مهمان کربلا
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   






موضوعات

  • همه
  • همه
  • سفارش های بزرگان
  • داستان های کوتاه
  • نکته های ناب قرانی
  • عفاف و حجاب
  • ظهور
  • اطلاعات عمومی
  • به یاد شهدا ...
  • نماز
  • تربیت فرزند شیعه
  • فرزند پروری
  • سلامتی
  • شهدای و ایثار گران حوزوی
  • بزرگان حوزه
  • شعر
  • شناخت اهل بیت
  • طب سنتی
  • آشپزی ( کیک )
  • طنز
  • غدیر
  • عکس و حرف
  • اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ و ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺳﺎﻟﻢ
  • جوان و جوانی
  • ﺯﻧﺎﻥ و ﻛﺮﺑﻼ
  • ﻭﻻﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭا
  • خداوندا
  • زندگینامه
  • احکام بانوان
  • متن ادبی
  • آشپزی ( انواع غذا )
  • آشپزی ( نکته ها )
  • کلیپ
  • دانلود
  • همسرداری
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • آشپزی ( نوشیدنی ها )
  • رمضان
  • آشپزی ( آش ها)
  • عروسک بافی
  • مناسبت ها
  • لبخند های پشت خاکریز
  • معرفی کتاب
  • حدیث
  • احادیث
  • احادیث اخلاقی
  • ائمه اطهار
  • آشپزی
  • سوپ ها
  • ماه محرم
  • دهه چهارم
  • عدل الهی
  • نشانه های مؤمن چیست ؟
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • جنگ نرم
  • رشد و خود سازی
  • داروخانه معنوی
  • متفرقه دینی
  • کودک و سیسمونی


  • آبان 1394
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << < جاری> >>
                1
    2 3 4 5 6 7 8
    9 10 11 12 13 14 15
    16 17 18 19 20 21 22
    23 24 25 26 27 28 29
    30            




    آخرین مطاب






    آمار

  • امروز: 71
  • دیروز: 141
  • 7 روز قبل: 3192
  • 1 ماه قبل: 6545
  • کل بازدیدها: 451953




  • خبرنامه





    کاربران آنلاین





    لبخند های پشت خاکریز

    مهدویت امام زمان (عج)



    بازی های دفاع مقدس

    مهدویت امام زمان (عج)



    کرامات و داستان های ائمه اطهار

    آیه قرآن



    دانشنامه امام علی

    آیه قرآن



    اولین های دفاع مقدس

    وصیت شهدا



    جستجو





    ذکر ایام هفته

    ذکر روزهای هفته



    وصیت نامه موضوعی شهدا

    وصیت شهدا



    روز شمار غیبت





    معرفی صفحه وبلاگ به یک دوست






    بازی تمرکز حواس





    جستجو

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت




    رتبه



      حکایات‌هایی خواندنی از امام موسی کاظم علیه السلام   ...

     

     

     

    مرحوم طبرسی در کتاب شریف خود به نام احتجاج آورده است : روزی مهدی عبّاسی با حضور بعضی از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابویوسف – که یکی از علماء برجسته دربار به حساب می آمد، جلسه ای تشکیل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسی کاظم علیه السلام را نیز در آن جلسه دعوت کرد. امام کاظم علیه السلام پس از ورود، از ابویوسف مطلبی را پرسید؛ ولی او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد. پس از آن ، خطاب به حضرت کرده و اجازه گرفت تا سئوالی را مطرح کند؟ امام علیه السلام فرمود: آنچه مایل هستی سؤ ال و مطرح کن.

    ـ

    ابویوسف پرسید: درباره حاجی که در حال احرام باشد، آیا شرعاً می تواند از سایه بان استفاده کند؟ حضرت فرمود: خیر، صحیح نیست . پرسید: چنانچه خیمه ای را نصب کند و داخل آن رود، چه حکمی دارد؟ فرمود: در آن اشکالی نیست . پرسید: چه فرقی بین آن دو وجود دارد؟!

    حضرت فرمود: درباره زن حایض چه می گوئی ، آیا نمازهای خود را باید قضا کند یا خیر؟ جواب داد: خیر.

    ـ

    فرمود: آیا روزه های خود را باید قضا نماید؟ گفت : بلی . فرمود: چه فرقی بین نماز و روزه می باشد؟ گفت : در شریعت اسلام حکم آن چنین وارد شده است . امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: درباره احکام شخص حاجی در حال احرام نیز چنان وارد شده است . در این لحظه مهدی عبّاسی خطاب به ابویوسف کرد و گفت : ای ابویوسف ! چه کردی ؟ کاری که نتوانستی انجام دهی ؟!

    ابویوسف گفت : او یعنی ؛ امام کاظم علیه السلام – مرا با یک استدلال از پای درآورد.

    ـ

    ـ

    ـ

    ارزش کار

    علی بن ابی حمزه گوید: امام کاظم علیه السلام را دیدم که مشغول کار و فعالیت در زمین خودش بود به گونه ای که عرق بر بدنش جاری بود به او عرض کردم فدایت شوم دیگران کجا هستند که شما اینگونه به زحمت افتادید؟ حضرت فرمودند: ای علی ! کسی که بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمین کار می کرد. عرض کردم : او چه کسی بود؟

    ـ

    امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و پدران من همه بادست خود کار می کردند و البته کار کردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.

    ـ

    ـ

    ـ

    اسوه عبادت

    احمد بن عبدالله از پدرش نقل می کند که گفت : نزد فضل بن ربیع (از سران حکومت عباسی) رفتم (در آن وقت که امام موسی کاظم (علیه السلام) تحت نظر او بود) دیدم بر پشت بام نشسته است ، به من گفت : بیا اینجا به این خانه نگاه کن ببین چه می بینی ؟ رفتم دیدم و گفتم : یک لباس افتاده می بینم ، گفت : خوب نگاه کن ، خوب نگاه کردم ، گفتم : مردی را در حال سجده می بینم . گفت : آیا این مرد را می شناسی ؟ این موسی بن جعفر (علیه السلام) است ، که شب و روز او را در این حال می بینم ، او نماز صبح را دراول وقت می خواند سپس تعقیب نماز را می خواند تا خورشید طلوع نماید، سپس به سجده می افتد و همچنان در سجده است تا ظهر شود، کسی را وکیل کرده که وقت نماز را به او خبر دهد، وقتی که از ناحیه او با خبر می شد که ظهر شده بلند می شد و بدون تجدید وضو، نماز می خواند (معلوم می شود که از صبح تا ظهر خوابش نبرده است) وقتی شب می شود پس از نماز عشاء غذائی میل می کند، سپس تجدید وضو نموده به سجده می افتد و همواره در دل شب نماز می خواند تا طلوع فجر. بعضی از مامورین می گفت : بسیار شنیدم که آن حضرت در دعایش ‍ می گفت :خدایا من از تو می خواستم فراغت و فرصتی برای عبادت تو بیابم ، خواسته ام را برآوردی ، تو را بر این کار حمد و سپاس می گویم . و در سجده خود می گفت : قبح الدنب من عبدک فلیحسن العفو و التجاوز من عندک . زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نیک از جانب تو می باشد. و از دعاهای معروف او است :

    اللهم انی اسالک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا از درگاه تو آسایش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را می خواهم.

    ـ

    ـ

    ـ

    آفرینش مافوق تصوّر

    مرحوم شیخ مفید رحمه اللّه علیه آورده است :

    امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال دو جهان مرتبط با یکدیگر آفریده است ، که یکی از آن ها عُلیا و دیگری سُفلی می باشد. و آفرینش تشکیلاتی هر دو جهان را در انسان ایجاد نموده است ؛ همان طور که این جهان را کروی شکل آفریده است ، همچنین سر انسان را نیز چون گنبد، کروی شکل قرار داده و موهای سر انسان به منزله ستارگان ؛ و چشمانش همانند خورشید و ماه ؛ و مجرای تنفّس او را چون شمال و جنوب ؛ و دو گوش انسان را چون مشرق و مغرب قرار داده است . همچنین چشم بر هم زدن انسان ، مانند جرقّه و برق ، سخن و کلام او مانند رعد و صدای آسمانی ، راه رفتن او همچون حرکت ستارگان سیّاره است . همچنین نشست و نگاه انسان همانند إشراف ستارگان ؛ و خواب انسان مانند هبوط آن ها؛ و نیز مرگ او همانند فناء و نابودی آن ستارگان خواهد بود. خداوند کریم در پشت انسان ۲۴ فقره و مهره استخوانی همانند ۲۴ ساعت شبانه روز، و درون او ۳۰ روده به تعداد روزهای ماه قرار داده است ؛ و بدن او را متشکّل از ۱۲ عضو به مقدار حدّ اکثر حمل او در شکم مادر آفریده است . و درون انسان چهار نوع آب وجود دارد که عبارتند از:

    آب شور در چشمانش تا در گرما و سرما محفوظ و سالم بماند. آب تلخ در گوش هایش تا جلوگیری از ورود حشرات باشد. آب مَنی در صلب و کمرش تا او را از فساد و دیگر عوارض مصون و سالم نگه دارد. آب صاف در دهان و زبانش تا کمک در جهات مختلف دهان و درون باشد. و به همین جهت هنگامی که حضرت آدم علیه السلام لب به سخن گشود، شهادت به یگانگی خداوند سبحان داد. همچنین خداوند حکیم انسان را از نفس و جسم و روح آفرید، که به وسیله نفس ، خواب های مختلف می بیند؛ و جسمش مورد انواع بلاها و امراض ‍ گوناگون قرار می گیرد، که در نهایت به خاک باز می گردد؛ و روح تا زمانی که جسم بر روی زمین باشد، با او است و پس از آن جدا خواهد شد.

    ـ

    ـ

    ـ

    بد گمانی به شوهر

    سلیمان بن عبداللّه حکایت کند:

    روزی با عدّه ای به منزل حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم . پس از لحظاتی ، زنی را که صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند که او را معالجه نماید. امام کاظم علیه السلام دست راست مبارک خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: مواظب باش بعد از این مرتکب چنین خلافی نشوی . افراد در مجلس سئوال کردند: یا ابن رسول اللّه ! این زن چه کار خلافی را انجام داده ، که دچار این عقاب شده است ؟ امام علیه السلام فرمود: نباید راز او فاش گردد، مگر آن که خودش مطرح کند. هنگامی که از زن سئوال شد که چه عملی انجام داده بودی ؟ گفت : شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یک منزل هستیم ، در حالی که هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم ؛ شوهرم حرکت کرد و رفت ، من گمان کردم پیش آن همسرش رفته است ، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می کنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت . و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم ، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارک مولایم ، آن عقاب برطرف شد و توبه کردم.

    ـ

    ـ

    ـ

    برخورد با بدگویان

    یکی از فرزندان عمربن خطاب که در مدینه زندگی می کرد امام کاظم علیه السلام را آزار می داد و هر گاه به او می رسید بدگوئی می کرد و امیرالمومنین علیه السلام را نیز مورد طعن قرار می داد. بعضی از یاران حضرت عرض کردند اجازه دهید ما این فاسق را بکشیم ، اما امام علیه السلام به شدت آنها را نهی کرده و آدرس محل کار و مزرعه آن مرد را سوال کرد. گفته شد امام درآن ناحیه از مرکب خود پیاده شد و نزد او نشست و بارویی گشاده با او صحبت کرد و خندید. آنگاه سوال کرد: چقدر برای زراعت خود خرج کرده ای ؟

    ـ

    او در جواب گفت : صد دینار حضرت فرمود: امید داری چقدر سود نصیب تو گردد؟ گفت : علم غیب نمی دانم . حضرت فرمود: گفتم : امید داری چه اندازه سود ببری ؟ گفت : امیدوارم دویست دینار سود ببرم . امام علیه السلام کیسه ای به او داد که سیصد دینار در آن بود فرمود: زراعت هم مال خودت باشد و خداوند آنچه امید داری نصیب می کند. آن مرد سر امام علیه السلام را بوسید و از او خواست که از خطایش در گذرد. امام علیه السلام بر او لبخندی زد و بازگشت . وقتی امام علیه السلام به مسجد رفت آن مرد را دید که نشسته است ، وقتی چشمش به امام علیه السلام افتاد: گفت : اللّه اعلم حیث یجعل رسالته خداوند داناتر است که رسالتش را در چه کسی قرار دهد. اصحاب آن حضرت پرسیدند قضیه چیست ؟ امام علیه السلام فرمود شما چیز دیگری می گفتی حال شنیدید الان چه گفت ؟ وقتی امام علیه السلام به منزل خود رفت به یارانش که از اوخواسته بودند اجازه دهد آن مرد را بکشند فرمود: کدامیک بهتر بود آنچه شما می خواستید انجام دهید یا آنچه من می خواستم انجام دهم ؟ من با مبلغی او را اصلاح کردم و با این شراو را از خود دور کردم.

    ـ

    ـ

    ـ

    پاداش پاسخ نیک

    فقیری به حضور امام کاظم (علیه السلام) آمد و عرض کرد: تهیدست هستم مرا از تهی دستی و فقر نجات بده ، اگر صد درهم پول داشته باشم ، با تجارت و خرید و فروش خود را از فقر و ناداری نجات می دهم . امام کاظم (علیه السلام) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: من از تو یک سؤ ال می کنم ، اگر پاسخ صحیح دادی ، ده برابر خواسته تو را به تو خواهم داد. فقیر عرض کرد: بپرسید.

    امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزوئی کنی ، چه آرزو می کنی؟ فقیر گفت : آرزو می کنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم ، و برای حفظ دین و برادران دینی ، قانون تقیه را رعایت کنم . امام کاظم (علیه السلام) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمی کنی . او عرض کرد: این صفت در من هست ، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس ‍ می گویم ، و از درگاهش می خواهم ، تا خصال نیکی که ندارم به من بدهد. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: پاسخ نیکی دادی ، آنگاه دو هزار درهم (که ۲۰ برابر خواسته او بود) به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش مازور به کار ببرید زیرا کالای خشک است (و کمتر آسیب پذیر است (. به این ترتیب به او کمک کرد، و او را برای تجارت و کسب و کار تشویق و راهنمایی فرمود.

    ـ

    ـ

    ـ

    پرسش از کودک

    مرحوم قطب الدّین راوندی و دیگر بزرگان به نقل از عیسی شَلمقانی آورده اند: روزی بر محضر مبارک امام صادق علیه السلام وارد شدم و تصمیم داشتم که درباره شخصی به نام ابوالخطّاب سؤال کنم . همین که داخل منزل حضرت رفتم و سلام کردم ، امام علیه السلام فرمود: ای عیسی ! چرا نزد فرزندم موسی – کاظم علیه السلام – نمی روی ، تا آنچه که می خواهی از او سؤ ال کنی؟! من دیگر سخنی نگفتم و برای یافتن حضرت موسی کاظم علیه السلام روانه گشتم ؛ و سرانجام او را در مکتب خانه یافتم ، که نشسته بود و مدادی در دست داشت . چون چشم آن کودک معصوم بر من افتاد، اظهار داشت : ای عیسی ! خداوند متعال در روز ازل از تمامی پیغمبران و خلایق ، بر نبوّت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله ؛ و نیز خلافت و جانشینی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عهد و میثاق گرفته است ؛ و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند. ولیکن عدّه ای از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلکه ایمان آن ها عاریه و ظاهری است ، که ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد می باشد. عیسی شلمقانی گوید: چون از آن کودک ، چنین سخنی عظیم را شنیدم ، خصوصاً که از نیّت و قصد درونی من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم ؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته و پیشانی او را بوسیدم و اظهار داشتم : ذرّیه رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، بعضی از بعضی ارث می برند و همگان یکی می باشند. و پس از آن ، نزد امام صادق علیه السلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو کردم ؛ و افزودم بر این که همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله است . سپس امام صادق علیه السلام فرمود: چنانچه هر مطلب و سؤالی که داشتی ، از این فرزندم – که او را مشاهده نمودی – سؤال می کردی ، تو را پاسخ کافی و کامل می داد.

    ـ

    ـ

    ـ

    تاثیر نماز بر کنیز

    امام موسی کاظم (علیه السلام) در طول ۳۵ سال امامت، به زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه مسلمین توجه عمیق داشت، همواره تلاش می‌‌کرد که مسلمانان را از زیر یوغ طاغوتها نجات دهد، و حقوق از دست رفته آنها را به آنها بازگرداند، آن بزرگمرد آزاده در این راستا بسیار صدمه دید. به خصوص در عصر حکومت طاغوتی هارون همواره در زندانهای تاریک و سخت تحت شکنجه و فشار بود، سرانجام به دستور هارون او را در زندان مسموم نموده و به شهادت رساندند.

    ـ

    در آن هنگام که امام کاظم (علیه السلام) در زندان سندی بن شاهک (بغداد) بود، هارون کنیزی خوش قامت و زیباچهره را به عنوان خدمتگزار به زندان فرستاد. امام کاظم (علیه السلام) آن کنیز را نپذیرفت و به عامری (کسی که واسطه رساندن کنیز شده بود) فرمود :

    «‌به هارون بگو: بلکه شما هستید که به هدایایتان شاد هستید، من نیازی به آن هدیه ندارم»

    عامری بازگشت و جریان را به هارون گزارش کرد. هارون خشمگین شد و به او گفت :

    «‌به زندان برو، به موسی بن جعفر (علیه السلام) بگو:

    «‌نه ما با رضایت تو، تو را زندانی کرده‌ایم و نه با رضایت تو، تو را دستگیر نموده‌ایم، قطعاً‌ باید کنیز در زندان باشد.»

    به این ترتیب، کنیز را در زندان باقی گذاشتند، هارون جاسوسی را بر او گماشت تا چگونگی کار کنیز را به او گزارش دهد.

    ـ

    کنیز در زندان، آنچنان تحت تاثیر معنویت امام (علیه السلام) قرار گرفت که همواره به سجده می‌رفت و می‌گفت : «‌قدوس، سبحانک سبحانک…» ای خدای پاک و بی عیب که از هر گونه عیب، منزه و پاک هستی…

    آن جاسوس، ماجرا را به هارون گزارش داد. هارون گفت :

    به خدا سوگند موسی بن جعفر (علیه السلام) کنیز را با جادوی خود، سحر زده کرد، برو آن کنیز را نزد من بیاور. کنیز در حالی که لرزه بر اندام داشت و بهت زده بود نزد هارون آمد، هارون احوال او را پرسید.

    کنیز گفت : امام (علیه السلام) را دیدم، شب و روز سرگرم نماز و عبادت و تسبیح بود، به او گفتم ای آقای من، من برای خدمتگزاری تو به اینجا آمده‌ام، چه حاجت داری تا تو را یاری کنم.

    فرمود :«‌اینها (هارون و اطرافیان او) درباره من چه فکری می‌کنند؟

    ـ

    ناگهان به سویی متوجه شد، من نیز به آن سو نگریستم، باغی شاداب و پر درخت و باصفا با حوریان دیدم، بی‌اختیار به سجده افتادم تا اینکه غلام شما آمد و مرا به اینجا آورد.

    هارون گفت :« ای زن خبیث، تو در سجده به خواب رفته‌ای و آن چیزها را دیده‌ای. سپس دستور داد که آن کنیز را تحت نظر قرار دادند تا وقایع زندان را به کسی نگوید، او همچنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت»

    ـ

    ـ

    ـ

    حدود فدک

    مهدی عباسی (سومین خلیفه مقتدر عباسی برای سر پوش گذاشتن به جنایات خود و خاموش ساختن جنبشهای آزادیبخش) اعلام عمومی کرد که می خواهم مظالم عباد و حقوقی که مردم برگردن من دارند به صاحبانشان بدهم . امام کاظم (علیه السلام) این اعلام را شنید، نزد مهدی عباسی رفت و دید او در ظاهر مشغول ادای حقوق مردم است به او رو کرد و فرمود: ما بال مظلمتنا لا ترد: چرا حقوق از دست رفته ما به ما باز نمی گردد؟. مهدی گفت : حقوق شما چیست ؟ امام فرمود: فدک .

    ـ

    مهدی گفت : حدود فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم . امام فرمود: حد اول آن ، کوه احد است ، حد دوم آن ، عریش مصر است ، حد سوم آن سیف البحر(حدود دریای خزر) است . و حد چهارمش ‍ دومه الجندل(عراق) است . مهدی گفت : همه اینها از حدود فدک است ؟

    ـ

    امام فرمود: آری . مهدی آنچنان ناراحت شد که آثار خشم در چهره اش آشکار گردید، چرا که امام با این پاسخها، به او فهماند که زمام حکومت بر همه دنیای اسلام باید در دست ما باشد. مهدی برخاست و از آنجا رفت در حالی که می گفت : این حدود بسیار است باید پیرامون آن بیندیشم . به این ترتیب ، امام هفتم، نقشه مرموز مهدی عباسی را نقش بر آب ساخت . از گفتار امام کاظم (علیه السلام) است : الرفق نصف العیش.

    رفاقت و صمیمیت بامردم ، نصف زندگی (سالم) است.

    ـ

    ـ

    ـ

    حرمت برادر مومن

    عبدالمومن انصاری گوید: به محضر امام کاظم علیه السلام رسیدم و محمد بن عبداللّه جعفری هم نزد آن حضرت بود من با محمد تبسمی کردم امام که مشاهده می کرد فرمود: او را دوست داری ؟ عرض کردم : بله ، البته بخاطر شما او را دوست دارم . امام علیه السلام فرمود: او برادر توست و مومن برادر مادری و پدری مومن است اگر چه از یک پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند). ملعون است کسی که به برادرش تهمت زند. ملعون است کسی که به برادرش خیانت کند. ملعون است کسی که برادرش را (از کجروی) پند و اندرز ندهد. ملعون است کسی که از برادرش غیبت کند.

    ـ

    ـ

    ـ

    خاصیت قطع و صله رحم

    علی بن ابوحمزه (رحمت الله علیه) از شاگردان امام کاظم (علیه السلام) بود، روزی امام کاظم (علیه السلام) به او فرمود: بزودی شخصی از مردم مغرب ، با تو ملاقات می کند، و از تو درباره من سوالی می کند در پاسخ بگو؛او امام ما است که امام صادق (علیه السلام) او را به امامت بعد از خود تعیین نموده است ، و مسائلی از حلال و حرام می پرسد، جواب مسائل او را بده . علی بن ابوحمزه گفت : نشانه آن مرد مغربی چیست ؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: او بلند قامت و تنومند است و نامش یعقوب بن یزید می باشد که رئیس قوم خود است ، اگر خواست ، نزد من بیاید، او را نزد من بیاور. علی بن ابوحمزه (ره) می گوید: کنار کعبه رفتم و مشغول طواف بودم ، ناگاه مرد بلند قامت و تنومندی نزد من آمد و گفت : می خواهم درباره صاحب تو، سؤال کنم . گفتم : درباره کدامیک از اصحاب ؟

    ـ

    گفت : درباره موسی بن جعفر (علیه السلام) گفتم : نامت چیست ؟ گفت : یعقوب بن یزید گفتم : اهل کجا هستی ؟ گفت : اهل مغرب گفتم : چگونه مرا شناختی ؟ گفت : در عالم خواب دیدم ، شخصی به من گفت : با علی بن ابوحمزه ملاقات کن ، آنچه سؤال کردی ، از او بپرس ، جویای حال تو شدم سرانجام در اینجا تو را پیدا کردم . گفتم : همین جا اندکی بنشین تا من طواف خود را تمام کنم و سپس نزد تو می آیم ، طواف را به پایان رسانیدم و نزد یعقوب آمدم و با او مقداری گفتگو نمودم ، فهمیدم که مردی خردمند و هشیار است ، از من خواست او را به حضور امام کاظم (علیه السلام) ببرم ، او را به محضر امام ع آوردم . وقتی که امام کاظم (علیه السلام) او را دید، فرمود: ای یعقوب بن یزید، دیروز آمدی ، و در فلان محل بین تو و برادرت ، درگیری شد و به همدیگر ناسزا گفتید، چنین برخورد و روش از دین من و دین پیروانم نیست ، و ما به هیچیک از شیعیان خود نگفته ایم که رفتارشان چنین باشد، از خدا بترس ، بین شما بزودی (به خاطر قطع رحم) بر اثر مرگ جدایی می افتد، برادرت در همین سفر، قبل از آنکه به وطن برسد می میرد، و تو از کرده خود پشیمان می شوی ، شما قطع رحم نموده اید و نسبت به همدیگر قهر هستید، خداوند عمر شما را کوتاه نمود. یعقوب گفت : ای پسر رسول خدا! تکلیف من چه می شود، و مرگ من کی فرا می رسد؟ اما کاظم (علیه السلام) فرمود: مرگ تو نیز (به خاطر قطع رحم) فرا رسیده بود، ولی تو در فلان منزل ، نسبت به عمه ات صله رحم کردی ، خداوند بیست حج (سال) عمر تو را تاءخیر انداخت . علی بن حمزه می گوید: سال بعد، یعقوب را در مکه دیدم و به من خبر داد که برادرم قبل از رسیدن به وطن از دنیا رفت و در همان راه ، او را دفن کردم.

    ـ

    ـ

    ـ

    دو رویداد خواندنی

    مرحوم شیخ حرّ عاملی و راوندی و دیگران بزرگان آورده اند:

    پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، یکی از فرزندانش به نام عبداللّه – که بزرگ ترین فرزند حضرت بود – ادّعای امامت کرد. امام موسی کاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادی هیزم وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس شخصی را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید. چون عبداللّه وارد شد، دید که جمعی از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند. و چون عبداللّه کنار برادر خود امام کاظم علیه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادی تهیه گردید. تمامی افراد حاضر در مجلس ، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یکدیگر می پرسیدند که چرا امام موسی کاظم علیه السلام چنین کاری را در آن محلّ و مجلس انجام می دهد. آن گاه حضرت از جای خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید. پس از گذشت ساعتی بلند شد و لباس های خود را تکان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان داری بر این که تو بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستی ، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین . عبداللّه چون چنان صحنه ای را دید و چنین سخنی را شنید، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن که پاسخی دهد با ناراحتی برخاست و مجلس را ترک کرد. همچنین داود رقّی حکایت کند:

    ـ

    روزی به محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شدم و پس ‍ از عرض سلام در کناری نشستم ، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شد و از شدّت سردی هوا، لباس های خویش ‍ را به دور خود پیچیده بود. همین که امام موسی کاظم علیه السلام نزد پدر آمد، امام صادق علیه السلام اظهار داشت : ای فرزندم ! در چه حالتی هستی ؟ پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: ای پدر! من اشتهای مقداری انگور و انار دارم ؟ داود رقّی گوید: من با خود گفتم : چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرمای شدید اشتها و میل به تناول این نوع میوه ها را دارد، ولی حضرت از افکار درونی من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چیز و هر کاری قدرت دارد. و سپس به من فرمود: ای داود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است ؛ و در باغ چه می بینی؟ پس ، از جای خود برخاستم و به طرف حیاط حرکت کردم ، همین که وارد حیاط شدم ، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است . با دیدن این صحنه شگرف ، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم : اکنون به اسرار و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم کامل گردید. سپس مقداری از انگور و تعدادی انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسی کاظم علیه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت : این از فضل پروردگار است ، که ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامی داشته است.

