - «بهترین فرد این امت، علی(ع) است.» (18)


    بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلومیت ‏حضرت علی(ع)، سلمان در خطبه‏ای بسیار فصیح، که می‏توان آن را «کوبنده و افشاگرانه‏» خواند، چنین گفت:
    «ای مردم! هر گاه فتنه‏ ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانی شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت می‏رسند، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا که آنها راهنمایان به سوی بهشتند، و بر شما باد علی(ع). ای مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»
    یعنی اگر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقی نیستید و دین شما سودی ندارد. (19)


    ابن‏ عباس سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت، پس از ایمان به خدا و رسول، چه چیز برتر است؟ سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزشتر و برتر از دوستی و ولایت علی بن‏ابی‏طالب(ع) و پیروری از او نیست. (20)


    نقش سلمان در تشیع ایرانیان
    یکی از کارهای بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگی او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفی اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتی بهره برد. وقتی به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیاری در تشیع ایرانیان داشت.
    می‏پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‏خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت علی(ع) هستند؟
    در پاسخ باید گفت: عوامل متعددی سبب این گرایش است. از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به کوفه و حوالی آن و حتی اصفهان و … بود. سلمان پیام‏آور اسلام ناب، منادی تشیع و نویدبخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند. (21)


    وفات
    سلمان سرانجام، پس از عمری طولانی و بابرکت، در اواخر خلافت عثمان در سال 35ه .ق وفات یافت. (22) حضرت علی(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت، جعفر بن‏ ابی‏طالب و حضرت خضر، در حالی که با هر یک از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پیکر سلمان نماز گزاردند. (23) بعضی از راویان چنین نقل کرده‏ اند که حضرت علی(ع) بر کفن سلمان شعری نوشت که معنای آن چنین است:
    «بر شخص کریم و بزرگواری وارد شدم، بی‏آنکه توشه نیک و قلب پاک داشته باشم; ولی بردن توشه نزد شخص کریم و بزرگوار، زشت‏ترین کار است.» (24)
    مرقد شریف حضرت سلمان(س) در مدائن، در پنج فرسخی بغداد، نزدیک تاق کسری قرار دارد.در این دنیای پرتلاطم و پرزرق و برق که انسان را در گرداب گناه غرق می‏کند، هر کس الگویی می‏خواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و کردارش کشتی وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگی سلمان فارسی برای ما ایرانیان الگویی شایسته است.


    پی‏ نوشت ها:
    1- بحار، ج 22، ص‏366.
    2- الدرجات الرفیعه، ص‏203.
    3- مجمع‏البیان، ج 2، ص‏427.
    4- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 18، ص‏36.
    5- بحار، ج 22، ص 341.
    6- احتجاج طبرسی، ج 1، ص 150.
    7- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.
    8- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 18، ص‏36.
    9- بحار، ج 22، ص 331.
    10- تنقیح المقال، ج 2، ص‏47.
    11- اختصاص شیخ مفید، ص 222.
    12- رجال کشی، ص 20.
    13- بحارالانوار، ج 22، ص‏317.
    14- همان، ص 341.
    15- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ص‏36.
    16- حدود چهار تا شش هزار درهم.
    17- کتاب سلیم بن‏قیس، ص 251.
    18- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.
    19- بهجة‏الآمال، ج 4، ص 418.
    20- بحارالانوار، ج 22، ص 341.
    21- کتاب ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.
    22- بحار، ج 22، ص 391 - 392.
    23- همان، ص‏373.
    24- طرائف الحقائق، ج 2، ص 5.

    منبع:tarikheslam.com

    موضوعات: همه, زندگینامه  لینک ثابت



     [ 04:22:00 ب.ظ ]





      خارج شدن زن از منزل بدون اذن شوهر چه حکمی دارد؟   ...

    سوال: مواردی که زن می تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود چیست؟


    امام خمینی(ره):
    اذن همسر لازم است مگر شرط ضمن عقد کرده باشد یا به خاطر کار واجبی از منزل خارج شود.
    اجازه شوهر در حج واجب شرط نیست.
    (استفتائات، ج3، ص 148، س 810، مناسک حج محشی، ص 61، س 87)

    آیة الله اراکی(ره):
    چنانچه نتواند معاش خود را تهیه کند، مگر این که بی اجازه شوهر از خانه خارج شود اطاعت از شوهر واجب نیست.

    اذن زوج برای زوجه در حج واجب شرط نیست.
    (توضیح المسائل، ص448، م 2430، العروة الوثقی، ج2، ص 282، م 79)

    آیة الله بهجت(ه):
    برای امری که وجوب عینی و تعیینی شرعی داشته باشد نه کفائی و تخییری و یا علم به رضایت شوهر داشته باشد.

    (استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)

    آیة الله تبریزی(ره):
    خارج شدن زن از منزل باید باذن شوهر باشد و بدون اذن شوهر حتی اگر خارج شدن منافات با حق شوهر نداشته باشد بنابر احتیاط جایز نیست مگر اینکه برای امر لازمی مثل تعلّم حکم شرعی در مسجد که موقوف به خارج شدن از منزل است یا خرید نفقه از بیرون از منزل خارج شود والله العالم.
    (استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)

    آیة الله خامنه ای(دام ظلّه):
    موردی که انجام واجب شرعی با ضرورت های عقلی متوقف بر خروج از منزل باشد مانند سفر حج یا کسب درآمد برای اداره زندگی، اذن لازم نیست.
    (استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)

    آیة الله خوئی(ره):
    اگر شوهر خرجی نمی دهد چنانچه زن ناچار باشد معاش را تهیه کند در موقعی که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

    و در حج واجب اذن شوهر شرط نیست.
    (توضیح المسائل، ص 432 م 2425، مناسک حج، 1412 هـ ق، ص 43، س 59)

    آیة الله سیستانی(دام ظلّه):
    مواردی که خروج واجب است یا ضروری است یا برای کسب نفقه است در فرضی که شوهر نفقه نمی دهد و از موارد اول است خروج کارمند زن برای انجام کار اداری است اگر پیش از ازدواج اجیر بوده یا بعد از آن و با اجازه زوج.
    استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)

    آیة الله شبیری زنجانی(دام ظلّه):
    نباید بدون عذر شرعی بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود، چنانچه زن ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند و با اطاعت شوهر تهیه معاش برای وی ممکن نباشد در موقعی که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر واجب نیست و در حج واجب هم اذن همسر شرط نیست.
    (توضیح المسائل، ج2، ص 204، م 2421، 2425)
    (مناسک حج، 1412هـ ق، ص 21، م9)

    آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظلّه):
    اگر ناچار است زن خودش معاش را تهیه کند، و نمی تواند با اطاعت شوهر تهیه معاش کند در موقعی که مشغول تهیه معاش است اطاعت از شوهر به او واجب نیست ولی احتیاط آن است که از حاکم شرع هم اذن بگیرد و در حج واجب اذن همسر شرط نیست.

    (توضیح المسائل، ص 489، م 2425، استفتائات حج، 1422 هـ ق، ص 25، س 58)

    آیة الله فاضل لنکرانی(ره):
    به طور کلی اگر کاری بر زن واجب باشد و نتواند آن را در خانه انجام دهد یا ضرورتی ایجاد شود که ناچار به خروج از منزل باشد. چنانچه زوج اجازه ندهد. زن می تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود و توضیح بیشتر و ذکر موارد استفتاء در جامع المسائل ج اول آمده است.

    براساس منابع فقهی، لازم است زوجه به عقد دائم، جهت خروج از منزل رضایت زوج را جلب کند.

    از این قانون کلی موارد زیر استثنا شده است:

    1- خروج از منزل برای کسب معارف اعتقادی، به مقدار لازم و ضروری و همین طور برای فراگیری وظایف شرعی الزامی.

    2- خروج برای معالجه بیماری، چنانچه امکان درمان در منزل نباشد.

    3- خروج برای فرار از ضررهای جانی و مالی و عرضی.

    4- خروج برای انجام واجبات عینی که موقوف بر خروج از منزل است. مانند سفر حج، شرکت در انتخابات و یا نجات نفس محترمه.

    5- چنانچه ماندن در منزل، توأم با عسر و حرج غیرقابل تحمل باشد، خروج جایز است.

    6- چنانچه در ضمن عقد نکاح انتخاب مسکن و اشتغال به مشاغل اداری به زوجه محول شده باشد و به عنوان شرط در ضمن عقد برای خود سلب محدودیت کرده باشد.

    7- خروج برای تأمین معاش، چنانچه شوهر او قادر به آن نباشد یا از اتفاق سرپیچی کند.

    8- خروج از منزل برای تظلّم و دادخواهی.

    در غیر این موارد جایز نیست زن بدون اذن شوهر از منزل خارج شود.
    (استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)

    آیة الله گلپایگانی(ره):
    1) اگر منزل مسکونی غصبی باشد اذن شوهر برای خروج لازم نیست و شوهر نمی تواند زن را الزام به توقف در خانه غصبی کند.

    2) اگر خوف جانی داشته باشد.

    3) برای تهیه معاش در صورتی که مجبور است و نمی تواند با اطاعت شوهر تهیه معاش کند در حین تهیه معاش اطاعت شوهر واجب نیست ولی احتیاط آن است که از حاکم شرع نیز اجازه بگیرد.

    4) اذن شوهر برای حج واجب زوجه مستطیعه لازم نیست.

    (مجمع المسائل، ص 189، س 535 مجمع المسائل، ج2، ص 190، س 540 توضیح المسائل، ص411، م 3426)
    (احکام آداب حج، 1413 هـ ق، ص 44، م97)

    آیة الله مکارم شیرازی(دام ظلّه):

    در مواردی ضروری و صله رحم به اندازه لازم و فراگیری احکام دین و حج واجب.