    ـ

    ـ

    ـ

    زندانی اما آزاد!

    علی بن المسیب گفت : مرا و مولای من ، موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه به بغداد آوردند و محبوس کردند (و مدت حبس ‍ درازا کشید.) مشتاق اهل بیت و عیال شدم . موسی بن جعفر علیه السلام بدانست ، گفت : دلت با اهل و عیال است که در مدینه اند؟ گفتم : بلی . یابن رسول الله ! گفت : (در آن پوشش رو و) غسل کن و پیش من آی . چنان کردم . برخاست و دو رکعت نماز بگزارد و گفت : بگو: بسم الله و دست به من ده و چشم برهم نه . چنان کردم . گفت : چشم باز کن . باز کردم . بر سر تربت حسین علیه السلام بودم . گفت : این تربت جدم حسین است . نماز کرد و نماز کردم . گفت : چشم بر هم نه . بر هم نهادم . گفت : بگشا. بگشادم . بر سر تربت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بودم . گفت : چشم بر هم نه . چشم بر هم نهادم . گفت : بگشا. بگشادم . بر سر تربت رسول الله بودم . گفت : تربت جدم رسول صلی الله علیه و آله و سلم است . اینکه سرای تو برو و عهد تازه کن . در رفتم و ایشان را ملاقات کردم و به تعجیل با پیش وی آمدم . گفت : دست به من ده و چشم بر هم نه . چنان کردم . گفت : بگشا. بگشادم . خود را به سر کوه دیدم که از آسمان آب بدان کوه ریخته می شد. بدان آب وضو کردیم و آن حضرت بانگ نماز بگفت و در نماز ایستاد. چهل مرد دیدم که در عقب سر وی نماز می کردند. چون نماز بگزاردم ، گفت : کوه قاف است و اینان اولیا و اصفیااند. از حق تعالی در خواسته اند تا میان من و ایشان ملاقات شود. پس آن قوم را وداع کردیم و مرا گفت : چشم بر هم نه . چنان کردم . باز کردم . در زندان بغداد بودم . دوستی وی در دل من ثابت شد.

    ـ

    ـ

    ـ

    کرامتی از امام کاظم (علیه السلام)

    امام کاظم (علیه السلام) از منی (نزدیک مکه) عبور می کرد، دید بانویی گریه می کند و چند کودک در اطراف او نیز گریه می کنند. امام (علیه السلام) نزدیک آن بانو رفت و علت گریه را پرسید، او گفت : من چند کودک یتیم دارم ، یک گاو داشتیم زندگی آنها را باشیر آن گاو تاءمین می کردم اکنون آن گاو مرده است . امام کاظم (علیه السلام) فرمود: آیا می خواهی آن گاو را زنده کنم . آن بانو گفت : آری ای بنده خدا! امام کاظم (علیه السلام) به کنار رفت دو رکعت نماز خواند، سپس دست دعا بلند کرد، و پس از دعا، برخاست و کنار جسد گاو آمد، فریاد کشید با چوبی به آن زد (یا با پای خود به آن زد) بی درنگ گاو برخاست وقتی که آن بانو گاو را زنده دید، صیحه زد، و فریاد کشید و سوگند به خدای کعبه این آقا عیسی بن مریم (علیه السلام) است . مردم اجتماع کردند وقتی که شلوغ شد آن حضرت بی آنکه آنها متوجه شوند از میان آنها رفت.

    ـ

    ـ

    ـ

    گلی از درخت نبوت

    ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی می گوید: به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتم ، پسرش موسی (علیه السلام) را در دالان حیاط دیدم که آن وقت کودک خردسال بود، پرسیدم : اگر شخص غریب خواسته باشد قضاء حاجت کند (به دستشویی برود) کجا برود؟ به من نگاه کرد و سپس فرمود: پشت دیوار برود، در جایی که همسایه ها او را نبینند، و از کنار نهرها، و محل افتادن میوه ها از درخت دور شود، و از حریم خانه ها و جاده ها و مسجدها، کنار برود، رو به قبله و پشت به قبله ننشیند، آنگاه تخلی کند. از بیانات جامع و شیوای او، یک جهان شکوه و عظمت از او بر قلبم جای گرفت ، او را فوق العاده فرزانه یافتم ، پرسیدم : فدایت گردم بشر که گناه می کند، گناه او را چه کسی انجام می دهد؟ فرمود: آنکس که گناه می کند، از سه حال خارج نیست : ۱ – یا خود بنده گناه می کند

    ـ

    ۲- یا خدا گناه می کند. ۳ – یا هم بنده و هم خدا، اگر بگوئیم ، خدا گناه می کند او با انصافتر و عادلتر از آن است که خود گناه کند و سپس بنده اش را به خاطر گناه ، مجازات نماید، زیرا خلاف عدل و انصاف است که خدا به بنده اش ، به خاطر کاری که او انجام نداده ظلم کند. و اگر گناه را هر دو (هم بنده و هم خدا) انجام دهند، در این صورت خدا در گناه کردن با بنده اش شریک است ، شریکی که نسبت به بنده قوی است ، مجازات کردن قوی به خاطر گناه مقدمتر از مجازات ضعیف است ، (در صورتی که خدا، مجازات را به بنده گنهکار وعده داده) و اگر بنده گناه می کند، بنابراین رواست که امر و نهی الهی ، متوجه بنده گردد، و پاداش و کیفر نیز مربوط به او باشد، و بهشت یا دوزخ عاید او گردد ابوحنیفه آنچنان مرعوب برهان و سخنان منطقی و محکم آن کود موسی بن جعفر (علیه السلام) قرار گرفت که گفت : ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم

    آنها فرزندانی بودند که (از نظر پاکی و کمال) بعضی از بعض دیگر گرفته شده اند وخداوند شنوا و دانا است (آل عمران – ۳۴). یعنی این گل از درخت نبوت و رسالت است ، که این گونه ، سخن می گوید.

    ـ

    ـ

    ـ

    لطف امام کاظم(علیه السلام) به کشاورز

    محمدبن مغیث از کشاورزان سالخورده مدینه بود می گوید: یک سال خربزه و خیار و کدو در زمین مزروعی خود در کنار چاه عظام کاشتم ، زراعت خوب شد، ولی وقت فرارسیدن محصول نزدیک گردید، ملخ ‌های بسیار آمدند، و همه زراعت مرا خوردند، دو شترم نیز از بین رفت و در مجموع ۱۲۰ دینار خسارت دیدم . در همین بحران در جایی نشسته بودم ، ناگهان امام کاظم (علیه السلام) را دیدم به پیش ‍ آمد و سلام کرد و فرمود: حالت چطور است ؟ از زراعت چه خبر؟ گفتم : صبح کردم مانند کسی که همه زراعتش درو شده ، و چیزی باقی نمانده است ملخ ‌ها، ریختند و همه را نابود کردند . فرمود: چقدر خسارت دیده ای ؟

    ـ

    عرض کردم : ۱۲۰ دینار خسارت دیده ام . به غلامش عرفه فرمود: برای ابن مغیث ۱۵۰ دینار به اضافه دو شتر جدا کن و به او تحویل بده آنگاه به من فرمود: ۳۰ دینار با دو شتر اضافه بر خسارت تو دادم . عرض کردم : مبارک باشدت به اینجا تشریف بیاورید و برای من دعا کنید وارد شد و برای من دعا کرد… آن دو شتر بر اثر زاد و ولد بسیار شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگیم پربرکت گردید .

    ـ

    ـ

    ـ

    نماز در زندان هارون

    امام موسی کاظم (علیه السلام) در زندان «‌سندی بن شاهک» به سر می‌برد.

    یک روز هارون مأموری فرستاد که از احوال آن حضرت سؤال نماید. خود سندی نیز وارد زندان شد وقتی که مأمور وارد شد، امام پرسید: « چه کار داری» ؟

    مأمور گفت : «‌خلیفه مرا فرستاد تا احوالی از تو بپرسم».

    امام (علیه السلام) فرمود :« از طرف من به او بگو هر روز که از این روزهای سخت بر من می‌گذرد، یکی از روزهای خوشی تو هم سپری می‌شود تا آن روزی برسد که من و تو در یک جا به هم برسیم، آنجا که اهل باطل به زیانکاری خود واقف می‌شوند».

    یک روز دیگر، «‌فضل بن ربیع» وزیر خلیفه، مأمور رساندن پیغامی از طرف هارون به آن حضرت گردید. وقتی که وارد شد، دید امام نماز می‌خواهند.

    هیبت حضرت مانع شد که بنشیند. نماز ایشان که تمام شد، به وی اعتنا نکرد و بلافاصله نماز دیگری آغاز نمود. مرتب همین کار را ادامه می‌داد.

    آخر کار، وقتی که یکی از نمازها تمام شد، قبل از آنکه نماز دیگر را شروع کند؛ فضل بن ربیع لب باز کرد:

    «‌برادرت هارون سلام می‌رساند و می گوید: خبرهایی از تو به ما رسیده که موجب سؤتفاهمی شده است. اکنون معلوم گردید که شما تقصیری ندارید، ولی من میل ندارم که شما همیشه نزد من باشید و به مدینه نروید. حالا که بناست پیش ما بمانید، خواهش می‌کنم از لحاظ برنامه غذایی – هر نوع غذایی که خودتان می‌پسندید دستور دهید؛ و فضل مأمور پذیرایی شماست.

    حضرت جواب فضل را به دو کلمه داد:

    «‌از مال خودم چیزی را در اینجا نیست که از آن استفاده نمایم. و خداوند مرا اهل تقاضا و خواهش هم نیافریده، که از شما تقاضا و خواهشی داشته باشم»

    بعد از گفتن آن کلمه فوراً‌ از جا حرکت کرد و فرمود: «‌ا… اکبر» و نماز خود را آغاز نمود.

    ـ

    ـ

    ـ

    وارث علم پیامبران!

    مامون عباسی (هفتمین خلیفه عباسی) گوید: روزی عده ای با اجازه وارد بر پدرم هارون الرشید شدند، موسی بن جعفر نیز به مناسبتی به آنجا آمده بود، پدرم تا او را دید به او نگریست و از همه جا غافل گردید و تنها چشم به او دوخته بود تا او وارد گردید، وقتی که نزدیک آمد، پدرم کمال احترام را به او کرد و دو زانو در برابرش نشست و احوالش را پرسید و او (امام) فرمود: خیر است . هنگام خداحافظی پدرم با کمال احترام او را بدرقه کرد. به پدرم گفتم : دیدم به گونه ای با این مرد ناشناس رفتار کردی که با هیچ کس ‍ رفتار ننموده ای ! این مرد چه کسی بود؟. هارون گفت : بنی هذا وارث علم النبیین ، هذا موسی بن جعفر بن محمد: پسرم این وارث علم پیامبران ، موسی بن جعفر بن محمد بود، اگر علم صحیح و استوار می خواهی در نزد این شخص است . مامون گوید: در همین هنگام محبت دودمان پیامبر در دلم جای گرفت . ولی امان از غرور و ریاست دنیا که مانع از آن شد تا این پدر و پسر، حق محبت را ادا کنند، بلکه به عکس ، امامان بحق را شهید کردند.

    ـ

    ـ

    ـ

    ـ

    هم نشینی با ضعفا

    امام کاظم علیه السلام بر مرد سیاه پوست و زشت رویی گذر کرد، بر او سلام کرد و نزد او فرود آمد و مدتی طولانی با او گفتگو کرد. آنگاه فرمود: اگر حاجتی برای او پیش آمد آن را بر آورده می کند. در این هنگام شخصی گفت : یا بن رسول اللّه شما با آن منزلتی که دارید نزد این مرد فرود می آیید آنگاه از نیازهایش سوال می کنید در حالی که او به شما محتاج تر است . امام علیه السلام فرمود: بنده ای از بندگان خداست که به حکم قرآن برادر ماست و در زمین خدا حرکت می کند و با او از یک پدریم و او آدم است و یک دین داریم که اسلام است و شاید روزگار ما را نیازمند او کند و پس از اینکه بر او بالیدیم ما را در برابر خود متواضع بیند.

    موضوعات: حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت



    [شنبه 1394-08-30] [ 08:58:00 ب.ظ ]





      چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و شبهات دیگری مربوط به عدل خدا‏   ...

     

     

    چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و شبهات دیگری مربوط به عدل خدا‏

    چرا خدا به بعضی نعمتی را داده و به بعضی نداده است؟ و  شبهات دیگری مربوط به عدل خدا‏

    اگر خدا عادل است، علّت این همه تفاوت در آفرینش موجودات به خصوص انسان‏ها چیست؟

    اگر جهان بر پایه عدل استوار است، مشکلات و ناگوارى‏ها و امراض و ناقص الخلقه‏ها براى چیست؟

    براى پاسخ‏گویى، با استفاده از آیات و روایات نکاتى را گوشزد مى‏کنیم. هر یک از این نکات، کلیدى است براى حلّ معمّاها و پاسخى است به چراها و شبهه‏ها.

    نکته اول: هیچ موجودى از خدا طلبکار نیست‏

    خدا عادل است، یعنى حقّ هیچ موجودى را پایمال نمى‏کند و به هر موجودى طبق نظام حکیمانه هستى لطف مى‏کند. ظلم، پایمال کردن حقّ است و عدل و ظلم در جایى معنا پیدا مى‏کند که حقى در کار باشد.

    اکنون مى‏پرسیم آیا کسى از خدا طلبى دارد و آیاموجودات از قبل حقّى داشته‏اند تا پایمال شده باشد و ظلمى صورت گرفته باشد؟ مگر ما قبلًا بوده‏ایم یا از خود چیزى داشته‏ایم تا از ما گرفته، یا پایمال شده باشد؟ البتّه تفاوت‏هایى در جهان هست، یکى جماد است، یکى گیاه، یکى حیوان است ودیگرى انسان، ولى هیچ موجودى قبلًا وجودى نداشته تا از او گرفته باشند.

    اگر یک قالى بزرگ را پاره پاره کنند، مى‏توان گفت: این قالى قبلًا بزرگ بوده و اکنون با پاره شدن بزرگى خود را از دست داده است ولى اگر ما از اول یک قالیچه‏کوچک بافتیم، قالیچه حقّ ایراد ندارد که چرا من کوچکم؟ زیرا او پیش از این هیچ بود واصلًا از خود بزرگى نداشت تا کسى آن را گرفته باشد وبه او ظلمى کرده باشد.

    یا مثلًا حرف دال، زمانى مى‏تواند از نویسنده خود شکایت کند که چرا او را کمر خمیده قرار داده که قبلًا صاف نوشته مى‏شد، در آن صورت بود که یک کمال را از او گرفته بود و او حقّ اعتراض داشت.

    بنابراین اگر خدا به یک نفر که هیچ طلبى از او نداشته، چیزى بدهد و به فرد دیگرى از همان چیز، دو عدد بدهد، هرگز ظلم نیست. علاوه بر اینکه خداوند به آن کسى که نعمت بیشترى داده مسئولیّت بیشترى نیز سپرده است.

    نکته دوم: تبعیض ظلم است نه تفاوت‏

    خداوند، تمام موجودات را با تفاوت‏هایى حکیمانه آفرید و براى هر موجودى راهى مناسب براى رسیدن به کمال مقرّر کرد و در تکلیف و فرمان یا اجر و کیفرى که به دنبال آن معیّن ساخت، میان نژادى با نژاد دیگر یا امّتى با امّت دیگر یا فردى با فرد دیگر هیچ تبعیضى قایل نشد.

    انگشت‏هاى یک دست باهم تفاوت دارند، امّا این ظلم نیست چون هرکدام خاصیّت ویژه‏اى دارند. سلّول استخوان با سلّول چشم فرق مى‏کند امّا این بى‏عدالتى نیست، بلکه عین عدالت است. چنانکه قُطر و ضخامت ستون‏ها و تیرآهن‏ها در طبقات پایین ساختمان بیشتر از طبقات بالاست، در اینجا نیز تفاوت وجود دارد، امّا ظلم نیست.

    فرق است میان تبعیض و تفاوت؛ تبعیض یعنى در شرایط مساوى میان افراد و موجودات فرق گذاردن که این ظلم است امّا تفاوت مربوط به شرایط مختلف است، مثلًا: اگر تمام شاگردان یک کلاس به طور مساوى درس استاد را فراگرفته‏اند و معلّم میان نمره آنان فرق بگذارد این تبعیض و ظلم است امّا اگر تفاوت نمره‏هاى معّلم به خاطر تفاوت آشنایى شاگردان با درس باشد مانعى ندارد.کارخانه‏اى را فرض کنید که هم پیچ و مهره کوچک مى‏سازد و هم تایر ماشین بزرگ، آیا به خود اجازه مى‏دهید به خاطر تفاوت میان پیچ و مهره و تایر به مؤسس کارخانه نسبت ظلم دهید؟ و آیا خود پیچ و مهره حقّ اعتراض دارد؟ شکّى نیست که جواب منفى است، زیرا زمانى هیچ یک از این دو نبودند و مؤسس کارخانه طبق مصلحت، این دو را براى دو کار مختلف ساخته است. در اینجا فقط یک صورت براى ظلم باقى مى‏ماند و آن اینکه ما کار تایر را از پیچ و مهره بخواهیم، امّا اگر هر قطعه براى کارى ساخته شد و بیش از ظرفیّت هم چیزى بر آن تحمیل نشد، در این صورت ظلمى قابل تصوّر نیست.

    نکته سوم: همیشه عدل به معناى مساوات نیست‏

    توجّه به این نکته ضرورى است که عدل در همه جا و همیشه به معناى مساوات و برابرى نیست؛ اگر معلّم به همه شاگردان- بدون در نظر گرفتن مقدار استحقاق آنان- نمره مساوى دهد ظلم است. ظلم به دانش آموزانى که درس خوانده‏اند.

    اگر پزشک بدون در نظر گرفتن حال بیماران به همه آنان از یک دارو و به مقدار مساوى بدهد ظلم است. عدالت پزشک و معلّم دراین دو مثال، در آن است که نمره و داروى متفاوت بدهند و این تفاوت‏ها غیر از تبعیض است، این تفاوت‏ها بر اساس توصیه و سفارش و نور چشم‏بازى نیست، بلکه حکیمانه است. بنابراین هرگونه نابرابرى و تفاوت تا از مدار حکمت بیرون نرود، ظلم نخواهد بود.

    نکته چهارم: حقوق جامعه بر حقوق فرد اولویّت دارد

    فرض کنید دولت اسلامى به خاطر نیاز منطقه و رفاه عمومى، دستور احداث خیابانى را مى‏دهد. وجود این خیابان در ارتباط با نیازها و تراکم جمعیّت و وسایل نقلیّه ضرورت دارد ولى در احداث هر خیابانى خانه عدّه‏اى خراب مى‏شود و آنان تا پول خانه را از دولت بگیرند و خانه دیگرى تهیه کنند، باید زحماتى را متحمّل شوند. در اینجا به خاطر رنج چند نفر نباید اساس نیاز ملّت و رفاه مردم را نادیده گرفت، در اسلام با همه اهمیّتى که مالکیّت و حقوق فرد دارد، حقوق اجتماع بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است. امیرمؤمنان على علیه السلام به مالک اشتر مى‏فرماید: کسانى که اموال مورد نیاز مردم را احتکار کرده‏اند احضار کن و پس از موعظه و نهى از منکر اگر به عمل خود ادامه دادند با آنها با شدّت و خشونت رفتار کن. سپس مى‏فرماید:

    عمل احتکار گرچه به نفع فرد است ولى براى اجتماع ضرر دارد. « نهج‏البلاغه، نامه 53»

    در جاى دیگر مى‏فرماید: در اداره حکومت، توجّه تو به رفاه و رضاى عموم باشد گرچه به قیمت ناراحتى خواص تمام شود.

    نکته پنجم: علم و آگاهى ما محدود است‏

    در بسیارى مواقع چیزهایى را شرّ مى‏پنداریم که خیر ما در آنهاست و گاهى چیزى را خیر مى‏دانیم که براى ما مایه شرّ است. قرآن نیز ما را متوجّه همین مطلب کرده و مى‏فرماید: «عسى‏ أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم» « بقره، آیه 216» و در آیه دیگرى اندک بودن‏ دانش و اطلاعات ما را یادآور مى‏شود: «و ما اوتیتُم من العلم الّا قلیلا» « اسراء، آیه 85»

    در قرآن نمونه‏هاى فراوانى از این دست بیان شده است:

    1- در ماجراى قارون آمده است: وقتى که مردم به زرق و برق و تشریفات و تجمّلات قارون نگاه مى‏کردند، مى‏گفتند: اى کاش آنچه قارون داشت ما هم مى‏داشتیم! خوشا به حال او! عجب لذّتى مى‏برد! چندى بعد که سرنوشت تلخ او را دیدند گفتند: خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. « قصص، آیات 79 تا 82»

    2- هنگامى که حضرت موسى از خضر علیه السلام درخواست کرد تا اجازه دهد همراه او باشد و در جهت رشد خود علومى را از او بیاموزد، پس از پذیرش مشروط حضرت خضر، آن دو بر کشتى سوار شدند، خضر شروع کرد به سوراخ کردن کشتى، حضرت موسى به او اعتراض کرد در حالى که قبلًا قول داده بود به کارهاى خضر اعتراض نکند.

    آنها پس از پیاده شدن از کشتى به راه خود ادامه دادند تا رسیدند به کوچه‏اى که تعدادى از بچّه‏ها مشغول بازى بودند.

    خضر یکى از بچّه‏ها را کشت. فریاد موسى بلند شد که چرا یک انسان بى‏گناه را کشتى! خضر گفت: مگر بنا نبود اعتراض نکنى؟! من که گفتم تو صبر ندارى!

    موسى علیه السلام قول داد که دیگر هیچ اعتراضى نکند وچنانچه اعتراضى نمود خضر از او جدا شود.

    آنان همچنان به راه خود ادامه دادند و در حالى که تشنه و گرسنه بودند به روستایى رسیدند، از مردم آن روستا غذا خواستند، امّا آب و غذایى به آنها ندادند.

    آنان در آن روستا متوجّه دیوارى شدند که کج شده و ممکن بود هر آن فرو ریزد.خضر شروع به تعمیر آن دیوار کرد، مجدّداً موسى اعتراض کرد که مردم این روستا به ما نان و غذا ندادند و حالا شما دیوار آنها را تعمیر مى‏کنید؟! اى کاش مزدى از آنها مى‏گرفتید!

    پس از این اعتراض که به جدایى آنها انجامید، حضرت خضر انگیزه‏ها و دلایل کارهاى به ظاهر خلاف خود را براى موسى شرح داد. « کهف، آیات 69 تا 82» آرى گاهى پیامبرى چون حضرت موسى که پیامبر اولوا العزم است بر اثر بى‏اطلاعى اعتراض مى‏کند؟

    نکته ششم: قضاوت‏هاى ما عجولانه است‏

    قرآن در آیات متعدّد به ما هشدار مى‏دهد که اى انسان! بسیارى از خیال‏ها و گمان‏هاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى خود، جهاد را بد مى‏دانید ولى در واقع براى شما خوب است.

    «کُتِبَ علیکم القِتال و هو کُرْهٌ لَکُم و عسى أنْ تَکرَهوا شَیئاً و هو خیرٌ لَکُم و عَسى‏ أنْ تُحِبُّوا شَیئاً و هو شَرٌّ لَکُم» « بقره، آیه 216»

    جنگ و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى بد مى‏باشد، ولى استعدادها را شکوفا مى‏کند و لیاقت‏ها را بروز مى‏دهد و به فرموده امام خمینى قدس سره جوهره وجود انسان در جنگ رشد مى‏کند. در زمان جنگ و درگیرى صفوف افرادى که تنها شعار مى‏دهند از صفوف کسانى که اهل عمل هستند جدا مى‏شوند. جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مى‏کند، جنگ به انسان ارزش و شرف مى‏دهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.

    در قرآن نیز مى‏خوانیم که چه بسا شما چیزى را ناگوار مى‏دانید ولى خدا خیر کثیر در آن قرار داده است. «فَعَسى‏ أن تَکرَهوا شَیئاً و یَجعَل اللّهُ فیه خیراً کثیراً» « نساء، آیه 19»

    اگر به واژه «حُسبان‏» و مشتقّات آن در قرآن دقّت کنیم، خواهیم دید که قرآن پى در پى به ما اخطار مى‏کند که بسیارى از خیالات و تصوّرات و گمان‏هاى شما باطل است، پس چنین خیال نکنید، چنان فکر نکنید، این نحوه گمان نبرید و امثال این تعبیرات که همه نشان‏دهنده انتقاد از دیدهاى سطحى و عجولانه است.

    نمونه‏اى دیگر

    در قرآن مى‏خوانیم که فرشتگان هنگام خلقت حضرت آدم (چون آگاهى عمیقى نسبت به انسان نداشتند) به خدا عرض کردند: ما تو را تسبیح مى‏کنیم و با وجود عبادت ما چرا انسان مفسد را خلق مى‏کنى؟! ولى خداوند با اعطاى علومى به انسان و اعطاى مقام جانشنى خود به او، به فرشتگان ثابت کرد که قضاوت آنها درباره انسان سطحى و عجولانه بوده است.

    کوتاه سخن اینکه اگر ما در بحث عدل خدا دچار شبهه‏اى شدیم که اگر خدا عادل است پس چرا چنین و چرا چنان؟ باید توجّه داشته باشیم که بسیارى از مسایل و اسرار بر ما پوشیده است. ما هم از نظر علمى و هم از نظر فکرى و هم از نظر تجربى محدودیم.

    اگر ما کتابى را که مطالبى عالى و ارزنده دارد مطالعه کنیم و در هر چند سطر به کلمه‏اى برسیم که معناى آن بر ما مجهول باشد نباید زود قضاوت کنیم و نسبت ناروا به نویسنده بدهیم، بلکه باید در فهم خود تجدیدنظر کنیم.

    شخصى در منزل سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمى‏گردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنه‏اى که تصوّرش را نمى‏کرد مواجه شد.

    ماجرا از این قرار بود که گرگى به خانه آنان- که در خارج شهر قرار داشت- وارد شده و به داخل اطاق‏ها مى‏آید و به کودک حمله مى‏کند، سگ از کودک حمایت‏ کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مى‏راند و خود، خون آلود مى‏گردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد!

    صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت.

    مى‏گوید: به چشم‏هاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشم‏هاى باز این سگ با گوش دل شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مى‏کنى؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقاله‏اى نوشت با عنوان «اى انسان چه زود قضاوت مى‏کنى!»

    نکته هفتم: قضاوت مقطعى ممنوع‏

    قضاوت کردن ما نباید با توجّه به یک زمان خاص صورت پذیرد، مثلًا جیغ و داد کودک در هنگام آمپول زدن نباید مبناى قضاوت ما باشد، بلکه ما باید درد کشیدن‏هاى قبلى کودک و سلامتى بعدى او را در نظر داشته باشیم، آنگاه قضاوت کنیم و یا فقط درد و رنج هنگام زایمان یک زن را در نظر نگیریم بلکه رنج بى‏بچّگى و لذت بچّه‏دار بودن و نتایج بعدى آن را در نظر بگیریم، آنگاه قضاوت کنیم.

    همین طور دید ما نسبت به دنیا و مشکلات آن باید دیدى کلّى و همه جانبه باشد. از یک روزنه باریک به دنیا نگاه نکنیم، مانند کسى که از پشت دیوار و از شکاف آن قافله‏اى را نگاه مى‏کند؛ او ابتدا سر شترى را مى‏بیند و بعد گردن شتر را، امّا اگر از پشت دیوار بیرون آید، قافله شتر را مى‏بیند.

    حضرت موسى در جریان همراهى خود با خضر، ساختن دیوارى را مى‏بیند براى مردمى که هیچ کمکى به آنان نکردند، لذا اعتراض مى‏کند. امّا حضرت خضر آنچه را موسى نمى‏بیند مى‏بیند و به موسى مى‏گوید: زیر این دیوار گنجى است که متعلّق به دو کودک یتیم است. به خاطر نیکوکارى پدرشان، این گنج باید محفوظ بماند تا آنان بزرگ شده و از آن استفاده کنند. پس مأموریم این دیوار را تعمیر نماییم.

    پدر در گذشته خوبى کرده است، فرزند او در آینده نیکى مى‏بیند.

    قرآن مى‏گوید: به یتیمان مردم ستم مکنید، شاید مرگ به سراغ شما بیاید و فرزندان شما نیز یتیم شوند و دیگران به آنها ظلم کنند.

    پس گذشته، حال و آینده را باید باهم دید، دنیا و آخرت را باید با هم دید، آنگاه قضاوت کرد.

    روایت داریم خداوند در روز قیامت به افرادى پاداش مى‏دهد و مى‏فرماید: این پاداش براى آن دعایى است که درخواست کردى ولى مستجاب نکردم، زیرا در آن وقت، مصلحت تو نبود که دعایت مستجاب شود.

    آرى، گاهى کودکى گریه مى‏کند و مرتّب اصرار مى‏کند که پدر براى او اسباب بازى و خوراکى بخرد، امّا پدر پاسخ مثبتى نمى‏دهد، بچّه بسیار زجر مى‏کشد و مى‏گوید: تو بسیار باباى بدى هستى چون هرچه خواستم نخریدى! پس از گذشت چند سال پدر مى‏گوید: فرزندم! به جاى چیزهایى که از من درخواست نمودى، پس انداز نمودم و مثلًا یک قطعه زمین برایت خریده‏ام.

    در اینجا قطعاً همه بچه‏هایى که پدر براى آنها اسباب بازى و … خریده، مى‏گویند:

    اى کاش پدر ما نیز به جاى آن چیزها، چیزى که مورد نیاز واقعى ما بود مى‏خرید.

    در مملکت‏دارى نیز مسأله به همین صورت است. گاهى مردم یک کشور و یا منطقه باید براى مدّتى، فشارى را تحمّل کنند و عنایت داشته باشند که خیر و صلاح کشور و مردم در چیست؟

    در پزشکى نیز مسأله همین طور است. گاهى دستى را قطع مى‏کنند تا تن سالم بماند. در بحث عدل خدا نیز لحظه‏اى و مقطعى قضاوت نکنیم و به تمام جوانب توجّه نماییم.

    اگر امروز به خیرى رسیدیم، آن را مقطعى نبینیم، شاید نتیجه دعاى انسان‏ تشنه‏اى باشد که پدرم به او یک لیوان آب گوارا داد و او دعا کرد که ان شاءاللّه خیر ببینى، ان شاءاللّه بچّه‏هایت خیر ببینند!

    نکته هشتم: از نقش خود غافل نشویم‏

    ما از نقش خود در به وجود آوردن ناگوارى‏ها غافلیم و بى‏جهت همه را به حساب خدا مى‏گذاریم و شروع به اشکال مى‏کنیم که خدایا! اگر تو عادلى پس چرا فلان ناراحتى براى من پیش آمد؟

    ناگفته پیداست که بسیارى از ناگوارى‏ها به دست خود ماست، مراعات بهداشت نمى‏کنیم، به بیمارى دچار مى‏شویم. جلو فساد را با نهى از منکر نمى‏گیریم، اشرار بر ما مسلّط مى‏شوند و دیگر دعا و فریاد ما هم بى‏اثر مى‏ماند. مواظب بچّه خود نیستیم، در آب حوض غرق مى‏شود و ما داد و فریاد مى‏کنیم.

    درس نخواندیم، مردود شدیم، سعى و تلاش نکردیم، پیشرفت نداشتیم. در انتخاب همسر دقّت نکردیم، زجر مى‏کشیم. در انتخاب دوست دقّت نکردیم، معتاد شدیم. مقرّرات راهنمایى و رانندگى را مراعات نکردیم، تصادف نمودیم.

    خواب آلود پشت فرمان نشستیم، چپ کردیم. در حالت مستى آمیزش انجام دادیم، بچه ناقص به دنیا آوردیم. شنا نیاموختیم، غرق شدیم، در همه این موارد جز خود ما چه کسى مقصّر است؟

    اگر کار امروز من پیچ مى‏خورد، شاید نتیجه تاب دادن به کار دیگران باشد.

    در حدیث یخوانیم:{من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالآجال}(کسانی که بخاطر گناه میمیرند بیشتر از کسانی هستند که به مرگ طبیعی میمیرند)

    در حدیث مى‏خوانیم: «مَن حَفر بئراً لاخیه وقع فیها» « بحارالانوار، ج 72، ص 321» هرکس براى برادرش چاهى را حفر کند، خود در آن مى‏افتد.

    قرآن در آیات متعدّد به این موضوع اشاره کرده و مى‏فرماید:

    «وَ ما اصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت ایدیکُم» « شورى، آیه 30» هر سختى و مصیبتى که به شما مى‏رسد به خاطر دست‏آورد کار خودتان است.

    «وَ انْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ ایْدیهِمْ اذا هُمْ یَقْنَطُونَ» «روم، آیه 36» اگر به خاطر اعمال و رفتار خلاف مردم به آنان ناگوارى رسد، از لطف ما مأیوس مى‏شوند.

    «وَامّا اذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبّى اهانَنِ» « فجر، آیه 16» همین که خداوند انسان را در بوته آزمایش قرار داد وگرفتار کمبودهایى نمود فریادش بلند مى‏شود که خدا به من اهانت نموده ولطفش را نسبت به من کم کرده است.

    در صورتى که هرگز خداوند بدون جهت رزق و روزى کسى را قطع نمى‏کند، پس دلیل و رمز این کمبودها را باید در رفتار خود جستجو کرد. چنانکه در ادامه آیه مى‏خوانیم: «کلّا بَل لا تُکرِمُون الیَتیمَ و لا تَحاضُّون عَلى طَعامِ المسکینِ» « فجر، آیات 17 و 18» اگر به سختى افتاده‏اید به خاطر آن است که شما به یتیم احترام نکردید و دیگران را براى کمک رسانى و اطعام محرومان جامعه تشویق ننمودید.

    این روح بى‏تفاوتى شما سبب قهر و غضب خداوند شده است و در واقع علّت این تفاوت‏ها در چگونگى عملکرد شماست.

    «فَکَفرتْ بِانعُمِ اللّهِ فَأذاقَها اللّهُ لِباسَ الجُوع و الخَوف» « نحل، آیه 114» قریه‏اى که نعمت‏هاى فراوانى داشت ولى مردم آن در مورد این نعمت‏ها کفر ورزیدند، خداوند هم آنان را به ترس و گرسنگى مبتلا کرد.

    کفر گاهى در برابر خداست وگاهى در برابر فرمان خدا وگاهى در برابر نعمت‏هاى خدا. در مورد سوم که معمولًا از نعمت‏ها درست و بجا استفاده نمى‏شود، کفران گفته مى‏شود. این آیات به روشنى بیان مى‏کند که عامل بسیارى از گرفتارى‏ها، عملکرد بد خودماست.

    بررسى یک سؤال‏

    سؤال: در دوران زندگى افرادى را مشاهده مى‏کنیم که از هیچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نیستند امّا در رفاه و خوشى زندگى مى‏کنند! اگر ناگوارى‏ها به خاطر اعمال بد ماست پس چرا کسى که اعمالش از اعمال ما زشت‏تر و سوءسابقه‏اش بیشتر است به دردسرها و ناراحتى‏هاى ما گرفتار نشده و در رفاه و آسایش به سر مى‏برد؟!

    پاسخ: با توجّه به آیات و روایات، حساب همه افراد و گروه‏ها نزد خدا یکسان نیست و آنان وضعیّت متفاوتى دارند:

    خداوند گروهى از مردم را فورى گوشمالى مى‏دهد.

    گروهى را تا مدّتى مهلت مى‏دهد. دسته دیگر را تا آخر عمر مهلت داده و در رفاه مى‏گذارد و کیفر آنان را به روز قیامت مى‏گذارد، چون ما در جهان بینى خود، دنیا را جداى از قیامت بررسى نمى‏کنیم.

    البتّه این تفاوت‏ها از طرف خداوند حکیمانه است، زیرا افراد خطاکار و نوع عمل و روحیّه آنها با هم یکسان و برابر نیست تا حساب مساوى داشته باشند.

    گاهى معلّم نسبت به خلافکارى یک شاگرد ممتاز عکس‏العمل شدیدى نشان مى‏دهد، چون از او توقّع چنین کارى را ندارد، در صورتى که با شاگردان معمولى و بد با این شدّت رفتار نمى‏کند. در قرآن مى‏خوانیم: خداوند اولیا و پیامبران را گاهى به خاطر یک عمل که حتّى گناه هم نیست و به اصطلاح ترک اولى مى‏باشد، شدیداً مورد انتقاد قرار مى‏دهد، زیرا از آن بزرگواران توقّع چنین کارى نیست، و در مورد افرادى با اینکه گنهکارند، ولى به آنان فرصت داده مى‏شود: «جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً» « کهف، آیه 59»

    قرآن در مورد درخواست تعجیل عذاب کفار مى‏فرماید: «وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَن یُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ» « حج، آیه 47» وقتى تاریخ و سرنوشت هلاکت بار اقوام و ملّت‏هاى کافر ستمگر را بیان مى‏کنیم، کفّار مى‏گویند: چرا ما عذاب نمى‏شویم و همچنان با آن همه کفر و ستم در رفاه هستیم؟ ولى اینها نسبت به قهر و عذاب خدا عجله مى‏کنند در حالى که خدا به وعده خود عمل خواهد کرد ولى هنوز زمان آن نرسیده است.

    بنابراین، گاهى خداوند نسبت به افراد ستم پیشه عکس العمل فورى نشان نمى‏دهد. «فَاملَیتُ لِلّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اخَذْتُهُم» « رعد، آیه 32» من به کافران را مهلت مى‏دهم و سپس آنان را مى‏گیرم.

    و علّت مهلت را هم چنن بیان مى‏کند: «لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا انّما نُمْلى لَهُم خَیْرٌ لَانفُسِهِم انَّما نُمْلى لَهُم لِیَزدادُوا اثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ» « آل‏عمران، آیه 178» آنها که کافر شدند (و راه طغیان را پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى‏دهیم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مى‏دهیم تا بر گناهان خود بیافزایند و پیمانه آنها پر شود، سپس عذاب خوارکننده و رسوایى در کمین آنهاست.

    یزید پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و یارانش، خود را موفّق و پیروز مى‏دانست، ولى حضرت زینب علیها السلام همین آیه را براى او خواند که آزادى و پیروزى و رفاه و قدرت فعلى تو به خاطر آن است که بار گناهت سنگین‏تر شود و اساساً همین رفاه موقّت بهترین وسیله عذاب است، زیرا قرآن مى‏گوید: ما به افرادى رفاه زیاد مى‏دهیم تا خوب علاقه‏مند به آن شوند، سپس ناگهان از آنان مى‏گیریم تا در حسرت آن بسوزند.

    «فَلَمّآ نَسُوا ما ذُکِّروا بِه فَتَحْنا عَلَیهِم ابوابَ کُلِّ شَى‏ءٍ حَتّى اذا فَرِحُوا بِما اوتوا اخَذناهُم بَغتَةً فَاذاهُم مُبلِسُون»  چون پندها و تذکّرات ما را فراموش کردند و عملًا به دستورات ما بى اعتنایى نمودند ما، درِ هر چیزى را به روى آنان باز کردیم. خوشى و رفاه از هر سو برایشان فرستادیم تا شاد و خوشحال و دلبسته شوند، سپس یک مرتبه غافلگیرانه همه خوشى‏ها را که به آن دل بسته بودند مى‏گیریم تا تحیّر و یأس و اندوه، آنان را از درون بسوزاند.

    مَثل این گونه افراد مثل کسى است که هر قدر از درختى بالا رود به خیال خود موفّق‏تر است ولى با سقوط او معلوم مى‏شود همه آن بالا رفتن‏ها مقدّمه عذاب او بوده است.

    البتّه اگر خداوند نسبت به بعضى افراد این گونه معامله مى‏کند، درباره گروه دیگرى که آمادگى اصلاح شدن دارند و روزنه امیدى در آنها هست مى‏فرماید:

    «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» « روم، آیه 41» ما کیفر تلخ قسمتى از کارهاى خلاف آنان را به آنها مى‏چشانیم، شاید برگردند و اصلاح شوند.

    روایات متعدد به ما هشدار مى‏دهد که اگر شما پى در پى گناهانى مرتکب مى‏شوید ولى آثارى از قهر و غضب خدا در زندگى خود مشاهده نمى‏کنید، بترسید که مبادا از مدار قابلیّت و تنبّه خارج شده باشید و تنها چاره کارتان سوء عاقبت و دوزخ باشد.

    همان گونه که گاهى حال مریض به جایى مى‏رسد که دیگر پزشک او را رها مى‏کند و مى‏گوید: بگذارید هر چه میل دارد بخورد و دیگر دستورى نمى‏دهد، زیرا از درمان و نجات او نا امید شده است. افرادى هستند که از بس مرتکب گناه شده‏اند، خدا با آنها قهر کرده و مى‏گوید: «اعمَلُوا ما شِئْتُم» « فصّلت، آیه 40» هر کارى که میل دارید انجام دهید.

    پیامبران هم که از اثرپذیرى و هدایت مردم مأیوس مى‏شدند، به آنها خطاب مى‏کردند: «یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ» « هود، آیه 93» هر کارى که مى‏خواهید بکنید.

    نکته نهم: سختى‏ها عامل رشد است‏

    اساساً راه رشد و تکامل ما و همه موجودات، از لابلاى ناگوارى‏ها و سختى‏ها مى‏گذرد. گندم باید مراحل دشوارى را پشت سر گذارد تا به نان تبدیل شده، گواراى وجود انسان گردد. اگر به این گندم اجازه شکایت داده شود به نزد قاضى رفته و از دست ما انسان‏ها در موارد متعدّدى شکایت مى‏کند:

    1- من در کنار مادرم زمین بودم، انسان مرا با داس درو واز او جدا کرد.

    2- پر و بالم را شکست و از خانه‏اى که در آن آرمیده بودم خارج کرد.

    3- زیر سنگ سنگین آسیا مرا له کرد و آرد نمود.

    4- مرا با آب و خمیرترش مخلوط کرده، با مشت به جانم افتاد و خمیر کرد.

    5- نانوا مرتّب بر سرم کوبید و به تنورم چسباند و پشت و صورتم را سوزاند.

    6- در نهایت، انسان‏ها مرا در زیر دندان‏هاى خود له کردند.

    آرى، گندم مراحل سختى را پشت‏سر مى‏گذارد تا قوت وغذایى براى انسان گردد. بدیهى است اگر موادّ مختلف زمین بخواهند جزء بدن آدمى‏و سلّولى از سلّول‏هاى او گردند باید این مراحل را طى کنند. «از جمادى مردم و نامى شدم»

    نقش ناگوارى‏ها در خودسازى‏

    قرآن مى‏گوید: برخورد با حوادث تلخ زنگ بیدار باش انسان است، زندگى یک‏نواخت، انسان را سست و تن‏پرور بار مى‏آورد، مى‏گویند: اگر جادّه‏اى سراسر صاف و یکدست و مستقیم باشد راننده خوابش مى‏برد، در روایات مى‏خوانیم:

    خداوند بندگان شایسته‏اش را بیشتر دچار ناگوارى مى‏کند:

    امام صادق علیه السلام فرمودند: «انَّ اشَدَّ النّاس بَلاءً الانبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الامثَلُ فَالامثَل» « کافى، ج 2، ص 252» در میان انسان‏ها سخت‏ترین ناگوارى‏ها نصیب پیامبران مى‏شود؛ سپس پیروان آنان و کسانى که بیشتر ارتباط مکتبى با انبیا دارند.

    در حدیث مى‏خوانیم: خداوند بندگان با ایمان خود را به وسیله سختى‏ها و بلاها مى‏پروراند، همان گونه که مادر فرزند خود را با شیر پرورش مى‏دهد.

    سختى‏ها نه تنها به هنگام پدید آمدن مى‏توانند نقش مؤثّرى در سازندگى انسان داشته باشند بلکه توجّه به ناگوارى‏هاى گذشته و یاد آنها هم مؤثّر است، در قرآن خطاب به پیامبر اسلام مى‏خوانیم: «ألَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوى‏ وَ وَجَدکَ ضالًا فهَدى‏ و وجدک عائِلًا فَأغنى‏» « ضحى، آیات 6 تا 8» مگر نه آن است که خداوند تو را یتیم یافت و جا داد. و محتاجت دید و بى‏نیازت کرد؟ پس اکنون که به قدرت رسیده‏اى بر یتیم تسلّط مجو و قهر مکن و با فقیر خشونت مکن. «فامّا الیتیم فلا تَقهر و امّا السائل فلا تَنهر» « ضحى، آیات 9 و 10» بنابراین، خداوند یادآورى ناگوارى‏هاى گذشته را هم در حرکت و تربیت و رشد انسان مؤثّر مى‏داند.

    چنانکه قرآن سختى‏ها را براى تضرّع و زنگ‏زدایى قلب دانسته و مى‏فرماید: «و لَقَد ارسَلنا الى‏ امَمٍ مِن قَبْلِکَ فَاخَذناهُم بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» « انعام، آیه 42» پیامبرانى را به سوى امّت‏هاى پیش از تو فرستادیم و به تنگدستى و سختى گرفتارشان کردیم تا شاید تذلّل کنند.

    نظیر این مطلب در سوره اعراف آیه 94 آمده است که یکى از آثار و فواید ناگوارى، توجّه به خداست.

    در حدیث مى‏خوانیم: «لَولا ثَلاثَةٌ ما طأطأَ رَأسُ ابنِ آدَمَ: الفَقرُ وَ المَوتُ وَ المَرَض» « توحید صدوق، ص 402» اگر انسان دچار فقر و مرض و مرگ نبود، در مقابل هیچ نیرویى سر خم نمى‏کرد و به گردن‏کشى خود مغرور بود.

    گاهى تلخى‏ها براى تعدیل روحیه انسان لازم و ناگوارى‏ها براى تنظیم باد و غرور انسان مفید است. امیر مؤمنان علیه السلام مى‏فرماید: «ما لابن آدم و الفَخر اولّه نطفة و آخره جیفة و لایرزق نفسه و لا یدفع حتفه‏» فرزند آدم را با فخر فروشى و تکبّر چکار؟ او موجودى است که اول نطفه بوده و در پایان مردارى بیش نخواهد بود و قدرت روزى دادن به‏ خود و دورى از مرگ را ندارد. « نهج‏البلاغه، حکمت 454»

    قرآن مى‏فرماید: «و لاتَمش فى الارض مَرحاً انّک لن تَخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» « اسراء، آیه 37» اى انسان! بر روى زمین با کبر وغرور راه مرو، تو هرگز نمى‏توانى زمین را بشکافى وهیچگاه در بلندى به کوه‏ها نخواهى رسید.

    به راستى رفاه وخوشى، انسان را بى‏اراده بار مى‏آورد و در مقابل سختى‏ها انسان را آب دیده و مقاوم مى‏سازد. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: درختانى که در دامن بیابان‏هاى خشک پرورش پیدا مى‏کنند، چوب محکم‏ترى دارند. « نهج‏البلاغه، نامه 45»

    شاید مراد امام عسگرى علیه السلام که مى‏فرماید: «در نهاد بلاها خیرهاست» « بحارالانوار، ج 78، ص 374

    » همین باشد که بلاها از یک سو میان ما و خدا ارتباط برقرار مى‏کنند و از سوى دیگر ما را به کار و تلاش وا مى‏دارند. بنابراین، فشارى که در بلاها روى جسم مى‏آید در عوض، جان قوّت مى‏گیرد، همان گونه که میزبان در یک مهمانى، به زحمت مى‏افتد امّا شخصیّت او که همان روح سخاوت اوست رشد پیدا مى‏کند. پس بلاها در خودسازى و رشد شخصیّت انسان مؤثّر است، البتّه بلاها و ناگوارى‏ها براى افراد مختلف فرق مى‏کند؛

    در حدیث مى‏خوانیم: «البَلاء لِلظالِم ادَب و لِلمُؤمن امتحان وَلِلَاولیاءِ کرامة» « بحارالانوار، ج 64، ص 235» سختى‏ها براى افراد ظالم وسیله هشدار و زنگ بیدار باش و براى مؤمنان وسیله آزمایش و رشد و براى مردان وارسته و اولیاى خدا کرامت و وسیله کسب مقام است.

    در پادگان نظامى، گاهى یک سرباز خلافى انجام داده و مى‏خواهند او را تنبیه کنند، لذا کار سنگینى به او واگذار مى‏کنند که مصداق جمله «البَلاءُ لِلظّالِمِ ادَبٌ‏» است.

    گاهى مى‏خواهند سرباز را رشد دهند و استعدادش را شکوفا کنند، در اینجا انواع آموزش‏هاى سخت نظامى را به او تعلیم مى‏دهند. «و لِلْمُؤمِن امْتحانَ‏» و گاهى‏ مى‏خواهند مقام و رتبه او را بالا برند یا مدّتى مرخّصى به او بدهند، در اینجا کار سنگینى را به او مى‏دهند تا استحقاق مرخّصى یا رتبه و درجه را داشته باشد.

    «للاولیاء کرامة»

    بنابراین آنچه خداوند به دیگران داده است دلیل عزّت و شرف و خوبى آنان نیست؛ همان گونه که سختى‏ها و مشکلات و گرفتارى‏ها براى افراد، نشانه بد بودن آنان نیست. گاهى بهترین و پاک‏ترین افراد به سخت‏ترین ناراحتى‏ها گرفتار مى‏شوند تا آبدیده شوند و به کمالاتى برسند، چنانکه تا چوب عود را نسوزانند عطر دل انگیزش به مشام نمى‏رسد. این زیر و رو شدن‏ها در تمام موجودات رمز تکامل آنهاست. فلزّات تا در کوره گداخته نشوند، تصفیه نمى‏شوند، زمین تا با شخم‏زدن زیر و رو نشود، آماده سبزشدن ومحصول دادن نمى‏شود، علف تا زیر دندان گوسفند له نشود و مراحل هضم و گوارش را پشت سر نگذارد، گوشت نمى‏شود و گوشت گوسفند تا با آتش پخته نشود قابل تغذیه انسان نمى‏شود و به سلّول‏هاى آدمى مبدّل نمى‏گردد، انسان هم در این کاروان هستى، تا درگیر نشود و با بلاهاى سخت دست و پنجه نرم نکند، روحش آبدیده نمى‏شود و به رشد نمى‏رسد.

    انسانیّت ما به خوردن و خوابیدن نیست، زیرا حیوان هم در این کارها با ما شریک است. انسان بودن ما به داشتن صفات انسانى و فضایل و کمالات ماست نظیر توجّه به خدا، نوع دوستى، ایثار و بخشش و ناگفته پیداست که شکوفایى و بروز این صفات، جز در مبارزه با سختى‏ها صورت نمى‏گیرد.

    نکته دهم: سود و زیان، ملاک سنجش خوبى یا بدى نیست‏

    نسیمى که از دریا بر مى‏خیزد، ممکن است منطقه ساحل را شرجى و به صورت خفقان آورى در آورد و ساکنان ساحل را بیازارد، امّا همین نسیم به جریان خود ادامه داده، نقاط سوزان را روح تازه‏اى مى‏بخشد.

    باد ممکن است در گوشه‏اى شاخه درختى را بشکند و خساراتى وارد کند، امّا هوا را لطیف ساخته به دورترین نقاط مى‏رساند.

    باران‏هاى پى در پى و رگبارهاى تند، ممکن است در مسیر خود لانه مورچه‏اى را خراب کند و زندگى او را بر هم زند، امّا زمین‏هاى تشنه را سیراب مى‏سازد و به جهان طراوت مى‏بخشد. آیا براى خراب نشدن لانه مورچه‏ها باید از باران و فواید ارزشمند آن چشم‏پوشى کرد؟

    آیا مورچه حقّ دارد فریاد زند مرگ بر خورشید و اقیانوس، مرگ بر ابر و باران و کشاورز و اعتراض کند که چرا اینها خانه مرا خراب کردند؟! آیا چنین ایرادهایى جز به خاطر خودمحورى و خودخواهى است؟ آیا چنین اعتراضى به خاطر آن نیست که ما مسایل را تنها از یک زاویه مى‏نگریم و تنها در یک مدار فکر مى‏کنیم و مرکز این مدار را هم منافع شخصى خود مى‏دانیم؟ گویا تمام عالم هستى باید به میل شخص من و در راه رفاه من در حرکت باشند، آن هم منافع شخصىِ امروز من، زیرا گاهى مشکلات براى فرداى من خوب است لکن ما تا نتیجه فورى و آنى براى همین امروز نداشته باشد راضى نمى‏شویم!