    برای تهیه معاش در صورتی که زوج او را تأمین نکند، در حج واجب اجازه شوهر برای زن لازم نیست.

    (استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات جامعة الزهراء قم)
    (توضیح المسائل مراجع، ص 409، م 2416، مناسک حج، 1413 هـ ق، ص 20، م 10)


    آیة الله نوری همدانی(دام ظلّه):
    در صورتی که ناچار باشد معاش خود را تهیه کند زمانی که مشغول تهیه معاش است اطاعت همسر واجب نیست.

    و اگر به واسطه ترس از جان تکلیف شرعی او بیرون رفتن از خانه باشد اذن همسر لازم نیست.

    اذن زوج برای زوجه شرط نیست بله، جایز نیست منع زن از خروج در اولی وقت با وسعت وقت

    (توضیح المسائل، ص 479، م 2412، هزار و یک مساله فقهی، ج1، ص 190، س655، مناسک حج 1418هـ ق، ص 39، م 56.)

    آیة الله وحید خراسانی(دام ظلّه):
    چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعی که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

    برای حج واجب اذن شوهر شرط نیست.

    (توضیح المسائل، ص 663، م 2480، مناسک حج، 1383، ص 37، م 56)
    منبع:tebyan.net

    موضوعات: همه, سفارش های بزرگان, احکام بانوان  لینک ثابت



     [ 04:19:00 ب.ظ ]





      امام حسین(ع) چند همسر داشت واسامی آنان چه بود؟ آیا در کربلا حضور داشتند و اهل چه شهری بودند؟   ...

    مورخان در مورد همسران امام نوشته‌اند: حضرت چند همسر داشت ،بدین شرح:


    1ـ لیلی دختر ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی، مادر حضرت علی اکبر، شهید کربلا،


    2ـ شهر‌بانو(شاه زنان) دختر کسری یزدگرد سوم، پادشاه ایران، مادر امام سجاد(ع)،


    3ـ رباب دختر امریء القیس بن عدی، مادر حضرت سکینه و عبدالله رضیع،


    4ـ ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسین.


    5- قضاعه ، که از او فرزندی به نام جعفر داشت.(1)


    اوّلی از قبیلة ثقیف (طایفه ای در طائف)، دومی ایرانی، سومی از قبیله کلبیه و چهارمی از تیم بود.(2)


    در مورد این که شهربانو جزء همسران امام بوده، اختلاف است.(3)


    در مورد این که همسران در کربلا بودند، یا نه، برخی از مورخان نوشته اند: تنها رباب در کربلا حضور داشت. او به همراه دیگر زنان و فرزندان به کوفه و سپس به شام به عنوان اسیر برده شد و بعداً به همراه کاروان به مدینه بازگشتند.


    وی پس از شهادت امام حسین(ع) وقتی به مدینه آمد، بزرگان مدینه از او خواستگاری و درخواست ازدواج کردند اما در پاسخ آنان فرمود: «بعد از آن که افتخار وصلت با خاندان پیامبر نصیبم شد، با فرد دیگری وصلت نخواهم کرد». در مدینه یک سال عزاداری کرد و در این مدت روزها زیر سقفی نمی‌رفت و مدام در مظلومیت حسین(ع) می‌گریست تا جان به جان آفرین تسلیم نمود.(4)


    در مورد شهربانو افسانه های نقل شده که صحت ندارد . از جمله این که پس از عاشورا از دست دشمن فرار کرد و چون دشمن در تعقیب او بود ، در بین راه به کوه معروف بی بی شهربانو رسید و کوه شکافته شد و او را در خود جای داد. کسانی که نام یکی از همسران امام را شهربانو و دختر یزدگرد ثبت کرده اند ، اذعان دارند پس ازتولد امام سجاد با فاصله اندکی از دنیا رفت.(5)


    —————————————————————————————————-
    پی نوشت‌ها:
    1- ارشاد مفید،ج2 ،ص135؛ اعیان الشیعه ،ج2 ،ص389.
    2- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 389.
    3-استاد مطهری ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، ص131-132
    4- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 88؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 9.
    5- زندگانی علی بن الحسین، سید جعفر شهیدی، ص 11.

    موضوعات: همه, ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ  لینک ثابت



     [ 04:02:00 ب.ظ ]





      زنان و نقش های پیدا و پنهان در کربلا   ...

     

     

    در طول تاریخ بشری، نقش های برجسته زنان، در بردارنده برگ های زرینی از تاریخ بوده است . همواره چشم و دست و دامان زنان فرهیخته و بزرگ، نگهبان ارزش ها و آرمان های بلند بشر بوده و هست و هرگز نمی توان این واقعیت را انکار کرد و یا به دیده ای ناچیز از آن یاد نمود . البته همان گونه که زنان مثبت و بزرگ در تعالی و رشد جامعه نقش داشته اند، در برابر آنها، زنانی بوده اند که با مکر و پلیدی فکر خویش، زمینه های انحطاط و سقوط معنوی بشر را فراهم نموده اند . در قرآن کریم از یک سو، زنان برجسته ای چون همسر فرعون و حضرت مریم (علیهاالسلام) را الگو و آموزگار مثبت برای رهیافتگان و یا رهپویان معنویت و انسانیت، اعم از مرد و زن اعلام می کند و از سوی دیگر، زنان ناصالح و منفی، همچون همسران نوح و لوط نبی را به عنوان الگوی ناصحیح و منفی جهت کافران معرفی می نماید . بنابراین نقش زنان در هر گروه و با هر اندیشه ای، مهم و قابل بررسی است . به یقین در مقاطع حساس و مهم تاریخی و وقایع ماندگار، این نقش ها بیش از پیش نمایان می شود، از این رو، برآن شدیم که نقش زنان در کربلا و عاشورا، این قطعه جانسوز از تاریخ بشریت را بررسی کنیم، تا گواهی برای عظ مت و شرافت زنان وارسته باشد و نام بلند آنان، بر تارک تاریخ جاودانه بماند . به نظر می رسد، نقش آفرینی زنان در واقعه کربلا را می توان در چهار مقطع زمانی و به عبارتی، از چهار منظر، مورد بحث و بررسی قرار داد تا این گونه حق مطلب بهتر ادا شود:

    الف) زنان نقش آفرین قبل از وقوع حادثه کربلا و به عبارتی، زمینه سازان این پدیده عظیم;

    ب) نقش آفرینان در واقعه کربلا و حضور مستقیم زنان در میدان مبارزه;

    ج) زنان اثرگذار در دوران اسارت، قبل از رسیدن به مدینه منوره;

    د) زنان نقش آفرین پس از اتمام واقعه کربلا و اسارت عزیزان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام).

    زنان نقش آفرین قبل از وقوع حادثه کربلا

    به نظر می رسد، بررسی این گروه زنان باید قبل از خروج امام حسین (علیه السلام) از مدینه به سوی مکه مکرمه آغاز شود . در یک نگاه کلی، بانوان بزرگواری که به علت ولایت مداری و عشق به امام زمان خویش، حضرت را همراهی کرده و لحظه ای، آن بزرگ مرد عشق و حماسه را تنها نگذاشتند، از جمله این نقش آفرینان هستند . ما معتقدیم که ورای هر حرکتی، اندیشه ای بزرگ نهفته است و حتی دختران کوچک امام حسین (علیه السلام) بر اساس باورهای بزرگ خویش، این سفر را آغاز کردند; همان گونه که حضرت زینب (علیهاالسلام) با یک اعتقاد ساختمند این سفر را برگزیدند، اما بنای این مقاله بر جزئی نگری و پرداخت به وجهه شخصی افراد می باشد .

    پیش از پرداختن به مبحث اصلی به عنوان مقدمه یادآور می شویم که به طور کلی، نقش های زنان در هر مقطع ذکر شده، به دو صورت قابل طرح است:

    الف) نقش غیر مستقیم که زنان با تربیت صحیح فرزندان و پرورش نسل خودساخته، شجاع و ولایت مدار، نقش خویش را ایفاء می کنند . لیلی، (مادر علی اکبر (علیه السلام))، ام البنین، (مادر حضرت ابوالفضل (علیه السلام)) و مادران دیگر شهدا و جانبازان نیز این نقش غیر مستقیم را ایفاء می کنند . بدیهی است که همسران و خواهران نیز با اثرگذاری عمیق خویش غیر مستقیم، در حرکت ها نقش دارند و به عبارتی، تاریخ ساز هستند .

    ب) نقش مستقیم و حضور اجتماعی و به عبارتی، حضور فیزیکی در حرکت انقلابی و بزرگ کربلا که در آینده، به این نقش بانوان خواهیم پرداخت . آمار زنان رزمنده چون ام وهب، و بانوان شهید و امدادگر در واقعه کربلا نمایانگر پررنگ بودن این نقش است .

    اکنون پس از مقدمه مذکور، به بررسی برخی از بانوان اثرگذار در زمینه سازی مقدمات سعادت دنیوی و اخروی مردان در رابطه با واقعه عاشورا می پردازیم .

    از جمله نقش آفرینان پیش از واقعه عاشورا، می توان به ماریه بنت سعد، طوعه، دلهم و بانویی از قبیله بکر بن وائل اشاره نمود; اگر چه بانوان دیگری در این زمینه حضور داشته اند .

    ماریه بنت سعد بانویی شجاع و فداکار و از شیعیان مخلص بصره بود . منزل این بانوی با شهامت، محل تجمع شیعیان بصره بود و به عنوان یک پایگاه فرهنگی برای انتشار فرهنگ شیعی و مناقب و فضایل اهل بیت (علیهم السلام) از آن استفاده می شد . در جریان کربلا بسیاری از افرادی که در این منزل رفت و آمد داشتند، به یاری امام حسین (علیه السلام) شتافته و به سوی کوفه رهسپار شدند . (1)

    از آن جا که قیام امام حسین یک حرکت فرهنگی بود و برای احیای سنت خدا و رسول گرامی او صورت گرفت و تنها یک حماسه احساسی و سیاسی نبود، می توان به نقش مهم چنین پایگاههای مردمی پی برد; زیرا همیشه بسترسازی فرهنگی و پی ریزی مبانی و اصول، جهت قیام های جهانی، از مکان های کوچک آغاز می شود; همان گونه که نقطه آغازین اسلام از منزل زیدبن ارقم بود و بعدها گسترش جهانی یافت .

    طوعه (2) از دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) و بانویی متدین در کوفه بود . او همسر اسید حضرمی بود و آن هنگام که سفیر و پسرعموی امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل، در کوفه تنها و بی پناه مانده بود، وی را به خانه خود برد و با احترام و اکرام از او پذیرایی کرد تا ارادت خویش را به خاندان عصمت و طهارت نشان دهد . در کتب تاریخی آمده است که اسید حضرمی و پسرش بلال، از حضور مسلم بن عقیل آگاه شدند و به ماموران ابن زیاد اطلاع دادند و او سرانجام در روز هشتم ذی الحجه، همراه با هانی بن عروه که از یاران مخلص امام حسین (علیه السلام) بود، به شهادت رسید .

    دلهم (3) دختر عمرو، همسر زهیر بن قین که از شخصیت های برجسته کوفه بود، با سخنان منطقی و تاثیر گذار خود، همسر خویش را به یاری امام حسین (علیه السلام) تشویق کرده و در واقع، زمینه سعادت در سایه شهادت را برای او فراهم نمود . بنابرآن چه تاریخ نگاران نگاشته اند، زهیر و همسرش و چند تن از خویشان او، هنگام بازگشت از مکه و مراسم حج، به گونه ای حرکت می کردند که همیشه یک منزل از کاروان امام (علیه السلام) عقب تر بودند . در آخرین منزل به علت نیافتن آب، ناچار شدند در همان منزلی که حضرت خیمه زده بودند، با فاصله اندک، شب را به سر برند . امام (علیه السلام) پیکی به سوی زهیر فرستاد و او را به یاری طلبید، اما زهیر نپذیرفت و از این دعوت آشفته و نگران شد . دلهم که بانویی با درایت و وارسته بود، نزد همسر خود رفت و گفت: «آیا فرزند دختر رسول خدا تو را می خواند و پاسخ نمی دهی؟ بهتر نیست نزد او بروی و بعد از دیدار و ملاقاتش تصمیم بگیری؟»

    سخنان او در زهیر اثر کرد و به همراه پیک امام به سوی خیمه ابا عبدالله (علیه السلام) حرکت کرد . هنگام بازگشت، نور ولایت قلب او را روشن نمود و نام او در بین یاران عاشورایی امام حسین (علیه السلام) ثبت شد .

    زهیر پس از بازگشت به خیمه خود، همسرش، دلهم را طلاق داد تا از همان جا نزد خویشان خود بازگردد . این بانوی وارسته و تقوا پیشه در آخرین لحظات گفت: «همسرم! از تو یک تقاضا دارم و آن این است که روز قیامت در پیشگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ، جد بزرگوار امام حسین (علیه السلام)، از من یاد کنی .» (4)

    زهیر پذیرفت و از او جدا شده و به خیل جاودانگان تاریخ و شهدای کربلا پیوست . اثر گذاری و بینش بلند و همت والای این بانوی بزرگ را در کلام و رفتار او می توان مشاهده نمود; آن گاه که برای قیامت خود، شفاعت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) را درخواست می کند .

    نقش آفرینان در صحنه کربلا

    هنگامی که از زنان و حضور مستقیم آنان در صحنه های حساس عاشورا و کربلا سخن به میان می آید، نام بلند حضرت زینب (علیهاالسلام) در ابتدا به ذهن ها متبادر می شود . نقش این بانوی بزرگ، چنان برجسته و فراگیر است که پرداختن به آن مجال زیادی می طلبد، از این رو، اشاره ای به برخی از جانبازی های این بانوی حماسه و عرفان و عاطفه خواهیم داشت .

    حضرت زینب (علیهاالسلام) در رابطه با امام حسین (علیه السلام) نقش یک همراه، همدل و همراز صمیمی را داشت و پیوسته با جمله های زیبا و علی گونه خویش، حقانیت قیام امام را متذکر می شد و هر گاه در بخشی از سپاه، تزلزل و یا تردید و تحیر ایجاد می شد، با پیام های وحدت آفرین خویش، یکدلی را در محیط حاکم می کرد . مراقبت از کودکان، ایجاد روحیه مقاومت در برابر شهادت عزیزان، در جمع زنان، مدیریت بانوان مضطرب و نگران و محافظت از جان امام سجاد (علیه السلام) و دیگر بیماران و جانبازان کربلا و ایجاد آرامش روانی در بین بازماندگان و . . . از جمله نقش های مهم حضرت زینب (علیهاالسلام) است .

    از جمله زنانی که در میدان کارزار به نوعی حضور داشته و شجاعانه با دشمن جنگیدند، همسر مسلم بن عوسجه، ام وهب (که توسط امام حسین (علیه السلام) مسلمان شد)، مادر عبدالله کلبی، مادر عمرو بن جناده و مادر عبدالله بن عمر را می توان نام برد .

    در تاریخ از دو زن به عنوان شهیدان کربلا و عاشورا یاد شده است که عبارتند از: هانیه (همسر وهب) و بانوی نمیریه قاسطیه یعنی همسر عبدالله بن عمیرکلبی (ام وهب (). 5)

    ام وهب و هانیه دو شمع فروزان کربلا

    ام وهب و پسر و عروسش بر آیین مسیحیت بودند . کمتر از بیست روز از عروسی این دو جوان، وهب و هانیه، می گذشت که در صحرای سر سبز «ثعلبیه » در نزدیکی کربلا خیمه زدند . در تاریخ آمده است که امام حسین (علیه السلام) هنگام حرکت به سوی کوفه، به سرزمین «ثعلبیه » رسید و بر اساس کرامت و بزرگواری خود از اهل خیمه سراغی گرفته و احوالپرسی نمود . ام وهب از بی آبی و مشکلات مربوط به کمبود آب گفت و امام (علیه السلام) که مصداق بارز «و عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم » (6) بود، با نیزه خود قسمتی از خاک زمین را کنار زد . ناگهان آب از دل زمین جوشید و ام وهب و عروسش متعجبانه به این اعجاز نگریستند . امام (علیه السلام)، سپس به این بانو فرمود: «اگر پسرت آمد، به او بگو که اگر بخواهد، می تواند ما را یاری کند .»

    امام به حرکت خویش ادامه داد و وهب هنگام بازگشت، با دیدن معجزه پسر رسول خدا، مشتاق دیدار او شد و با مادر و نوعروس خود نزد امام رفته و به اسلام گرویدند و این گونه وهب به خیل سربازان سعادت پیوست . ماجرای جانسوز و اندوهناک این داماد تازه مسلمان، در کتب تاریخی به تفصیل آمده است . وهب به میدان رفت و با دشمن جنگید تا به فیض شهادت رسید . همسرش بر بالین او نشست . پیکر به خون نشسته او را نزد عمر سعد بردند و سر از تن او جدا کردند . همسر او بار دیگر خود را نزد پیکر مطهر شهید رساند و سر بر سینه او نهاده، گریست . در این هنگام، دشمن با عمود آهنین بر فرق این نوعروس زد و او را به وصال محبوب واقعی و فوز شهادت نائل کرد .

    از سوی دیگر، دشمنان سر وهب را برای شکنجه مادر، به سوی آن پیرزن شجاع پرتاب کردند . این مادر صبر و ایثار، سر جوانش را بوسید و گفت: «سپاس خداوندی را که با شهادت تو در رکاب امام حسین (علیه السلام) مرا روسپید کرد» . سپس سر وهب را به سوی دشمن پرتاب کرد و گفت: «آن سر را که برای دوست داده ایم، باز نمی ستانیم .»

    و ستون خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد و دو نفر از سپاه سیاه سعد را به هلاکت رساند . امام (علیه السلام) او را به خیمه برگرداند و برای او دعا کرد و مژده بهشت داد . ام وهب با شادی تمام از امر امام خویش اطاعت کرد و هنگام بازگشت گفت: «خدایا! امید بهشت را از من مگیر .» (7)

    نکته قابل توجه این است که حمله به سوی دشمن، با عمود خیمه در مورد مادر عبدالله بن عمر نیز نقل شده است و به نقل تاریخ، حضرت اباعبدالله (علیه السلام) او را به سوی خیمه اش بازگرداند . همچنین در مورد مادر عمرو بن جناده (8) نیز گفته شده است که همچون ام وهب، سر فرزند شهیدش را گرفته و به وسیله آن، یکی از سپاهیان عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت، اما امام حسین (علیه السلام) با امر ولایی خویش او را به خیمه ها بازگرداند . (9) البته بانوی دیگری به نام ام خلف نیز در برخی از کتب ذکر شده است، با جریانی مشابه ام وهب و مادر عمرو بن جناده .

    شهیده ای دیگر از تبار عاشوراییان

    همسر عبدالله بن عمیر کلبی که از اولین شهدای کربلاست، نیز از جمله بانوانی بود که عشق و وفای خویش را در صفحات تاریخ به اثبات رساند . «ام وهب » کنیه این بانوی گرانقدر بود . لازم به ذکر است که ام وهب، همسر عبدالله کلبی با ام وهب که در بحث پیشین داشتیم، تفاوت دارد و این دو بانو شباهت اسمی با یکدیگر داشته اند و از نظر نسبی و سببی ارتباطی بین آن دو نیست .