    بنابراین، سود وزیان محدود ما وسیله‏اى مطمئن براى سنجش خوبى و بدى چیزى نیست ونباید هر فرد ویا گروهى فقط فایده و ضرر وراحتى وناراحتى خود را ملاک خوبى وبدى آن چیز بداند، فقط کسى مى‏تواند قضاوت صحیحى داشته باشد که به همه موجودات و خصوصیّات آنها احاطه کامل داشته باشد.

    نکته یازدهم: انسان‏ها پیوسته آزمایش مى‏شوند

    یکى از سنّت‏هاى حتمى خداوند درباره انسان، مسأله آزمایش است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است.

    ناگوارى‏ها از ابزارهاى آزمایش خدا هستند، لذا گاهى انسان با اینکه گناه و تقصیرى هم نکرده به برخى ناگوارى‏ها مبتلا مى‏شود؛ همان گونه که خوشى‏ها نیز وسیله دیگرى براى این آزمایش است. قرآن مى‏فرماید: «و لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَى‏ءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ و نَقصٍ مِنَ الاموالِ وَ الانفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» « بقره، آیه 155» ما شما را با ترس و گرسنگى و قحطى و کم شدن مال و جان و میوه‏ها و محصولات، آزمایش مى‏کنیم، و به کسانى که در این حوادث، خود را نمى‏بازند و صبر و شکیبایى و استقامت از خود نشان مى‏دهند بشارت بده.

    آزمایش‏هاى خداوند

    در مورد آزمایش انسان چند مسأله را باید مورد بررسى قرار داد:

    الف. مگر خدا نمى‏داند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگوارى‏ها آزمایش کند؟ (فلسفه آزمایش‏هاى الهى)

    ب. ابزار آزمایش چیست؟

    ج. عکس‏العمل مردم در برابر حوادث تلخ چگونه است؟

    د. راه پیروزى بر مشکلات چیست؟

    الف. فلسفه آزمایش الهى‏

    شکّى نیست که میان آزمایش ما وآزمایش خدا فرق است؛ آزمایش ما براى شناخت است، امّا آزمایش خدا براى علم وآگاهى به وضع و روحیّه و عکس‏العمل ما نیست، زیرا او قبل از هر فکر و عملى، مى‏داند که ما چگونه فکر مى‏کنیم و چگونه عمل خواهیم کرد، بلکه هدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمى‏دهد. همان گونه که ما نیز به صرف اینکه بدانیم شخصى بنّا یا آرایشگر خوبى است، یا بدانیم نقّاش و نجّار خوبى است به او مزد نمى‏دهیم، بلکه اگر براى ما کارى انجام داد، آن وقت او را مستحقّ مزد و پاداش مى‏دانیم.

    ب. ابزار آزمایش‏

    قرآن در این باره مى‏فرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، «لَتُبْلَوُنَّ فِى اموالکُم وَ انْفُسِکُمْ» « آل‏عمران، آیه 186» و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده مى‏شود.

    «نَبْلُوکُمْ بِالشَرِّ وَ الخَیْر» « انبیاء، آیه 35»

    خداوند انسان را گاهى با ترس، گاهى با گرسنگى و زمانى با قحطى و گاهى با از بین رفتن محصولات و گاهى با دیدن داغ‏ها و از دست دادن عزیزان و زمانى با دادن نعمت و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش مى‏کند.

    ج. عکس‏العمل انسان‏ها

    انسان‏ها دربرابر سختى‏ها وناگوارى‏ها، عکس‏العمل مختلفى دارند:

    گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه مى‏اندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد مى‏گویند؛ قرآن این گروه را چنین معرّفى مى‏کند: «اذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» « معارج، آیه 20» همین که به این افراد سختى و شرّى رسد، داد مى‏زنند و جزع مى‏کنند.

    گروهى با استقامت وپشتکار سختى‏ها را تحمّل مى‏کنند و با زبان و دل مى‏گویند:

    «انّا لِلّه و انّا الیه راجِعون» « بقره، آیه 156» ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمى‏گردیم.

    گروهى نه تنها صبر و تحمّل مى‏کنند، بلکه شکر هم مى‏کنند. در پایان زیارت عاشورا، در حالى که سر به سجده گذارده‏ایم مى‏گوییم: «الّلهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى‏ مُصابِهِم‏» خدایا! شکر من براى توست، شکرى نظیر شکر یاران امام حسین علیه السلام در برابر سختى‏ها و مصیبت‏هاى روز عاشورا. آرى، تحمّل سختى‏ها و شهادت در راه خدا، بزرگ‏ترین آرزوى اولیاى خداست و همین که به آرزوى خود رسیدند، خدا را سپاس مى‏گویند.

    و گروهى که رشد یافته‏تر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگوارى‏ها مى‏روند. در اوائل ظهور اسلام که مسلمانان با کمبود وسائل و تجهیزات مواجه بودند، بعضى از یاران پیامبر خدمت آن حضرت رسیده و تقاضاى تجهیز و شرکت در جنگ و جهاد داشتند، امّا پیامبر در پاسخ آنان مى‏فرمود: من وسیله جنگ (شمشیر و اسب) ندارم تا به شما بدهم. قرآن در مورد آنان مى‏فرماید: «تَوَلّوا و أعینَهم تَفیضُ مِن الدَّمع حَزَناً ألَّا یَجدوا ما یُنفقون» « توبه، آیه 92» آنان ناراحت و گریه‏کنان برگشتند که چرا ما نتوانستیم خود را به ارتش اسلام برسانیم و جان خود را در راه دین فدا کنیم.

    بنابراین ظرفیّت و عکس‏العمل مردم در برابر سختى‏ها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار مى‏کند و دیگرى به استقبال آن مى‏رود. چنانکه اگر پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد مى‏زند و آن را دور مى‏اندازد، امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و مى‏خرد.

    د. راه پیروزى بر مشکلات‏

    گفتیم که خدا عادل است وناگوارى‏ها گاهى به خاطر آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى درونى ما مى‏باشد، اینک ببینیم باید چکار کنیم تا در برابر بلاها و حوادث، موفّق و پیروز شویم؟

    راه‏هایى که قرآن به ما ارائه مى‏دهد از این قرار است:

    1- داشتن جهان‏بینى الهى‏

    قرآن در مدح افراد با ایمانى که در برابر سختى‏ها صبور هستند مى‏فرماید: اینها به خاطر داشتن جهان‏بینى الهى، در مواجهه با حوادث مى‏گویند: ما براى خدا هستیم، استقلالى از خود نداریم، طلبى هم از او نداشته‏ایم، وجود ما و نعمت‏هاى ما همه و همه از اوست و ما امانتدارى بیش نیستیم.علاوه بر اینکه دنیا محلّ عبور است، جایگاه همیشگى ما نیست تا بگوییم: چرا رفتیم؟ ما با مرگ به سوى او مى‏رویم و هرگز نابود نمى‏شویم، «انّا لِلّهِ وَ انّا الَیهِ راجِعُونَ» « بقره، آیه 156» مرگ و زندگى فرقى نمى‏کند، محلّ ما عوض مى‏شود ولى خود ما محو نمى‏شویم.

    این دید و جهان‏بینى، انسان را براى برخورد صحیح با حوادث آماده مى‏کند.

    2- آگاهى از سنّت‏هاى الهى‏

    قرآن مى‏فرماید: شما انسان‏هاى امروز متفاوت از انسان‏هاى پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتى به بهشت برسید، بلکه باید همچون امّت‏ها و شخصیّت‏هاى دیگر در جریان سخت‏ترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید. «ام حَسِبْتُم ان تَدخُلُوا الجَنَّةَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصرُ اللّهِ الا انَّ نَصرَ اللّهِ قَریبٌ» « بقره، آیه 214» آیا گمان مى‏کنید که وارد بهشت مى‏شوید بدون اینکه با حوادث امّت‏هاى پیشین برخورد کنید؟! مؤمنان قبل از شما مردمى بودند که انواع سختى‏ها به آنها رسید تا جایى که اضطراب همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یارى خدا؟ آگاه باشید یارى خدا نزدیک است.

    این آیه مى‏گوید: در طول تاریخ افراد با ایمان و حق‏طلب دچار سخت‏ترین ناملایمات شده‏اند، اکنون نوبت شماست. بنابراین، نه ناگوارى‏ها تازگى دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختى‏ها و مشکلات شده‏اید؛ این یک سنّت الهى است که باید طى شود، قرآن مکرّر مى‏فرماید: «وَ اذکُر فِى الکِتابِ …» « مریم، آیه 41 و 51» تاریخ پیامبران و امّت‏هاى پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید ناگوارى‏ها براى شما بوده است. آنگاه به پیامبر مى‏فرماید: تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش. «فَاصبِر کَما صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ‏ الرُّسُلِ» « احقاف، آیه 35»

    آرى، انسان اگر بداند که ناگوارى‏ها، هم یک قانون و سنّت است و هم عمومى و همگانى، آمادگى بیشترى پیدا مى‏کند، ما در ماه رمضان که همه مردم روزه هستند، خیلى راحت روزه مى‏گیریم، چون عموم مردم در آن ماه روزه هستند، امّا در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است.

    قرآن که فرمان روزه مى‏دهد، مى‏فرماید: اى مؤمنان! خیال نکنید این دستور مخصوص شماست، بلکه بر تمام امّت‏هاى پیشین هم روزه واجب بوده و آنها هم روزه مى‏گرفته‏اند. «یا ایّها الّذینَ آمنوا کُتِبَ علیکم الصّیام کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم» « بقره، آیه 183»

    3- آشنایى با صابران و چگونگى صبرشان‏

    اطلاع از استقامت پیشینیان یکى از رمزهاى موفّقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدل‏هاى صبر و استقامت را از افراد و امّت‏هاى پیشین بیان کرده است. قرآن مى‏فرماید: پیامبران الهى دربرابر سرسخت‏ترین مخالفان خود مى‏گفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» « ابراهیم، آیه 12» ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد.

    چنانکه ساحرانى که به دعوت فرعون براى مقابله و محکوم کردن حضرت موسى آمده بودند همین که به حقّانیّت موسى پى بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: «فَاقْضِ ما انْتَ قاضٍ انَّما تَقضى هذِهِ الحَیاة الدُّنیا» « طه، آیه 72» هر کارى مى‏توانى و هر حکمى مى‏خواهى در باره ما اجرا کن، ما راه خود را پیدا کرده‏ایم و از مسیر حقّ دست بر نمى‏داریم.

    آرى، علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردبارى انسان بسیار مؤثّر است، همان‏گونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمّل انسان اثر مى‏گذارد، حضرت خضر به موسى گفت: چون تو از اسرار حوادث و کار من خبر ندارى، صبر و تحمّل نخواهى کرد. «و کَیفَ تَصبِر عَلى ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً» « کهف، آیه 68» ولى موسى پاسخ داد: ان شاءالله صبر مى‏کنم.

    امّا تجربه نشان داد که بى‏خبرى از اسرار سبب شد کاسه صبر موسى لبریز شده و به کارهاى به ظاهر ناحقّ حضرت خضر اعتراض کرده و از آن حضرت جدا شود.

    4- توجّه به حضور خدا

    اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتّى افکار او آگاه است و در همه حال حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر کرده و سختى‏ها بر او آسان و گاهى شیرین شده و خود به استقبال آن خواهد رفت.

    خداوند به موسى و هارون علیهما السلام مى‏گوید: شما نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستى دعوت کنید، بدانید من با شما هستم، کارتان را مى‏بینم و گفتگوهایتان را مى‏شنوم. «انَّنى مَعَکُما اسْمَعُ وَ ارى‏» « طه، آیه 46»

    چنانکه خداوند براى عذاب قوم نوح و نجات افراد با ایمان، به حضرت نوح دستور داد که زیر نظر ما کشتى بساز. «و اصْنَعِ الفُلکَ بِاعْیُنِنا» « هود، آیه 37»

    حضرت نوح همین که ساختن کشتى را شروع کرد، کفّار او را مسخره کرده و گفتند: گویا پیامبرىِ شما نگرفت و اکنون دست به نجّارى زده‏اى! ولى چیزى که موجب مقاومت حضرت نوح در برابر این طعنه‏ها مى‏شد، همان جمله خداى متعال بود که تو پیش چشم ما هستى و کار تو زیر نظر ماست. چنین ایمان و بینشى روح استقامت را در انسان زنده مى‏کند.

    5- توجّه به پاداش الهى‏

    از جمله مواردى که روح استقامت را در انسان زنده کند، توجّه به آثار مثبت و اجر و پاداش الهى است، زیرا تحمّل سختى‏ها، بزرگ‏ترین پاداش دنیوى و اخروى را براى انسان در بردارد، در قرآن نمونه‏هاى فراوانى از این امتیازها به چشم مى‏خورد.

    6- استمداد از صبر و نماز

    پنجمین نیرو و اهرمى که مى‏تواند در انسان استقامت آفرین باشد، استمداد از صبر (روزه) و نماز و عبادت است، قرآن مى‏فرماید: «اسْتَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ» « بقره، آیه 45 و 153»

    در سوره اعراف نیز مى‏خوانیم: «وَ اسْتَعینُوا بِاللّهِ» از خدا کمک بگیرید. چنانکه در حدیث آمده است که حضرت على علیه السلام به هنگام برخورد با ناگوارى‏ها، با نماز از خداوند استعانت مى‏نمود.

    نماز، انسان بى‏نهایت کوچک را با خداى بى‏نهایت بزرگ و موجود ضعیف را با تواناى بى‏نهایت متّصل مى‏کند و در پرتو نماز و یاد خدا دل آرام مى‏گیرد. «أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب» « رعد، آیه 28»

    نکته دوازدهم: کج فهمى‏ها و برداشت‏هاى غلط

    بسیارى از شبهه‏هایى که در بحث عدل الهى مطرح است، به خاطر کج فهمى‏ها و برداشت‏هاى غلط است که بدون توجّه، اشکال را متوجّه خدا مى‏کنیم، مثلًا:

    خیال مى‏کنیم مرگ نابودى است و اشکال مى‏کنیم که اى خدا! فلانى چرا مرد؟

    خیال مى‏کنیم دنیا جاى ماندن است و مى‏گوییم: چرا افراد بسیارى با سیل یا زلزله یا فلان مرض از دنیا رفتند؟

    خیال مى‏کنیم دنیا جاى رفاه است، مى‏گوییم: چرا سختى هست؟

    مثالِ ما همچون کسى است که به تصوّر سالن پذیرایى، وارد سالن درس و سخنرانى شود و اشکال کند که چرا پذیرایى نمى‏شود، چرا نوشیدنى و غذا نمى‏آورند؟ چرا و چرا؟! تمام این اشکالات به خاطر یک کج اندیشى و گمان باطل است، امّا اگر تفکر او اصلاح شود و متوجه شود که اینجا سالن درس است نه پذیرایى، با کمى انصاف از همه انتقادهاى خود صرف نظر و عذرخواهى مى‏کند.ما هم باید دنیا را طورى که هست بشناسیم و هدفِ آفرینش خود را بدانیم، باید باور کنیم دنیا جاى ماندن نیست، گذرگاه است.

    در کنار گل خار است، در کنار عسل نیش زنبور است و در کنار توسعه و رفاه، بلا و سختى، «قَرن بسعتها عقابیل فاقتها» « بحارالانوار، ج 57، ص 113» و همواره بلاها گریبان‏گیر انسان است. «دار بالبلاء محفوفة» « نهج‏البلاغه، حکمت 131»

    اگر این حقیقت را باور کردیم خود به خود برخى اشکال‏هاى ما برطرف مى‏شود، زیرا بسیارى از اشکالات ما به دستگاه آفرینش، به خاطر دید انحرافى و برداشت‏هاى کج ماست، کسى که عینک سرخ زده باشد قهراً هر شلغمى را لبو خواهد دید.

    شخصى نزد لیوان فروشى رفت و دید که لیوان‏ها را واژگون چیده است. به لیوان‏ها خیره شد و شروع به اشکال نمود که آقا: چرا این لیوان در بسته است و لیوان را به همان حال بلند کرد و گفت: این لیوان ته هم ندارد!

    فروشنده خندید و لیوان را از او گرفت و به حال طبیعى برگرداند و گفت: آقا این لیوان هم ته دارد و هم درش باز است.

    کوتاه سخن اینکه برخى اشکال‏هاى ما به خاطر تفسیر غلطى است که از انسان و هدف او و دنیا داریم. خیال مى‏کنیم دنیا خوابگاه است، آخور است، عشرتکده است وبعد مى‏گوییم چرا این همه ناکامى؟ در حالى که دنیا میدان رشد است، مزرعه و جاى کشت است، قهراً مزرعه جاى تلاش و عرق ریختن و درد سر است.

    نکته سیزدهم: خوبى‏ها و زیبایى‏ها را با هم ببینیم‏

    انسان نباید در قضاوت، تنها به جهات منفى توجّه داشته باشد، بلکه باید جامع نگر بوده و نقاط مثبت را نیز ببیند.

    یوسف پس از آنکه برادرانش او را به چاه انداختند و سپس گروهى او را بیرون آورده، به بردگى فروختند و در مصر به او تهمت ناروا زدند و به زندانش انداختند و بعد از آن همه سختى و حوادث، عزیز مصر شد. مدّت‏ها بعد به ملاقات پدر نائل آمد. پدر از او پرسید: برادرانت با تو چه کردند؟

    یوسف گفت: از کار برادرانم سؤال نکن بلکه از لطف خدا سؤال کن که چگونه در لابلاى آن همه توطئه و تهمت و زندان مرا حفظ و بر همه مسلّط کرد.

    این خود یک منطقى است که انسان همیشه به جهات منفى توجّه نکند بلکه جهات مثبت را نیز در نظر بگیرد.

    امام عسگرى علیه السلام مى‏فرماید: «ما مِن بَلیَّة الّا و لِلّهِ فیها نِعمَة تُحیطُ بِها» « بحارالانوار، ج 78، ص 374» هیچ بلایى نیست مگر اینکه خداوند در نهاد آن، خیرى قرار داده که آن خیر بر بلا احاطه دارد.

    نکته چهاردهم: از نقش قوانین طبیعى غفلت نکنیم‏

    بسیارى از مشکلات و مصائب لازمه نظام علّت ومعلولى حاکم بر جهان است. به عبارت دیگر ما در عالم هستى باید یکى از این دو نظریّه را بپذیریم: یا باید حساب و نظامى را براى عالم قبول کنیم و یا بگوییم هرج و مرج بر جهان حاکم است.

    اگر در عالم هستى، نظم و حساب در کار است، پس ناگوارى‏ها هم بى صلاح و مصلحت نیست.

    توضیح اینکه: اگر هر حادثه تلخى را بررسى کنیم، خواهیم دید که آن حادثه از یک سرى علّت و معلول‏ها و بر اساس محاسبات و فرمول‏هاى دقیق، به وجود آمده است. مثلًا: پس از بررسى علّت خانه‏اى که بر سر افرادش فروریخته به این عوامل پى مى‏بریم:

    1- توپ بچّه‏هاى محلّ به هنگام بازى روى بام همسایه افتاد.

    2- توپ گرد و کروى چرخید و در سوراخ ناودان جا گرفت و راه خروج آب باران بند آمد.

    3- بارندگى شد و آب‏ها روى پشت بام خانه جمع شد.

    4- آب باران در سقف اثر و خشت‏ها را خیس کرد.

    5- سقف خشتى که با آب باران از هم گسسته شده، بر اثر سنگینى و جاذبه زمین فرو ریخته و عدّه‏اى زیر آن از بین رفته‏اند.

    بر طبق نظام علّت و معلول، باید این حوادث پیش آید چون خود توپ و چرخیدن آن و سراشیبى بام و تنگى سوراخ ناودان و تأثیر آب در سستى سقف و سقوط سقف بر اثر جاذبه زمین، هر یک حساب و نظام وفرمولى دارد.

    اکنون اگر شما طرفدار عالمى حساب شده هستید باید این ناگوارى را براى اهل خانه بپذیرید وگرنه هرج و مرج مى‏شود و محاسبات به هم مى‏ریزد. مثلًا در این جریان باید:

    1- توپ بچّه‏ها به قدرى سنگین شود که بالاى بام همسایه نرود.

    2- ضربه به توپ و پرتاب توپ بى اثر باشد.

    3- ناودان بزرگ شود که توپ به راحتى از آن خارج شود.

    4- عوامل بارندگى باران همه از کار بیافتد و باران نبارد.

    5- آب خاصیّت خود را از دست بدهد و در خشت اثر نکند.

    6- جاذبه زمین متوقّف شود و سقف را به سوى خود نکشد.

    7- بدن کسانى که زیر سقف خوابیده‏اند به صورت چدن در آید که فرو ریختن‏ها در آنها اثر نکند.

    مشاهده مى‏فرمایید اگر طرفدار نظام و حساب باشیم و در مدار علل و معلول حرکت کنیم چنین ناگوارى‏هایى لازمه یک زندگى طبیعى است و نفى آن مستلزم به هم زدن ده‏ها قانون و فرمولى است که دست حکیمانه خدا در عالم قرار داده است.

    کوتاه سخن اینکه اگر این عالم حساب دارد بلا هم دارد و اگر بنا باشد حساب نباشد، هرج و مرج خود از هر بلایى بدتر است.

    نکته پانزدهم: ضرورت تلاش براى کشف استعدادها

    افرادى که به دنبال کارى مى‏روند و در آن موفّق نمى‏شوند، خود را ناکام و شکست خورده مى‏یابند و به کائنات بد مى‏گویند و این را ظلم به خود مى‏دانند و عقده‏اى مى‏شوند، در صورتى که چه بسا همین اشخاص در رشته‏هاى دیگر مبتکر و موفّق باشند.

    مى‏گویند: پدر داروین پزشک بود و مى‏خواست فرزندش نیز همکار او شود، لکن داروین در رشته پزشکى موفّق نشد، پدرش او را در رشته علوم مذهبى به تحصیل واداشت تا کشیش و روحانى خوبى براى مسیحیّت باشد، امّا در آن رشته نیز ناکام شد. داروین بعد از دو شکست و ناکامى وارد رشته علوم طبیعى شد و در آن علم صاحب نظر و موفّق گردید. البتّه ممکن است از هر صاحب نظرى ایرادهاى علمى نیز گرفته شود، ولى این به معناى عدم وجود نبوغ و ابتکار در او نیست‏

    در حدیث مى‏خوانیم: اگر در شغلى موفق نشدید و شکست خوردید، تغییر شغل بدهید چه بسا در رشته دیگر موفّق شوید.

    کسى که نقص و کمبودى را در خود مشاهده مى‏کند، باید به کمالات و استعدادهاى خود نیز توجّه کند و تلاش نماید آنها را کشف کند و بشناسد.

    حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: در کنار هر کمالى نقصى و در کنار هر نقصى کمالى است؛ گروهى قامت بلندى دارند ولى از همّت کوتاهى برخوردارند، «مادُّ القامَةِ قَصیرُ الهمَّة» بعضى قیافه زشتى دارند، امّا عمل خوبى دارند، «زاکِى العَمَلِ قَبیحُ المَنْظَرِ» برخى بیان روانى دارند امّا دل سختى دارند. «طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الجَنانِ» « نهج‏ البلاغه، حکمت 234»

    بنابراین، نه هر فردى در همه رشته‏ها کامیاب مى‏شود و نه هر شکست خورده‏اى‏ در همه برنامه‏ها شکست مى‏خورد.

    افرادى هستند که بر اساس رقابت مشغول رشته‏اى مى‏شوند وچون آمادگى روحى و ذوق آن کار را ندارند، شکست مى‏خورند و بعد به عدل خدا ایراد مى‏گیرند که خدایا! چرا فلانى موفّق شد و من شکست خوردم. امّا اگر در رشته دیگرى که با روحیّه و ذوق او هماهنگ بود وارد مى‏شد، چه بسا به موفّقیت چشم‏گیرى مى‏رسید.

    نکته شانزدهم: همگانى بودن راه قرب به خدا و رشد معنوى‏

    انسان باید به این نکته اعتقاد داشته باشد که راه رسیدن به کمالات بر روى تمام افراد باز است و هرکس مى‏تواند در آن قدم گذارد و هرکس به اندازه توان و لیاقتش، مستحق دریافت پاداش و نعمت است. چنانکه در مناجات با خدا مى‏گوییم:

    «یا من سوّى التّوفیق بین الضعیف و القوى‏» اى خداوندى که راه قرب به خودت را بین ضعیف و قوى یکسان قرار دادى!

    بنابراین هرکس به تناسب امکانات و توانى که در اختیار دارد، پاداش دریافت مى‏کند. اگر شخصى که صد تومان دارد، ده تومان آن را در راه خدا بدهد، اجر و پاداش او با کسى که صد تومان در راه خدا انفاق مى‏کند ولى دارایى او هزار تومان است، برابر است.

    موضوعات: عدل الهی  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-08-17] [ 09:44:00 ق.ظ ]





      بعضی از دوبیتی های ناب حضرت بابا طاهر   ...

     

    خوشا آنانکه الله یارشان بی             بحمد و قل هو الله کارشان بی

    خوشا آنانکه دایم در نمازند               بهشت جاودان بازارشان بی

    ***

    دلم میل گل باغ ته دیره                   درون سینه‌ام داغ ته دیره

    بشم آلاله زاران لاله چینم                     بوینم آلاله هم داغ ته دیره

    ***
    به صحرا بنگرم صحرا ته وینم             به دریا بنگرم دریا ته وینم
    بهر جا بنگرم کوه و در و دشت         نشان روی زیبای ته وینم
    ***
    غمم غم بی و همراز دلم غم              غمم همصحبت و همراز و همدم
    غمت مهله که مو تنها نشینم                       مریزا بارک الله مرحبا غم
    ***
    غم و درد مو از عطار واپرس         درازی شب از بیمار واپرس
    خلایق هر یکی صد بار پرسند           تو که جان و دلی یکبار واپرس
    ***
    دلت ای سنگدل بر ما نسوجه             عجب نبود اگر خارا نسوجه
    بسوجم تا بسوجانم دلت را               در آذر چوب تر تنها نسوجه
    ***
    خوشا آندل که از غم بهره‌ور بی                   بر آندل وای کز غم بی‌خبر بی
    ته که هرگز نسوته دیلت از غم                    کجا از سوته دیلانت خبر بی
    ***
    یکی درد و یکی درمان پسندد                     یکی وصل و یکی هجران پسندد
    من از درمان و درد و وصل و هجران             پسندم آنچه را جانان پسندد
    ***
    ته که ناخوانده‌ای علم سماوات                ته که نابرده‌ای ره در خرابات
    ته که سود و زیان خود ندانی                 بیاران کی رسی هیهات هیهات
    ***
    خدایا داد از این دل داد از این دل              نگشتم یک زمان من شاد از این دل
    چو فردا داد خواهان داد خواهند                 بر آرم من دو صد فریاد از این دل
    ***
    دلا خوبان دل خونین پسندند                  دلا خون شو که خوبان این پسندند
    متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست               گروهی آن گروهی این پسندند
    ***
    دلا پوشم ز عشقت جامه‌ی نیل             نهم داغ غمت چون لاله بر دیل
    دم از مهرت زنم همچون دم صبح            وز آن دم تا دم صور سرافیل
    ***
    بی ته اشکم ز مژگان تر آیو                  بی ته نخل امیدم نی بر آیو
    بی ته در کنج تنهایی شب و روز               نشینم تا که عمرم بر سر آیو
    ***
    به والله و به بالله و به تالله                   قسم بر آیه‌ی نصر من الله
    که دست از دامنت من بر ندارم               اگر کشته شوم الحکم لله

    موضوعات: شعر  لینک ثابت



     [ 09:29:00 ق.ظ ]





      چهل حدیث زیبا در مورد ازدواج (مجردها و متاهل ها بخوانند.)   ...