    در کتب تاریخی آمده است که عبدالله بن عمیر کلبی و همسرش، در شب هشتم محرم، شبانه از کوفه بیرون رفته و به کاروان امام (علیه السلام) پیوستند . پس از شهادت عبدالله، در روز عاشورا، همسر وفادارش خود را به بالین او رساند و خاک را از چهره او پاک کرد . در این هنگام به دستور شمر، یکی از غلامان، گرزی بر سر این بانوی داغدیده فرود آورد و او را به شهادت رساند . (10)

    شهادت این بانوی ولایت مدار، مهری بود برحقانیت این حرکت بزرگ تاریخی; همان گونه که بانوان دیگر در نمایاندن عظمت این قیام و مسائل مربوط به آن بسیار مؤثر بوده اند .

    دوران اسارت و بانوان نقش آفرین

    در مبحث پیشین بیان کردیم که حضور مستقیم حضرت زینب (علیهاالسلام) در واقعه عاشورا، نقش آن پاک بانو را بسیار پر رنگ کرده بود . در این بخش نیز آن گاه که سخن از وقایع پس از عاشورا به میان می آید، شخصیت حضرت زینب (علیهاالسلام) و سرپرستی و مدیریت کاروان اسرا و خطبه های آگاهی بخش و ویران کننده کاخ نشین های رفاه طلب، بیش از پیش در ذهن آشکار می شود . مضمون خطبه های این پاک بانوی حرم اهل بیت (علیهم السلام) نمایانگر دانش و بینش بلند اوست; بانویی که مصیبت های جانکاه بر او وارد شده است، اما چنان در برابر ستم و ستمگر سخن می گوید که یادآور خطبه ها و سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .

    افزون بر پیام رسانی، افشاگری و پرستاری های حضرت زینب (علیهاالسلام) از کودکان می توان به نقش ام کلثوم خواهر بزرگوار او نیز اشاره نمود . لازم به ذکر است، ام کلثوم مذکور، فرزند حضرت علی (علیه السلام) از یکی دیگر از همسران ایشان است; نه از فاطمه زهرا (علیهاالسلام). زیرا ام کلثوم، دختر حضرت زهرا (علیهاالسلام) در دوران امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) دار فانی را وداع گفت . به هر حال، ام کلثوم دختر علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است و هنگامی که بی بند و باری و نگاه های مردم ناپاک کوفه به زنان و دختران اسیر را می بیند، با شجاعت فریاد می کشد: آیا شرم نمی کنید که برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟

    و نیز کودکان را از گرفتن صدقات مردم باز می دارد، تا شان و منزلت خاندان رسول خدا را بر همه نمایان سازد .

    فاطمه بنت الحسین (علیهاالسلام)، دختر نوجوان و شاعری که عشق و عاطفه و عرفان و قهرمانی کربلاییان را در قالب شعرهای زیبا و سوزان برای مردم زمان خود و عصرهای آینده تعریف می کرد، از جمله بانوان تاثیر گذار در کربلا و پس از آن بود . از آن جا که در مقالات و کتاب های متعدد، از این سه بانوی والامقام سخن به میان آمده است . به اختصار از آنها می گذریم و به ناگفته ها بیشتر می پردازیم . به یقین آن گاه که حقایق بلند و معارف والای بشری در قالب هنر و به ویژه شعر درآید، ماناتر و جاودانه تر خواهد ماند و هنر فاطمه بنت الحسین همین بود .

    همسر خولی یکی دیگر از بانوان اثرگذار پس از عاشورا بود . در تاریخ آمده است که خولی بن یزیداصبحی، از دژخیمان کوفه و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بود . او به اتفاق حمیدبن مسلم ازدی، سر مبارک امام (علیه السلام) را نزد ابن زیاد برد و به لت بسته بودن در قصر، ناچار شد آن گوهر فروزنده را به خانه خود ببرد و پنهان کند . همسر او از آن شب، کینه خولی را به دل گرفت و هنگامی که مختار قیام کرد . همسرش، عیوف دختر مالک، محل اختفای او را به یاران مختار اطلاع داد و سرانجام او به دست آنان کشته شد . (11)

    بنابر آمار ذکر شده، در کتب تاریخی، مادران 9 نفر از شهدای کربلا در روز عاشورا، شاهد شهادت فرزندان نوجوان و جوان خویش بودند و پس از واقعه عاشورا، در کاروان اسرا به خدمت اسیران و به ویژه کودکان مشغول بودند . حضور این بانوان که بهای سنگینی جهت این قیام عظیم پرداخته بودند و عزیزان خود را تقدیم راه مقدس امام (علیه السلام) کرده بودند، چونان ستون هایی بود که خیمه وجود اسرا را نگاه می داشت و آرامش روانی در بین آنها ایجاد می کرد .

    نقش زنان پس از اسارت

    اکنون که نقش های سازنده و مهم زنان در سه مقطع قبل از وقوع حادثه کربلا و در روز عاشورا و دوران اسارت بیان شد، به مهم ترین بخش آن یعنی پس از حادثه کربلا و جهاد فرهنگی و سیاسی زنان می پردازیم .

    حضرت زینب (علیهاالسلام) طلایه دار این رسالت مهم (یعنی پیام رسانی به آنها که نبودند و واقعه عاشورا را ندیدند)، بود . او بنا به نقل مورخان در سال 63 یا 65 ه . ق درگذشت و در مدت 3 یا 5 سال که پس از عاشورا زیست، حتی لحظه ای دست از بیدارگری مردم و افشاگری ظلم و ستم دستگاه اموی برنداشت . (12)

    فاطمه بنت الحسین (علیهاالسلام) نیز از جمله بانوانی بود که پس از واقعه عاشورا، رسالت پیام رسانی فرهنگ عاشورا را به پایان رساند . او در کوفه سخنرانی کرد و علاوه بر سخنرانی افشاگرانه بر ضد دستگاه اموی، به تحریک عواطف پرداخته و باعث بیداری وجدان مستمعان خود شد . پس از ورود به مدینه نیز با سرودن اشعاری در مجالس سوگواری شهدای کربلا و به ویژه سید الشهداء، حقایقی را به گوش مردم رساند و تا پایان عمر خود از ذوق و قریحه خدادادی و اندیشه و فکر بلند خویش برای احیای حق و امر به معروف و نهی از منکر استفاده کرد . (13)

    ام البنین، همسر بزرگوار امام علی بن ابی طالب و مادر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نیز علاوه بر نقش غیر مستقیم خود (تربیت فرزندان شجاع، متدین و ولایت محوری چون قمر بنی هاشم و سه برادر عزیز او)، مستقیما به روشنگری پرداخت و با استفاده از ابزارهای محرک عاطفه، مردم را با حقیقت عاشورا و عظمت مصیبت آن آشنا کرد . در کتب تاریخی می خوانیم که: «پس از شهادت عباس (علیه السلام) ام البنین هر روز به همراه عبیدالله فرزند عباس (علیه السلام) (که در کربلا حضور داشته است)، به بقیع می رفت و نوحه می خواند وگریه می کرد و مردم اجتماع کرده و همراه با او می گریستند .» (14)

    حضور این بانوی شجاع و اصیل در بقیع که یک مکان عمومی است و استفاده از شاهد کوچک کربلا (فرزند ابوالفضل العباس) و روشنگری هایی که در نوحه ها و سخنرانی های او بوده و در کتب معتبر ذکر شده است، حکایت از عظمت روحی او دارد و جلوه های سیاسی - اجتماعی این بانو را نمایان می سازد .

    این بانوی صبر و شکیبایی، حدود ده سال پس از واقعه عاشورا، در سال 70 ه . ق، دارفانی را وداع گفت، (15) اما در مدت این ده سال، حداکثر تلاش خویش را برای احیای فرهنگ غنی عاشورا مبذول داشت . نقش اساسی این بانو، کمتر از کسانی که در کربلا حضور داشته و به یاری امام پرداختند، نبود; زیرا استمرار یک فرهنگ و پایدار کردن آن به همان اندازه اهمیت دارد که ایجاد فرهنگ .

    رباب دختر امرء القیس بن عدی، همسر امام حسین (علیه السلام) و مادر سکینه و علی اصغر بود . او در کربلا حضور داشت و شهادت کودک شیرخوارش را به چشم دید و پس از وقایع عاشورا به عنوان اسیر در میان کاروان اسرا حضور داشت و پس از بازگشت به مدینه، مدت یکسال برای سید الشهداء (علیه السلام) عزاداری کرد و مرثیه هایی در سوگ آن بزرگ مرد سرود و به یاد ظهر عاشورا، همواره زیر آفتاب داغ می نشست و سرانجام یک سال پس از واقعه عاشورا، از دنیا رفت . (16)

    همسر دیگر امام حسین (علیه السلام)، لیلی دختر ابو مره ثقفی است . او در کربلا حضور نداشت و به عللی که ذکر نشده است، در مدینه بود که خبر شهادت همسر عزیز و میوه دلش، علی اکبر را به او دادند . برخورد این بانو با این مصیبت بزرگ چنان بود که برای اهل مدینه سؤال ایجاد می کرد و عواطف مردم را به نفع یاران امام حسین (علیه السلام) برمی انگیخت . به عبارتی، بار عاطفی قضیه کربلا توسط زنان، مادران و خواهران شهدا بسیار سنگین می شد و همین موجب جاودانگی حرکت امام حسین (علیه السلام) و یاران وفادار او شد .

    یکی از بانوان برجسته و مورد احترام مردم مدینه ام سلمه بود . او تنها کسی بود که افتخار همسری پیامبر را داشت و تا آن زمان هنوز زنده بود . احترام و اکرام مردم به این بانوی بزرگ که برخاسته از ارادت به پیامبر بود، بیش از حد توصیف است . ام سلمه که پیش از آن، خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) را از زبان پیامبر شنیده بود و هنگام شهادت امام و یارانش نیز رؤیای صادقه ای دیده بود، پس از واقعه کربلا، به سوگواری و عزاداری برای آن عزیزان پرداخت و بنی هاشم و مردم مدینه جهت تسلیت گویی نزد او می آمدند و آن بانو به بیان فضایل اهل بیت و امام حسین (علیهم السلام) می پرداخت . سخنان او در جمع حاضر اثر می گذاشت و دهان به دهان بین مردم منتقل می شد و حقانیت امام (علیه السلام) را بیش از پیش اثبات می نمود .

    آن چه در این مقاله بیان شد، قطره ای اندک از دریای حماسه ها و نقش های سازنده و ماندگاری است که زنان در دل تاریخ ثبت کرده اند . بی شک بسیاری از حقایق - چونان همیشه - بر جای مانده است و مجالی برای پرداختن به آنها نیست . گفتنی است که مبحث نقش های مستقیم و غیر مستقیم زنان در عرصه های گوناگون اجتماع و به ویژه در مقاطع حساس و به یادماندنی تاریخ، همچون مبعث، غدیر و کربلا گستره ای به وسعت همه تاریخ دارد، ولی به علل گوناگون از جمله محدودیت های ویژه ای که در هر زمان از سوی خانواده ها و حکومت ها برای زنان ایجاد می شد و تفاوت وظایف اساسی آنان با مردان و اقتضای طبیعی و به عبارتی، وظیفه جنسیتی آنان، این نقش ها همواره ناپیدا و یا کمرنگ بوده است . به هر حال، برای پژوهشگری که در پی تحقیق پیرامون جلوه های تاریخی زنان است، منابع فراوانی وجود دارد که با بیان مصادیق متعدد و پر جاذبه این جلوه ها را نمایان می سازد . امید آن داریم که این مختصر، جرقه ای باشد برای شروع حرکتی بزرگ در جهت شناختن و شناساندن زنان برجسته و فرهیخته و تاریخ ساز در عرصه های گوناگون .

    پی نوشت ها:

    1) جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 396 .

    2) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 400 .

    3) دیلم .

    4) شیخ مفید، الارشاد، با ترجمه باقر صاعدی خراسانی، ج 2، ص 421 .

    5) فرهنگ عاشورا، ص 191 (البته در این کتاب سخنی از هانیه به میان نیامده است و نام آن شهیده بزرگوار از کتب دیگر اخذ شده است).

    6) فرازی از زیارت جامعه کبیره .

    7) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 300 .

    8) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 105 .

    9) عمادزاده، زندگانی سید الشهدا، ج 2، ص 124 .

    10) فرهنگ عاشورا، ص 303 .

    11) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 125 .

    12) ر . ک: سید نور الدین جزایری، الخصائص الزینبیه .

    13) ر . ک: هادی الامینی، فاطمه بنت الحسین (علیهاالسلام)، ص 51 .

    14) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 294 .

    15) نهلا غروی نایینی، محدثات شیعه، ص 25 .

    16) فرهنگ عاشورا، ص 183 .

    موضوعات: همه, ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ  لینک ثابت



     [ 03:51:00 ب.ظ ]





      خلوت عشاق   ...

    موضوعات: همه, عکس و حرف, خداوندا  لینک ثابت



     [ 03:31:00 ب.ظ ]





      یکرنگ بمان ...   ...

     

     

    یکرنگ بمان …


    حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که …


    مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند .


     

    موضوعات: همه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1393-09-09] [ 12:23:00 ب.ظ ]





      یک وقت اگر خدا ازت یه چیزی رو گرفت ناراحت نشی ها   ...

     

     

     

    یک وقت اگر خدا ازت یه چیزی رو گرفت ناراحت نشی ها

    خودش داده خودش هم می گیره

    فقط اشک بریز بگو :

    خدایا همه چیز من و از من بگیر ،  ولی خودت رو از من نگیر


    موضوعات: همه, خداوندا  لینک ثابت



     [ 12:15:00 ب.ظ ]





      دیگر شده ام دچار وسواس، بیا   ...

     

    السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی «عج»

     

    دیگر شده ام دچار وسواس، بیا

     

    بد جور به عصر جمعه حساس، بیا

     

    گفتی به عموی خود ارادت داری

     

    این بار قسم به دست عباس، بیا …

    موضوعات: همه, ظهور  لینک ثابت



    [جمعه 1393-09-07] [ 04:57:00 ب.ظ ]





      روزی هزار بار دلت راشکسته ام   ...

     

     

     

    روزی هزار بار دلت راشکسته ام

    بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

    هربار این تویی که رسیدی و در زدی

    هربار این منم که در خانه بسته ام

    هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

    هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام


    موضوعات: همه, ظهور, شعر  لینک ثابت



     [ 04:54:00 ب.ظ ]





      خدایا کفر نمیگویم،پریشانم،   ...

     

    خدایا کفر نمیگویم،


    پریشانم،


    چه میخواهی تو از جانم؟!


    مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.


    خداوندا!


    اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی


    لباس فقر پوشی


    غرورت را برای تکه نانی


    به زیر پای نامردان بیاندازی


    و شب آهسته و خسته


    تهی دست و زبان بسته


    به سوی خانه باز آیی


    زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟!


    خداوندا!


    اگر در روز گرما خیز تابستان


    تنت بر سایه ی دیوار بگشایی


    لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری


    و قدری آن طرفتر


    عمارتهای مرمرین بینی


    و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد


    زمین و آسمان را کفر میگویی


    نمیگویی؟!


    خداوندا!


    اگر روزی بشر گردی


    ز حال بندگانت با خبر گردی


    پشیمان میشوی از قصه خلقت،


    از این بودن، از این بدعت.


    خداوندا تو مسئولی.


    خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن


    در این دنیا چه دشوار است،


    چه رنجی میکشد آنکس که انسان است


    و از احساس سرشار است


    و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا

     

     


    منم زیبا


    که زیبا بنده ام را دوست میدارم


    تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید


    ترا در بیکران دنیای تنهایان


    رهایت من نخواهم کرد


    رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود


    تو غیر از من چه میجویی؟


    تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟


    تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم


    تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن


    که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم


    طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت


    که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که


    وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم،


    خدایی عالمی دارد


    تویی زیباتر از خورشید زیبایم،


    تویی والاترین مهمان دنیایم


    که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت


    وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم


    مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟


    هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛


    ببینم من تو را از درگهم راندم؟


    که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!


    آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را


    این منم پروردگار مهربانت


    خالقت


    اینک صدایم کن مرا.


    با قطره ی اشکی


    به پیش آور دو دست خالی خود را


     

    با زبان بسته ات کاری ندارم


    لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم


     

    غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟


    بگو جز من کس دیگر نمیفهمد


     

    به نجوایی صدایم کن.


    بدان آغوش من باز است


    قسم بر عاشقان پاک با ایمان


     

    قسم بر اسبهای خسته در میدان


    تو را در بهترین اوقات آوردم


     

    قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من


    قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور


     

    قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد


    برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو


     

    تمام گامهای مانده اش با من


    تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید


     

    ترا در بیکران دنیای تنهایان،


    رهایت من نخواهم کرد.

     


    موضوعات: همه, شعر, خداوندا  لینک ثابت



     [ 04:48:00 ب.ظ ]





      شخصی گفت:الله اکبر   ...

    شخصی گفت:الله اکبر

     

    و بعد گفت:لا اله الا الله

    محمد رسول الله

    و باز گفت: سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم.

    پس گفت: سبحانک ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.

    این شخص اکنون 70000هفتادهزار نیکی را بدست آورده است و این شخص خود شما هستید.

    مبارکتون باشه……….♥

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:43:00 ب.ظ ]





      و فقط دوست خداست...!   ...

     

    و کسی می گوید سر خود بالا کن

    به بلندا بنگر

    به بلندای عظیم

    به افق های پر از نور امید

    و خودت خواهی دید

    و خودت خواهی یافت

    خانه دوست کجاست…!

    خانه دوست در آن عرش خداست

    خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست

    و فقط دوست خداست…!

     


    موضوعات: همه, خداوندا  لینک ثابت



     [ 04:40:00 ب.ظ ]





      مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !!   ...
    مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !!
    ڪـه زنگ تمـام خـانـه هــاے ڪوچـه را مــــے زنــد ،
    تـا شایــد یڪــــے در را بـاز ڪنــد .
    مـن فقـط درب خانـۀ خودت بست نشستــه ام ..

    “مهربــان پـروردگــار مـن “

    مــــے دانـم حتــــے دست خـالــــے بـازگشتـن از درگــاهت
    ” بــــے حڪمت ” نیست ..

    موضوعات: همه, خداوندا  لینک ثابت



     [ 04:37:00 ب.ظ ]





      جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد   ...
    جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد


    نگهم خواب ندارد


    قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد


    همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟؟


    تو کجایی ؟


    شده ام باز هوایی


    چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟


    به جمالتبه جلالتدل ما را بربایی

    موضوعات: همه, ظهور  لینک ثابت



     [ 04:27:00 ب.ظ ]





      خداجونم عاشقتم   ...