    چهل حدیث زیبا در مورد ازدواج (مجردها و متاهل ها بخوانند.)

    1) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :وقتی کسی که به خواستگاری می آید و اخلاق و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید که اگر چنین نکنید ، فتنه و فساد زمین را پر خواهد کرد

    (نهج الفصاحه ، ح247)

    2 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :بهترین ازدواجها ها آن است که آسان تر انجام گیرد .

    (نهج الفصاحه ، ح248)

    3 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد ، که نزد خدای عز وجل محبوبتر و ارجمند تر از ازدواج باشد .

    (بحار الانوار . ج103 0ص222)

    4 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :ازدواج سنت من است پس هر که از سنت من روی بر گرداند از من نیست .

    (بحار الانوار . ج103 0ص220)

    5 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر که دوست دارد که پاک و پاکیزه خدا را دیدار کند ، با همراه داشتن همسری به دیدارش رود0

    (بحار الانوار . ج103 0ص220)

    6 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر جوانی که در دوره جوانی خود ازدواج کند ، شیطانش فریاد بر آورد که : وای بر او دین خود را از گزند من حفظ کرد .

    (کنز العمال . ح44441)

    7 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر که ازدواج کند نصف عبادت به او داده شده است .

    (بحار الانوار . ج103 0ص220)

    8 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :دو رکعت نمازی که ازدواج کرده می خواند ، برتر از هفتاد رکعت نمازی است که فرد عزب می خواند .

    (بحار الانوار . ج103 0ص219)

    9 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :زن بگیرید ؛ زیرا که ازدواج کردن روزی شما را بیشتر می کند .

    (بحار الانوار . ج103 0ص217)

    10 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :مردان عزب خود را زن دهید ؛ زیرا با این کار خداوند اخلاق آنان را نیکو می گرداند و روزیهایشان را زیاد می کند و بر جوانمردی های آنان می افزاید .

    (بحار الانوار . ج103 0ص222)

    11 ) امام صادق (علیه السلام) :هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است . خدای متعال می فرماید : « اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد » .

    (نور الثقلین . ج3 . ص597)

    12 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :از مردی به نام عکاف پرسید : آیا همسری داری ؟ عرض کرد : خیر . پرسید : آیا کنیزی داری ؟ عرض کرد : خیر . پرسید : آیا توان مالی داری ؟ عرض کرد : آری . حضرت فرمود : ازدواج کن مگر نه از گناه کاران هستی .

    (بحار الانوار . ج103 0ص219)

    13 ) امام صادق (علیه السلام) :هر که مجردی را زن دهد ، از جمله کسانی است که خداوند در روز قیامت به او نظر می افکند .

    (اصول کافی . ج5 . ص331)

    14 ) امام علی (علیه السلام) :بهترین وساطتها این است که میان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود . تا سر وسامان بگیرند .

    (بحار الانوار . ج103 0ص222)

    15 ) امام باقر (علیه السلام) :مردی خدمت رسول خدا (صل الله علیه و آله) آمد و در امر ازدواج کسب تکلیف و اجازه کرد ، حضرت فرمود :  آری ازدواج کن و بر تو باد به زنان متدین ، خدا خیرت دهد .

    (وسائل الشیعه . ج14 . ص21)

    16 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :نباید حسن صورت زن را بر حسن دین داری او برگزید .

    (کنز العمال . ح44590)

    17 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :با زن به خاطر ۴ چیز ازدواج می شود : مال و ثروتش ، زیبایی اش ، دینداری اش و اصل و نسب خانواده اش ؛ و تو با زنان متدین ازدواج کن

    (کنز العمال . ح44602)

    18 ) امام حسن (علیه السلام) :به مردی که با ایشان در باره ازدواج دختر خود مشورت کرد ، فرمود : او را به مردی با تقوا شوهر ده ؛ زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد به وی ستم نمی کند .

    (مکارم الاخلاق . ج1 . ص446)

    19 ) امام صادق (علیه السلام) :شومی و ناخجستگی زن ، زیاد بودن کابین او و نافرمانی از شوهرش می باشد .

    (معانی الاخبار . ص152)

    20 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :بهترین مهریه سبکترین آن است .

    (کنز العمال . ح44707)

    21 ) امام کاظم (علیه السلام) :جهاد زن خوب شوهر داری کردن است .

    (اصول کافی . ج5 . ص507)

    22 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر گاه مرد به زن خود آبی بنوشاند ، پاداش برد .

    (کنز العمال . ح44435)

    23 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :به زن خود خدمت نکند ، مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد .

    (بحار الانوار . ج104 0ص132)

    24 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر زنی که شوهرش را هفت روز خدمت کند ، خداوند هفت در دوزخ را به رزی او ببندد و هشت در بهشت را به رویش بگشاید ، تا از هر در که بخواهد وارد شود و هیچ زنی نیست که جرعه ای آب به شوهرش بنوشاند مگر آنکه این عمل او برایش بهتر از یکسال عبادت باشد که روزهایش را روزه و شب هایش را به عبادت سپری کند .

    (إرشاد القلوب . ص175)

    25 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :بدانید که خداوند عز و جل و رسولش بیزارند از کسی که به زنش ستم می کند تا آنکه زن طلاق خلع بگیرد .

    (ثواب العمال . ص 339 )

    26 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :مراسم ازدواج را آشکار برگزار کنید و خواستگاری را پنهان .

    (کنز العمال . ح44532)

    27 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر که به اعتماد خدا و به امید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است که او را یاری کند .

    (نهج الفصاحه ، ح278)

    28 ) امام رضا (علیه السلام) :با کسی که اخلاقش بد است وصلت نکنید .

    (وسائل الشیعه . ج5 . ص10)

    29)امام باقر (علیه السلام) :با کسی که از اخلاق و دینش رضایت دارید ازدواج کنید ، خودداری شما از وصلت با او باعث فتنه و فساد بزرگ در جامعه می شود .

    (اصول کافی . ج5 . ص347)

    30 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :از خوشبختی و سعادت مرد این است که زن با فضیلت و شایسته ای نصیبش گردد .

    (اصول کافی . ج5 . ص327)

    31 ) امام صادق (علیه السلام) :هر زنی که به شوهر خود بگوید که از تو خیری ندیده ام عمل چنین زنی هیچ گشته و باطل می شود .

    (وسائل الشیعه . ج14 . ص115)

    32 ) امام باقر (علیه السلام) :چرا مومن زن نگیرد ، که شاید خدا به او فرزندی دهد که زمین را به «لااله الاالله»سنگین سازد .

    (مکارم الاخلاق . ص573)

    33 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :هر که قدرت بر ازدواج داشته باشد و ازدواج نکند از من نیست .

    (مکارم الاخلاق . ص؟)

    34 ) امام رضا (علیه السلام) :اگر در باره ازدواج و دامادی آیتی محکم و سنتی پیروی شده (از رسول خدا(صل الله علیه و آله)) هم نبود ، باز موضوع نیکی به خویشاوندان و مانوس شدن با بیگانه که خداوند در این امر قرار داده است ؛ انگیزه ای بود که خردمند صاحبدل به ازدواج رغبت کند و عاقل درست اندیش به آن بشتابد .

    (مکارم الاخلاق . ص449)

    35 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :بهترین ازدواج ها آن است که آسان تر انجام بگیرد .

    (نهج الفصاحه ، ح248)

    35 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :سه چیز است که در آن شوخی نیست : طلاق ، نکاح و آزاد کردن بنده .

    (نهج الفصاحه ، ح258)

    36 ) امام صادق (علیه السلام) :افراد با ایمانی که ازدواج می کنند با این عمل نصف دین خود را از خطر مصون می دارند .

    (اصول کافی . ج5 . ص329)

    37 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :بهترین امت من در درجه اول کسانی هستند که ازدواج کرده اند و مردان و زنان بدون همسر در مرتبه آخر قرار دارند .

    (مسترک الوسائل . ج2 . ص531)

    38 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :آن کس که دختر خود را به ازدواج مرد فاسقی در آورد با این عمل از او قطع رحم نموده است .

    (محجت البیضاء . ج3 .ص94)

    39 ) امام صادق (علیه السلام) :از دعا های رسول خدا (صل الله علیه و آله) این بود که خدایا به تو پناه می برم از زنی که مرا پیر می کند قبل از آنکه زمان پیری ام فرا رسد .

    (اصول کافی . ج5 . ص326)

    40 ) پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :ای جوان زود ازدواج کن و از زنا بپر هیز زیرا که زنا ریشه های ایمان را از دلت می برد .

    (مکارم الاخلاق . ص96)

    غلامعباس طاهرزاده

    موضوعات: حدیث  لینک ثابت



     [ 09:19:00 ق.ظ ]





      25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)   ...

    25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)

    امام صادق علیه السلام فرمودند:

    1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ : بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

    2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة:و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

    3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.

    4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

    5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

    برگ عیشی به گور خویش فرست        کس نیارد ز پس، تو پیش فرست

    6- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة: و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

    7- و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش: و رقت (نرمی) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.

    8- و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ: و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

    9- و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة: و (آسانی) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

    10- و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل: و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.

    11- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال: و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.

    12- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی: و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.

    13- و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله: و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.

    14- و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال: و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.

    15- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر:و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.

    16- و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم: و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.

    17- و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع: و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکار یافتم .

    18- و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد: و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.

    19- و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع: برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.

    20- و طلبت العز، فوجدته فی الصدق: و عزت (ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.

    21- و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم: و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.

    22- و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة: و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

    قناعت توانگر کند مرد را          خبر کن حریص جهانگرد را

    23- و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن: و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.

    24- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق: و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.

    25- و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین: و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.

    منبع: مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173 - 174،ح13810

    موضوعات: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)  لینک ثابت



     [ 09:11:00 ق.ظ ]





      همین سحر توبه کن !   ...



    همین سحر توبه کن !

    ماه رمضان است و صحبت از سحرخیزی و سحر و دعا و استغفار خوشا به حال آن کس که وقت نورانی سحرش به انبان کردن شکم و له له زدن برای خواب نگذرد. سحر فرصتی است تا ما از منجلاب های هوس ها و عطش ها بگذریم و در دریای عشق محبوب تنی به آب معنویت بزنیم سحر همان زمانی است که خداوند متعال منتظر من و تو است تا از قیل و قال های درون و ندامت ها و سرزنش های خود از آن چه کرده ایم به آغوش پر مهرش بخزیم و اظهار عجز و ندامت کنیم  این همان زمانی است که باری تعالی از کسانی که غنیمتش میشمارند و حقش را ادا میکنند تجلیل میکند و گرامیشان میدارد. بیاید تا در این سحرهای نورانی تر بکوشیم که از همانها باشیم که خدا میخواهد و دوست میدارد. همان ها که در هنگام سحر توبه می کنند « وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ »1 ؛  آنها پیوسته در سحرگاهان استغفار مى کنند.

    آنها در آخر شب که چشم غافلان در خواب است ، و محیط از هر نظر آرام ، قال و غوغاى زندگى مادى فرونشسته ، و عواملى که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است برمیخیزند، و به درگاه خدا مى روند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز مى پردازند، نماز مى خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى کنند.

    بسیارى معتقدند که منظور از استغفار در اینجا همان “نماز شب” است ، از این جهت که قنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است .

    “اسحار” جمع “سحر” (بر وزن بشر) در اصل به معنى “پوشیده و پنهان” بودن است ، و چون در ساعات آخر شب پوشیدگى خاصى بر همه چیز حاکم است سحر نامیده شده است.

    واژه “سحر” (بر وزن شعر) نیز به چیزى گفته مى شود که چهره حقایق را مى پوشاند و یا اسرار آن از دیگران پوشیده است .

    در روایتى در تفسیر درّ المنثور آمده است که پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود: ان آخر اللیل فى التهجد احب الى من اوله ، لان الله یقول و بالاسحار هم یستغفرون ؛ آخر شب براى تهجد (نماز شب) نزد من محبوبتر است از آغاز آن ، زیرا خداوند مى فرماید: پرهیزگاران در سحرگاهان استغفار مى کنند.

    سحر فرصتی است تا ما از منجلاب های هوس ها و عطش ها بگذریم و در دریای عشق محبوب تنی به آب معنویت بزنیم سحر همان زمانی است که خداوند متعال منتظر من و تو است .

    و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : کانوا یستغفرون الله فى الوتر سبعین مرة فى السحر؛ نیکوکاران بهشتى در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش ‍ مى کردند.

    آنچه از اوصاف براى «متقین »  و «محسنین» در این آیات آمده اینست که توجه به خالق آن هم در ساعاتى که از هر نظر آمادگى براى راز و نیاز با او و حضور قلب فراهم است را از دست نمیدهند و همواره در کوشش مداومند، این زمانی است  که عوامل اشتغال فکر و انصراف ذهن به حداقل مى رسد.

    سکوتی که باید هست و غافلان در خواب و مؤمن با معشوق در حال نجوا  او که میداند هر چه بکوشد در شکر و سپاس باز کم می آورد و به خاطر این ضعف توبه و استغفار میکند.

    آیا سزاوار است که کفران کننده ای چون من و تو بی هیچ عذری سر بر بالین بگذاریم و فراموش کنیم آنچه کرده ایم آیا دگر بار سر از بالین بر خواهیم داشت یا سحر دیگری را خواهیم دید که استغفار کنیم  چه کسی میداند؟

    عاشق اوست که با همه آبرو و عزّتش در نزد محبوب باز شیفته تر و حریص است برای نزدیکتر شدن پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود: الرکعتان فى جوف اللیل احب الى من الدنیا و ما فیها ؛ دو رکعت نماز در دل شب از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوبتر است!.

     منبع :سایت تبیان (نوشته فاطمه محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان)

    موضوعات: همه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1394-08-11] [ 12:24:00 ب.ظ ]





      غسل نشاط   ...

    موضوعات: اطلاعات عمومی  لینک ثابت



     [ 12:17:00 ب.ظ ]





      نماز قضایی که گناهان را می آمرزد   ...





    اى فرشتگان من به بنده من بنگرید که نمازى را که بر او واجب نساخته ام قضا می کند، گواه باشید که من البتّه گناهان او را آمرزیدم.

     

    در میان نوافل روزانه، ماهانه و سالانه، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است که قرآن و روایات بر آن تأکید فراوان دارند.
    قرآن مجید با لحن بسیار شوق آور از شب بیداران زنده دل یاد کرده، می فرماید: «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» [سوره سجده/۳۲، آیه۱۶]
    از بستر خواب پهلو تهی کنند، پروردگارشان را با بیم و امید بخوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق کنند.
    مرحوم طبرسی از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نقل می کند که: «منظور از مؤمنان در این آیه شب زنده دارانی هستند که برای اقامه نماز شب از بستر گرم خویش بر می خیزند. [مجمع البیان ج۸، ص۱۰۷]
    آن گاه قرآن مجید از پاداش بزرگ و نفیسی که خداوند به زاهدان شب عنایت می کند، خبر داده، می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» [سوره سجده/۳۲، آیه۱۷]
    هیچ کس نمی داند که در ازای کاری که انجام داده اند، چه (پاداش مهم) و چشم روشنی ای برای آنها نهفته شده است.
    حضرت امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمود: «ما مِنْ حَسَنَهٍ إِلاّ وَ لَها ثَوابٌ مُبَیَّنٌ فِی الْقُرْانِ إِلّا صَلاهُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ اسْمُهُ لَمْ یُبَیِّنٌ ثَوابَها لِعِظَمِ خَطَرِها قالَ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» [مجمع البیان ج۸، ص۱۰۹]
    هیچ کاری نیکی نیست جز آنکه پاداشش در قرآن بیان شده است مگر نماز شب که خداوند به خاطر عظمت شأن آن ثوابش را برملا نکرده و فرموده است: فَلا تَعلَمُ نَفس».
    چنانچه (ارشاد القلوب ص 316 به نقل بحار ج 87 ص 161) امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ عملى نیست که بنده انجام دهد مگر اینکه خداوند در قرآن ثوابى براى آن بیان کرده جز نماز شب که ثوابى براى آن مشخص نکرده بواسطه ارزش زیادى که نزد خداوند عزیز داشته لذا در این آیه مى فرماید: از بسترهاى گرم حرکت مى کنند و از روى بیم و امید به دعا مى پردازند و از امکانات خود انفاق مى کنند هیچ کسى نمى داند خداوند چه چیزها براى آنها پنهان کرده که موجب روشنى چشم ایشان مى شود، به پاداش اعمالى که انجام مى دهند.

    علل مخفی نگه داشتن پاداش نماز شب

    هیچ عملى نیست که بنده انجام دهد مگر اینکه خداوند در قرآن ثوابى براى آن بیان کرده جز نماز شب که ثوابى براى آن مشخص نکرده بواسطه ارزش زیادى که نزد خداوند عزیز داشته

    ممکن است در اینجا این سؤال پیش آید که چرا پاداش عظیم نماز شب مخفی نگاه داشته شده است؟ این سؤال را به سه شکل می توان پاسخ داد:
    ۱. کارهای ارزشمند و عظیم چنان است که حقیقت آنها به سادگی قابل درک نیست، درعین حال پنهان داشتن پاداش آنها نشاط انگیزتر است.
    ۲. قرّه العین و چشم روشنی، آن قدر بزرگ و گسترده است که دانش انسان از رسیدن به تمام خصوصیات آن ناتوان است.
    ۳. چون «نماز شب» مخفیانه و دور از چشم دیگران انجام می گیرد، پاداش آن نیز پنهان و دور از چشم مردمان است. [مجمع البیان ج۸، ص۱۰۹]
    رهبران بزرگوار اسلام نیز با تعبیرهای گوناگونی مردم را به انجام این عمل بزرگ تشویق می کردند که در اینجا به یک نمونه آن بسنده می کنیم؛ معاذ بن جبل گوید: «روزی رسول اکرم صلی الله علیه و اله به من فرمود: اگر مایلی راه های خیر را به تو نشان بدهم. سپس فرمود: «… قیام الرّجل فی جوف اللّیل یبتغی وجه الله» [بحارالانوار ج۸۷، ص۱۲۳.]
    (یکی از راهها) برخاستن مرد در دل شب در پی یافتن رضای خداست.

    ساده ترین نوع نماز شب

    در روایات آثار بسیار زیادی را در اهمیت نماز شب بیان کرده اند که کم و بیش همه می دانیم. در ادامه راحت ترین شکل خواندن این مستحب مؤکد به نقل از حجة الاسلام عالی می پردازیم:

    اگر ایستاده خوانده شود که چه بهتر، ولی اگر نمی توانیم ایستاده بخوانیم، در حالت شکسته آن را به جا آوریم:

    4 تا دو رکعتی مثل نماز صبح،
    بعد دو رکعت به نیت نماز شفع ؛ رکعت اول حمد و سوره فلق
    رکعت دوم حمد و سوره ناس
    یک رکعت به نیت نماز وتر
    حمد و 3 مرتبه سوره توحید و 1 مرتبه سوره فلق و 1 مرتبه سوره ناس و در قنوت 70 مرتبه استغفر الله ربی و اتوب الیه و حداقل 40 مؤمن از بندگان زنده و یا کسانی که از دنیا رفته اند را دعا کند.
    نکته قابل توجه اینکه حتما لازم نیست این 40 نفر از علما و بزرگان باشند، از بستگان، پدر، مادر و .. همه را دعا کنیم.
    اینکه خداوند متعال این اجازه را داده که انسان در نماز شب دعا کند، خود نشان از رحمت واسعه اوست و نعمت و فرصتی است که خود و دیگران را از فیوضات حضرت حق بهره مند نمایند، در این زمینه لازم نیست که شما حتما مومنین معروف را دعا کنید بلکه بهتر این است که از نزدیکان و خویشان و دوستان نزدیک خود شروع نمایید، که در روایت به همین مطلب اشاره شده است: ابوذر گفت: پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم مرا به هفت چیز توصیه نمود؛ دوستی با تهیدستان، دوری از ثروتمندان، صله رحم، اینکه سخن غیر حق بر زبان نیاورم، از ملامت دیگران در انجام فرمان الهی نترسم، به زیر دستان خود نگاه کنم، به بالاتر از خود توجهی نکنم (و وضع زندگی تهیدستان را ببینم نه ثروتمندان (ارشاد القلوب- ج 1 ص 195) که دعا نیز خود از مصادیق صله رحم می باشد.
    بنابر این به یاد دیگران بودن خود نوعی صله است … چرا که صله رحم، خیر خواستن، متصل بودن به او و به یاد او بودن است و چه صله ای بهتر از به یاد کسی بودن در نماز شب است و به نظر یکی از مهمترین بخش های نماز شب همین دعای برای غیر و طلب مغفرت برای ۴۰ مومن است که مومن با این نوع عبادت نه تنها کم تر در چاله ی حسادت و کینه و سوءظن و… اسیر می شود بلکه مهربانی و کرامت با روح او قرین می شود.
    با به جا آوردن این نماز در حقیقت این آیه قرآن کریم را اجابت کرده ایم که می فرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً"(آیه 79 اسراء)
    اما ممکن است به دلایلی نتوانیم این مستحب را هر چند ساده به جای آوریم .

    در باب نماز شب چند نکته را باید مورد توجه قرار دهیم:

    به یاد دیگران بودن خود نوعی صله است … چرا که صله رحم، خیر خواستن ، متصل بودن به او و به یاد او بودن است و چه صله ای بهتر از به یاد کسی بودن در نماز شب است و به نظر یکی از مهمترین بخش های نماز شب همین دعای برای غیر و طلب مغفرت برای ۴۰ مومن است که مومن با این نوع عبادت نه تنها کم تر در چاله ی حسادت و کینه و سوءظن و… اسیر می شود بلکه مهربانی و کرامت با روح او قرین می شود

    1- اینکه نماز را خالصانه برای شکر و محبت به محبوب خود بخوانیم و البته در کنار خود می توانیم حاجاتمان را هم طلب کنیم چرا که خود خداوند فرموده: …وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ …: …و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزدیكم، و دعاى دعاكننده را- به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت مى كنم… (بقره، آیه 186)

    2- برای نماز حال داشته باشیم و به اندازه ی حالمان بخوانیم چنانچه در اینجا نکته ای را از مرحوم شیخ محمد بهاری (رحمة الله) استاد عرفان آیة الله قاضی به نقل از آیة الله فاطمی نیا دام ظله عرض می کنیم: شیخ محمد بهاری در نامه ای به شاگردش به این مضمون می فرماید: اگر دیدی که نتوانستی در موکب سلطان شرکت کنی، در کنار بنشین و عبور و گذر موکب را تماشا کن…و اگر از تو پرسیدند بر سر راه چرا نشسته ای؟ بگو مگر نگاه کردن موکب سلطان گناه دارد؟
    که آیة الله فاطمی نیا در توضیح این کلام می فرمایند: موکب سلطان مراد کاروان انبیاء و اولیاء می باشد که در حرکت هستند و هیچ گاه توقفی ندارند ( مثل اینکه در یک سفر ، فردی از ابتدای حرکت تا رسیدن به مقصد در خواب است و از تماشای مناظر محروم می ماند و دیگری بیدار است و تمام جاذبه ها و زیبایی ها را می بیند)
    می فرماید: اگر برای نماز نتوانستی خودت را به این سیر برسانی و شرکت کنی، لااقل در همان رختخواب خودت یادی از خدا و محبوبت بکن.
    3- اگر اصلاَ نتوانستیم برای نماز شب بلند شویم، خسته بودیم و فقط برای نماز صبح توانستم بلند شویم، و بعد نماز صبح دیدیم که حالی برای نماز داریم، به فرموده عده ای مفسرین با توجه به آیه وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا (فرقان، 62) : و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گیرد یا بخواهد سپاسگزارى نماید شب و روز را جانشین یكدیگر گردانید…. قضای آن را می توانیم به جا آوریم.
    چنانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالى البته نزد فرشتگان خود مباهات می کند به آن بنده که قضاى نماز شب را در روز انجام دهد، و می فرماید: اى فرشتگان من به بنده من بنگرید که نمازى را که بر او واجب نساخته ام قضا می کند، گواه باشید که من البتّه گناهان او را آمرزیدم. (وسائل الشیعة، ج 4، ص:75 و 76؛ من لا یحضره الفقیه-ترجمه غفارى، ج 2، ص 202)

    منابع:
    اندیشه قم
    حوزه
    بیانات حجت الاسلام فاطمی نیا
    بیانات حجت الاسلام عالی

    فرآوری: زهرا اجلال - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

    برگرفته از سایت تبیان

     

    موضوعات: نماز  لینک ثابت



     [ 12:13:00 ب.ظ ]





      مسابقه انتخاب شیک پوش ترین خانم و آقا   ...




    “مسابقه انتخاب شیک پوش ترین خانم و آقا؛ به پسر مورد نظرتان رای بدهید؛ به دختران شیک پوش خیره شوید و شایسته ترین آنها را انتخاب کنید.” به گیرنده های خود دست نزنید! این جملات مربوط به تبلیغات شوی لباس در یک شبکه ماهواره نیست و مطمئن باشید که شما 40 سال به عقب (پیش از انقلاب) بازنگشته اید! اینجا تهران است، صدای ما را از وزارت ارشاد اسلامی می شنوید!

     

    اخیرا این خبر در خروجی رسانه های کشورمان قرار گرفت که “با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود: نخستین جشنواره انتخاب شیک پوش ترین ایرانی"؛ این خبر به سرعت در برخی شبکه های اجتماعی بازنشر و مورد تعجب بسیاری از هموطنان شد .
    امروز نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوزی صادر کرده است که دختران و پسران درباره لباس یکدیگر نظر بدهند و این نظردهی مستلزم خیره شدن به طرف مقابل و دید زدنِ دقیق اوست! و آیا چنین موضوعی از نظر اسلام مورد تایید است؟ مگر نه این است که وزارت ارشاد ما عنوان “اسلام” را با خود همراه دارد؟ آیا این وزارتخانه کوچکترین مشورتی در این زمینه با مراجع تقلید و صاحبنظران داشته است؟
    شیک پوشی خوب است اما…
    ما در جامعه ای رشد کرده ایم که نه تنها در احکام دینی آن بلکه در عرف و سنت آن نیز خیره شدن به نامحرم جایز نیست. به عبارت دیگر دهها سال هزینه و زمان صرف شده است که چندین نسل دقیقا منطبق با ارزش های ملی و اسلامی رشد کند اما ناگهان برخی برنامه ریزی های غیراصولی و فاقد اندیشه و پشتوانه فکری یافت می شود که گویا می خواهد تیشه به ریشه تمام آن هزینه ها و تلاش

    امروز نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوزی صادر کرده است که دختران و پسران درباره لباس یکدیگر نظر بدهند و این نظردهی مستلزم خیره شدن به طرف مقابل و دید زدنِ دقیق اوست! و آیا چنین موضوعی از نظر اسلام مورد تایید است؟ مگر نه این است که وزارت ارشاد ما عنوان “اسلام” را با خود همراه دارد؟

    ها بزند و اینگونه به ما تلقین کند که آنچه تا امروز برای آن ارزش قائل بودیم، دیگر ارزش نیست و ما در اشتباه بوده ایم!
    قبل از هر چیز باید بگوییم که ما مخالف شیک پوشی و خوش لباسی نیستیم. بلکه در دین مبین اسلام و در کلام ائمه  علیه السلام بارها بر آراسته بودن و پوشیدن لباس های پاکیزه (به شرط رعایت حرمت ها و احکام اسلام) تاکید شده است. اما مشکل اساسی اینجاست که نهادهای کشور اسلامی ما قدم در راهی گذاشته اند که تشخیص آن از مسیری که شبکه های ماهواره و بیگانه در آن هستند کار سختی است و بیم آن می رود که چنین ایده پردازانی در وزارت ارشاد، از ایده های کنونی خود ارضا نشوند و به دنبال مطابقت و شباهت بیشتر با جشنواره ها و شوهای ماهواره ای باشند!لازم به ذکر است که ما مخالف اصل برگزاری این جشنواره ها نیستیم  اما  باید به دلیل حساسیت موضوع حجاب ملاحظات بیشتری مدنظر قرار بگیرد.
    در جامعه ما هر فرد این اختیار و امکان را دارد که در محدوده قوانین شرعی و دینی، شیک پوش و خوش لباس باشد؛ چراکه در کوچه و خیابان قرار نیست مردان و زنان نامحرم به یکدیگر خیره شوند یا به همدیگر رای بدهند! اما زمانی که کار از شیک پوشی صرف می گذرد و به “خودنمایی به قصد جمع آوری رای” می رسد دیگر نمی توان بی تفاوت از کنار آن گذشت.
    ما در جامعه ای رشد کرده ایم که نه تنها در احکام دینی آن بلکه در عرف و سنت آن نیز خیره شدن به نامحرم جایز نیست. به عبارت دیگر دهها سال هزینه و زمان صرف شده است که چندین نسل دقیقا منطبق با ارزش های ملی و اسلامی رشد کند اما ناگهان برخی برنامه ریزی های غیراصولی و فاقد اندیشه و پشتوانه فکری یافت می شود که گویا می خواهد تیشه به ریشه تمام آن هزینه ها و تلاش ها بزند و اینگونه به ما تلقین کند که آنچه تا امروز برای آن ارزش قائل بودیم، دیگر ارزش نیست و ما در اشتباه بوده ایم!
    ترویج نگاه خریدارانه به انسان ها
    وزارت ارشاد اسلامی حتی حدود اسلامی در این جشنواره را نیز رعایت نکرده است. یعنی این مسابقه دارای بخش های مجزایی برای خانم ها و آقایان نیست و هر فرد می تواند به راحتی وارد حریم طرف مقابلش شود. می دانیم که در جامعه اسلامی ما تفکیک جنسیتی در موارد و مواقع حساس رعایت شده است و هرچند سختگیری های غیرمنطقی در این باره وجود ندارد اما هرجا که امکان خدشه دار شدن حرمت ها بوده، این تفکیک به درستی رعایت و اعمال شده است. در اینجا نیز کمترین و ساده ترین اقدام وزارت ارشاد می توانست تفکیک جنسیتی باشد تا ثابت کند که برای دغدغه های ارزشی و اسلامی احترام قائل است. یعنی رای دادن خانم ها به آقایان و آقایان به خانم ها از قوانین این جشنواره حذف شود.
    امروز نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوزی صادر کرده است که دختران و پسران درباره لباس یکدیگر نظر بدهند و این نظردهی مستلزم خیره شدن به طرف مقابل و دید زدنِ دقیق اوست! و آیا چنین موضوعی از نظر اسلام مورد تایید است؟ مگر نه این است که وزارت ارشاد ما عنوان “اسلام” را با خود

    ما در جامعه ای رشد کرده ایم که نه تنها در احکام دینی آن بلکه در عرف و سنت آن نیز خیره شدن به نامحرم جایز نیست. به عبارت دیگر دهها سال هزینه و زمان صرف شده است که چندین نسل دقیقا منطبق با ارزش های ملی و اسلامی رشد کند اما ناگهان برخی برنامه ریزی های غیراصولی و فاقد اندیشه و پشتوانه فکری یافت می شود که گویا می خواهد تیشه به ریشه تمام آن هزینه ها و تلاش ها بزند.

    همراه دارد؟ آیا این وزارتخانه کوچکترین مشورتی در این زمینه با مراجع تقلید و صاحبنظران داشته است؟

    بی ربط با عفاف و حجاب
    سال ها قبل کارگروهی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با عنوان “مد و لباس ایجاد شد که هدف اصلی آن ترویج حجاب و عفاف و پوشش های آئینی و اسلامی بوده است اما در قوانین و آداب شرکت در جشنواره انتخاب شیک پوش ترین ایرانی، کمترین اشاره ای به رعایت موازین اسلامی و ترویج عملیاتی حجاب و عفاف نشده است. تنها اقدام وزارت ارشاد در این جشنواره این بوده که آن را به دو بخش “مانتو” و “چادر” تقسیم کرده و حدود عملیاتی و قابل اجرای چندانی برای رعایت کامل حرمت ها وضع نکرده است. ضمن آنکه امکان رای دادن دختران به پسران و بالعکس در این جشنواره وجود دارد.
    از وزارت ارشاد انتظار می رود که نه تنها فعالیت های زیرمجموعه ها و کارگروه های خود را با یکدیگر هماهنگ کند بلکه در برنامه ریزی برای فعالیت آنها نیز با کارشناسان و صاحب نظران دینی مشورت کند.
    چندی قبل از این جشنواره نیز وزارت ارشاد در ماه محرم مجوزی برای تک خوانی زنان صادر کرد که اعتراض مردم و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی را به دنبال داشت و به نظر می رسد که دست هایی در کار هستند تا به خیال خام خود هم نام اسلام و فرهنگ اسلامی را خدشه دار کنند و هم به مرور زمان فرهنگ غرب و طاغوت در لایه های اجتماعی و فرهنگی این کشور جایگزین شود! هرچند این دست ها به جایی نمی رسند اما وقت و اندیشه مردم و دلسوزان کشور را برای مدتی صرف مقابله با خود می کنند.

    منبع :سایت تبیان (سینا حسینی - بخش اجتماعی تبیان)

    موضوعات: اطلاعات عمومی  لینک ثابت



     [ 11:49:00 ق.ظ ]





      ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد   ...

    ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد

     

    آکایران :وب سایت خوارزمی: ما در حال گریه کردن به دنیا می آییم، اما به مرور که سنمان بیشتر می شود، اشک ریختن برایمان به عنوان نشانه ای از ضعف تلقی می شود.
    خوب است بدانید که گریه ی غیر ارادی در واقع برای ذهن، بدن و روح بسیار مفید است. سعی نکنید جلوی اشک هایتان را بگیرید. این کار به شما آسیب خواهد رساند. برای اینکه علت را متوجه شوید، اجازه بدهید با هم بررسی کنیم وقتی که گریه می کنیم چه اتفاقاتی می افتد.
    ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد

    ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد گریه,فواید گریه کردن

    آکاایران: ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد

    ۱- سموم بدنتان دفع می شود.
    بنا به گزارش آکاایران : شما فقط زمانی که غمگین هستید گریه نمی کنید. گریه کردن همچنین پاسخ بدنتان به استرس بیش از حد است. وقتی گریه می کنید، بدن خود را از کورتیزول پاک می کنید. کورتیزول هورمونی مرتبط با استرس است که وقتی سطحی نامتعادل در بدن داشته باشد، پتانسیل این را دارد که به سلامتی شما آسیب برساند.
    سطح بالای این هورمون می تواند مشکلات مختلفی در بدن ایجاد کند نظیر: مشکلات خواب، کاهش پاسخ ایمنی بدن، و افزایش وزن.
    ۲- اشک کشنده ی باکتری هاست.
    اشک شما باکتری ها را از اطراف چشمتان می شوید. زیرا اشک شامل لیزوزیم است. لیزوزیم هورمونی است که در شیر و بزاق انسان وجود دارد. وقتی گریه می کنید، لیزوزیم آزاد می شود و بیش از ۹۰٪ از باکتری های موجود در مسیر خود را می کشد.
    بنابراین گریه کردن نه تنها سموم را از بدن شما دفع می کند، بلکه مواد سمی ای که در سطح بدنتان کمین کرده اند را نیز از بین می برد.
    ۳- بینایی بهبود می یابد.
    تا به حال پیش آمده وقتی بعد از یک روز طولانی کاری به خانه برمی گردید احساس کنید دیدتان کمی تار شده است؟
    در طول روز، غشاهای چشم تان آب خود را از دست می دهند؛ که باعث می شود توانایی تمرکز دیدتان را از دست بدهید. گریه کردن به این غشاها آب رسانی می کند و منجر به تجدید قوای کلی چشم می شود.
    ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد

    ۴- حالتان را بهتر می شود.
    گریه کردن با انتشار هورمون های خاصی استرس را کاهش می دهد. بدیهی است، این موضوع، اثر مثبتی بر خلق و خوی کلی شما دارد.
    یک مطالعه در سال ۲۰۰۸، توسط دانشگاه فلوریدای جنوبی انجام شد که نشان داد ۹۰٪ از افرادی که در شرایط پر اضطراب گریه می کنند حالشان به میزان قابل توجهی بهتر می شود. هنگام مواجهه با مشکلات زندگی، کسانی که گریه نمی کنند در مقایسه با آنهایی که مشکلی با گریه کردن ندارند، یک تکیه گاه کمتر دارند.
    ۵- با احساسات خود مواجه می شوید.
    آنهایی که می گویند گریه نمی کنند به احتمال زیاد از این حقیقت که دلایلی برای گریه کردن دارند فرار می کنند. در زندگی هرکسی دلیلی وجود دارد که به خاطرش گریه کند، و این موضوع به هیچ وجه باعث خجالت نیست.
    در مواجهه با یک بحران عاطفی، چگونگی کنار آمدن با مشکل به خودی خود دشوار است. حال اگر بخواهید جلوی اشک ریختن خود را هم بگیرید، نیاز به تلاشی مضاعف دارید. این تلاش نتیجه ای جز افزایش استرس برایتان به دنبال نخواهد داشت.
    ۶- ارتباطتان با نزدیکانتان قوی تر می شود.
    اگر کسی نزدیکتان شروع به گریه کند، شما به طور غریزی می فهمید که مشکلی وجود دارد. برای انتقال اطلاعاتی از این دست به هیچ کلمه ای نیاز نیست. درواقع گریه هم می تواند نوعی حرف زدن باشد. ممکن است کسی سعی کند تظاهر کند که حالش خوب است، اما اشک هایش آشکار خواهند کرد که صدمه دیده است.
    وقتی بغض کسی می ترکد مثل این است که دریچه ای به سمت افکار و احساساتش گشوده می شود. و این اتفاقی است که فرصت یک گفتگوی عمیق بین ما و کسی که دوستش داریم را به وجود می آورد.
    ۸ تأثیر مثبتی که گریه کردن بر سلامتی می گذارد

    ۷- در برابر عوامل محرک خارجی از خودتان محافظت می کنید.
    اشک ها فقط وقتی که غمگین هستید تولید نمی شوند. آنها در واقع پاسخ طبیعی بدن به هر جسم خارجی ای هستند که به چشم آسیب می رساند. وقتی چشم در تماس با ذرات غبار، شن، یا خاک قرار می گیرد، واکنش طبیعی بدنتان، اشک ریختن است. به این ترتیب از غشاهای چشمتان در برابر خراش و عفونت محافظت می شود.
    دلیل اینکه شما وقتی مشغول خرد کردن پیاز هستید گریه می کنید، این است که پیاز وقتی برش داده می شود، گازی آزاد می کند که به چشم حمله می کند.
    اشک راهی برای محافظت از چشم ها در برابر این عامل محرک است. (نکته ی جالب: برای جلوگیری از این اتفاق قبل از خرد کردن پیاز ۱۰-۲۰ دقیقه آن را در فریزر قرار بدهید. این کار میزان آنزیم هایی که وقت خرد کرد منتشر می شوند را کاهش می دهد.)
    ۸- سلامت کلی شما را بهبود می بخشد.
    همان طور که تا به حال متوجه شدیم، گریه کردن اثرات مثبت زیادی بر سلامتی دارد؛ از جمله بهبود خلق و خو، کاهش سطح استرس، و حفاظت از چشم ها دربرابر باکتری ها و… اما آیا می دانستید که اشکی که ناشی از احساسات باشد نسبت به دیگر انواع گریه ۲۴٪ پروتئین آلبومین بیشتری دارد؟
    این موضوع به تنظیم سوخت و ساز بدن کمک می کند. گریه کردن همچنین می تواند در مبارزه با دیگر مشکلات رایج سلامتی نظیر فشارخون بالا، چاقی و دیابت مفید باشد.

    منبع :اکا ایران (مقالات پزشکی و بهداشتی -)

     

    موضوعات: اطلاعات عمومی  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-08-10] [ 09:40:00 ق.ظ ]





      چای سبز را چگونه بنوشیم تا لاغر شویم؟   ...

     

     

    افرادی که در آستانه میانسالی با بالا رفتن سن دچار اضافه وزن و چاقی می شوند نیز می توانند از چای سبز برای پیشگیری از این بحران کمک بگیرند. حتما تا امروز با تبلیغات وسیعی که درباره خواص درمانی چای سبز در کاهش وزن در جامعه، رسانه ها و اینترنت وجود دارد، روبه رو شده اید و شاید با انگیزه کاهش وزن و درمان چاقی خود یکی از این محصولات را سفارش داده و با انگیزه لاغر شدن آن را مصرف کرده و نتیجه مطلوب را دریافت نکرده اید. اگر شما نیز با اتکا به تبلیغاتی که در این زمینه وجود دارد و با هدف لاغری سریع و آسان سراغ چای سبز رفته اید، باید بدانید سخت در اشتباهید، بنابراین به شما پیشنهاد می کنیم تا انتهای این مطلب ما را همراهی کنید تا با جزئیات بیشتر خواص چای سبز به منظور درمان چاقی، اضافه وزن و پیشگیری از ابتلا به این عارضه آشنا شوید.

    چه زمانی چای سبز بخوریم؟

    اگر تصمیم دارید با مصرف چای سبز با چاقی و اضافه وزن خداحافظی کنید، باید برای مصرف آن در طول روز برنامه ریزی داشته باشید و از مصرف این نوشیدنی گیاهی بدون برنامه پرهیز کنید.

    بهترین زمان برای نوشیدن چای سبز به منظور کاهش وزن، 2 ساعت پس از صرف غذا در وعده های غذایی است. به این ترتیب شما علاوه بر آنکه از خواص درمانی چای برای کاهش وزن بهره می برید، خللی در میزان جذب آهن به وجود نمی آورید؛ زیرا چای سبز همانند چای سیاه موجب کاهش جذب آهن موجود در غذا می شود.

    چای سبز به تنهایی کافی نیست

    بسیاری از مردم تصور می کنند تنها با نوشیدن چای گیاهی در طول روز می توانند به هدف بزرگی مثل کاهش وزن دسترسی پیدا کنند. در حالی که این دیدگاه به هیچ وجه صحیح نیست. نوشیدن چای گیاهی در کنار رعایت رژیم غذایی، فعالیت های بدنی و ورزش می تواند روند لاغری را سرعت ببخشد و با بهبود سوخت و ساز بدن میزان کاهش وزن را در طول هفته قابل ملاحظه کند، بنابراین افرادی که تصور می کنند بدون رعایت هیچ یک از نکات ذکر شده و تنها با نوشیدن چای سبز می توانند اضافه وزن خود را آن هم به شکل کاملا محسوس درمان کنند، سخت در اشتباهند.

    از پرخوری های عصبی پیشگیری کنید

    پرخوری عصبی

    یکی دیگر از خاصیت های چای سبز خاصیت آرامش بخشی آن است که به پیشگیری از پرخوری های عصبی که منجر به اضافه وزن و در نهایت چاقی می شود، کمک می کند. افراد زیادی وجود دارند که به محض دریافت فشار عصبی، استرس یا تنش های ناشی از کار روزانه مشغول به خوردن می شوند و به ریزه خواری روی می آورند که این مسئله به مرور به عادت آنها تبدیل می شود.

    برای پیشگیری از بروز این عادت نامناسب یا درمان آن، می توان از چای سبز استفاده کرد. نوشیدن این چای به شما کمک می کند تا از خاصیت آرامش بخشی این گیاه دارویی برای تقویت سیستم عصبی خود استفاده کنید و به این ترتیب مانع بروز اشتهای کاذب ناشی از استرس ها یا تنش های روزمره شوید.

    چای سبز؛ چای چربی سوز طبیعی

    افرادی که عادت به نوشیدن چای سبز دارند با کمک این نوشیدنی گیاهی به افزایش سوخت و ساز بدنشان کمک می کنند. در حقیقت چای سبز به دلیل داشتن ماده ای به نام «پلی فنول» می تواند به افزایش حرارت درونی بدن کمک کرده و به این ترتیب میزان سوخت انرژی موجود در سلول های چربی را افزایش دهد و تاثیر قابل ملاحظه ای بر روند چاقی افراد داشته باشد. به شرطی که افراد چاق یا دارای اضافه وزن در روند رژیم غذایی خود و مقدار کالری روزانه ای که دریافت می کنند نیز تجدید نظر کنند.

    اینگونه نیست که ما هر میزان کالری که دوست داریم به بدن برسانیم و توقع داشته باشیم با نوشیدن یک تا 2 لیوان چای سبز در روز لاغر شویم و کالری بسوزانیم.

    چند لیوان چای بنوشید؟

    اگر برای افزایش سوخت و ساز بدن قصد دارید چای سبز را به برنامه روزانه خود اضافه کنید، باید توجه داشته باشید نوشیدن 3 تا 4 لیوان چای سبز در طول روز می تواند به این موضوع کمک کند. این تصور که نوشیدن چای سبز در دفعات زیاد می تواند میزان کالری سوزی در بدن را افزایش دهد، ایده اشتباهی است، زیرا با نوشیدن بیش از حد چای سبز در طول روز، بدن علاوه بر آنکه با مشکل تحریک پذیری پایانه های عصبی روبه رو می شود، با اختلال دفع آب و الکترولیت های بدن مواجه می شود.

    به این ترتیب همانطور که باید در نوشیدن چای معمولی پرهیزهای لازم را رعایت کنید توصیه شده که در نوشیدن چای سبز نیز افراط نکنید.

    پیشگیری از چاقی ناشی از افزایش سن

    افرادی که در آستانه میانسالی با بالا رفتن سن دچار اضافه وزن و چاقی می شوند نیز می توانند از چای سبز برای پیشگیری از این بحران کمک بگیرند. به شرط آنکه مصرف روزانه چای سبز را از 30 سالگی در برنامه غذایی روزانه خود بگنجانند.

    چای سبز علاوه بر آنکه به کندی روند پیری سلول ها در اندام های مختلف بدن کمک می کند به این افراد کمک می کند تا در میانسالی حداقل افزایش وزن را تجربه کنند، زیرا چای سبز به آنها کمک می کند کمترین میزان ذخیره چربی و مواد زائد را در طول سال های جوانی و میانسالی در بدن داشته باشند.

    قرص چای سبز

    قرص چای یا چای سبز؟

    تبلیغات زیادی درباره لاغری سریع با قرص یا کپسول چای سبز در سایت های اینترنتی و برخی از مراکز فروش گیاهان دارویی دیده می شود که به مردم وعده می دهند با قرص های چای سبز می توانند در مدت زمان بسیار کوتاهی وزن کم کنند. این قرص ها در صورتی که تنها حاوی گیاه چای سبز باشند، دقیقا همان خاصیت چای سبز را دارند و می توانند به افزایش متابولیسم بدن کمک کرده و روند جذب چربی ها را در بدن کاهش دهند. مصرف این قرص ها نیز مانند چای سبز باید بر اساس قاعده باشد، زیرا زیاده روی در مصرف این قرص با وجود آنکه گیاهی و طبیعی است می تواند همان عوارض چای سبز را داشته باشد.

    عوارض احتمالی چای سبز را بشناسید

    افزایش بیش از حد دمنــوش چــای سبـــز، کپسول ها و قرص هایی که از این گیاه دارویی وجــود دارد، عوارض جانبی متعددی را به همراه دارد. سوء مصرف این گیاه دارویی ممکن است عوارضی مانند سردرد، اختلال در عملکرد دستگاه گوارش، اسهال و تهوع را به همراه داشته باشد که با اصلاح شیوه مصرف به مرور مرتفع می شود. اما از طرفی افزایش فشار خون، تغییرات خلقی و تحریک پذیری، بی قراری و نامنظم شدن ضربان قلب نیز از جمله عوارض جانبی مصرف بیش از اندازه این گیاه دارویی در طول روز است که باید بلافاصله پس از مشاهده آن برای بررسی و پیشگیری از شدت آن با متخصص یا پزشک مشورت شود.

    این نکته را جدی بگیرید

    افرادی که به نوشیدن چای سبز یا دیگر فرآورده های این گیاه عادت دارند به این معنی که برای بهره مندی از خواص درمانی این گیاه دارویی به منظور پیشگیری از اضافه وزن روزانه از این گیاه مصرف می کنند ممکن است در صورت عدم مصرف این گیاه دارویی با عوارضی مانند سردرد، عصبانیت یا افزایش میزان تحریک پذیری رو به رو شوند، بنابراین توصیه شده که برای مصرف هدفمند از این گیاه دارویی با قصد درمان بهتر است با پزشک یا متخصص طب سنتی مشورت شود.

    علاوه بر این،تجویز این گیاه به هر صورتی برای خانم های باردار، مادران شیرده و کودکان و نوجوانان پیش از سن بلوغ توصیه نشده است.

    با خواص دیگر چای سبز آشنا شوید

    افرادی که برای کاهش وزن و تنظیم سوخت وساز بدنشان از چای سبز استفاده می کنند، علاوه بر بهره مندی از خواص این گیاه دارویی برای درمان چاقی خود، می توانند از فواید آن برای کاهش فشار خون، کاهش قند خون، تقویت سیستم ایمنی بدن و تخفیف علائم و نشانه های بیماری هایی مانند پارکینسون، آلزایمر و بیماری مفصلی استخوانی مانند آرتریت روماتوئید بهره ببرند.

    علاوه بر این، در تحقیقات مختلف به این نکته اشاره شده که مصرف چای سبز می تواند تاثیر بسیار چشم گیری در کاهش بیماری های قلبی عروقی، پیشگیری از بروز سرطان هایی مانند سرطان روده بزرگ و تخفیف علائم و نشانه های افسردگی داشته باشد.

    منبع:salamatnews.com

    موضوعات: طب سنتی  لینک ثابت



     [ 09:30:00 ق.ظ ]





      با 7 خاصیت چای سفید آشنا شوید   ...

     

    چای سفید لطیف ترین چای هاست. تلخ نیست، طعم ملایم و شیرین دارد. بیشتر در استان فوجیان چین تولید می شود و محصول بهاره و چین اول است. چای سفید در مقایسه با دیگر انواع چای مانند چای سبز و سیاه از مقدار بسیار بیشتری آنتی‌اکسیدان برخوردار است از این رو دارای خواص درمانی بسیاری است.

    در اصل چای سفید، جوانه‌های گیاه چای است؛ یعنی قبل از باز شدن و شکوفا شدن برگ چای، جوانه آن را که یک غلاف کرک‌دار نقره‌ای دارد، می‌چینند.
    چای سفید همانند چای سبز تولید شده از برگ های گیاه “کاملیا سینسیس” است.
    در فرآیند تخمیر (از زمانی که برگ چای چیده می‌شود تا زمانی که در معرض هوا قرار می‌گیرد و تخمیر می‌شود) تغییراتی در ترکیبات چای رخ می‌دهد؛ به طوری که مقدار کافئین در چای سبز و سفید به میزان چشم گیری کاهش می یابد.
    پلی‌فنول‌هایی که در چای سبز به مقدار زیادتری وجود دارند در چای سیاه بسیار کم هستند که با نام ‌کاتچین شناخته می‌شوند.
    مقدار کاتچین‌ها در واقع در چای سبز بالا، در چای سفید بسیار بالا و در چای سیاه بسیار کم هستند.
    بر خلاف انواع چای که با آب جوش درست می‌شود، پیشنهاد می‌شود چای سفید با آبی با دمای کمتر از دمای آب جوش حدود 75 تا 85 درجه سانتی‌گراد تهیه شود، بدین منظور باید آب را جوش آورد و بعد صبر کنیم تا دمای آن کم شود، سپس با آن آب چای سفید را دم می کنیم.