     

    خداجونم عاشقتم*


    عاشقتم که هیچوقت از نبودنم کنارت حرفی نزدی و نمیزنی*


    عاشقتم که هیچوقت بهم نگفتی برو*


    عاشقتم که هیچوقت بهم نگفتی دوستت ندارم*


    عاشقتم که همیشه کنارمی…


    عاشقتم که همیشه به تک تک حرف هام گوش میدی و خسته نمیشی*


    عاشقتم که همیشه حواست بهم هست…*


    عاشقتم که…


    اله من!


    عاشقانه هایم برایت تمامی ندارند…


    جملات کم می آورند که ردیف شوند برای بیان احساسم به تو.


    و خوشحالیم از داشتنت*


    با این کلمات و لغاتی که از بدو تولد در ذهنم نقش بسته اند


    نمیتوانم نهایت احساسم را بیان کنم..


    و نیازی نیست..چون تو،خود در درونمی*

    .

    .

    .

    خدایا دلم از همه که میگیره


    بر میگردم پیش خودت


    پیش خودت بغضمو میشکونم



    چون میدونم فقط تویی که منو"واقعا"دوست داری*

    موضوعات: همه, خداوندا  لینک ثابت



     [ 04:17:00 ب.ظ ]





      خطا از من است، می دانم   ...

    خطا از من است، می دانم

    از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد”

    امــــــــــــــــــــــــــا

    به دیگران هم دلسپرده ام…

    از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”

    امــــــــــــــــــــــــا

    به دیگران هم تکیه کرده ام

    امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

    رهایم نکن

    بیش از همیشه دلتنگم

    به اندازه ی تمام روزهای نبودنم…





    خداوندا



    دل به تو سپرده ام

    مرا به حال خود وا مگذار..

    موضوعات: خداوندا  لینک ثابت



     [ 04:13:00 ب.ظ ]





      دستان تو دعای مرا رد نمی کند   ...

    دستان تو دعای مرا رد نمی کند

     

    مادر بزرگ گفت : خدا بد نمی کند

     

    مادربزرگ گفت: که او چشمه ایست سرد

     

    ما را برای آب مردد نمی کند

     

    روی نگاه هیچ کس خط نمی کشد

     

    راه عبور هیچ کسی سد نمی کند

    او مرزهای بسته شدن را شکسته است

     

    آیینه را به قاب مقید نمی کند

     

    او با حضور خویش نفس میدهد به ما

     

    کاری که هیچ غایب مفرد نمی کند

     

    قلبش شکسته است... ولی قهر با کسی

     

    کز سوز دل به گریه بیفتد نمی کند

     

     

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:05:00 ب.ظ ]





      چند مطلب لذت بخش ....   ...

     

    ..ازاین عبارت زیبا خیلی لذت بردم:

     

    ✅بودن کشتی درآب خطرناک نیست..

    ✅اما بودن آب درکشتی خطر داره..!

     

    بودن موءمن دردنیا خطرناک نیست..

    اما بودن دنیا درقلب موءمن خطرداره. !

     

    شایسته تامل هست…

     

     

     

     

    داریم به سمتی میرویم که :

    بی حیایی (مد)!

    بی آبرویی (کلاس)!

    دود (تفریح)!

    رابطه با نامحرم (روشنفکری)!

    گرگ بودن (رمز موفقیت)!

    بی فرهنگی (فرهنگ)!

    پشت کردن به ارزشها و اعتقادات (نشانه رشد و نبوغ)!

    ای اشرف مخلوقات، به کجا چنین شتابان؟!!

     

     

     

    ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:

    ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.

    ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.

    ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…

     

    “شهید حسین خرازی”

     

     

     

     

     

     

     

    این مطلب خیلی خوندنیه: ماهم شنیده ایم که :

     

    خداوندکلاغ و طوطی رادریک شب هردو را سیاه و زشت آفرید. طوطی اعتراض کرد زیباوقشنگ شد.ولی کلاغ به رضای خداقانع شد.

    حالاکلاغ آزاداست. ولی طوطی در قفس.پس راضی

    باشيد به رضای خدا

     

    پیامی ازطرف خدا: إمروز همه مسائلت رابه من بسپار.من آنهاراحل میکنم.تنها آرام باش وشادزندگی کن.اینگونه بیشتر دوستت دارم..

     

    .روی هرپله که باشی خدا یه پله ازتو بالاتره،نه بخاطراینکه خداست بخاطراینکه دستت روبگیره..

     

    هرگاه خداوند تورابه لبه پرتگاه هدایت کردبه خداوند اطمینان کن چون یاتوراازپشت خواهدگرفت یابه توپروازکردن خواهدآموخت.

     

    بخاطربسپار همراهی خدابا انسان مثل نفس کشیدن است:آرام.بی صدا.همیشگی!

    خداراگفتم:بگذارجهان راقسمت کنیم؛آسمون مال تو،زمین مال من! خداخندیدوگفت:تو بندگی کن همه دنیا مال تو…

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1393-09-03] [ 05:13:00 ب.ظ ]





      گفت و گوی مداد وپاک کن   ...

     

    مداد : متاسفم:’(

    پاك کن : چرا ؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی;D

     

    مداد :

    متاسفم چون به خاطر من اذیت می شوی:|

    هر وقت که من اشتباه می کنم ،

    تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی.

    ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی

    بخشی از وجودت را از دست می دهی:no:

    و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی .

     

    پاك کن :

    اما برای من مهم نیست !:)

    من ساخته شده ام تا هر وقت تو اشتباه کردی

    به تو کمک کنم

    با این که می دانم روزی تمام خواهم شد و دیگری جای من را خواهد گرفت .

    من رضایت دارم !

    پس لطفا ناراحتی را کنار بگذار..:yes:

     

    گفتگو بین مداد و پاك کن

    برایم الهام بخش بود .

     

    والدین ، همچو پاك کن

    و فرزندان مانند مداد هستند .

     

    آنها همیشه درکنار فرزندان هستند

    و اشتباهات آنها را پاک می کنند .

     

    اگر چه فرزندان

    جایگزین (همسر ) می یابند

    ولی والدین از انچه برای فرزندانشان

    کرده اند شادمانند.

     

    در تمام طول زندگيم

    مداد بوده ام و والدین من مانند پاك کن ،

    هر روز کوچک و کوچکتر می شوند .

     

    اين مرا پر از درد می کند چون

    می دانم که یک روز انها من را ترک

    خواهند کرد و خرده های پاك کن ،

    تنها چیزی خواهد بود که

    به خاطرم بیاورد روزی چه کساني را داشتم!

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه  لینک ثابت



     [ 05:10:00 ب.ظ ]





      نامه زن آمریکایی به زنان مسلمان....   ...

     

    ارزش خوندن و آگاه شدن را دارد

    نامه زن آمریکایی به زنان مسلمان

     

    ما زنان غربی شستشوی مغزی داده شده ایم که باور کنیم شما زنان مسلمان، مورد ظلم واقع شدید. اما در حقیقت این ماییم که مورد ظلم واقع شده ایم ، برده ی مدهایی هستیم که پستمان می کند ، نسبت به وزن و انداممان عُقده ای شده ایم، و گدای محبت مردانی هستیم که نمی خواهند رشد فکری یابند (مسئولیت پذیر باشند)… در اعماق وجودمان می دانیم که سرمان کلاه رفته است.

     

    آنها سعی دارند، با فیلم ها و نماهنگهای شهوت انگیز ، به دروغ ما زنان آمریکایی را شاد و راضی نشان دهند ، مفتخر به لباس پوشیدن چون هرزه ها و قانع بودن به نداشتن خانواده ؛ و تو را اینچنین وسوسه می کنند .

     

    اکثر ما شاد نیستیم، به من اعتماد کن ! میلیون ها نفر از ما داروهای ضد افسردگی مصرف می کنیم ، از شغل هایمان متنفریم و شب ها به خاطر مردانی که می گفتند دوستمان دارند، ولی حریصانه از ما سوءاستفاده می کنند و می روند ، گریه می کنیم.

     

    آنها می خواهند خانواده های شما را از بین ببرند و شما را متقاعد کنند که فرزندان کمتری داشته باشید . آنها با جلوه دادن ازدواج به عنوان شکلی از بردگی ، مادری به عنوان نفرین و با جلوه دادن با حیا بودن و پاک ماندن به عنوان عقب افتادگی و اُمُلی چنین می کنند . آنها می خواهند خودت ، ارزش خودت را پایین آوری و ایمان و اعتقاداتت را از دست بدهی . آنها مانند شیطانی هستند که (آدم و حوا) را فریب دادند ، تو فریب نخور! برای خودت ارزش قائل باش : من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب ، یا مروارید گرانبها می بینم، (برگرفته از انجیل متی ۱۳ :۴۵).

     

    مُدهایی که از زیر دست خیاطان غربی بیرون می آیند برای این طراحی می شوند که به تو بقبولاند که ارزشمندترین سرمایه تو ، جذابیت جسمی توست . اما لباسهای عفیف تو و حجاب تو در واقع پرجاذبه تر از هر مُد غربی است، برای اینکه آنها تو را به صورت اسرارآمیزی پوشانده اند و عزت نفس و اعتماد به نفس تو را جلوه می دهند .

     

    خواهران من، گول نخورید. نگذارید شما را هم بگیرند. پاک و با نجابت بمانید. ما زنان مسیحی، حقیقتاً نیاز داریم ببینیم زندگی زنان چگونه باید باشد. به تو نیاز داریم تا برای ما الگویی باشی، برای اینکه ما گمشده ایم. پاکی ات را نگه دار. به خاطر داشته باش، آب ریخته شده را نمی توان جمع کرد. پس با دقت محافظت کن!

     

    گول نخورید و نجیب بمانید

    موضوعات: همه, عفاف و حجاب  لینک ثابت



     [ 04:43:00 ب.ظ ]





      مهمون داریم .خونه دلتون مرتب هست ؟   ...