    برخی از خواص درمانی چای سفید عبارتند از:
    • فشارخون را کاهش می‌دهد.
    آنتی‌اکسیدان‌های موجود در چای سفید باعث کاهش فشارخون و در نتیجه کاهش ابتلا به بیماری‌های قلبی و نیز سکته مغزی می‌شوند.
    • از ابتلا به سرطان پیشگیری می‌کند.
    آنتی‌اکسیدان‌ها از ایجاد آسیب‌های درونی سلول‌‌ها ناشی از وجود رادیکال‌های آزاد پیشگیری کرده و باعث به حداقل رساندن تغییرات ناگهانی و مضر بدن شده که ممکن است منجر به بروز انواع سرطان‌ها مانند سرطان روده، شکم یا پروستات گردد.
    • خواص ضد باکتری و ضد ویروسی دارد.
    این فایده تنها برای چای سفید نیست که دارای خواص ضد میکروبی و ضد ویروسی دارد بلکه تمام انواع چای که از گیاه کاملیا سینسیس تولید می‌شوند، دارای چنین خواصی هستند.
    • برای پایین آوردن کلسترول موثر است.
    نوعی آنتی اکسیدان با نام “کاتچین” در این نوع چای وجود دارد که کمک بسیار موثری در کاهش کلسترول خون می‌کنند. این ترکیبات شیمیایی از سخت شدن جداره رگ‌ها و در نتیجه محدود شدن جریان خون پیشگیری می‌کنند.
    • برای سلامت پوست مفید است.
    چای سفید از آفتاب سوختگی جلوگیری می‌کند. عملکرد سلول‌های پوست را بالا برده و از تخریب پوست در مقابل نور ماورای بنفش محاظت می‌کند. همچنین، پوست را جوان می‌سازد. چای سفید دارای مقدار زیادی آنتی‌اکسیدان است.
    آنتی اکسیدان‌ها در برابر آسیب رادیکال‌های آزاد، از بدن محافظت می‌کنند. رادیکال‌های آزاد موجب پیر شدن و تخریب سلول‌های پوستی می‌شوند.
    • به سلامت استخوان کمک می‌کند.
    چای سفید همچنین باعث می شود تا کسانی که آن را می نوشند، تراکم استخوانی بالاتری داشته باشند. جلوگیری از شکستگی های استخوانی و درمان آرتریت نیز یکی دیگر از فواید چای سفید است.
    • برای سلامت دهان و دندان مفید است.
    چای سفید دارای فلوراید زیادی است و از خرابی‌های دندان و از همه مهم‌تر، رشد پلاک‌های دندانی پیشگیری کرده و نیز باعث خوشبو تر شدن دهان می شود.
    ویتامین ها و مواد معدنی
    ویتامین های چای:
    ویتامین بی 1 (تیامین) – کمک به تولید انرژی از طریق تبدیل غذا. افزایش اشتهاء و بهبود گوارش. مورد نیاز برای رشد و تولید مثل.
    ویتامین بی 2 (ریبوفلاوین) – سلامتی پوست، چشم ها و اعصاب. متابولیسم انرژی.
    ویتامین بی 6 – کمک به آزاد شدن انرژی غذا و افزایش متابولیسم انواع پروتئین.
    ویتامین سی (اسید اسکوربیک) – بهبود زخم و ترمیم شکستگی. مبارزه با برخی انواع شایع عفونت های ویروسی و باکتریایی.
    ویتامین کا – پیشگیری از لخته شدن خون و کمک به متابولیسم استخوان.
    کاروتن – پس از گوارش، به ویتامین آ تبدیل می شود. بهبود بینایی و سلامتی پوست.
    اسید فولیک – ساخت گلبول قرمز و ژن
    مواد معدنی (چای، سرشار از مواد معدنی است):
    منگنز – ضروری برای رشد و نمو بدن.
    پتاسیم – ضروری برای حفظ ضربان عادی قلب.
    روی – ضروری برای رشد و نمو اندام های تناسلی و کمک به بهبود زخم.
    فلور – محافظت از دندان ها و تقویت استخوان ها.
    پلی فنلها (چای، سرشار از انواع آنتی اکسیدان است):
    فلاونویدها و کتچین ها، گروهی از ترکیب های پلی فنلی هستند. این مواد، مانع عمل رادیکال های سرطان زا و بیماری های قلبی می شوند.
    نوشیدن چای سبز، باعث کاهش قند خون مبتلایان به دیابت می شود.خوانندگان دیابتی، شاید تاکنون موفق به کاهش قند خونشان از طریق رژیم غذایی شده باشند، اما اکنون می توانند با چای سبز هم، به ثبات میزان قند خونشان کمک کنند.
    تهیه و گردآوری :: گروه تحریریه پرداد

     

    موضوعات: طب سنتی  لینک ثابت



     [ 09:23:00 ق.ظ ]





      چای سفید و خواص آن   ...

     

     

    چای سفید شبیه چای سبز می باشد. فرایند تولید و تخمیر چای سفید کمتر از چای سبز می باشد، اما تغییر مزه هر دو تقریبا یکی است. چای سبز بیشتر مزه علف و چمن می دهد، ولی چای سفید فاقد این طعم می باشد. طعم چای سفید کم و مقداری شیرین می باشد.

    انواع مختلف چای سفید

    - گل صد تومانی سفید ( white peony)

    - ماه طلایی (golden moon)

    - سوزن نقره ای (silver needle)

    - ابر سفید (white cloud)

    تفاوت انواع چای

    آیا یک برگ چای وقتی در فنجان ریخته می شود، رنگش تغییر می کند و به سیاه، سبز و یا رنگ های دیگر در می آید؟ یا رنگ چای، بر اساس تغییراتی است که قبل از چیدن برگ ها به وجود می آید؟

    چای سیاه، رنگش تیره و دارای طعم زیادی می باشد. چای سیاه محصول فرایند تخمیر پیچیده ای می باشد.

    برگ های چای سبز اصلا تخمیر نمی شوند. آن ها در هوای گرم، خشک می شوند و بعد به سرعت آن ها را بخار می دهند.

    چای اولانگ (Oolong tea) را کمی تخمیر می کنند تا به رنگ قرمز درآید و طعم گل بدهد.

    چای سفید، از برگ های چای رسیده به دست می آید. وقتی غنچه چای هنوز باز نشده است، آن را می چینند و قبل از این که برگ های چای خشک شوند، آنها را بخار می دهند. به این دلیل نام سفید را بر آن گذاشته اند که غنچه های چای، کرک هایی دارد و هنگامی که چای خشک می شود، این کرک ها به رنگ سفید در می آیند.

    غنچه ها انواع مختلف چای سفید را می سازند. به عنوان مثال چای گل صد تومانی، شامل یک غنچه در هر دو برگ چای است.

    فواید چای سفید

    چای سفید دارای طعم خوبی است و این خود دلیلی است برای نوشیدن هر روزه آن.

    چای سفید فواید زیادی برای پوست، قلب، کلیه، گردش خون و مغز دارد.

    از جمله فواید آن عبارتند از : کاهش قند خون و مشکلات قلبی و سکته، افزایش دهنده انرژی و کاهش دهنده استرس، از بین برنده سرطان معده ، سرطان روده بزرگ و سرطان پروستات.

    چای سفید دارای مقدار زیادی کاتشین (پلی فنول) است. کاتشین باعث کاهش بیماری های قلبی عروقی، سرطان ها ، سکته ها، دیابت و خطرات حاصل از اشعه ماورای بنفش بر پوست می گردد.

    برقراری تعادل مایعات بدن

    تحقیقات اخیر حاکی از آن است که، کافئین به عنوان یک ادرارآور عمل می کند و موجب کاهش فشار خون می گردد. کافئین موجود در چای سفید، کمتر از انواع دیگر چای است. پس می تواند، تعادل مایعات بدن را برقرار کند. کافئین موجود در چای سفید، 15 میلی گرم در هر واحد است، ولی چای سیاه دارای 40 میلی گرم کافئین در هر واحد و چای سبز دارای 20 میلی گرم کافئین در هر واحد است.

    ضد سرطان

    چای سفید دارای مقدار زیادی پلی فنول (آنتی اکسیدان قوی) می باشد. به همین خاطر این نوع چای، بیشتر از چای های دیگر خاصیت ضد سرطانی دارد.

    ضد ویروس، باکتری و قارچ

    چای سفید به تقویت سیستم ایمنی بدن کمک می کند. با ویروس ها و عفونت های باکتریایی می جنگد. همچنین دارای خاصیت ضد قارچ می باشد. نوشیدن چای سفید در زمستان، ایمنی بدن را بالا برده و از سرماخوردگی ها و عفونت ها جلوگیری می کند.

    سلامت پوست

    چای سفید از آفتاب سوختگی جلوگیری می کند. عملکرد سلول های پوست را بالا برده و از تخریب پوست در مقابل نور ماورای بنفش محاظت می کند. همچنین، پوست را جوان می سازد. چای سفید دارای مقدار زیادی آنتی اکسیدان می باشد. آنتی اکسیدان ها در برابر آسیب رادیکال های آزاد، از بدن محافظت می کنند. رادیکال های آزاد موجب پیر شدن و تخریب سلول های پوستی می شوند.

    سلامت دهان و دندان

    چای سفید دارای فلوراید زیادی می باشد و جلوی خرابی های دندان و از همه مهمتر جلوی رشد پلاک های دندانی را نیز می گیرد. دهان را خوشبو می کند.

    سلامت استخوان

    کسانی که چای سفید می نوشند، تراکم استخوانی بالاتری دارند. یکی دیگر از فواید چای سفید، جلوگیری از شکستگی های استخوانی و درمان آرتریت (ورم مفاصل) می باشد.

    کاهش وزن

    چای سفید فاقد کالری می باشد. چای سفید، جلوی رشد سلول های جدید چربی را در بدن می گیرد و موجب تحریک آنزیم تجزیه کننده چربی (لیپولیز) می گردد. لیپویز باعث شکستن چربی های ذخیره ای در بدن و فرستادن آن ها به جریان خون می شود. اگر آنزیم لیپولیز نباشد، چربی تبدیل به کتون می گردد که محتوی مقدار زیادی انرژی می باشد.

    کاهش کلسترول

    چای سفید به خاطر دارا بودن کاتشین، باعث کاهش کلسترول می شود. این چای کلسترول خوب را افزایش و کلسترول بد را کاهش می دهد. تحقیقات نشان داده افرادی که روزانه 2 فنجان یا بیشتر چای سفید می نوشند، 50 درصد کمتر به بیماری های قلبی دچار می شوند.

    ضد استرس

    چای سفید، استرس را کم کرده و فرد را آرام می کند.

    چای سفید را چگونه باید دم کرد؟

    آب را بجوشانید و در قوری بریزید. سپس صبر کنید تا آب جوشیده، خنک شود (مدت 30 ثانیه تا یک دقیقه). سپس به ازای هر یک نفر، یک قاشق چایخوری چای سفید را در قوری بریزید. حدود 5 دقیقه بگذارید صبر کنید تا چای در قوری بماند و دم بکشد. سپس چای را نوش جان کنید.

    هر چه زمان ماندن چای در آب جوشیده طولانی تر شود، بهتر دم می کشد.

     

    منبع :بخش تغذیه و سلامت تبیان

    مریم سجادپور - کارشناس تغذیه

    موضوعات: طب سنتی  لینک ثابت



     [ 09:11:00 ق.ظ ]





      متن روضه شهادت حضرت رقیه (س) - خودم را از اول، دوباره کشیدم - حاج مهدی سلحشور حاج مهدی سلحشور   ...

     

    خودم را از اول، دوباره کشیدم

    نشستم برایت ستاره کشیدم

    کمی گریه کردم و پائین چشمم

    نشستم دو تا راه چاره کشیدم

    نشستم در این روضه های پر از نور

    بهشتی پر از اِستعاره کشیدم

    به آن دستهایی که سینه زنت بود

    شبیه هزاران مِناره کشیدم

    به دنبال تو انبیا را پیاده

    از عرش از میان حسینیه ی خدا

    آمد صدای ناله ی حَیَّ علی العزا

    جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد

    گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

    جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت

    یا رب إجازه هست که شوم فرش این عزا

    آدم ز جَنّت آمد و ناله کنان نشست

    در بَزم استجابت بی قید هر دعا

    او که هزار بار به ناله نشسته بود

    یک یاحسین گفت و همان لحظه شد به پا

    به دنبال تو انبیا را پیاده

    تو را روی نیزه سواره کشیدند

    و چندین شب بعد در یک خرابه

    تو را روی دست ستاره کشیدم

    نمیشد بخوانی ولی روضه اش را

    فقط یک کمی با اشاره کشیدم

    قد کوچکش خم شده بود و او را

    در آغوش یاس بهاره کشیدند

    دل علقمه خون شد آن لحظه ای که

    سرش مَعجری پاره پاره کشیدند

    گوش کن تا درد هایم را بگویم بیشتر

    گیسُوان غرق خونت را ببویم بیشتر

    در بیابان بودم ترسیده بودم بارها

    هر قَدَر از پشت سر از روبرویم بیشتر

    هر قَدَر از دست تازیانه ش کردم فرار

    آن سیاهی باز می آمد به سویم بیشتر

    هرچه کمتر گریه کردم هر چه کمتر گُم شدم

    هِی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر

    من به خود گفتم می آید بچه ها گفتند نه

    ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر

    بعد از آن روزی که من از قافله جا مانده ام

    عمّه دقت میکنم هرشب به مویم بیشتر

    تا اومد بره میدان دید یه بچه پشت سر یه مرکب راه افتاده داره های های گریه میکنه، گفت: عزیز دلم چرا داری گریه میکنی، گفت: بابا غم دلم گرفته، ابی عبدالله خم شد بچه رو بداشت آورد جلوی زین خودش رو مرکب نشوند دست رو سرش می کشید چیه عزیز دلم، گفت: بابا خیلی تشنمه، بابا ببین لبام کبئد شده، گفت: عزیز دلم نگران نباش ایشاالله آب میرسه، گفت: بابا عموم رفته بود برام آب بیاره، خیلی وقته منتظرشم برنگشته، گفت: عزیز دلم من الان دارم میرم پیش عموت، به عموت میگم چقدر تشنه ای، گفت: بابا تا تو بری برگردی طول میکشه نمیشه منو ببری پیش عموم، دلم برا عموم یه ذره شده؛ بچه رو، رو زمین گذاشت، زینب بچه رو بغل گرفت به خیمه برد، گفت: عزیز دلم بیشتر از این جیگر باباتو آتیش نزن، کجا این بچه به بابا رسید، تا سرو وارد خرابه کردن سوال کرد: این سر سر کیه، هر چی این بچه خونا رو از گلو پاک می کرد دوباره خون تازه بیرون می اومد، هی  دستش می برد تو دهن بابا خونا رو از رو دهن پاک می کرد می گفت: بابا با من حرف بزن الان دق میکنم، میگه یه وقت خم شد لبا رو گذاشت رو لبای بابا…..

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



    [شنبه 1394-08-02] [ 11:33:00 ق.ظ ]





      متن روضه شب سوم محرم حضرت رقیه (س) - شب سوم که دل شعله ورم می کشد از سینه زبانه - سید مهدی میرداماد   ...

     

    شب سوم که دل شعله ورم می کشد از سینه زبانه

    به خدا خانه ی قلبم شده ویرانه، شکسته پر پروانه

    خدایا پر پروانه که در گوشه ی ویرانه

    در آغوش کشیدست پدر را، و نفسهاش بریدست

    و پروانه به این فکر فرو رفته

    چگونه شده با قامت بابای خودش شانه به شانه

    سلام ای گل من، این همه وقت خبر داشتی از من

    که شکستن همه بال و پر از من

    تو نگفتی که چرا دختر تو گوشه ی ویرانه نشتست

    نگفتی که چرا چلچله در سلسله بستست

    و از همهمه ، از هلهله، از حرمله خستست

    خبر داشتی اصلا که سر عمه شکستست

    پر از زخم و جراحت شده است

    آه بمیرم، تو  ولی بیشتر از من

    من و گیسوی پریشان، تو ولی سوخته مویت

    من اگر پیراهنم سوخته بابا

    تو ولی بر بدنت پیراهنی نیست

    اصلا تو را هیچ تنی نیست

    دل خسته ام آغوش گشودست

    نگاهم همه ی راه فقط محو تو بودست

    بمیرم به لبت داغ چه بودست

    که این گونه لبان تو کبود است

    ببخشید اگر خانه ی ما سقف ندارد، در و دیوار ندارد

    و چه بهتر درد ودیوار ندارد

    آخه درد پهلوم پدر چاره ای انگار ندارد

    چقدر درد کشیدم پدر…

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 11:25:00 ق.ظ ]





      حضرت رقیه علیها السلام در یک نگاه   ...

     

    1-      نام مبارک : رقیه (س) یا زینب

    2-      نام پدر : حضرت امام حسین سیدالشهدا علیه السلام

    3-      نام مادر : مکرمه ایشان امّ اسحاق دختر طلحته ابن عبدالله

    4-      محل تولد : مدینه منوّره

    5-      سال ولادت : 57 هجری

    6-      سن شریف : سه الی چهار سال

    7-      در حادثه کربلا حضور داشت

    8-      همراه کاروان به اسارت برده شد

    9-      طبق دستور امام حسین (ع) زنان و مادران شهادت پدران را از کودکان مخفی می داشتند

    10-حضرت رقیه با دیدن کودکان شامی که همراه پدرانشان به تماشای آنها ایستاده بودند به سراغ عمه آمده و از او بهانه پدر می گیرد .

    11- بر اثر گریه و بهانه پس از خواب شب هنگام پدر را در خواب می بیند از خواب بیدار می شده و با گریه مجدد سراغ پدر را می گیرد . و شدت گریه او غوغایی را به راه انداخته که زخم دل زنان و مادران مصیبت دیده را تازه کرده که حتی آرامش را از مسئولین مربوطه و یزید می گیرد به طوری که آن ملعون از خواب بیدار شد و پس از جویا شدن علت گریه ، دستور می دهد که سر بریده پدرش را به او نشان داده تا ساکت شود .

    12- پس از بردن سر مبارک امام (ع)در خرابه حضرت رقیه با دیدن سر خون آلود پدر از شدت غم و اندوه فراوان از دنیا می رود .[1]

    13- بدن مطهر او را کنار بابا الفرادیس به خاک سپرده می شود این مقبره در شمال غربی محله قدیمی دمشق واقع در کشور سوریه است .

    14- مشهد و مزار آن حضرت زیارتگاه و مطاف دلهای محبین اهل بیت علیهم السلام است زرقنا الله زیارتها فی الدنیا و شفاعتها فی الاخره .

    «کودکی خردسال و کرامتی بزرگ »

    مرحوم آیت الله حاج میرزا هاشم خراسانی (متوفای سال 1352 هجری قمری )در منتخب التوارخ می نویسد : عالم جلیل ، شیخ محمد علی شامی که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود : جد مادری من ، جناب آقای سیّد ابراهیم دمشقی ، که نسبتش به سید مرتضی علم الهدی منتاهی می شود و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند ، سه دختر داشتند ولی فرزند پسری نداشتند .

    شبی دختر بزرگوار ایشان جناب رقیه بنت الحسین علیها السلام را در خواب دید فرمود به پدرت بگو به والی شام بگوید میان قبر و لحد مرا آب فرا گرفته و بدن من در آزار و اذیت است بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند .

    دختر قضیه را به پدر گفت : امام سیّد ابراهیم از ترس اهل تسنن به خواب او ترتیب اثر نداد . شب دوم ، دختر دومی و شب سومی دختر سومی خواب می بیند بعد از عرضه خواب سید ترتیب اثر نداد تا شب چهارم فرا رسید در آن شب شخص سید خواب می بیند که حضرت رقیه علیها السلام به طریق عتاب فرمودند چرا والی را خبر نکردی ؟ صبح آن روز سید نزد والی شام رفت و خواب خود را برای او نقل کرد والی شام دستور داد علما و صلحای شام را از سنی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس نظیف در بر کنند ، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدس باز شد ، همان کس برود و قبر مقدس  را نبش کند و جسد مطهرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کنند .

    بعد از انجام مقدمات دیدند تنها قفل به دست مرحوم سید ابراهیم باز شد وقتی نبش قبر صورت گرفت مشاهده شد که لحد حضرت رقیه علیها السلام را آب فراگرفته و بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد و کفن آن مخدّره مکرّمه صحیح و سالم می باشد لکن آب زیادی میان لحد جمع شده است .

    سید ابراهیم دمشقی بدن شریف آن حضرت را از لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود تا سه روز نگه داشته به جز برایث نمازهای واجب که آن مخدره را بالای شی نظیفی می گذاشت و نماز می گذارد و تمام این سه روز به جز گریه خواب و خوراکی نداشت و بعداز تعمیر قبر ، آن حضرت را در میان لحد گذاشت سپس دعا کرد و خداوند پسری به نام سید مصطفی به او مرحمت فرمود و در پایان کار والی شام بعد از تفضیلو نوشتن ماجرا به سلطان عبدالحمید عثمانی و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیه و امّ کلثوم و سکینه : را به سیّد ابراهیم تولیت این اماکن شریفه را به عهده دارد و این قضیه حدود سنه هزار و دویست و هشتاد اتفاق افتاده است .

    «کرامت بزرگ دیگر بوسیله ی این کودک»

    مرحوم آیت الله خراسانی در کتاب معجزات و کرامات ضمن نقل قضیّه فوق می نویسد روی پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان نار دست یکی از خویشان ما را گزید به طوری که بعد از مدتی مداوا هیچ اثری در بهبودی وی حاصل نشد تا آخر الامر جوانی به نام سیّد عبدالمیر نزد ما آمد و گفت : مریض مار گزیده کجاست و چون محل مار گزیدگی را به او نشان دادند با دست کشیدن به موضع ، بلافاله سلامتی او ببرگشت . سپس گفت : من نه دعایی دارم و نه دارویی فقط این کرامتها از اجداد ما به ما رسیده که هر سمی از زنبور یا عقرب و یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت بر آن بگذاریم فورا خوب می شود و جهتش این است که جدّ ما سید ابراهیم دمشقی موقعی که آب ، قبر شریف حضرت رقیه علیها السلام را فرا گرفته بود جسم آن حضرت را سه روز روی دست خود نگه داشت تا لحد باز سازی شد به برکت و کرامت حضرت رقیه علیها السلام این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسلٍ به یادگار مانده است .

    1  . مورخ خیبر جناب عمادالدین حن بن علی ابن محمد طبرسی ،

    که معاصر با خواجه نصیر الدین طوسی است در کتاب کامل بهائی این داستان را آورده .

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ق.ظ ]





      متن روضه شهادت حضرت رقیه علیها السلام- مجتبی رمضانی   ...

     

     

    گفت : رفتم در ِ خونه ی شهید،خبر شهادت بدم،در زدم،خانومش اومد دَم در،مقدمه چینی كردم بهش بگم خبر شهادت رو، از حرف های من شك كرد،چشماش پر اشك شد، گفت: اگه شهید شده دیگه هیچی نگو،گفتم:چرا؟گفت:دخترش داره میآد دَم در. گفت:بچه اش داره میآد. دیدم صدای پای بچه داره میآد،گفتم:باشه من هیچی نمی گم. یه دفعه دیدم یه دختر سه ، چهار ساله اومد دَم در؛ گفت:عمو تو رفیق بابای منی؟ گفتم:بله، گفت: یك دقیقه صبر كن!رفت داخل خونه، یك دفعه دیدم با كیفش اومد دَم در؛ عمو نری، كیفش رو باز كرد ،گفت:عمو برا بابام یه نقاشی كشیدم. برو بهش بگو زود بیاد ببینه. قول میدی بهش بگی؟گفتم:باشه بهش میگم. خانمش گریه شد من هم گریه شدم خداحافظی كردم رفتم، رفتم معراج الشهداء، روز بعد مردم، خانواده های شهدا دونه دونه می آمدند، می خواستند بدن عزیزشون رو تحویل بگیرن، دَم در ، جلوی بچه كوچولو ها رو میگرفتند نمی گذاشتند بیان داخل، میگه : من اونجا قدم میزدم،دیدم یكی داره میگه عمو، نگاه كردم دیدم همون بچه است،گفتم:ولش كن بذار این یه دونه بیاد،بیا عمو، اومد كنارم؛ گفتم: جونم عمو؟ گفت: مادرم گفت:بابام اینجاست. من رو ببر نقاشیم رو بهش نشون بدم، آوردمش كنار تابوت، كتاباشو توی تابوت خالی كرد، هی ورق زد، گرفت جلو صورت بابا،” از اینجا می خوام ببرمت جای دیگه” گفت:بابا،بابا،بابا. بابا برات نقاشی كشیدم؛ بابا دستام رو نگاه كن.

    امشب خدا دعای مرا مستجاب كرد

    بابا مرا برای خودش انتخاب كرد

    من كه توان پا شدن از جا نداشتم

    خیرش دهد عمه دوباره ثواب كرد

    امشب دختر خانم ها منو ببخشن، مخصوصاً اونها كه بابا ندارند، دختر خیلی بابایی است،بخدا بابایی است

    با این كه من خودم پر درد و جراحتم

    زخم لب تو زخم دلم را كباب كرد

    دروازه ی پر ازغم ساعات یك طرف

    ما را یزید وارد بزم شراب كرد

    در راه، شام دختر تو تازیانه بود

    عمه تمام خرج سفر را حساب كرد

    همه اش می اومد دور من، عمه ام رو می زدند، بابا به من می گفتند گریه نكن، من نمیتونستم بابا.

    زجری كه من كشیدم از دست های زجر

    عكس كبود از من دوردانه قاب كرد

    گفتم نزن بال و پرم درد می كند

    اما چه سود خواهش من را جواب كرد

    من نذر كرده ام كه ببوسم لب های تو

    حالا خدا دعای مرا مستجاب كرد

    حسین….

    رقیه سر رو بغل گرفته

    زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی

    دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

    سرمای این خرابه فراموشمان شده

    از وقتی تو اومدی غصه ها یادم رفته بابا

    دل گرمی خرابه نشینا خوش آمدی

    این شهر با رقیه تو قهر كرده است

    هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی

    رگ های گردنت چقدر نامرتب است

    با تو چه كرده اند چرا ناخوش آمدی

    خیلی شدم شبیهه مادر بزرگ

    بابا یادته برام تعریف می كردی،میگفتی مادرم رو زدند،

    همه ی دنیا رقیه است، بهترین نوا رقیه است

    كی میتونه بگه امشب ،شب زهرا یا رقیه است

    یكی یاس ِ یكی احساس، دختر ِ چو مادر حساس

    یكی در قلب علی و ، یكی رو شونه ی عباس

    یكیشون شیرین زبونه، یكی از خدا نشونه

    یكیشون مثل پرستو، یكی مثل آسمونه

    یكیشون داغ پسر داشت، اون یكی داغ پدر داشت

    یكی داشت معجر پاره، یكی چادر خاكی به سر داشت

    یكی گوشش لخته خون داشت، یكی دندوناش نشون داشت

    یكی از غم بی تكلم، یكی لُكنت زبون داشت

    یكی جسم لاغرش سوخت،یكی كُل پیكرش سوخت

    یكی در حال فرار و یكی پشت در پرش سوخت

    یكی موهاش و كشیدن، یكی پهلوش و دریدن

    یكی دندوناش شكست و  یكی بازوش و شكستند

    یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من

    یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشكل من

    یه روزی میآد آقا جون، كه رو چشمم پا بذاری

    میبریم تا كربلا و نمیذاریم تو خُماری

    یل كربلا اباالفضل قربون اون قد و بالات

    همچین كه روح از بدن این دختر جدا شد، زینب فرستاد برید یه غساله خبر كنید،اومدند در خونه ها رو زدند، یه دفعه برگشت،گفت:خانم میگن ما فقط مسلمان غسل میدیم، یكی نگفت:این نوه ی پیغمبره، یكی پیدا شد، اومد همچین كه خواست غسل رو شروع كنه، همچین كه خواست لباس رو از بدن جدا كنه، سرش رو انداخت پایین از خرابه بره، خانم فرمود كجا میری؟خانم این بچه چه دردی داشته؟ همه ی بدنش كبوده، همه بدنش زخمه، گفت:اینها جای تازیانه است، اینجا یه غسال بود دست از غسل برداشت،یه جا هم بود امیرالمؤمنین، اسماء میگه دیدم غسل نمیده، رفت كنار دیوار، میگه:وای خانمم، اسماء بدن كبوده، زن و مرد صدا بزنید یا زهرا

    موضوعات: ماه محرم, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 11:17:00 ق.ظ ]





      نظر مراجع تقلید درباره حضرت رقیه سلام الله علیها   ...

     

    مورّخان و نسب شناسان پيشين، هنگام شمارش فرزندان امام حسين علیه السلام، از رقيه نام نبرده‏اند.[2] تنها، عماد الدين طبرى و ملاحسين واعظ كاشفى، از علماى قرن هفتم و دهم ه. ق بدون ذكر نام رقيه، از دختركى از امام حسين علیه السلام ياد مى‏كنند كه در خرابه‏ى شام وفات كرد. [3]محمدحسن يزدى، نويسنده و خطيب قرن سيزدهم به نام رقيه تصريح كرده و آورده است: هلال‏بن نافع، از سربازان دشمن مى‏گويد: من در روز عاشورا در ميان دو صف لشكر ايستاده بودم و نگاه مى‏كردم. دختر كوچكى را ديدم كه آمد و دامن امام حسين علیه السلام را گرفت و گفت: اى پدر! مرا درياب كه بسيار تشنه‏ام. حضرت نگاهى كرده گريست و فرمود:

    اى نورديده! صبر كن. خداوند تو را سيراب خواهد كرد. به درستى كه او وكيل من است. پس دست او را گرفت و به خيمه‏ها برگردانيد. هلال مى‏گويد: پرسيدم كه اين طفل كيست و چه نام دارد؟ شخصى گفت: او رقيّه دختر سه ساله‏ى حسين علیه السلام است. [4]

    علّامه حائرى، از مقتل نويسان معاصر هم به نقل از حمزاوى مى‏گويد: رقيّه، دختر امام حسين علیه السلام و مادرش شاه زنان، دخترى كسرى است. [5]

    به گفته‏ى يكى از معاصرين، اندك بودن امكانات نگارش، همنام بودن رقيه در يك خاندان، چند نام داشتن بعضى از دختران را به عنوان دلايل نبودن نام رقيه علیها السلام در ميان فرزندان امام حسين علیه السلام ذكر كرده و مى‏گويد: آنان كه از رقيه علیها السلام نام برده‏اند امكان دارد كتاب‏هايى داشته‏اند كه در دسترس ما و ديگران نبوده است. [6]

    برخى از مؤلّفان با استناد به مطالب ذيل معتقدند امام حسين علیه السلام، دخترى به نام رقيه داشته است:

    1- زمانى كه حضرت سيّدالشهدا علیه السلام، اشعار معروف «يا دَهْر افّ لك من خليل …» را ايراد فرمود و گريه و ناله‏ى زنان حرم را شنيد به رقيّه و برخى ديگر از زنان خطاب كرد: «زمانى كه من كشته شدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا بر زبان نرانيد.» [7]

    2- هنگامى كه چشم حضرت زينب علیها السلام در كوفه به سر نازنين برادر كه بر روى نيزه بود افتاد، فرمود:

    اى برادرم! با اين فاطمه‏ى كوچك سخن بگو. زيرا نزديك است دلش از شدّت اندوه آب شود.» [8]

    اين فاطمه، همان رقيّه علیها السلام است كه به علّت نداشتن مادر، امام حسين علیه السلام بسيار به او علاقه داشت و به زينب علیها السلام نيز توصيه مى‏كرد كه او را نگه‏دارى كند. [9]

    3- سيف‏بن عمير، از اصحاب امام صادق علیه السلام در چكامه‏ى بلند خود و در رثاى سالار شهيدان دوبار، از رقيّه علیها السلام نام برده است. [10]

    4- بعيد نيست زينب، دختر امام حسين علیه السلام كه در خردسالى از دنيا رفت [11] همان دختركى باشد كه به رقيّه علیها السلام معروف شده است. [12]

    5- اربلى مى‏گويد: امام حسين علیه السلام چهار دختر داشت. ولى هنگام شمارش آنان، سه نفر به نام‏هاى زينب، سكينه و فاطمه را نام مى‏برد و از چهارمى ذكرى به ميان نمى‏آورد. [13]احتمال دارد چهارمين دختر، همين رقيّه باشد. [14]

    خرابه‏ى شام:

    محلّ اقامت حضرت رقيه علیها السلام و ساير اسيران در شام، خرابه‏اى بود كه يزيد به قصد زير آوار ماندن و كشتن اهل‏بيت علیه السلام، آنان را در آن، جاى داده است. [15]شيخ صدوق‏

    (ره) مى‏گويد: اين بازداشتگاه، زندانى بود كه اسيران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مى‏ديدند. به طورى كه صورت‏هاى شان پوست انداخته بود. [16]

    در كامل بهايى آمده است:

    «در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين علیه السلام كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال (اوضاع)، چنين است. آن لعين، گفت كه: بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين، [17] سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.» [18]

    در برخى از كتاب‏ها، نقل شده كه دختر چهار ساله‏ى امام حسين علیه السلام با سر بريده‏ى پدر عزيزش چنين سخن مى‏گفت: پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگ‏هاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى يتيم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگه‏دارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مى‏رسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مى‏كند؟

    پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشم‏هاى گريان ما مى‏كند؟ اى پدر! كى به اين زنان بى‏صاحب و غريب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بى‏كسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمى‏ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد. [19]

    غسّاله و بدن نيلگون رقيّه علیها السلام:

    زن غسّاله، مشغول غسل دادن كودك امام حسين علیه السلام بود. ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به زينب علیها السلام كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودك آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب علیها السلام فرمود: چرا چنين سؤالى را مى‏پرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مى‏شود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مى‏باشد. زينب علیها السلام با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودك هيچ گونه مريضى نداشت. اين لكّه‏هاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانه‏ى دشمن است كه در راه كوفه و شام به او مى‏زدند. [20]

    بى‏قرارى ام كلثوم در شب دفن رقيّه علیها السلام:

    در شب دفن دختر كوچك امام حسين علیه السلام، ام كلثوم آرام و قرار نداشت. با ناله و ندبه به دور خرابه مى‏گرديد. هرچه او را تسلّى مى‏دادند آرام نمى‏شد. از علّت اين بى‏قرارى پرسيدند. گفت: شب گذشته، اين مظلومه، در سينه‏ى من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مى‏كند و آرام نمى‏گيرد. از سببش پرسيدم. گفت: عمّه جان! آيا در شهر مانند من كسى يتيم و اسير مى‏باشد؟ عمّه جان! مگر اينها ما را مسلمان نمى‏دانند.

    به چه جهت به ما آب و نان نمى‏دهند و از آن مضايقه مى‏كنند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن را ندارم. [21]

    به ياد رقيّه علیها السلام در مدينه:

    هنگامى كه حضرت زينب علیها السلام با همراهان به مدينه بازگشتند؛ زن‏هاى مدينه براى عرض تسليت، به حضور زينب علیها السلام آمدند. زينب علیها السلام حوادث جانسوز كربلا، كوفه و شام را براى آنها بيان مى‏كرد و آنها مى‏گريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه علیها السلام افتاد و فرمود: اما مصيبت وفات رقيه علیها السلام در خرابه‏ى شام كمرم را خم و مويم را سفيد كرد.

    زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد؛ و آن روز به ياد رنج‏هاى جانگداز رقّيه علیها السلام بسيار گريستند. [22]

    بارگاه حضرت رقيّه علیها السلام:

    حرم ملكوتى حضرت رقيه علیها السلام، در محلّه‏ى عماره‏ى دمشق و در شمال شرقى مسجد اموى، روحانيت خاصّى به اين شهر بخشيده است. نخستين عمارت آستانه‏ى وى خانه‏اى ست كه در آن به شهادت رسيد و در آنجا مدفون شد. عمارت‏هاى بعدى، به ترتيب در قرن هشتم، يازهم، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعه‏ى اطراف آستانه با كمك دولت جمهورى اسلامى ايران و با همّت شيعيان در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد. [23]

    در پایان این زندگی نامه کوتاه

    نظر مراجع تقلید درباره حضرت رقیه سلام الله علیها

    وجود حضرت رقيه سلام الله عليها از مسلّمات تاريخي است و اگر شبهه اي هم هست در اصل وجود ايشان نيست و بعضي از شبهات در نام مبارک او وجود دارد …

    نظر حضرت آیت‌الله شیخ «حسین‌ مظاهری»

    همین جا که به عنوان مرقد حضرت رقیه علیها ‌السّلام مشهور است، مرقد اوست و تشکیک کردن یک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسین علیه ‌السّلام و همین شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زینب سلام‌ الله‌ علیها نیز هست و تشکیک در آن ظلم به حضرت زینب سلام‌ الله ‌علیها است و ظلم به حضرت زینب گناهش خیلی بزرگ است و ما در این گونه موارد نظیر سیادت اشخاص و قبور بزرگان چیزی جز شهرت نداریم و این شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست.

    نظر حضرت آیت‌الله سید «صادق روحانی»

    اولا راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها اخیرا کتابی نوشته شده است و خیلی خوب اثبات نموده به این که حضرت رقیه ۳ ساله در خرابه شام از دنیا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زیادی هم نقل شده است و ثانیا قاعده ای در فقه است بنام تسامح در ادله سنن، مقتضی آن قاعده این است که آنچه راجع به این دختر ۳ ساله گفته اند شما هم نقل کنید و به زیارت او بروید همه اش بر طبق موازین شرع است، من خودم چند سال قبل برای معالجه به لندن رفتم در برگشت، لبنان از هواپیما پیاده شدم و چند روز در آنجا ماندم که بروم سوریه برای زیارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم.

    نظر حضرت آيت‌الله سید «محمدعلی‌ علوي گرگاني»

    وجود حضرت رقيه سلام الله عليها از مسلّمات تاريخي است و اگر شبهه اي هم هست در اصل وجود ايشان نيست و بعضي از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولي اين مسئله که دختري از امام حسين عليه السلام در شام مدفون است، هيچ گونه شک و شبهه اي در آن وجود ندارد و توصيه ما به کساني که اين شبهات را نسبت به معتقدات ديني مردم وارد مي کنند آن است که بدانند هيچ گونه نفعي نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسين عليه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با اين گونه مسائل خود را درگير ننمايند.

    نظر حضرت آیت الله سید «صادق شیرازی»

    حضرت رقیه علیها السلام دختر آقا امام حسین علیه السلام بوده واقعاً و کتاب های متعددی مانند “ینابیع المودة” در صفحه ی ۳۴۶ و “احقاق الحق” جلد ۱۱ صفحه ۶۳۳ بودن حضرت رقیه فرزند امام حسین علیه السلام را در کربلا نقل کرده اند و قصه آن علاوه بر سندهای تاریخی و کتب مقاتل، سند واقعی و خارجی نیز در دمشق شام دارد، آن بارگاه با عظمت در پایتخت سابق امویان مانند آفتاب فروزان می درخشد، در حالی که قبر معاویه زباله دانی بیش نیست و از قبر یزید هم اثری نیست و طبق نقل کتاب “الذریعة” جلد ۲۲ صفحه ۳۹۰ حدود ۱۰۰ سال از این واقعه نگذشته که دختر کلیددار حرم حضرت رقیه علیها السلام حضرت را در خواب می بیند و او را از آمدن آب نزد قبر خود مطلع می سازد، خواب سه شب پشت سرهم تکرار می شود، کلیددار ـ با خبر دادن به دولت وقت و ضمن تشریفات رسمی ـ کارگر می آورد و قبر را خراب می کنند، و وقتی به قبر می رسند آثار آب پدیدار می شود آنگاه می بیند این دختر سه ساله تر و تازه گویی خوابیده است، کلیددار که سید هم بوده جسد مبارک حضرت رقیه را بر روی دست می گیرد تا سه شبانه روز، و فقط برای کارهای ضروری و نماز او را به دیگری می سپارد، تا قبر آماده می شود، و حضرت را به جای خود بر می گرداند، و معجزات بسیار دیگر که در تاریخ به ثبت رسیده‌ است.

    نظر حضرت آیت‌ الله‌ شیخ «خلیل مبشّر کاشانی»

    قال الله تبارک و تعالی: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون» .. هیچ گونه شک و شبهه ای درباره وجود مقدس حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السلام وجود ندارد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آن مظلومه بر اثر تحمل رنج ها و مصائبی که در مسیر شام و آن چه در خرابه شام اتفاق افتاد، در صغر سن از دنیا رفته و در دمشق مدفون شد، تنها مطلب مورد بحث این است که نام مبارک او رقیه بوده یا زینب یا اسم دیگری داشته، سپس به اسم رقیه مشهور شده؟ و اما اشتهار اسم او به نام رقیه به این جهت است که در مدفن این وجود مقدس و نورانی، در دمشق، نام رقیه بنت امیرالمومنین علیهما السلام نوشته شده که بدیهی است انتساب به “جد اعلی"، متداول و معمول بوده است پس تشکیک در اصل وجود مقدس آن حضرت جرم و ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوارش، بلکه ظلم به اهل بیت علیهم السلام است و شبهه پراکنان بدانند که نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد، بلکه پیوسته بر تزاید و تجلیات بیشتر است.

    نظر حضرت آیت‌ الله‌ شیخ «میرزا جواد تبریزی»

    مزار کنونى حضرت رقيه بنت الحسين عليهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گويا حضرت امام حسين عليه السلام نشانى را از خود در شام به يادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پيدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت عليهم السلام و حوادث آن بپردازند، اين دختر خردسال گواه بزرگى است بر اينکه در ضمن اسيران حتى دختران خردسال نيز بوده اند، ما ملتزم به اين هستيم که بر دفن حضرت رقيه عليهاالسلام در اين مکان شهرت قائم است، حضرت عليهاالسلام در اين مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زيارتش شتافتيم، و بايد احترام او را پاس داشت.

    دفن اين طفل خردسال (حضرت رقيه عليهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ايشان دارد، آن ستمى که تمام پيامبران از آدم تا خاتم بر آن گريستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسين عليه السلام را بر آدم خواند، از اين رو احترام اين مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهيد، و به سخنان باطلى که مى گويند: رقيه عليهاالسلام طفلى خردسال بيش نبود، گوش فرا ندهيد، مگر على اصغر عليه السلام کودک خردسال نيست که در روز قيامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شيعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.

    بنابراين بر همه واجب است احترام اين مکان (محل دفن حضرت رقيه عليهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بيهوده اى که از گمراهى شياطين است، گوش فرا ندهند و اعتنايى نکنند. ما با زيارت دختر امام حسين عليه السلام (رقيه عليها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوييم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.

    پاسخ حضرت آیت‌الله ‌شیخ «ناصر مکارم شیرازی»

    بسمه‌تعالی -

    شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌ علیه السلام در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر رقیه بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف این است که نامش رقیه است.

    همیشه موفق باشید.

    پاسخ حضرت آیت‌الله شیخ «حسین نوری همدانی»

    بسمه‌تعالی

    در کتاب‌هایی چون کامل بهائی و نفس‌المهموم و کتاب‌های معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را رقیه نامیده‌اند و در شام به شهادت می‌رسد، برای امام حسین‌علیه السلام ذکر کرده‌اند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و

    مضجع موجود در  دمشق متعلق به آن حضرت است.

    تاریخ نیز می‌گوید: حضرت سید‌الشهدا‌علیه السلام دختری به نام رقیه داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید(منتخب‌التواریخ ص۲۹۹) مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها «ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر می‌شمارند. (ترجمه ارشاد ج۲ ص۱۹۷)

    حضرت رقیه در ماه شعبان چشم به جهان گشود، سن مبارک آن حضرت هنگام شهادت سه سال بود. عبدالوهاب بن احمد شامفی مصری مشهور به شعرانی (م  ۹۷۳ ق) در کتاب المنن باب دهم نقل می‌کند، نزدیک مسجد جامع دمشق بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه‌علیها السلام، دختر امام حسین‌علیه السلام معروف است و بر روی سنگی واقع در درگاه آن مرقد نوشته شده است «این خانه، مکانی است که به ورود آل پیامبر‌ صلی الله علیه و آله وسلم و دختر امام حسین‌علیه السلام حضرت رقیه شرافت یافته است.

    مورخ خبیر عمادالدین حسن‌بن علی ‌بن محمد طبری، هم عصر خواجه‌ نصیرالدین طوسی در کتاب کامل بهایی می‌نویسد دخترک سه چهار ساله‌ای که خاندان امام حسین‌علیه السلام در خرابه شام شب هنگام، خواب پدر را دید و بهانه پدر نمود به یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند، سر مقدس را آورده و در کنار دختر قرار دادند، آن دختر از غم پدر فریادی برآورد و جان داد.

    نام حضرت رقیه علاوه بر کتب مشهوری چون لهوف و… در قصیده سوزناک سیف بن عمیره، صحابی بزرگ امام صادق‌علیه السلام آمده و علمای بزرگی همچون شیخ طوسی، نجاشی، علامه حلی و… به آن تصریح کرد‌ه‌اند از (ستاره درخشان شام)

    [1] - برگرفته از کتاب اسيران و جانبازان كربلا، ص:154-157

    [2]-  ر. ك: المجدى، ص 91؛ نسب قريش، ص 57؛ مناقب، ج 4، ص 85؛ لباب الانساب، ج 1، ص 349

    [3]- كامل بهايى، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484

    [4]- انوار الشهادة، ص 163

    [5]- معالى السبطين، ج 2، ص 214. ولى نظر به اينكه مادر امام سجّاد( ع)، هنگام تولد آن حضرت، از دنيا رفت، امكان نداشته كه مادر رقيّه، خردسال باشد؛ مگر اينكه بگوئيم، شاه زنان غير از شهربانو مادر امام چهارم( ع) بوده است.( سرگذشت جانسوز حضرت رقيه( س)، ص 9.

    [6]-  سرگذشت جانسوز حضرت رقيه( س)، ص 12- 13

    [7]-  ستاره درخشان شام، ص 16. به نقل از الملهوف، ص 141

    [8]-  بحار الانوار، ج 45، ص 115

    [9]-  سرگذشت جانسوز حضرت رقيه( س)، ص 16

    [10]-  ر. ك المنتخب، ص 435

    [11]-  لباب الانساب، ج 1، ص 349؛ مناقب، ج 4، ص 85

    [12]-  تحقيق درباره اوّل اربعين حضرت سيّدالشهدا( ع)، ص 685

    [13]- كشف الغمه، ج 2، ص 250

    [14]- سرگذشت جانسوز حضرت رقيّه( س)، ص 9

    [15]- وقايع كربلا، شيخ عباس قمى، ص 203

    [16]-  امالى صدوق، ص 142

    [17]- ملاعين، جمع ملعون. لغت نامه دهخدا، حرف ميم. ولى در متن فوق، مفرد به كار رفته است

    [18]- كامل بهايى، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484. با اندكى تفاوت. تاريخ وفات حضرت رقيه( س) را پنجم صفر سال 61 ه. ق ذكر كرده‏اند.( سرگذشت جانسوز حضرت رقيه( س)، ص 12

    [19]- انوار الشهادة، ص 244- 245؛ نيز ر. ك نفس المهموم، ص 415؛ معالى السبطين، ج 2، ص 171؛ وسيلة الدارين، ص 393

    [20]- الوقايع و الحوادث، ج 5، ص 81

    [21]- ستاره درخشان شام، ص 208

    [22]- سرگذشت جانسوز حضرت رقيّه( س)، ص 50- 51

    [23]- اعيان الشيعه، ج 7، ص 34؛ دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 77- 78

    موضوعات: ساندویچ ها, ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 11:09:00 ق.ظ ]





      عمه، بابایم کجاست؟   ...




    عمه، بابایم کجاست؟

    اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا… امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟…»

    لحظه های بی قرار

    این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.

    گل نازدانه پدر

    رقیه …رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!

    رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.

    رقیه… رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.

    غربتِ خرابه

    یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!

    باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.

    آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.

    متاب ای ماه، متاب!

    امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!

    آرام نازنین عمه

    آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!

    اندوه هجرت

    امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.

    تو را چه بنامم

    تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.

    میلاد نوگل امام حسین علیه السلام

    امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.

    بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.

    رقیه در کربلا

    از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:

    من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.

    رقیه و سجاده پدر

    گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.

    رقیه در راه شام

    کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.

    رقیه در خرابه شام

    بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.

    رقیه و خواب پدر

    سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.

    این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.

    پرواز به سوی پدر

    وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.

    وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام

    وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.

    راز دل با پدر

    هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:

    پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟

    پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟

    پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟

    پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟

    پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.

    شام، حرم یادگار حسین علیه السلام

    رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.

    شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران

    سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
    تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم

    * * *

    اشک یتیم

    ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
    پژمرد گل روی تو از تابش خورشید در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
    لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
    نومید ز دیدار پدر گشته دل من بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
    گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
    این عقده مرا می کشد ای عمه پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

     

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 11:03:00 ق.ظ ]





      حضرت رقیه که بود ؟   ...

     

     

    دخترم! بگذار لب‌هاي چوب خورده‌ام امشب ميهمان بوسه‌اي باشد از پيشاني سنگ خورده‌ات؛ از گيسوي پريشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌هاي معصوم تازيانه ديده‌ات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خورده‌ات. دختركم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.

    بعد از اسيري خاندان اهل‌بيت (عليهم‌السلام) و سفر آنها به شام و كوفه، حضرت رقيه (ع) بعد از تحمل سختي‌‌هاي اسيري در شبي جانسوز در شام به شهادت رسيد.

     رقيه كه بود

    اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين (عليه السلام) در منابع شيعي آمده است، اما در بعضي منابع در اين باره اختلاف وجود دارد.
    در كتاب كامل بهايي نوشته علاءالدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است، اما در مورد نام او كه آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و … اختلاف است.
    همچنين سيد بن طاووس در كتاب «لهوف» خود مي‌نويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (عليه ‏السلام) اشعاري در بي‌وفايي دنيا مي‏خواند، حضرت زينب (س) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليه‏ السلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم ام كلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي كه من كشته شدم، براي من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتن‌دار باشيد.»

    مادر حضرت رقيه

    براساس نوشته‌هاي بعضي كتاب‌هاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليها سلام)، امّ اسحاق است كه پيش‌تر همسر امام حسن مجتبي (عليه السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه السلام) به عقد امام حسين (عليه السلام) درآمده است. مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مي‌آيد. بنا به گفته شيخ مفيد در كتاب الارشاد، كنيه ايشان بنت طلحه است.
    نام مادر حضرت رقيه (عليها سلام) در بعضي كتاب‌ها، ام جعفر قضاعيّه آمده است، ولي دليل محكمي در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالي السبطين، مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايراني معرفي مي‌كند كه در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وي به ازدواج امام حسين (عليه السلام) درآمد و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليه السلام) نيز به شمار مي‌آيد.
    البته لازم به ذكر است كه اين مطلب از نظر تاريخ‌نويسان معاصر پذيرفته نشده است؛ زيرا در منابع تاريخي آمده است كه ايشان هنگام تولد امام سجاد (ع) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه كربلا، يعني در سال 37 هـ .ق دانسته‌اند. از اين جهت امكان ندارد، او مادر كودكي باشد كه در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه كربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يك صورت قابل حل است كه بگوييم شاه زنان كسي غير از شهربانو مادر امام سجاد (عليه السلام) است.

     نام‌گذاري حضرت رقيه (ع)

    رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (ع) كمتر به چشم مي‏خورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اينكه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (ع) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشته‏اند و امكان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
    گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتب تاريخي آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري كه خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (ع) وي را علي مي‏ناميد.»

    اسيري حضرت رقيه
    حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت كه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بني‌هاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت.
    اما داستان شهادت حضرت رقيه (ع). از درون خرابه‌هاي شام، صداي كودكي به گوش مي‌رسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب مي‌دانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي‌گرفت. انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.

     اين بار، پدر در سوگ رقيه نشست

    چقدر بي‌تابي دخترم! اين همه دلشكستگي چرا؟ مگر دست‌هاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نكرد؟ اينك آمده‌ام در ضيافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات. كوچك دلشكسته‌ام! پيش‌تر نيز با تو بودم و مي‌ديدمت. شعله بر دامان و سوخته‌تر از خيمه آه مي‌كشيدي و در آميزه خار و تاول، آبله و اشك، صحراي گردان را به اميد سر پناهي مي‌سپردي.
    مهربان دلشكسته‌ام! صبور صميمي! مسافر غريب و كوچك من!
    مگر نگفتي كه بابا كه آمد، آرام مي‌گيرم. اين همه ناآرامي چرا؟ مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش مي‌گذارم و مي‌خوابم؟ نه …، نه دختركم نخواب! مي‌دانم اگر بخوابي، ديگر عمه نمي‌خوابد.
    مي‌دانم خواب تو، خواب همه را آشفته مي‌كند.
    نه … نخواب دخترم!
    دخترم! بگذار لب‌هاي چوب خورده‌ام امشب ميهمان بوسه‌اي باشد از پيشاني سنگ خورده‌ات؛ از گيسوي پريشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌هاي معصوم تازيانه ديده‌ات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خورده‌ات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم.
    نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.
    و چنين شد كه رقيه (س)، هنگامي كه سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.

    منابع:
    بهايي علاءالدين طبري
    لهوف سيد بن طاووس
    چهل روز عاشقانه، محمدرضا سنگري

     

    موضوعات: ماه محرم, دهه اول, روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام  لینک ثابت



     [ 10:49:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده ی لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست جائی که سفینه ی نجات است حسین