     

    همیشه خانه را مرتب نگه می‌دارد و می‌گوید:

    “شاید مهمونِ سرزده بیاد"..!

    و من، همیشه یادِ تو می‌افتم

    خانه‌ی دلم، همیشه نامرتب است

    و مرتب کردَنَش را به زمانی بعد می‌اندازم!

    می‌گویم: “وقت زیاد است”

    غافل از آن که اگر تو همین فردا از راه برسی،

    من می‌مانم و دلی که خانه‌ی تو نیست!

    دلی که لایق تو نیست و شایستگی محبت تو را ندارد!…

     

    تقدیم می‌شود به حضرت اباصالح المهدی(علیه‌السلام)!…

    موضوعات: همه, ظهور  لینک ثابت



     [ 04:41:00 ب.ظ ]





      آرامش یعنی.....   ...

    ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ

    ﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﺮﻣﺖ ﻧﯿﺴﺖ …

    ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ …

    ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ …

    ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ …

    ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ

    ﺑﺒﺮﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ

    ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ …

    ﺁﺭﺍﻣﺶ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻮ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻃﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ …

    ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ

    ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽﺳﺖ

    ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻻﻫﺎ..

    ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺧﻮﺏ، ﻗﺸﻨﮓ

    ﭼﻬﺮﻩﺍﺵ ﻧﻮﺭﺍﻧﯿﺴﺖ..

    ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ

    ﺑﺎ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ..

    ﺳﺎﺩﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ

    ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ…

    ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ..

    ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ..

    ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ..

    ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺫﮐﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

    ﺩﺭ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼ..

    ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ..

    ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻗﺺﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽﺧﻨﺪﻡ..

    ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ..

    ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ..

    ﺍﻭ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ…

    ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ..

    ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ …

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:34:00 ب.ظ ]





      داستان صدف   ...

     

    “دوستان شعر قشنگیه بادقت بخوانید

    ” قطره ای در صدفی پنهان شد.

    رفته رفته به صدف مهمان شد

    . در نهانخانه تاریک صدف،

    چند روزی که گذشت  دید منزل تنگ است،

    در و دیوار صدف چون سنگ است

    کمی آزرده شد از خود پرسید: علت آمدنم اینجا چیست؟!

    قطره ها آزادند، در دل موج زمان فریادند. چیست معنای خود آزاری من؟

    چیست بیماری من؟ اگر روزنه ای باز شود دور شوم

    ساکن منطقه روشنی و نور شوم..

    . صدف آهسته شنید این نجوا، گفت: ای کودک خرد دریا!

    شکوه کم کن که در این بحر عمیق،

    ما نگردیم به کس یار و شفیق

    ارزشت بیشتر از شبنم نیست

    ، مثل تو در دل دریا کم نیست

    ما به کس در دل خود جا ندهیم،

    تا ندانیم که ارزش داردبی جهت منزل و ماوا ندهیم

    اگر امروز تو در سینه من پنهانی،

    یا به قول خودت افتاده در این زندانی

    مکن از بخت شکایت که بدون تردید،

    تو در این خانه تاریک ،شوی مروارید

    موضوعات: همه, داستان های کوتاه, شعر  لینک ثابت



    [یکشنبه 1393-09-02] [ 08:42:00 ب.ظ ]





      از سوسک می ترسیم ولی....   ...

     

    بسیار زیبا و خواندنی:

     

     

    از سوسک میترسیم از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم!

     

    از عنکبوت میترسیم از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم !

     

    از خوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم از سرخ کردن آدما از خجالت نمیترسیم!

     

    ازجا نیفتادن خورشت میترسیم از این که جای خودمون را درست پيدا نكرديم نمیترسیم!

     

    از گم کردن سکه هامون میترسیم ازسکه یه پول کردن دیگران نمیترسیم!

     

    از سرماخوردگی میترسیم از سر خورده کردن دوستامون نمیترسیم !

     

    از شکستن لیوان میترسیم از شکستن دل آدما نمیترسیم!

     

    از خواب موندن میترسیم از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم!

     

    از وقت کم آوردن میترسیم ازهدر رفتن وقتی که داریم نمیترسیم !

     

    از درس پرسیدن و امتحان پس دادن میترسیم از يه جا موندن و روزها را بي مطالعه گذروندن نميترسیم!

     

    از اینکه بهمون خیانت کنند میترسیم از خیانت کردن به خودمون نمیترسیم !

     

    از اینکه دلخورمون کنند میترسیم از دل خون کردن دیگران نمیترسیم !

     

    از گم کردن راه میترسیم از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم!

    امان از دست خودمون

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 08:23:00 ب.ظ ]





      خدا همیشه آنلاینه...   ...

     

    خدا همیشه آنلاینه….

    کافیه

    دلت رو به روز رسانی کنی

    اون موقع میبینی که در تک تک لحظات کنارتـــ بوده

    و هست و خواهد بود….

    اگر دیدی خط ها شلوغه و حس میکنی جوابی نمیاد،

    از پسورد “یا حسین” استفاده کن…

    خدا به این پسورد حساسه و به سرعت نور جواب میده!

    گاهی که حس میکنیم ارتباط قطع شده!

    مشکل از مخاطب نیست

    دل ما ویروس گرفته…

    موضوعات: همه, شهدای و ایثار گران حوزوی  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ب.ظ ]





      ,به عشق حضرت عباس بخونید.....   ...

     

    دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میموونه..؟

    یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه …عباس دروغ میگه مداح ارومش کرد گفت چی شده گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده…دروغ میگن که عباس حاجت میده خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت .. فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد ..با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره.. دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن…میخوام بگم غلط کردم… (گریه میکردو میگفت) میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده .. گفت خانوومم زنگ زد گفت چوون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم… میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع اوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد .. پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟ گفتم بابات کربلاست … گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت …پسرم بلند شو… به بابات سلام برسوون بگو… ابروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود.. چرا دوباره ابروی منو بردی…برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه…

    موضوعات: همه, اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا  لینک ثابت



     [ 08:10:00 ب.ظ ]





      مردم را با عمل خود به اسلام دعوت کنیم   ...

    مقیم لندن بود.

    تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.

    راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!

    می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

    آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی

    گذشت و به مقصد رسیدیم .

    موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم .

    پرسیدم بابت چی ؟

    گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.

    وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .

    با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .

    فردا خدمت می رسیم!

    میگفت وقتی این حرفو ازش شنیدم تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .

    من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم.

     

    مردم را با عمل خود به اسلام دعوت كنيم.

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:39:00 ب.ظ ]





      پشت در بهترین جاست ....   ...

     

    …صبر کن خدا در را باز میکند.

    تنها، نشستن و مودب بودن کار شماست . اما باز کردن یا باز نکردن در با اوست . اختیاری نیست! هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست . مبادا بروی و بگویی چیزی نمیدهند . با هنر و فهمت تا پشت در برو . در را محکم نزنی . یا اصلا در نزن .صاحبخانه خودش میداند، انجا بنشین .

     

    شبی که حضرت زهرا(س) را میخواستند دفن کنند اصحاب حضرت امیر(ع) پشت در آمدند تا کمک کنند .

    حضرت امیر (ع)امام حسن (ع)را فرستاد که پشت در صدای گریه می آید، ببین کیست ؟ امام حسن گفت اصحابند، گریه میکنند که در را باز کنید داخل بیاییم . حضرت فرمود بگو بروند اول اذان بیایند تشییع جنازه کنند .

    اینها رفتند اما یکی ماند و نرفت. همانجا نشست . نتوانست برود . یک دقیقه بعد حضرت امیر(ع) دیدند هنوز صدای گریه می آید فرمودند پسرم مگر نگفتی بروند؟! عرض کرد چرا ، دو مرتبه دم در رفت و فرمود چرا نرفتی ؟ گفت : پای رفتن نداشتم … حضرت امیر(ع) گفتند : بگو بیاید داخل.

    ببین که کمی پشت در ایستادن خوب است . به اشاره ملتفت باش. از یکسال، پنج سال پشت در ایستادن نترس. پشت در بهترین جاست .

     

    حاج محمد اسماعیل دولابی

    موضوعات: همه, سفارش های بزرگان  لینک ثابت



     [ 04:33:00 ب.ظ ]





      میرزا مهدی وزیر شیعه نادر شاه ...   ...

    

     

    نادرشاه وزیری شیعه به نام «میرزا مهدی» داشت. زمانی كه نادر هند را فتح كرد، میرزا مهدی از او اجازه خواست كه از هند برای زیارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد. نادرشاه او را به مسخره گرفت كه، شما شیعیان مرده پرست هستید! شخصی را كه صدها سال قبل از دنیا رفته است، بر سر قبرش می‏روید و به وی سلام می‏كنید…!میرزا مهدی وزیر گفت: اینها اگر چه در ظاهر مرده‏اند، ولی كارهایی می‏كنند كه از عهده‏ی زنده‏ها برنمی‏آید و مردم آن را كرامت و معجزه می‏نامند. از جمله كرامات مولا امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام این است كه سگ چون حیوانی نجس است به قبر مطهر ایشان نزدیك نمی‏شود و از آن عجیب تر، (شراب) است كه چون به آنجا می‏برند فاسد می‏گردد و اثر خمریت و مستی از آن زایل می‏شود!نادرشاه پس از شنیدن این مطلب گفت: اگر چنین است كه تو می‏گویی، من هم با تو می‏آیم تا از نزدیك این كرامت و معجزه را مشاهده نمایم! چندی بعد نادر به طرف عراق حركت كرد. چون به محدوده‏ی حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسید، شرابی را كه از قبل در ظرفی مخصوص گذاشته، و در آن را مهر كرده بودند، تا كسی نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانی كه آن را آوردند دید بوی تندی همچون بوی سركه از آن متصاعد می‏شود و چون آن را چشید، دید سركه شده است!سپس یك سگ طلب كرد. سگ را آوردند، ولی هر چه سعی و تلاش كردند تا آن حیوان را وارد محوطه و محدوده‏ی حرم مطهر كنند، نتوانستند. حیوان، دستهای خود را به زمین فشار می‏داد و هرچه، ریسمان وی را می‏كشیدند فایده‏ای نداشت، تا اینكه ریسمان پاره شد و حیوان آزاد شد و به عقب برگشت!!!

    نادرشاه، كه این صحنه را دید، در مقابل عظمت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام سر تعظیم فرود آورد و گفت: حال كه چنین است، می‏خواهم به جای این حیوان، زنجیری به گردن خود من بیفكنید و به كنار قبر مطهر مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‏السلام ببرید.زنجیری از طلا تهیه شد. ولی كسی جرأت نمی‏كرد آن زنجیر را به گردن نادرشاه بیندازد و او را به سوی حرم ببرد، زیرا فكر می‏كردند او اكنون احساساتی شده و چنین می‏گوید. ولی بعد كه به خود می‏آید و حالش آرام و طبیعی گردد، آن شخص را مجازات می‏كند!در این هنگام، ناگهان شخصی ناشناس، ولی بسیار با هیبت، نزدیك شد و زنجیر طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام كشانید. وقتی نادرشاه به كنار قبر مطهر رسید، تاجی را كه از پادشاه هند گرفته و بسیار قیمتی بود، روی قبر مطهر نهاد و عرض كرد: شاه تویی و من یكی از بندگان تو هستم، بلكه من سگ در خانه‏ی تو می‏باشم.سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشی بود طلا كردند

    و بعد هم به كربلا و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه‏های دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله و یارانش را برایش گفتند، متأثر شد و بشدت گریست.در این میان، از علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام، نیز سخن به میان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهایی روبرو شد! نادرشاه گفت: قبر او در كجای حرم امام حسین علیه‏السلام است؟ گفتند: وی قبری جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنی هاشم علیه‏السلام هدایت كردند. وقتی كه چشم نادرشاه به دستگاه با شكوه و حرم با صفای قمر بنی هاشم علیه‏السلام افتاد و دید دست كمی از حرم مولایش امام حسین علیه‏السلام ندارد، از حاضرین پرسید: علت و حكمت ایجاد این تشكیلات جداگانه چیست و چرا حضرتش را در حرم امام عظیم حسین بن علی علیه‏السلام دفن نكرده‏اند؟! گفتند: این امر به علت وصیت خود سردار كربلا، قمر بنی هاشم علیه‏السلام، بوده است كه به حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام گفت: مولا جان، مرا به خیمه مبر، چون به بچه‏های حرم وعده‏ی آب داده‏ام و آنها انتظار آب می‏كشند؛ و اینك اگر با این وضع به خیمه برگردم، شرمنده‏ی آنان خواهم بود. اما هر چه علما و حاضرین برایش توضیح دادند، نادرشاه قانع نشد كه باید برای حضرت عباس علیه‏السلام گنبد و بارگاه جدایی باشد.در این اثنا، ناگهان صدای فریادی همه را متوجه خود كرد. دیدند جوانی، با حالت آشفته و پریشان، كنار ضریح مطهر فرزند رشید مظلوم تاریخ امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام فریاد می‏زند و با لهجه‏ی محلی می‏گوید: ای برادر زینب، به فریادم برس.نادرشاه گفت: ببینید مطلب از چه قرار است و آن جوان چه می‏خواهد؟ جوان گفت: من از قبیله‏ی مسعود هستم و محل سكونت ما، در همین دو سه فرسخی شهر كربلا می‏باشد. در میان ما رسم بر این است كه یك روز قبل از عروسی، داماد همراه با عروس، به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام می‏آیند و سوگند می‏خورند كه به یكدیگر خیانت نكنند و حضرت را حكم قرار می‏دهند كه هر كس به دیگری خیانت كرد حضرتش او را مجازات كند!امشب هم، شب عروسی و زفاف من است. لذا با همسرم از منزل بیرون آمدیم تا به حرم حضرت بیاییم؛ ولی در بین راه هفت نفر سواركار مسلح به ما حمله كردند و زنم را از من گرفتند و بردند.

    اكنون آمده‏ام كه از حضرت قمر بنی هاشم علیه‏السلام كمك بگیرم.نادرشاه بسیار متأثر شد و گفت: من تا شب همسرت را به تو باز می‏گردانم، ولی جوان عرب، كه گویا با نادرشاه و شكوه و هیبت وی آشنایی نداشت، گفت من از تو كمك نخواستم، من از برادر زینب كبری علیهاالسلام كمك می‏خواهم، و باید هر چه زودتر همسرم را به من برگرداند و آن دزدها را به كیفر برساند. نادرشاه از سخنان گستاخانه‏ی آن جوان و اینكه او را رد كرده بود برآشفت و گفت: بسیار خوب، اگر قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام قبل از امشب همسرت را به تو نرساند من ترا كیفر خواهم كرد و به حسابت خواهم رسید.جوان با مشكل دوم كه همان تهدید نادرشاه بود روبرو شد و خود را به روی قبر مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام انداخت و در حالی كه فریاد می‏زد، گفت: ای پناه بی‏پناهان، ای پسر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام، به دادم برس.ناگهان صدای هلهله و فریاد زنی توجه همه را جلب كرد كه صدا می‏زد: «رایتك عالیة یبو فاضل، مشكور، یخو زینب»! آن زن با لهجه‏ی محلی می‏گفت: پرچمت بلند است ای ابوالفضل علیه‏السلام، سپاسگزارم ای برادر زینب!نادرشاه دستور داد جوان و همسرش را نزد او آوردند و ماجرا را از زن پرسید. هم مانند شوهرش، رسم جاری قبیله و حمله‏ی دزدان را بیان كرد و اضافه نمود كه، چون دزدان مرا با خود بردند و شوهرم از من جدا و دور شد، فریاد برآوردم و حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام را به حق خواهرش زینب كبری علیهاالسلام قسم دادم تا مرا نجات دهد.ناگهان سواری از سوی كربلا نمایان شد و با عجله و شتاب بسیار نزدیك ما آمد و به دزدان دستور داد كه مرا رها كنند، ولی آنها نپذیرفتند و حتی به آن سوار حمله بردند كه یكمرتبه دیدم برقی همانند برق شمشیر به طرف دزدان حركت كرد و سرهایشان را از بدنها جدا كرد و اكنون جسدها و سرهای آنها در آن بیابان افتاده است، اینك نیز خودم را در اینجا می‏بینم!نادرشاه از دیدن این كرامت قانع شد كه مقام والای حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام این مقدار هست كه به پاداش وفا و ایگثاری كه در زندگی نشان داده است، چنین دستگاهی در كنار برادر عزیزش امام حسین علیه‏السلام داشته باشد. لذا دستور به توسعه‏ی حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام داد و مسجد بالا سر حضرت و مسجد رواق پشت سر را احداث نمود و صحن و ایوان را تزیین و تعمیر اساسی كرد.

     

    اللهم ارزقنا شفاعه الحسین یوم الورود

    اسرارالسلاطین، ص 450

    

    موضوعات: همه, اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا  لینک ثابت



     [ 04:23:00 ب.ظ ]





      حرمت بعضی سکوت ها رو نگه داریم‌   ...

    : دانشجویی میگفت:

    یکی ازدکترای دانشگاه ماکه استاد هم بوده،

    ساعت دخترانه دستش بود وماهمیشه به او می خندیدیم…!.

    .

    .

    تااینکه

    برامون مشخص شد

    اون ساعت “تنهادخترش “بوده

    که اونو ازدست داده بود..

    میخوام با این بهانه بگم:

    دلهایی هست که دردمیکشد،امادم نمیزند..

    و همیشه سکوت ،دلیل بر"عدم قدرت “شخص برجواب دادنش نیست..

    خیلی ها هستند که سکوت اختیار میکنند،

    تا

    کسی را"جریحه دار” نکنند..

    خیلی هاهستند سکوت اختیارمیکنند..،

    چون درد دارند وحرف زدنشان دردشان را “بیشتر"میکند..

    خیلی هاهستندمیدونندکه حرف زدن دربعضی مواقع “فایده ای “ندارد..!

    خیلی ها هم هنگام عصبانیت سکوت اختیارمیکنندتا “دلی “نرنجد…!

    و

    خیلی از خیلی های دیگر…!!!

    پس :

    حرمت بعضی سکوتها را نگهداریم…!!

    تا

    زبان در دهان نچرخد و ق:yes:لم ننویسداز آن چه نباید.

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:10:00 ب.ظ ]





      چرا خوردن ماهی بدون پولک حرام است   ...

    ،، ﭼﺮﺍ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﻮﻟﮏ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟

    ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻋﻠﻢ ﻣﻮﯾﺪ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺩﯾﻦ ﻣﺎﺳﺖ . ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ

    ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻫﯿﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ

    ﻓﻠﺲ ﺟﻬﺖ ﺗﺤﻤﻞ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﺏ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪﮐﻪ

    ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺣﺒﺲ ﮐﻨﻨﺪ. ﻟﺬﺍ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺳﺒﺐ

    ﺳﻤﯽ ﺷﺪﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯿﻬﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯿﻬﺎ ﺩﺭ

    ﻃﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺳﺒﺐ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﮔﻮﺍﺭﺷﯽ

    ﻭ …ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ88|

    موضوعات: همه  لینک ثابت



     [ 04:06:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین